eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
3.5هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود، گر نشود حرفی نیست … اما … نفسم می‌گیرد، در هوایی که نفس‌های تو نیست … 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در غروبی کویر قم خسته چشم در راه پاک مهمان داشت تشنه بود و لب عطشناک اش چشم بر دستهای باران داشت چشمهای کویر خسته ز شوق در دلش شور عشق بر پا شد تا که چشمش به کاروان افتاد دل خشکیده اش چو دریا شد تن تفتیده سبزه زار ی شد چشم خود را چو چشمه سار ی دید لب خشکش چو غنچه ای وا شد باغ پاییز را بهاری دید از شعف در خودش نمی‌گنجید میهمانش رسیده بود از راه قم پر از نور گشته بود آندم دیگر از ره رسیده بود آن ماه مرد و زن آمده به استقبال ماه بانو نشسته بر هودج همه نامحرمان عقب رفتند ناقه میبرد موسی خزرج اوست ناموس کبریا آرام سر به زیر افکنید ای مردم یکصدا خیر مقدمش صلوات تا نماید جلوس برکت قم عصمت الله چون فرود آمد همه بر احترام افزودند هم زنان چون کنیز درگاهش هم که مردان غلام او بودند دختر پاک موسی جعفر خواهر شاه ملک ایران بود ذکر روی لبش رضا جان و مقصدش بعد قم خراسان بود هیفده روز و شب فقط روضه روضه های اسارت زینب روضه ی کوفه بود و شام بلا اشگ در چشم و روضه اش بر لب روضه ی رنج کوچه و بازار روضه ی تشت و سنگ از روی بام روضه های رقیه خاتون و روضه های خرابه، آه از شام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گلبانگ قرآن ای سرت خورشید تابان بر فراز نیزه ها حنجرت گُلبانگ قرآن بر فراز نیزه ها تا خلیل آسا میانِ آتشِ دونان شدی پا نهادی در گلستان بر فراز نیزه ها آسِمان بارید خون در ساغر سرخِ شفق تا تو را می دید عطشان بر فراز نیزه ها حُرمت مهمان ندانستند آن قوم عنود از جفا بُردند ایمان بر فراز نیزه ها طور سینای دگر شد بر فراز نی پدید یا که شد اکرامِ مهمان بر فراز نیزه ها آفتاب از روی گلگونت اگر شرمنده گشت دید چون خورشید رخشان بر فراز نیزه ها بر ولای تو "محمد" جانِ خود دارد نثار ای تو مهتابِ درخشان بر فراز نیزه ها سروده ای قدیمی: آذر ۱۳۹۱ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلبلی‌ در سینه‌ می‌ نالد‌‌ ،هنوزم‌ کین‌ چمن‌ با‌ خزان‌ هم‌ آشتی‌ وگُل‌ فشانی‌ میکند ما  به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با قامت برگ وباد وباران آمد پاییز ‌درنگ نکرد شتابان آمد گرما که بریده بود طاقت از ما با باد خنک به گل عذاران آمد بر پیکر هردرخت خود رامی‌زد با برگ وبر ریخته چون جان آمد پاییز به انزوای خود دل گرم است با بوی خوش سحر شتابان آمد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آب فـــــرات مقصدش ڪام تو بود یا حسین مهر بتول در پــــی جام تو بود یا حسین مرغ دلم چو پر ڪشید از همه آشیانه ها آخــــــر ڪــار منزلش بام تــــــو بود یا حسین ای تو جمال جلـــــوه ها جلوه ی تو جمال حق صبح ازل بهانه ام شام تو بـــــــــود یا حسین امر خـــــدای مهربان بوده دلیل بندگــــــــــــی بنده ی بیقرار هم رام تو بـــــــــود یا حسین ڪرب و بلا پریده ام صید تو گشته این دلم گو ڪه نوای نینوا دام تو بـــــــــــــود یا حسین آنچه رسیده از خدا واسطه اش ولای توست هر چه دهد خدا مرا وام تو بــــــــــود یا حسین هر دل مخلصی ڪه شد بنده و عاشق خدا شاه ڪلید قفل او نام تو بـــــــود یا حسین 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از متن زندگی تو خط خورده ام ولی تذهیب می‌شوند در آخر کنار ها.... ꕥ◍⃟ @niloofaranehha
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🦋 🎬 انور همینطور که به طرف قفسه های ازمایشگاه میرفت گفت: وقتی صبح بهم خبردادند که بیمارستان صحرایی مورد حمله افراد ناشناسی,قرارگرفته وتمام بچه ها,یعنی گنجینه ی اسراییل را غارت کردند,اصلا فکر نمیکردم که کار تو باشه ,تا وقتی ساعت تورا,همون که توی بی شرف داخلش ردیاب کارگذاشته بودی رابا چشم خودم ندیدم باورم نشد که کار کار دخترمن است ومن ماردر استین پرورش دادم. بااین حرف انور مطمین شدم که بچه ها به سلامت نجات پیدا کردند,لبخندی روی لبم نشست که با بطری ازمایشگاهی که انور به سمتم پرتاب کردوبه سرم برخورد کرد,متوجه انور شدم. انور:اره بخند دخترک جاسوس,بخند که نوبت خنده من هم میرسه,ودوباره فریاد زد:من الاغ همون دفعه که تواورشلیم اون پسرک عماد را از دستم دراوردن واسیرم کردند وتوشدی زورو ونجاتم دادی باید بهت شک میکردم....وای که من,اسحاق انور با شصت سال سن از دخترکی عراقی رودستم خوردم.... اما این راز راهیچ جا برملا نمیکنم وخودم میدانم وتو,شیشه ی بسیارکوچکی را از یخچال ازمایشگاه دراورد وگفت :این را میبینی,یک ویروس جهش یافته است که به شدت مسری هست ,قراره روتو امتحانش کنم تا ببینم عوارض مخربش تا کجاها هست.....وخنده ی وحشتناکی کرد وادامه داد نترس موش کوچلوی من,الان باهات کار دارم,این ویروس را یک وقت دیگه روت امتحان میکنم... کل تنم خیس از عرق شده بود,وزیرلبم زمزمه میکردم(یا صاحب الزمان,ادرکنی ولاتهلکنی) انور از داخل یخچال ازمایشگاه دوتا حباب تزریقی بیرون اورد. اولی را بالا گرفت وگفت:این رامیبینی ,تزریق یک بار ازاین ماده باعث عقیم شدن کامل فرد میشه وحباب دومی را بالا اورد وادامه داد واما اگر با این ماده مخلوط بشه,باعث مرگ جنین نه ماهه هم میشه,جنین چند روزه را طی چندثانیه نابود میکند. خدای من این جانی میخواست اول حساب بچه,یابچه های من رابرسد وبعد.... باید کاری کنم, اما اگر کوچکترین حرکتی کنم ,انور را هوشیارمیکنم ومطمینا بااسلحه ی کمریش کارم راتمام میکند,پس نمیتوانم اسلحه ام را از جورابم دربیارم اما طبق شناختی که از انور داشتم ,اگر روی اعصابش راه میرفتم,تمرکزش را از بین میبردم واینجوری فلجش میکردم و نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد وحداقل برای خودم وقت میخریدم...شاید صدام را از میکروفن گردنبند میشنیدند شاید علی بیاد....با به یاد آوردن علی اشک از چشمام سرازیر شد,انور تا گریه ام را دید,در حالی که ماده ی حباب اولی را داخل سرنگ میکشید گفت: چیه مارمولک ترسیدی؟گریه میکنی؟؟ من با جسارتی درصدام گفتم:ترس؟؟!!اونم از ابلیس شکم گنده ای مثل تو؟؟هی چی فکر کردی؟؟من شیعه ی مولا علی ع هستم همون که در خیبر ,قلعه ی یهودیها وصدالبته اجداد تورا با دستان نیرومندش از جا کند وتو که هستی؟تویی که سروسردار ومرادت شیطان است ,شما یک مشت غارتگر وظالمید که حتی سرزمینتان غصبی است,تو وامثال تو برای سلامتیتان ,احکام دین من را رعایت میکنید یعنی حتی ازخود دین درست وحسابی ندارید,شما یک قوم برگزیده خدانیستید, شما یک مشت انگل هستید که درکثافات خودتان میلولید,قوم برگزیده من هستم,شوهرم علی است ,قوم برگزیده شیعیان مولاعلی ع هستند که به زودی زود حجت زنده ی خدا,امام دوازدهم ما همان که شما سعی به دستگیریش دارید,می اید وریشه ی شما را از جا خواهد کند ومیشود انچه که باید بشود وبراستی زمین از آن صالحان است.... به خدا قسم به صدق حرفها ودرستی کلام من اطمینان دارید اما چاره ای جز جنگ ندارید اخر,شما حزب شیطانید وما حزب الله.... درست حدس زدم,انور با شنیدن رجز خوانی من ,خشکش زده بود,حباب دوم دست نخورده بود وسرنگ حاوی موادحباب اول در دستان لرزان انور بود. ناگهان انور مثل گراز وحشی به سمتم حمله ور شد.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky