🍁 بی «تو» هوای دلمان ابری و روزگارمان پاییزی است؛ بیا که اگر نیایی، زمستانی سرد در پیش داریم...
🔆 یا صاحب الزمان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❁﷽❁
حرم درخواب مےبینیم ولذٺ همچنان باقےسٺ
سلام ازدورمیگوییم وحسرٺ همچنان باقےسٺ
ملالےنیسٺ غیرازدورے شش گوشہ اٺ ارباب
بہ پایان آمداین عمروحڪایٺ همچنان باقےسٺ
#صبحتون_حسینی 🌤
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نظر کن به حالم...
اگر چه وبالم😞
یه جرعه شـہـادت...
بریز تو پیالم!😭
#محمدرضا_دهقان_امیری
#صبحتون_شهدایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
من خودم به این رسیدهام و با اطمینان و یقین می گویم:
هرکس شهید شده،
#خواسته که شهید بشود؛شهادتِ شهید
فقط دست خودش است...
#شهـید_محمودرضا_بیضائی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
" هوری "
زندگینامه و خاطرات سرلشگر شهید علی هاشمی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 ✿﷽✿ 🕊 🔴 #هوری 🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی قسمت 1⃣4⃣ ✨ امکانات راوی: غلامرضا ش
قسمتهای ۴۱ تا ۵۰ کتاب بسیار زیبای هوری
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 1⃣5⃣
در همان اوایل که شناساییهای هور آغاز شد، نیروهای بومی راهی پیدا کردند که از سعیدیه آغاز میشد و پس از چند مرحله به جادهی ترانزیتی العماره ـ بصره میرسید. اما هنوز استفاده از هور به دلیل وضعیت جغرافیایی خاص، امکانپذیر نبود.
جلساتی با حضور علی هاشمی و برادر محسن رضایی در محل عملیات سپاه سوسنگرد برگزار شد. در این جلسات، علی هاشمی اطلاعات نیروهای شناسایی را مطرح کرد، قرار شد عدهای از نیروهای خُبرهی اطلاعاتی که سرپرستی آنان با حمید رمضانی بود و تا آن زمان در لشکر قدس بودند، کار اطلاعات و شناسایی را مستقلاً در هور آغاز کنند. آنها در منطقه رفَیع در شمال منطقه مستقر شدند. از آن زمان بود که علی هاشمی و حمید در کنار هم قرار گرفتند. انگار که همدیگر را پیدا کردهاند!
آنها حرف همدیگر را خوب میفهمیدند. حمید از بچههای مسجد جزایری بود و در خصوص کارهای اطلاعاتی برای خودش کسی بود. عدهای از بچههای مسجد هم در کنارش بودند. قرار شد حمید رمضانی اطلاعات شناسایی را بیاورد. برادر محسن هم نامهای به علی هاشمی داد که خطاب به مرکز بوشهر، بندرعباس و شمال بود. طبق آن قرار شد هر چه قایق لازم باشد در اختیارش بگذارند.
علی هاشمی بلافاصله ستادی تشکیل داد و به جمعآوری قایق و کَرَجی و بلم از سراسر ایران پرداخت. طی سه شب بدون کمترین جلب توجه آنها را به هور منتقل کرد. مدتی بعد دوباره جلسهای در همان محل و با همان گروه تشکیل شد.
با توجه به اطلاعاتی که جمعآوری شده بود، نتیجه گرفتیم که چون شمال هور آبراهها و گیاهان خاصی دارند، عبور از آنها دشوار است.
زمان زیادی لازم بود تا شناسایی بهتر انجام شود و تغییرات در آبراهها داده شود تا شرایط برای ورود گردانهای رزمی به این منطقه و انجام عملیات در آن آماده شود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 2⃣5⃣
✨ سختی کار در هور
راویان: جمعی از همرزمان
کار شناسايی در هور از اواخر سال ۱۳۶۱ آغاز شد. هیچ کس از نيروها نمیدانست چرا باید در این منطقهی سخت، کار شناسايی انجام دهیم. علی هاشمی برای شروع کار شناسايی با چند نفر از بچههای سپاه سوسنگرد و نیروهای حمید رمضانی راهی هور شد. میخواست شرایط را به خوبی ارزیابی کند. بعد از آن نیروهای محلی و بچههایی که از ابتدای جنگ با او بودند را مشغول به کار کرد. اما به طور کاملا مخفیانه.
از زمستان سال ۱۳۶۱ تیمهای شناسایی راهی منطقهی هور و جزایر مجنون شدند. اگر قرار بود تیمهای شناسايی ما به طور مستقیم وارد هور شده و به سمت جزایر مجنون حرکت کنند، مورد توجه دشمن قرار میگرفتند. برای همین به دستور علی آقا از منطقهی رُفیع که در شمال هور قرار داشت حرکت میکردیم. شاید حدود شصت کیلومتر راه ما دورتر میشد، اما دشمن شک نمیکرد. رُفیع، منطقهای بود در ساحل شمالی هور که سه بار توسط دشمن تصرف شد.
مسجد جامع رفیع به عنوان اولین قرارگاه سرّی انتخاب شد. این مسجد درست در ساحل آبراههای هور بود. بچهها قایق را در نیمهشب از مسجد بیرون آورده و داخل هور میانداختند و کار را آغاز میکردند.
اما سختی کار هور فقط در طولانی بودن مسیر نبود. ما با مشکلاتی مواجه شدیم که تحمل آنها بسیار سخت بود. در منطقهی رُفیع، حیوانات وحشی بسیار زيادی وجود داشت. دستههای بزرگ گُراز و گاوميش و گاوهای وحشی در منطقه وجود داشت که وحشتآفرین بودند!
هور هم شرایط اقلیمی خاص خودش را داشت. در داخل آب، مارهایی وجود داشت که وقتی نیش میزدند، گويی برق انسان را میگرفت!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 3⃣5⃣
در نیزارهای منطقهی هور، نوعی لاکپشتهای بزرگ وجود داشت به نام "رُفیش" که گوشت هم میخوردند. اگر در داخل آب ثابت میایستادیم، پای ما را گاز میگرفتند! به این حیوانات باید موشهای وحشتناک هور را هم اضافه کرد!
از دیگر مشکلات ما وجود پشه و مگسهای سمج در هور بود! من دیده بودم برخی از بچهها برای رهايی از دست پشه، به صورتشان گازوئیل میماليدند!
به این موارد باید اضافه کرد که نیزار هور دارای راههای باریک و شبیه هم بود. بارها میشد که در این آبراهها گم میشدیم و لذا داشتن قطبنمای مناسب و راهنمای محلی بسیار به ما کمک میکرد.
حالا همهی اینها به کنار، در جایجای هور با نیروهای دشمن و ستون پنجم برخورد میکردیم! ما باید طوری برخورد میکردیم که آنها شک نکنند. لذا لباسهای محلی و کاملا شبیه به بومیهای آن منطقه استفاده میشد.
یادم هست وقتی که در دل شب داخل هور بودیم، صدای قورباغهها که در دستههای بزرگ و منظم با هم اُپرا اجرا میکردند لحظهای قطع نمیشد! به قول دوستان، قورباغهها مثل بقیهی موجودات دارند تسبیح خدا را میگویند.
باید گفت که هر مأموریت شناسايی ما بین یک تا ده روز طول میکشید. هر تیم ما هم شامل سه یا شش نفر بود، كه باید داخل همان بلَمهای باریک و کوچک در این مدت زندگی میکردیم. بارها ميشد که وقتی از بلم بیرون میآمدیم، پاهای ما قادر به حرکت نبودند! اما از همهی این موارد بدتر دستشويی رفتن در این شرایط و در حین مأموریت شناسايی بود!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 4⃣5⃣
✨ قرارگاه نصرت
راویان: محسن رضایی و احمد غلامپور
علی هر روز در جلسهای روند کار را توضیح میداد. من هم خواستههایم را میگفتم و او میرفت و فردا باز جلسهای دیگر. در این جلسهها به خوبی احساس میکردم علی با چه ذوق و شوق و حرارتی کار میکند.
علی اولین مقر قرارگاهش را در یکی از مدرسههای هویزه قرار داد. هیچکس به آن مکان شک نمیکرد. تا چند روز به منطقه رفت و آمد کردم تا مقر مناسبتری برای قرارگاه پیدا کنم. مدتی هم در منطقهی رُفیع بودند. سرانجام قرار شد مقر را داخل هور و جایی که قبلا لشکر ششم زرهی عراق بوده قرار دهیم. دیوارهای ساختمانها همه از بلوک و سیمان بود. سقف را هم با ریلهای غارتشده از راهآهن خرمشهر ساخته بودند. خیلی محکم بود. آنجا از این جهت که در جادهی اصلی و در دید نبود و میشد مخفیانه کار کرد برای ما اهمیت داشت. دو سالن بزرگ داشت، با چند اتاق که دورتادورش بودند. یک سنگر زیرزمینی هم بود که علی بعداً مخابرات را در آن مستقر کرد.
لُجستیک را هم روبهروی آجرپزی و نزدیک هویزه تعیین کرد تا بتواند از برق آنجا استفاده کند. اما بین مقر تا لجستیک چیزی حدود سی کیلومتر فاصله بود.
گاهی با لباس عربی درحالیکه دشداشه میپوشیدم و یک چفیهی عربی سرم میانداختم، به قرارگاه میرفتم و از نزدیک کار را میديدم. هر بار که آنجا میرفتم کسی را با خودم نمیبردم. از بین آن محافظان تنها یک نفر همراهم بود. یک بار که برای سرکشی رفتم دیدم بچههای اطلاعات آمادهی سوار شدن به بلمهای دونفره یا سه نفرهاند. یکی بلمچی و دو نفر هم نیروی اطلاعاتی بودند که به عمق هور میرفتند. حرکت بلمها با چوبی به نام مَردی بود.
چند بار همراه علی ناصری و عباس هواشمی وارد هور شدم و از نزدیک آبراهها را دیدم. علی هاشمی بسیار نگرانم شد. در آن قرارگاه بچههای اطلاعات خیلی زحمت کشیدند. نام قرارگاه را نصرت گذاشتیم تا شاید از بنبست جنگ خارج شویم و نصرتالهی ما را کمک کند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 5⃣5⃣
مسئولیتی که بر دوش علی هاشمی گذاشته شد، فوقالعاده سرّی بود. این مسئله یکی از سختیهای کار او به حساب میآمد. علی مأمور تشکیل قرارگاه نصرت و جمعآوری دهها جوان بسیجی و بومی شد که بی سر و صدا در آن منطقه مشغول شناسایی شوند.
این مدیریت علی هاشمی بود که در مدت زمان هشت ماه هیچ احدی از وجود قرارگاه نصرت خبردار نشد! این خیلی مهم بود. علی هاشمی نیروهایش را طوری توجیه کرد که بدون هیچ محدودیتی و با آزادی کامل در شهر عبور و مرور میکردند و در منطقه هیچ اطلاعاتی درز نمیکرد.
گاهی اوقات به خاطر کار شناسایی هور ممکن بود تعدادی از نیروها از مرز عراق عبور کنند یا بارها مواردی پیش آمد که نیروهای اطلاعاتی تا بصره یا کربلا یا حتی بغداد هم پیش رفتند، اما این مسائل همه در خفا انجام میشد.
کار اطلاعاتی که در حالت معمول چندین سال طول میکشید، در عرض کمتر از یک سال به پایان رسید و ایران برای عملیات خیبر و رهایی از بنبستی که بعد از فتح خرمشهر گرفتار آن شده بود آماده شد.
خیبر به ایران تاکتیک جدید و فضای جدید برای جنگیدن الهام میکرد و در واقع راه کارهای ما را برای ادامه جنگ وارد مرحلهی جدیدی میکرد. به طوری که بعد از آن وارد عملیات بدر شدیم و سپس شاهد والفجر ۸ و کربلای ۵ بودیم که همگی آنها عملیات آبی ـ خاکی بودند.
قرارگاه نصرت و علی هاشمی نقش پر رنگی در تحولات ایجادشده در ادامهی جنگ و موفقیتهای بعد از آن داشتند.
آن زمان من مسئول قرارگاه کربلا بودم. اما نکتهی حائز اهمیت این است که وقتی مأموریتی بر عهدهی قرارگاهی گذاشته میشد، از نیروها، لشکرها و یگانهایی که در اختیار داشت استفاده میکرد و خیلی وارد کارهای اجرایی نمیشد. اما باید گفت که قرارگاه نصرت از این امر مستثنا بود؛ زيرا به علت نیروی کم و حفاظت شدید، نیروهای قرارگاه نصرت شبها به شناسایی میرفتند و روزها راهی شهر میشدند و کارهای تدارکاتی انجام میدادند! بچههای قرارگاه نصرت هم اطلاعاتی بودند، هم تدارکاتی! هم کار مهندسی انجام میدادند و هم کار طراحی و عملیاتی میکردند!
این بینظیر بود. به غیر از نصرت قرارگاه دیگری نداشتیم که خودش هم متولی کار شناسایی باشد و هم کار آمادهسازی عملیاتی را به عهده بگیرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم