🦋 #پروانه_ای_دردام_عنکبوت
.#قسمت پایانی :
انور به سمتم حمله ور شد,دریک چشم به هم زدن چاقوی ضامن دار را از جیبم دراوردم وهمزمان که چاقو را به شکم گنده انور فرو میکردم,سوزشی شدید در شانه ام حس کردم....
مرتیکه ی شیطان صفت سرنگ را به شانه ام فرو کرده بود وکل موادش راخالی کرد.
انور که از حمله ی من غافلگیرشده بود وصدالبته پشیمان که چرا بدن مراحین ورود بازرسی نکرده,درحالی که دستش روی شکمش بود ,عقب عقب رفت وکنار میز ازمایشگاه رسید ,کلیدی رافشار داد که صدای اژیر بلندی درفضا پیچید ,خم شدم اسلحه کمری را از جورابم دراورم که لوله ی,اسلحه ی انور را روبه من گرفته بود دیدم...
صدای سفیر گلوله یا گلوله هایی در فضا با صدای اژیر درهم امیخت ودیگر چیزی نفهمیدم....
وقتی چشمانم را باز کردم, خودم را زیرسقف چوبیی یافتم,با شتاب خواستم بلندشوم که سوزشی در بازو همراه دست مهربان علی ,مرا وادار کرد تا بخوابم....
کم کم ,همه چیز داشت یادم میامد...من ....انور...ازمایشگاه....علی....
عه علی که اینجاست..
میخواستم حرف بزنم,تمام توانم را جمع کردم وباصدای ضعیفی پرسیدم:علی,کجا بودی؟من کجام؟اینجا کجاست....
علی:من رفته بودم با مبارزین دیگه اون فرشته های کوچلو رانجات دهم,فرشته های کوچلو جاشون امنه وخدارا شکربه موقع به داد تو رسیدم,یه گلوله به بازوت اصابت کرد
امانگران نباش ,خوب میشی,انور هم یک گلوله حرومش کردم والانم ما بیرون از خاک رژیم اشغالگر قدس هستیم...درروستایی نزدیک بیروت در لبنان....سلما نیروهای حاج قاسم ما رانجات دادند....اصلا من وتو جز نیروهای حاج قاسم بودیم....بالاخره باهمین نیروها قدس را فتح میکنیم شک نکن.....
خدا راشکر کردم که از دام عنکبوت رها شدم وبا تصویر زیبا ونورانی حاج قاسم که درخیالم شکل گرفت در حالی که باخودم میگفتم:((ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت,,همانا سست ترین خانه ها,خانه ی عنکبوت است)) دوباره چشمانم بهم امد وبخواب رفتم.....
#یاعلی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#معرفی کتاب 📚
#پروانه ای در دام عنکبوت داستان دختری ایزدی که همزمان با ورود داعش به موصل عراق ،مسلمان میشود و به چنگ نیروهای داعش اسیر میگردد و در اردوگاه دواعش ،جنایات آنها را با چشم خود میبیند و زندگی تلخی را تجربه می کند ، پس از مدتی از چنگ داعش میگریزد و دست تقدیر او را به اسرائیل می کشاند و.....
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ایستگاه خزان...علی جعفری.mp3
4.74M
من همان مرد عاشق بهارم...
آنجایی که فروردین تو را شکوفه کرد
...و تقدیر تورا به من داد.
روزهایم سبز گذشت و امسال خزان فتح و الفتوح خودش را رقم زد.
..پاییز لشکر کشید و دنیا رنگ باخت و تو نیز...
مهر هنوز جای پایش خشک نشده بود که رد پاهای رفتنت را در غم انگیزترین غروب تاریخ نفس کشیدنم به یادگار گذاشتی..
.یادگاری تلخ که گاهی در اوج تنهایی خیالم تمام آنچه در خود دارد را میدَرد و عجولانه خودش را به ایستگاه وداعمان میرساند..
بغض دوباره تمام مرا تسخیر میکند..
اینجا پاییز است...گاهی آسمان شاداب و گاهی نگاهم غم انگیز،میبارند...
بعد از من با هر که خواستی از عاشقانه هایتان بگویید نامی از من مبر...
تا کسی به سادگی ام نخندد...
و عشق از اعتبار نیوفتد...
#علی_جعفری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـــــــدایا ♥️
وقتی دلم نا آرام است؛
می دانم در جایی تو را از یاد برده ام!
مرا دریاب که این خسته دل
نیاز دارد نگاهت را....
🌓🌓🌓🌓
شبتون دلارام ودلنشین
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح جمعه تون بخیر و شـادی
براتون آدینه ای پُر از نشاط
شادی و خوشبختی آرزو میکنم
امیدوارم امروز رو
با سلامتی و دل خـوش
همراه با خاطراتی زیبـا
در کنار خانواده
و عزیزان دلتون سپری کنید
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیروخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دریغ...
نبود رسم وفا آخر این طریق رفیق
به جان خسته ی یاران زدی حریق رفیق
گذشته است زمانی ولی مرورِ زمان
نمی کند کم از این غصه یِ عمیق رفیق
چقدر ریب و دورویی؟ چقدر ننگ و دروغ؟
کجاست آن سخن ساده و رحیق رفیق
چقدر درد کشیدن از این کلامِ پریش؟
چقدر حسرتِ آن گویشِ بلیغ رفیق
شهیدِ مکتبِ خدمت هنوز هم هستی
عجیب در دل آماجِ تیر و تیغ رفیق
کسی به جایِ تو آمد،که در مقام قیاس
نیامده به لب ما به جز دریغ رفیق
#شهید_جمهور
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
«گویند کسان بهشت با حور خوش است»
خیام نوشت: «آب انگور خوش است»
بگذار کنار حور و انگور و بهشت!
یک لحظهٔ با حسین محشور خوش است
#محسن_علیخانی
#اللهم_احشرنا_مع_الحسین_علیهالسلام
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چگونه خنده نقش بسته بر لب انارها
زمان رفتن نشاط باغ و سبزهزارها؟!
کجای زندگی به کام تلخ باغبان نبود
که دلخوشی او شده صدای برگ وبارها
دوباره باغ خالی از حضور گرم عشق شد
نشسته بر دل زمان وجب وجب غبارها
در انتظار ماندهام غریق شوق و التماس
نفس کشیدنم شده شبیه بیقرارها
درون باغ خشک ده انار چیدهام ولی
بدون تو همیشه بودهام در انتظارها
نمیرسی و هرشب از سکوت خانه بغض هم
دچار ضجه میشود کنار اضطرارها
نگاه میکنم به حال خستهام که در قفس
شده شبیه اضطراب چشم بچه سارها
#پریسامصلح
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
❤️یا مهدی(عج)
جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم
که به راه اند مگر جمعه موعود رسد...!
#عاصی"
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در گلشن غم ژاله فراوان دارم
هر روز دو سه غصه ی پنهان دارم
باران زده بر صورت پاییزی من
هر چند که ریشه در بهاران دارم
#حسین_جعفری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky