eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جان..♥️ دانى كه آرزوى تو تنهاست در دلم..؟ 🦋 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبحدم ، دل را مقیم خلوت جان یافتم از نسیم صبح ، بوی زلف جانان یافتم . شهید محسن حججی 📎سلام، صبحتون شهدایی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وصیت‌نامه «علی ­اکبر بشنیجی»: «خواهرانم! همان‌طور که ما در جبهه­‌ها با این دشمن کافر می‌جنگیم، شما نیز به نوبه­‌ خود با صبر و بردباری و با و پوشش خود با دشمنان داخلی بجنگید، زیرا پیروزی از آن ماست. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ نام : حسین مشتاقی نام پدر : محمد علی متولد : شهرستان نکا تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۲/۲ محل زندگی : شهر نکا وضعیت تأهل : متأهل تعدادفرزند : دوقلو ، یک دختر ویک پسر تحصیلات : لیسانس تربیت بدنی شغل : پاسدار محل خدمت : لشکر ۲۵ کربلای مازندران تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۲/۱۶ (مصادف با مبعث پیامبر)خانطومان سوریه ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبحی دیگر فرارسید وبرگی دیگراز تقویم وخاطراتت به یادمان می آورد ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ حسینم 2 اردیبهشت 64 به دنیا آمد که آن سال مصادف با 3 شعبان و تولد امام حسین علیه السلام بود و به همین علت ما اسمش را «حسین» گذاشتیم. حسین از بقیه پسرهایم شیطان تربود یعنی شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم خنده را روی لبمان می‌آورد. یادم میاد یک روز برادر بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: «مامان حسین سر من و دوستم را با آجر شکست.» من با تعجب پرسیدم: «چطور حسین که از شما کوچکتر است سر دو نفر شما را با هم شکست؟» حسین گفت: «می‌خواستم مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست.» حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود، بدون وضو نمی‌خوابید؛ صبح ها دعای عهدش ترک نمی‌شد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمی‌خوابید، من که مادرش هستم این کارها را نمی‌کردم.» خیلی سربه‌زیری و محجوب بود. دلم می خواست ، بچه‌هایم از بس سر به زیر و آقا بودند، یک همسر داشته باشند که مونس‌شان باشد. سال 88 که حسین آقااز ماموریت زاهدان برگشته بود؛ گفتم: می‌خواهم برایت زن بگیرم، گفت: «شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید چادری باشد و با شرایط پاسداری من کنار بیاید. ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عکس دوسالگی ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ نذر کردم که اگرخداچند فرزند پسر سالم به من عنایت فرماید آنهارا تربیت کنم تا سرباز امام زمان علیه السلام شوند. وحسین آقا وقتی درسش تمام شد به خدمت سربازی در ارتش رفت وبعداز اتمام سربازی به سپاه رفت و گفت: مامان چون توخیلی دوس داری من سربازامام زمان علیه السلام باشم میروم آنجاخدمت کنم . اولین بار که لباس سپاه پوشید و دیدمش انگار بهترین روز عمر من بود. خودش چهره سفید و زیبایی داشت و انگار در این لباس سبز می‌درخشید.» حسین آقا بزرگ‌شده هیئتای امام حسین علیه السلام بود وچای ریز آقا بود. و من تو روضه های علی اصغرسلام الله علیه به فرزندانم شیرداده بودم. و حسین هم همانطور که خودش راهشو انتخاب کرد فدای راه ابا عبدالله علیه السلام شد. ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از به گردن ما ماتم است نابرده گنج به ما داده ای ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ما جنگ را فراموش نکرده‌ایم. یعنی از خطرات پاسدار شدن پسرم آگاه بودیم. اینطور نبود که ناآگاهانه و فقط به خاطر اینکه شغلی داشته باشد وارد سپاه شده باشد. می‌دانستیم خطر هر لحظه امکان دارد. جنگ ما با عراق به ظاهر تمام شده بود اما حضور آمریکا در منطقه همیشه احساس می‌شد. کسی که عاشق اسلام و نظام و رهبرش باشد و بخواهد امام زمانش را یاری کند این خطرات را می‌پذیرد. با علم به همه این خطرات حسین وارد سپاه شد و ما هم مشوقش بودیم. حسین تکاور بود و ماموریت‌های خطرناک زیادی می‌رفت، کردستان، زاهدان، پیرانشهر و اشنویه.» نخستین باری که حسین آقا حرف رفتن به سوریه آذر 94 بود و درست وقتی که از ماموریت زاهدان برگشته بود. درآن روزها از طریق اخبار و رسانه‌ها در جریان کامل بحران سوریه بودیم : «درست بعد از اینکه از ماموریت زاهدان برگشت، گفت: که می‌خواهد به سوریه برود. من گفتم: «مادر جان! من پیش خانمت شرمنده می‌شوم که تو دو بچه کوچک دوقلو را دائم می‌گذاری می‌روی، نگهداری‌شان هم سخت است.» ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم