eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 همیشہ داغ دلم قبر خلوٺ حسن اسٺ بہ سر هواے بقیع و زیارٺ اسٺ تمام هفتہ براے حسین مےسوزم ولے من وقف غربٺ حسن اسٺ
فوق العاده زیباست این متن 🍂🍁🍃 ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﺳﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ: " ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ " ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ .. ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺑﯽﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ... ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند که چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌کوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست ازآنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم (خنده) وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی می‌بست که می‌خواهد به آلمان برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم راوی: خواهر شهید 😭وقتی این خاطرات میخونم به خودم میگم ما کجا سیر میکنیم،شهدا کجا را؟؟؟😔 🌙شبتون شهدایی
گفتم ڪلیدِقفلِ‌شهـادت‌شڪستہ‌است یااندراین‌زمــانہ درِ‌باغ‌بستہ‌است ؟! خندیدوگفت سـاده‌نباش‌ای‌قفس‌پرست !! دربستہ‌نیست بال‌وپرِ‌مـاشڪستہ‌است ...
سلام دوستان شبتون بخیر به رسم هر شب 🌺 هدیه به روح مطهر شهید عزیز محمدرضا تورجی زاده تلاوت میکنیم سوره مبارکه حمد و توحید و ذکر شریف صلوات🌼🌼🌼 اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🍃
شهيد موسي اخروي: بدانيد! اين دنيا جاي مؤمن نيست. اين دنيا قفس مؤمن و بهشت كافر مي‏باشد. مؤمن در اين دنيا بايد سختي بكشد. بايد خودمان را براي سراي هميشگي آماده كنيم. هر كس در اين دنيا اعمال شايسته داشته باشد و پيرو ولايت فقيه باشد، پيروز است. بايد حسين‏ گونه جان را فدا كنيم و يا زينب‏گونه پيام شهيدان و حسينيان را به گوش عالم برسانيم.
و و ...... چگونه عرض کنم! کلام قاصر از آن ست شرح حال دهد
🔴 💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و زد: الله اکبر و الله اکــــبر ...نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ... خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. 🔴خاطره‌ای از شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يوسف گمگشتـــه باز آيـــد، اگر ثابت شود☝️ در فراقش مثل يعقوبيـــم و حسرت ميخوريم...💔😔 اَلٰلهُمَ.عَجِل.لِوَلیڪ.اَلفَرَجْ💚🍃
🌷🕊🇮🇷🕊🌷 جاماندیم شهداء این درست نبود جدا شویم در هجوم بی صدا شویم این رسم مانبودکه پیمان بشکنیم مابین کوچه ها رها شویم آن روزها که به سینه بود توفیقمون نبود که شما شویم رفتیدتاهمچو رها شوید ماندیم ما که سرفه ها شویم ایکاش میشد ساغری زنیم که وهمنفس آل_عباءشویم شمارفتید به حالتون ؛ حتماًیادمان کنید شایدکه با دعاءتون؛ دوا شویم 🕋 خدایامارابه قافله ی شهدابرسان 🇮🇷 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷🇮🇷 🌷 🇮🇷 🌷🇮🇷
💠 شهیدی که انگلستان به افتخارش تندیس ساخت. #بزرگترین_شکارچی_تانک_جهان 💢 #شهید_محمدعلی_صفا در دفاع مقدس به تنهایی در #یک_هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد💥 و حتی در روز شهادتش🌷 ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقی‌ها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و #خرمشهر را گورستان تانک‌های خود نامید 💢بعد از #شهادتش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود و تندیسی🎗 از این #قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابان‌هایی به نام این شهید🌷 نامگزاری شده است 💢محمدعلی صفا دوره‌های رزمی مختلف، دوره‌های چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره #شکار_تانک و ... را با امتیاز عالی🥇 سپری کرده بود. تلاش‌های او موجب شده بود تا مدرک تخصصی👌 شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند. 💢او برای #آموزش تخصصی انهدام‌ ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری #جان‌.اف.کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی🇮🇷 مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد. #شادی_روحش_صلوات 🌹🍃🌹🍃
شهادت مقصد نیست، راه است مقصد خداست و شهادت معقول ترین راه رسیدن به خدا... _شهید غلامرضا خدایی |🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🌹یا علی...‌‌
sare rahat.mp3
771.7K
▶️نواهنگ زیبای 🎼 سر راهت در انتظارم #⃣سلامتی آقا صاحب الزمان عج صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌻🌻🌻🌻 ✍به این سه حقیقت فکر کنیم! 1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالمون را می بیند «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»​ 2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاورمون هستند که ثبت و ضبط می کنند ریز و درشت خوب و بدمون رو؛ «رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»​ 3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛ شاید بیخ گوشمون نشسته باشد جناب عزرائیل و صادر شده باشد دستور رفتنمون رو ! «عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم‏»​ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از 🌹یا علی...‌‌
مرغ دل من پر به هوای چمن تو جانم به فدای تن چون یاسمن تو از لعل لبت میچکداقا همه دم عشق خوشتر نشنیدم به جهان از سخن تو مومن شده ام من به مقامات بلندت حق را بشنیدم همه دم از دهن تو
❣از #عشق تو دیوانه شدم، تاب ندارم ★در کوی تو آواره شدم، باک ندارم ❣آری #منم آن دیوانه که گویند ★از عشق تو♥️ دیوانه شده و #خواب_ندارد ... #رفیق_شهیدم #شهید_محمودرضا_بیضایی #شبتون_شهدایی🌙
💠 داستان اول (۱) 💠فواد بد بلا بود.از همان بچگی بدبلا بود.همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود.خب اوایل طبیعی بود.توی فرهنگی که بیشتر چشم امیدها به پسر هاست.حالا اگر تک پسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی.اصلا همه جا تک پسرها عزیزند.فواد تک پسر بود و خیلی هم مودب.آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودندآبادان،ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده.مثل ما پسربچه های آبادانی.شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمی آمد.من و فواد هم سن ایم.یک وقت می گویم هم سن یعنی سن شناسنامه ای،ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است.ما همیشه با هم بودیم.از همان مهدکودک تا ایام مدرسه،تا کار.همیشه.رابطه ما کمی خاص هم بود.همین حالا هم همین جور است.توی هر خانواده ای نمی شود برادرزاده ای باشد که عموی هم سن و هم کلاس و هم قد داشته باشد.برای همین توی دبستان یا راهنمایی وقتی می دیدند فامیل ما دوتا مثل هم است،فوری از نسبت مان می پرسیدند،فواد رویش نمی شد بگوید که من عمویش هستم.حالا یا رویش نمی شد یا واقعا هنوز توی کتش نرفته بود که من عمویش هستم.فکر کنم دلیلش همین دومی بود.چون من همیشه حتی تا همین اواخر دلم می خواست عمو صدایم کند.به جای این که من را رفیق یا فامیل معرفی کند دوست داشتم بگوید(وحید عمومه) نمی گفت.ولی من توی مدرسه همیشه می گفتم(فواد پسر کامامه) این یک افتخاری به من می داد.انگار بزرگ ترم می کرد.اوج نوجوانی با همین یک جمله مرد می شدم انگار.ولی خوب فواد همین جوری اش هم بزرگ تر بود.توی چشم تر بود.این ها را حالا دارم می گویم.آن وقت ها نمی گفتم.چیزی مثل رقابت بین ما نبود.نمی دانم،حالا که نگاه می کنم شاید آن چیزی که بین ما بود و آن حسی که من بهش داشتم حسادت بود.ولی کی فکرش را می کرد یک روز توی خنده ها فواد را راهی کنیم سفر،بعد دیگر برنگردد تا همین الان.کی فکرش را می کرد بلا این جوری بیفتد توی خانه ما. شهید منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۹و۱۰ 🔻🔻🔻🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا