#لالههای_آسمونی
چند شب 🌙قبل عروسی #خواب دیدم که من با لباس عروس و آقامرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین(ع) هستیم و برایمان #جشن گرفته اند یک دفعه به ما گفتند:‼️ که شما همیشه #همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند...😇
خواب #عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد😍 و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما #شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهیدمیشوی👌 چون مدت #کوتاهی در خوابم بودید...
✍ به روایت همسرشهید
#شهید_مرتضی_زارع🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#لالههای_آسمونے
🍃اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه.
وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد . طرف می ماند با سلاح و خستگی اش.
🍃ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد.
🍃روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد.
🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید.
خیلی هوای نیرویش را داشت . مسئول گروهان بود.
برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست.
او را با عنوان فدایینیروها می شناختند.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#لالہهای_آسمونے
شهید محلاتی، #سپاه پاسداران را پرتوان 💪و شکیبا میخواست و پشتوانه این آرزو، #تلاش بیامانش بود. او در یکی از مصاحبههای🎥 خود در مورد سپاه میگوید: «انشاءالله #سپاهی بسازیم که دشمن 👹هوس نکند علیه #انقلاب اسلامی توطئه کند».
#شهید_فضلالله_محلاتی🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#لالہهای_آسمونے
در کارهاي #جمعي هميشه پيشقدم بود،😇 بعد ديگران را به کار تشويق مي کرد. اخلاق او طوري بود که ديگران او را #دوست داشتند و به راهنمايي هايش گوش مي دادند.❣ او خود را جداي از ديگران نمي دانست. حتي #کوچک تر از آن ها خود را تصور مي کرد.🗯آرزو داشت که راه #کربلا باز شود و مي گفت: «چه مي شود که راه کربلا باز شود،😢 قبر اباعبدالله (ع) را زيارت کنيم و در کنار #قبرشان نماز بخوانيم، اشک بريزيم.» 😭او به امام #عشق مي ورزيد در دعاهاي کميل و توسل به طور منظم و مرتب شرکت مي کرد 💯و در کارها به حضرت #فاطمه زهرا (س) متوسل مي شد. ✅
📎فرماندهٔگردان شهیدبهشتی لشگر ۵ نصر
#سردارشهید_محمدصادق_قدسی🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#لالہهای_آسمونے
🔷آقا محمد توجه #ویژهای به بحث بیتالمال داشت؛👌 در روابط عمومی سپاه هم که بود، میدیدم چگونه از برگههای کاغذ📃 صرفه جویی کرده و همیشه از کاغذهای #باطله استفاده میکرد..موتور سیکلت🏍 سپاه در دستش بود؛ آن زمان ما در حال ساخت #خانهمان بودیم؛
🔶 آقا محمد در اوج گرما ☀️و در حالی که روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت،😇 مسیر طولانی منزل تا خانه در حال ساخت را #پیاده رفت و آمد میکرد ولی از وسیله بیتالمال استفاده نمیکرد..⚠️یک بار هم قرار بود به همراه یکی از دوستانش برای #خرید تیرآهن بروند؛به منزل آمد و گفت: ‼️
🔷«دو تا #پیراهن بیاورید»؛ او نمیخواست با لباس سپاه برای خرید برود؛🚫 زیرا از لباس سپاه سوءاستفاده نمیکرد؛ دو عدد پیراهن به او دادم؛ یکی پیراهن #دامادیاش بود که آن را داد تا دوستش بپوشد؛☺️ بعد هم که کارشان تمام شده بود، آن لباس را نیاورد و گفت: «آدم آنچه #خوب است و دوستش دارد را به دوست خوباش میدهد».😇
#شهید_محمدتقی_ترکمانی🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#لالہهای_آسمونے
علی #مسئول روابط عمومی تیپ المهدی بود😇 و حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل #عملیات رمضان وقتی علی شهید میشود😔, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده است. #مادرم شک داشت که شاید علی اسیر شده😰 است . ما یکی دوبار با #ذهنیت اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه❗️ آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم😭 و علی در لحظه #شهادتش آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد🕊 و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید میآمدم⚠️ عقب و علی را بغل یک #خاکریز گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو 👥تا از برادرهایم برای پیدا کردن #پیکر به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب🌊 انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشتزهرا🌷 گذاشتیم و چون در دفعه آخری😢 که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به #خون خود آغشته شده بود را نبرد همانها 💯را به عنوان #یادبود در مزارش به خاک🌺 سپرد.
📎پیکر مطهر این شهید گرانقدر پس از ۳۵ سال شناسایی شد.
✍ به روایت برادر شهید
#شهید_علی_جنگروی🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
#لالہهای_آسمونے
لباسش #آرم سپاه نداشت. خیلی ناراحت😔 بود و دنبال آرم سپاه می گشت تا بدوزد روی لباسش .گفتم : اگه با لباس سپاه به دست عراقی ها😈 بیفتی ، سرت رو می برند 🔪.خندید و گفت: آرزوی من اینه که مثل امام حسین❣ علیه السلام شهید بشم . با سر بریده😇 .ضامن نارنجک💣 را کشیده بود و داشت با آن بازی می کرد که یک مرتبه از دستش افتاد وسط سنگر 😱. برای یک لحظه ترس پنجه انداخت توی صورت همه ی بچه ها😥؛ ولی رضا خیلی آرام گوشه ی سنگر نشسته بود✅ فقط گفت : " #یامهدی " همین یک کلمه کافی بود🍃. نارنجک کف سنگر آرام گرفت.
قبل ازعملیات 💥خودش را برای شهادت🌹 آماده کرد. مطمئن بود توی این عملیات شهیدمی شود 💯.گزارشگر رادیو📻 رفت جلویش و پرسید : #پیامتان برای مردم چیست ؟ رضا پیام نداد ❌. گفت : وصیت من این است که مردم #متحد باشند.
تیر خورد توی کتفش و به شدت زخمی شد. چند نفر از بچه ها می خواستند برش گردانند به شهر🚑، ولی خودش مانع⛔️ شد. گفت : اگه منو ببرید عقب، توی راه شهید می شم😞. شما هم به خاطر من خودتون رو به زحمت نیندازید.⭕️ فقط من رو به طرف #قبله بخوابونید، دست و پایم را هم بگیرید تا موقع جان دادن تکان نخورم ....
یک هفته📆 از شهادتش می گذشت. وقتی پدر بالای جنازه ی رضا رسید هنوز از زخم کتفش خون می آمد. پدر فوری یک پارچه آورد و به خون شهید ❗️آغشته کرد.
گفت :می خواهم این پارچه را به منتقم خون شهداحضرت مهدی❤️ علیه السلام #هدیه کنم.
#شهید_رضا_دادبین🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#لالہهای_آسمونے
«وقتی #شهید امینیان می خواست در حمله ها شرکت کند،😇 اول نزد #روحانی مستقر در یگان می رفت و قرآن 📖به دست او می داد و می گفت: می خواهم استخاره بگیرم🙂. همیشه «خیلی خوب» می آمد و او می رفت. یادم می آید قبل از #عملیات والفجر 3 ، که عبدالصالح در آن به شهادت رسید با مسئول عملیات پیش روحانی یگان آمد و درخواست #استخاره کرد و گفت: از او می خواهند که در عملیات شرکت نکند.❌ وقتی روحانی قرآن را باز کرد، سوره #محمد (ص) آمد که: (هر پرچمی🏳 از دست سرداری بیفتد، سرداری دیگر آن را بر می دارد😍 خیلی #خوشحال شد و با دیگر رزمندگان👥 به منطقه شتافت.»
✍ به روایت همرزم شهید
📎 فرمانده گردان محرم لشگر ۵ نصر
#شهید_عبدالصالح_امینیان🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
#لالههای_آسمونی
✨ما جزئيات عمليات #برادرم را از طريق رسانه هاي خبري شنيديم📲. رسانه ها از انفجار شديدي در هتل اقامت سلمان رشدي 🏨خبر دادند و ما نمي دانستيم که #مصطفي در اين عمليات شرکت کرده است.
⚡️ مصطفي توانست با همکاري يکي از کارگران هتل به تاريخ 📆دقيق رفت و آمد #سلمان_رشدي 👺به هتل آگاهي يابد و اتاقي کنار اتاق سلمان رشدي براي انجام #عمليات انتخاب کند اما سلمان رشدي متأسفانه 😕 از اين عمليات جان سالم بدر برد. گويا همان کارگر هتل که مصطفي از او درباره رفت و آمدهاي سلمان رشدي ❓سوال مي کند، به دستگاه هاي اطلاعاتي #انگلستان خبر مي دهد 🗣که يک جوان عرب اينجا درباره سلمان رشدي سوال مي کند. آن گونه که مي گويند قرار بوده که روز سوم اقامت مصطفي در هتل عمليات انجام شود اما قبل از آن عمليات لو رفته و #انفجاري💥 در اتاق مصطفي رخ مي دهد که به شهادت خود او مي انجامد😔
✨جزئيات اين عمليات بطور کامل #محرمانه 🚫بود و ما و حتي دوستان مصطفي از اين عمليات آگاهي نداشتيم.
⚡️مصطفي #جواني بود که براي دنيا زندگي نمي کرد و #آخرت براي او از اهميت زيادي برخوردار بود👌. او هميشه مي گفت 💬 اگر قرار است انسان 20 سال يا 80 سال زندگي کند بالاخره در نهايت 🔚 #مرگ در انتظار اوست پس چه بهتر که دوران جواني را در خدمت به اسلام ☀️سپري کند و در راه اهل بيت(ع) و اسلام به #شهادت برسد.
✍️ به روایت برادر شهید
#شهید_مصطفی_مازح🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#لالههای_آسمونی
او #همیشه چند روز 📆قبل از عملیات به جبهه میرفت تا وقت خود را #بیهوده از دست ندهد، بعد از شهادتش بود که نامهای پیدا کردیم مبنی بر این که مهدی را بهعنوان #مبلغ به کردستان اعزام کرده بودند و او به ما خبر نداده بود.⚠️ هر بار که میخواست به جبهه برود با من #تماس میگرفت و خداحافظی میکرد👋، آخرین دفعه ای که برای خداحافظی با من تماس گرفت، حسی #عجیب داشتم و دوست نداشتم تماس او را قطع کنم،❌ به من گفت در منزل خواهرمان #چمدانی دارد که در آن نواری📼 را گذاشته است، بعد از چند روز فرزندم در منزل بازی میکرد که ناگهان گفت #عمو مهدی شهید شد، من او را دعوا کردم و حرفش را جدی نگرفتم. شب هنگام #پدرم تماس گرفت و خبر شهادت برادرم را به من داد،😔 چمدان برادرم را که باز کردم و نوارش را #گوش دادم، متوجه شدم که با صوتی زیبا سوره الرحمن 📖را قرائت میکند .مهدی #الرحمانش را خواند و رفت. 😇
✍ به روایت برادرشهید
#شهید_مهدی_خاتمی🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#لالههای_آسمونے
هرگاه به او کاري #واگذار مي شد و مي خواستيم از انجام آن مطمئن شويم،👌 ميگفتيم که اين ماموريت #قلب امام را شاد ميکند و وقتي خبر آن به حضرتشان برسد تبسم☺️ بر لبان ايشان مينشيند. او خندهاي مي کرد و مي گفت: همه ما #فداي يک تبسم امام. و تا پاي جان مي ايستاد و آن کار را به نتيجه مي رساند .شهيد #کاظمي فردي خاکي، مردمي، خوش برخورد، متواضع، خودماني،😇 صريح اللهجه، انتقادپذير و در کار و مسئوليت جدي، #قاطع، صبور و مقاوم🗻 بود. هيچ گاه به واسطه مشکلات،😰 از زير بار مسئوليتها شانه خالي نمي کرد🚫 زود از #کوره در نمي رفت و کمتر ديده مي شد که عصباني شود😡، همواره چهره اي خندان 😊و بشاش داشت..کارهايش را روي نظم و #انضباط انجام مي داد و براي بيت المال اهميت💯 و حساسيت خاصي قائل بود..نحوه برخورد و #سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران👥 باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به #والدين خود احترام و محبت وافري داشت😇 و هيچگاه جلوتر از آنها قدم برنمي داشت .او همواره به #مادرش مي گفت:شما بايد مانند #مادر_وهب باشيد،💯 اگر من به راه #اسلام نرفتم، شيرتان را حلالم نکنيد⚠️
وقتي در داخل قايق🚤 ترکش به سر شهيد کاظمي اصابت نمود💥، از جاي خود برخاست و دستها را به سوي آسمان بلند نمود و با #خدايش راز و نياز کرد و لحظهاي بعد در کف قايق به سجده😔 رفت و آنگاه #شهيد شد.
📎عضو شورایعالی سپاه ، سازمان اطلاعات سپاه و معاون سیاسی امنیتی استاندار سیستان و بلوچستان
#سردارشهید_سیدکاظم_کاظمی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۶/۵/۲۴ آرادان ، گرمسار
شهادت : ۱۳۶۴/۶/۲ هورالهویزه
@Shahadat_dahe_hashtad
#لالههای_آسمونے🌺🍃
🔰آنروز به مسجد نرسیده بود ، برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش . یواشڪے نماز خواندنش را تماشا میکردم ؛ حالت عجیبی داشت . طوری حمد و سوره را میخواند مثل اینڪہ خدا را میبیند .
🔰 ذڪرها را دقیق و شمرده ادا میڪرد ؛ بعدها در مورد نحوهٔ نماز خواندنش ازش پرسیدم ؛ گفت : اشڪال ڪار ما
اینه ڪہ برای همه وقت میزاریم ، جز برای خـــــدا ...!!
🔰 نمازمونو سریع میخونیم و فڪر میڪنیم زرنگی ڪردیم ؛ اما یادمون میره اونی ڪہ به وقتـــــھا برڪت میده فقط خود خداست .
#شهید_علیرضا_ڪریمے🌷
#سالروز_ولادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#لالههای_آسمونے
🔸همرزم شهید تعریف می کرد در عملیات والفجر ۱۰ سید از بغل تیر خورد، اول من خوردم بعد سید ؛ یک ساعت بعد از من، مجروح شد و تیر خورد به بازوش و از بازوش تیر به پهلویش اصابت کرد درست مثل مادرش حضرت زهرا (س)
🔹 همانطور که در به پهلویش زدند سید هم از پهلو تیر خورد در آن حال و در آن درد شدیدی که داشت به جای آخ گفتن می گفت: یازهرا (س)، یامهدی (عج)، یاحسین (ع)، عاشق ائمه بود این نشان دهنده ی این است که سراسر زندگی سید با ائمه(ع) بود، آقا مجتبی یک آرزو داشت این آرزو را وقتی تو شلمچه بودیم یک بار من توی مداحی اش شنیده بودم وقتی زیارت عاشورا می خواند می گفت: "خدایا تو را به سر بریده ی امام حسین (ع) قسمت می دهم من یک بار بروم توی مدینه زیارت عاشورا بخوانم بعد جان مرا بگیر...."
🔸همسر شهید هم می گفت: خودش همیشه می گفت دوست دارم بعد از سفر حج یک سال نشده شهید بشوم و همین طور هم شد.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞