eitaa logo
کلبه ی شُعَرا
2.8هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
39 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 چراغ هدایت آه چرا غصه چرا غم چرا دار و سراپرده ی ماتم چرا شیون و زاری و شرربارگی نوحه سرایی دم و هر دم چرا کیست که این پرده برافکنده است مانده در این قصه دو عالم چرا ملک و ملک جن و پری و بشر ناله کند حضرت خاتم چرا زاهد و ساقی صراحی به دست هم سخنی ساخته با هم چرا قصه ی شام و سخن از خیزران یاد کنم زاده ی ارقم چرا کشتی آمال و چراغ رهی بر رخ گل بارش نم نم چرا او که رها بخش جهانی بود نوبت ما بخشش کم کم چرا محرم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در رثای حضرت علی اکبر امام حسین ع** دوست دارم پیکر صد چاک تو بابا ببـــوسم درمیان نیزه و خون غرقه ای اما ببوسم چار قل خواندم چو می رفتی نبینی چشم زخم با خودم گفــتم چو برگردی ز سر تا پا ببــــوسم دوست دارم چهره ی چون ماه تو گیرم عزیزم در میـــان هر دو دستانم همیـــن حالا ببــوسم چون زمین افتادی و کردی صدا یم جان بابا شور مستانه دویدم آن قـــد و بالا ببوسم دوست دارم گرچه خم شد پشت من آرام جانم در برت گیرم و این خشکیده لبهــا راببــوسم دوست دارم تا فلک با من نماید مهــربانی پیکـرش در بر بگیـرم وآن قـد رعنـا ببـوسم آسـمـان هرگــز نشــاید ای فغــان و ای فغـــان فــرصتی می خواهـم ای دل آن گل شیدا ببـوسم #. محرم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در سوگ سقا ی کربلا چشمه ی عفو اینک دو باره قصه ی مه روی کربلا آنگه که آب می کند از دست خود رها لب تشنه بود و به کف داشت جرعه ای ناگه به یاد آمدش از شاه کربلا می ریخت آب و زدستان می سرود کاین سان نبوده است در آیین ما روا مشکش پر آب بود و براسبش نمود هی می تاخت همچو باد و ازاو تند تر قضا تیری زگوشه ی چشمش گذر نمود با خود نمود زمزمه یاسین و هل اتی دستش جدا شد و مشکش دریده شد فریاد زد زعلقمه امی ویا اخی چندی گذشت و زمین شد زخون او سرخ و فلک سیه شد از آن ظلم ناروا می راند سوی او شتابان و سر زنان وآن قامت رسا زغمش چون کمان دو تا گفتا به سوی خیمه مرانید پیکرم افسرده شد هوای نیستان و ماسوی آری حسین چشمه ی عفو خدا بود خون خدا چگونه زخالق شود جدا 🏴🏴 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🏴🏴🏴 پیمان کـو دست و کــو انگشتـرت کــو بازوان پرپرت سوزد چو نی در نینوا کو غرش چون حیدرت بشکسته ای اینجا سبو آشفته کردی جوی و مو ساقی مرا می نوش ازین مشکین سبوی انورت جان بر کـفت بنهــاده ای در راه او دلداده ای خوشتر بخوان مستانه گو با سرور سیمین برت برخیز و بنشین پیش او از ساقی و از می بگو بنگــر که عاشـق تر ز تو در بر بگیــرد پیکـــرت بوسد گهی پیشانی ات وآن چهره ی نورانی ات گاهی قد چون سرو تو گاهی به برگیرد سرت بیخود ز خود بر سر زند بر سینه با خنجر زند در پیچ و تاب است و خروش نالد به یاد مادرت گردیده ای از غم دوتا ای زاده ی بدر دو جا برخیز و این پیمانه را پر کن می جان پرورت عصـــر تاســـوعای ۱۴۰۴ سلام بر باب الحوائج 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🏴 پا به پای آفتاب می سپارد دشت را اما دلش جا مانده است یک نگاهی می کند گویی که تنها مانده است پا به پای آفتاب بر بام خونین نیزه ای می رود داغی زسیلی بر رخ اما مانده است می رود با چشم گریان همره یک کاروان در درونش شورشی پر سوز و غوغا مانده است پیش ازینش بود همراهش سوارانی دلیر زآن همه تنها تنی زنجیر در پا مانده است می رسد از بام خونین افق یک ناله ای آه اینجا بی کفن نوزاد لیلا مانده است پیش رویش لشکری بی دین و رسوای خشن بر فراز نیزه ها سرهای والا مانده است آه ای سرهای ببریده تماشاگر شوید توی کوفه شهر من یک مرد آیا مانده است؟ # محرم, عصریازدهم ۱۴۰۴/۰۴/۱۶ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بوسه بر خاک شامگاه است و هوا بس تاریک باد با سوزش خود صورتم را لیسید موجی از دلهره همراهش بود ودراین پیچش وهوهوی هراس آسمان شعله برافروخته است وبه یک لحظه در این دوزخ تار آتش و دود به پهنای افق مثل موجی سرکش می نوردد گیتی می رباید هستی همچو یک بوم پی ویرانه و از آن پس همه جا شده خالی زسرور غرق در موج سکوت و در آن نا آگاه من از آن سوی افق می شنیدم از دور هق هقی آهسته وصدایی زگلویی خفته و در احساس خودم می دیدم شانه هایی لرزان دیدگانی خسته رهروانی نگران واژه هایی همه از جنس هراس و به یکباره ازاین خاک گذشت پاره کرد پرده ی پندار غبار آلوده و به ناگاه زمین باز به خود می لرزد گام ها پی در پی شاید این بار در این صبح سپید چشمه ای نو جوشد شاخه ای گل روید و نسیمی همه سرشار سرور بزند بوسه براین توده ی خاک 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
«ای پادشه خوبان وقت است که باز آیی » خواجه حافظ شیرازی 🍁🍁 پروا رفته دگر از دستم هم صبر و شکیبایی جان در قدمت بازم آن لحظه که باز آیی سرتا به قدم رقصم در پوست نمی گنجم از شوق تماشایت هر دم چو به در آیی دیشب گله می کردم از ساقی بد مستم دارم گله ها اینک از این همه خود رایی ای شیخ تو می گفتی در مذهب ما جرم است خودبینی و خود رایی این چیست که بنمایی درمانده شدم زان حکم واز آنچه تو فرمودی خواهم بکنم حکمی جز آنچه تو فرمایی گفتا به غضبناکی تو رانده شوی زین در ما را نبود والّله نه ترس و نه پروایی ۱۹ /تیرماه/ ۱۴۰۴ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
رنج تاریخ شامگاهی که سرش بر سر نی مهمان بود تا سپیده به لبش زمزمه ی قرآن بود در شگفتم که چرا چرخ نمی بارد خون زآن ستم ها که بر این پادشه خوبان بود طوق در گردن و زنجیر به پای اسرا پیکر پیر و جوان زیر سم اسبان بود توی بازار دمشق است و به هر سو نگران دیده ی خلق براین جور و ستم گریان بود و برند آل خدا تا کوی به کوی ، کوی یهود طرح این نقشه هم از فتنه گر مروان بود او که بر سینه ی باباش قراری خوش داشت حالیا خوابگهش کنج یکی ویران بود رنج تاریخ که بر آل پیمبر می رفت بهر خشنودی آن راهرو شیطان بود نتوان گفت در آن روز چه ها کرد عمر هر ستم کرد پی طاعت بوسفیان بود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خزان دیده گفتم که زمن بعد تو دیگر اثری نیست باور بکنی یا نکنی سر به سری نیست در دام پریشانی خود مانده ام اما بر ماتم اشعار ترم چشم تری نیست گویم به گمان بعد تو من دفتر شعرم آتش بزنم برهمه هیچم خبری نیست بر شاخه ی خشکیده ی من خوب نظر کن جز لانه ی یک زاغ سیه بار و بری نیست هر شب به امیدی در آن خانه بکوبم نگشودن این در مگر از خیره سری نیست من آیه ی انکار تلاوت ننمودم ای پیر نگه کن که مرا همسفری نیست می گفت شتابان برو زین راه و ولیکن بیراهه رهی بود وجز این ره گذری نیست با یاد و خیالش شب و روزم سپری شد در باغ خزان دیده ی عمرم ثمری نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعبیر دوست دارم شاد باشم با دلی غمباد نه راحت و آزاد باشم چون پری در باد نه هر خزان باشم بسان یک پرستو در سفر بار می بندم تو گویی رفته ام از یاد نه دوست دارم شعر باشم توی ذهن دفتری یادی از میلاد باشم قصه ی بیداد نه دوست دارم چون کمان باشم درون دست تو یا چو صیدی در قفس باشم ولی صیاد نه می گریزی از برم با سینه ای اندوهگین باز بوی قهر می آید نه ای دلشاد نه می کنی خواب مرا هر دم پریشان تر ولی با نگاهت می شوم ویران نی ام آباد نه غرق در امواج رؤیاهای شیرین می شوم می رسد خسرو به کامش آوخ از فرهاد نه از قضا تعبیر آن را می کنی با دلخوشی در نگاهت می دهی یکجا مرا بر بــاد نه می ربایی از سرم هوش و نمی دانم چرا در غزل ها می شوی جاری چو این اوراد نه باز دیشب بوی خون می آمد از هر واژه ای قصه ی ما از گسستن بود و از جلاد نه گفتی از شهریور و آبان و فروردین و کوچ یک جهان بی تاب اینجا می زنی فریاد نه داستان پر کشیدن بود و رقص زندگی با تو از افسانه گفتم یک غزل آزاد نه 1404/04/23 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
یادمان شیعه آسمان پر شد ز فریاد و فغان های حزین خیمه ها آتش گرفت از کفر و از پندار کین شد دو باره یاد زنجیر و نی و صوت اذان مانده در تاریخ شیعه یادمان اربعین آتشی بر پا شده سوزد دل هر ساربان هر طرف نامرد رسوایی نشسته در کمین می روی پای پیاده رو به سوی آسمان بال هایت چیده اند آیا که ماندی بر زمین یا که یادت رفته آن پرواز ها در بیکران این نبوده رسم بال و پر زدن با یاسمین روزگاران سفله پرور گشت و در اوجی چنان می ستیزد مکتبت با ظلم ظالم این چنین 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شوق باده بکنم نگاهت ای شه به امید چاره جویی و در این سپیده خواهم بدهی مرا سـبویی بنگر خمارو مستی شرری به جان من زد تو به عهد خود وفا کن بخرم به آبرویی من اگر فتادم از پا منگر به حال زارم که نهاده ام به سینه غم هر فرشته خویی همه شب نشینم اینجا بکنی گذر دوباره نروم دگر ازین در به در دگر چو گویی به نوای می پرستان همه شب به شوق باده که بگیرم از تو جامی به اشارت از سبویی به دلم بشارتی شد منما رها سبویش که رسی به بارگاهش به وصال ماه رویی برو واز خزان گذر کن به نیابت بهاران نظری نما به بستان به چمن بسان قویی به دو زلف او قسم که شکنم دوباره پیمان مگر از ره محبت بدهد نشان ز کویی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky