eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 8⃣7⃣ چند بار بالا و پایین پریدم، باز هم فایده‌ای نداشت. راهکارهای مختلف را امتحان کردم؛ می نشستم، باسنم می سوخت؛ زانو میزدم، سر زانوهایم تاول می زد؛ می‌دویدم، کف پاهایم بریان می شد. تازه فهمیده بودم چرا کانتینر از زمین فاصله دارد؛ آنها مخصوصاً این کار را کرده بودند تا زمین مانع گرم شدن بیشترش نشود، و آن غول فلزی از هر چهار طرف داغ شود. از شدت فرم گرما، کم کم احساس کردم نفسم دارد بند می‌آید. آن کانتینر تنها امتیازی که داشت، این بود که یک طرف بدنه اش را با درلی چند تا سوراخ کرده بودند تا هوا بیاید تو، رفتم نزدیک سوراخ ها. چند تا نفس عمیق کشیدم. معنی پخته شدن و عرق ریختن واقعی را آنجا می‌شد فهمید. حال مرغی را داشتم که زنده زنده پرهایش را بکنند. به خاطر ناراحتی اعصابی که داشتم، بدانم به لرز افتاده بود. یک آن وسوسه شدم که بروم در کانتینر را بزنم و بیفتم به دست و پای عراقی‌ها تا از آن وضع خلاص شوم، ولی خیلی زود به خودم مسلط شدم. سعی کردم گرمای آن جا را با گرمای جهنم مقایسه کنم و خودم را تسلی بدهم که این گرما را می‌شود طاقت آورد. نهایتاً تصمیم گرفتم پیراهنم را که خیس عرق شده بود، در بیاورم و از آن به عنوان حایلی بین خودم و داغی کف کانتینر استفاده کنم. همین که آن را درآوردم و پهن کردم، دیدم از همه جایش بخار بلند شد. طولی نکشید که خشک خشک شد! ولی به هرحال، بهم کمک کرد تا بتوانم مقاومت بیشتری بکنم. هر چه به غروب نزدیک‌تر می‌شدیم، از شدت داغی داخل کانتینر کاسته می‌شد. چون از قبلش چند بار سعی کرده بودم نماز بخوانم و نشده بود، تازه آن موقع با تیممی که به گرد و غبار کردم، توانستم نماز بخوانم. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 9⃣7⃣ یکی، دوساعت از غروب گذشت. در آن لحظه‌ها هم گرمای کانتینر، برای یک آدم تازه وارد بیچاره کننده بود، ولی من چون داغی بدتر از آن را تحمل کرده بودم، با گرمای فعلی می‌توانستم کنار بيايم. چون آن شب را امیدی به خلاصی از آنجا نداشتم، نماز مغرب و عشاء را هم خواندم. حالا که داشتم مشکل گرما را برای خودم حل می‌کردم، درد کتک‌ها و سوزش تاول‌ها از یک طرف و فشار ضعف و گرسنگی از طرف دیگر، باعث شد تا بی‌حال و بی‌رمق بیفتم کف کانتینر. با این که هنوز داغ بود، ولی سرم را گذاشتم روی پیراهنم و پلک‌هایم سنگین شد. بعد از تحمل چند ساعت زجر و شکنجه، خواب آن موقع می‌توانست برایم خواب شیرینی باشد. مخصوصاً که سکوتی شبانه تمام اردوگاه را فرا گرفته بود. هنوز درست و حسابی خوابم نبرده بود که یکهو صدای وحشتناکی بلند شد. احساس کردم چند بمب همزمان منفجر شده‌اند. از جا پریدم. چند لحظه‌ای طول کشید تا به خودم بیایم و بفهمم چه خبر است. آن بیرون، کسی انگار داشت با پتک می کوبید به بدنهٔ کانتینر، صدا بدجوری می پیچید تو فضای داخلی. داشتم سرسام می‌گرفتم. دو دستم را از دو طرف گذاشتم روی گوش‌هایم و محکم فشار دادم. آنها که می‌کوبیدند به بدنهٔ کانتینر، چند نفر بودند. علاوه بر کوبیدن، سر و صدا و داد و فریاد هم می‌کردند. دو، سه دقیقهٔ بعد همه چیز تمام شد. فهمیدم رفته‌اند. با تمام وجود لعنت‌شان کردم، سر و صداها هنوز توی سرم بود. دوباره افتادم کف کانتیتر. با خودم گفتم: « خدایا اینا چرا این قدر اذیت می کنن؟ » با وجود این که اوضاع روحی‌ام به هم ریخته بود، دوباره سعی کردم بخوابم. بیست، سی‌دقیقهٔ بعد، باز سربازان عراقی مثل قبایل وحشی از راه رسیدند و باز همان شکنجهٔ کوبیدن به بدنهٔ کانتینر و داد و فریاد کردن‌ها تکرار شد. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 0⃣8⃣ یادم هست در منطقه، گاهی زیر سر و صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره می‌خوابیدم. آن شب ولی به قدری شدت صدا و پیچیدن آن در کانتینر وحشتناک بود که اصلاً احساس می کردم خواب و آرامش برای ابد از وجودم رفته است. عراقی‌ها به خوبی می‌دانستند کسی که یک روز را داخل یک کانتینر داغ و آتشین گذرانده باشد، شب دیگر برای او نا و رمقی نمی‌ماند و بیشتر از هر چیزی، به خواب و استراحت احتیاج دارد. برای همین با ایجاد صداهای سرسام‌آور، شکنجه‌شان را مضاعف می‌کردند. آن سر و صدای وحشتناک، آدم را از عالم بیهوشی هم می‌کشاند بیرون، چه برسد به این که خواب باشد. آن شب تا صبح همین بساط بود؛ هرچند دقیقه یک بار می‌آمدند، می‌کوبیدند به کانتینر و داد و فریاد می‌کردند و می‌رفتند. حدود یک ساعتی که از طلوع خورشید گذشت، دیگر پیدایشان نشد. حالا باز گرفتار دیگ داغ شده بودم و باز باید با بریان شدن مبارزه می کردم.چون خورشید از سمت مشرق طلوع کرده بود، ابتدا قسمت جلو کانتینر گرم شد. من رفتم گوشهٔ دیگرش ایستادم. طولی نکشید که آن‌جا هم داغ‌داغ شد. چندبار جایم را عوض کردم، دیدم فایده‌ای ندارد. حتی دست به بدنه‌اش میزدی، دستت می‌سوخت. باز داشتم وسوسه می‌شدم که بیفتم به دست و پای عراقی‌ها ولی در آن لحظه‌ها به این فکر کردم که در صورت کوتاه آمدن، اعتقادات و آرمان یک اسیر ایرانی را زیر سؤال می‌برم. تازه معلوم هم نبود که در این صورت، آیا آنها هم کوتاه می آیند یا نه؟ کما این که سابقه‌شان را هم داشتم که گاهی در چنین مواردی، طرف شان را بدتر از قبل شکنجه می‌کردند. 📝 نویسنده: سعید عاکف ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پول برای لبنان و ... هست ولی برای رتبه بندی نیست! فقط پوزخندش 😒 ممنون جوابی باشه برا نسل جوان اینارو میبینن باور میکنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 ماموریت امام زمان (عج) چیست؟ 🎙
🔰رسول خدا صلی‌الله علیه و آله: ✍مَنْ فُتِحَ لَهُ بَابُ خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ فَاِِنَّهُ لایَدْرِی مَتَی یُغْلَقُ عَنْهُ؟ 🔴کسی که یک دری از خیر به رویش باز شد آن را غنیمت بشمارد زیرا نمی‌داند چه وقت به روی او بسته خواهد شد؟ 📚بحار، ج ٧٧، ص ١٦٥
هرچند رفتہ‌اے و دل از ما گسستہ‌اے پیوستہ پیش چشم خیالم نشستہ‌اے ...♥️ 🥀 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله جاودان ❓چه‌ چیزی مانع رسیدن به مراتب عالی است؟
🎥مقتل نامه شهید امنیت 📲مجموعه استوری هایی از روایت مجاهدت و نحوه شهادت شهید مرتضی ابراهیمی که در جریان اغتشاشات بنزینی آبان ماه ۹۸ توسط عناصر اغتشاشگر ضد انقلاب به شهادت رسید 💐شادی روح شهید مرتضی صلوات @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم