فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️لحظات نفسگیر پست فرماندهی پدافند هوایی سپاه برای سرنگونی پهپاد جاسوسی آمریکا
این پهپاد آمریکایی در ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۸، پس از آن که وارد فضای سرزمینی کشورمان شد، توسط سامانه پدافندی ایرانی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه مورد هدف قرار گرفت و سرنگون گردید.
«انتشار به مناسبت سالروز ساقط کردن پهپاد جاسوسی “گلوبال هاوک“ آمریکا توسط نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میباشد»
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
رسول همیشه سر به زیر بود
و از نگاه به نامحرم إبا میکرد.
شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود.
من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس...
شهید مدفع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات
💐💐💐💐💐
#از_شهدا_بیاموزیم
❣❣❣❣❣
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
19.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
36.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار برای اولین بار
بر آب رفته روایت و فیلم کوتاهی از آنچه توسط نیرو هوا فضای سپاه بر گلوبال هوک پهباد آمریکایی رفت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صحرا و باغ و خانه🌱
ندانم کجا خوش است❗️
<• هر جا خیال روی تو باشد🥰
مرا خوش است😉
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❣#سلام_امام_زمانم❣
السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ...✋
🌱سلام بر تو وقتي كه تهليل و تكبير مي گويي
سلام بر تو آن هنگام که بر کبریایی پروردگار تکبیر می گویی!
و سلام بر شهادت گفتن تو بر وحدانیت او که تمام بُت ها را سرنگون می کند!
📚فرازی از زیارت آل یاسین
#امام_زمان(عج)♥️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عاقل
اگر به عقل کند التجا
ولی؛
ما عاشقیم و
عشق تو ما را بود پناه...
#حســـینجان♥️
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🕊♥️ 🕊
◽️خنـده های دلنشین #شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد...
یعنی
◽️وقتی دلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه می خنـــدد
خنده واقعی...
اما
◽️اگر با خدا نباشی هرچقدر هم شادی کنی، آخرش دلت غمگین است.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فرازی از وصیت نامه شهید((حسین محرابی))
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #نیمه_ی_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید #ناصر_کاظمی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
کتاب #نیمه_ی_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید #ناصر_کاظمی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه
قسمتهای ۴۶ تا ۵۰ کتاب پر از احساس نیمهی پنهان ماه
( شهید ناصر کاظمی)
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمهی_پنهان_ماه
#شهیدناصرکاظمی 🕊
قسمت 1⃣5⃣
من با ناصر شرط کرده بودم که دلم نمیخواد از همین روز اول همه از وضعیت من با خبر بشن و نُه ماه منتظر بمونن و هر دفعه سؤال کنند که کِی به دنیا میاد؟
حالا طفلکی نمیدانست به مادرش چه طور بگوید که مسافرت با ماشین برایم ضرر دارد. شب آمد خانه، گفت:
« منیژه قول میدم آروم برم، توی راه حواسم بهت باشه، مواظب باشم... . »
راضیام کرد. فردا صبح زود راه افتادیم، شش نفر با یک ماشین. ناصر آروم رانندگی میکرد، بهش تیکه میانداختند که:
« دیگه آقا شدی، یواش میری. »
خیلی سخت بود خیلی به خودم فشار آوردم تا تحمل کنم. پدر ناصر خیلی خوش سفر بود. هر جای باصفا میرسیدیم، اشاره میکرد به ناصر میایستادیم. لب جاده، چند قدم راه میرفتم، آبی به سر و صورتم میزدم حالم جا میآمد دوباره سوار میشدیم راه میافتادیم. حالت تهوع نداشتم ولی هر روز صبح از بینیام چند قطره خون میآمد.
آنجا یک خانهی ویلایی گرفتند، سه تا اتاق داشت با یک حیاط کوچک که رو به دریا بود. تا رسیدیم بچهها رفتند توی آب و بازی کردند. ناصر با بچهها خیلی میجوشید و بازی میکرد. آن شب من کنار دری که بین خانهی ما و صاحبخانه بود خوابیدم. بعد از نماز صبح چشمهایم داشت گرم میشد که با صدایی از آنطرف در بیدار شدم. خانم و آقایی داشتند دعوا میکردند. صدایشان آنقدر بلند بود که لازم نبود گوش بدهی، خیلی واضح میآمد، بعد هم خانم قهر کرد و از خانه رفت بیرون، من به روی خودم نیاوردم. صبح بعد ازصبحانه رفتیم رامسر چشمهی آب گرم، حالم بد شد. بیتجربه بودم، نمیدانستم بخار این چشمههای آب گرم ممکن است آدمی در شرایط من را اذیت کند. نزدیکهای غروب بود که برگشتیم ویلا حالم بهتر شده بود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمهی_پنهان_ماه
#شهیدناصرکاظمی 🕊
قسمت 2⃣5⃣
رفتم لباسها و حولهها را آب بزنم که بوی گوگردش برود، شیر آب، کم آب بود. گفتند:
« حیاط بغلی آبش بیشتر است. »
رفتم آن حیاط دیدم سه چهار تا بچهی کوچک دارند زار زار گریه میکنند. تازه یادم افتاد مادر اینها صبح زود قهر کرد و رفت. آمدم این طرف ماجرا را به مادرشوهرم گفتم. گفت:
« تو مطمئنی؟ »
گفتم:
« من توی خواب و بیداری این طور شنیدم. »
مادر شوهرم رفت باهاشان صحبت کرد. گفت:
« تا ما اینجاییم بریم پادرمیونی کنیم برش گردونیم سر خونه و زندگیش. بچههاش کوچیکن، گناه دارن. »
به ناصر گفت با هم بروند. خانهی پدر و مادر خانم توی جنگل بود و آن موقع هم هوا تاریک شده بود. ناصر به این چیزها خیلی حساس بود. شنیده بودم توی پاوه حتی زمان مجردیش زن و شوهرهایی که با هم اختلاف داشتند میآمدند پیش ناصر تا مشکلشان را حل کند، ولی بعضی وقتها سر چیزهایی که این قدر برایش مهم بود، زود از کوره در میرفت. به مادرشوهرم گفتم:
« شما با بابا برین خیلی بهتره. بابا جاافتاده ست، پخته ست حرفش رو بهتر میخونن. ناصر جوونه میاد یه چیزی میگه خوششون نمیاد بدتر میشه. »
راضی شدند و دوتایی با هم رفتند، بچهها هم از آب گرم و بازی خسته شده بودند و خوابیدند. همه جا که ساکت شد با ناصر رفتیم نشستیم توی بالکن.
این اولین بار بود که توی این سفر با هم تنها شدند، دوتا صندلی توی بالکن بود، نشستند، آسمان را نگاه میکردند، صاف بود و پر از ستاره. هیچ صدایی نمیآمد فقط قورباغهها و جیرجیرکها بودند که از لای خیسی چمنها صدا میکردند و موج دریا بود که آرام خودش را به ساحل میزد و برمیگشت. ناصر نگاهی به منیژه انداخت، گفت:
« می خوای با هم سورهی واقعه رو بخونیم؟ »
منیژه چشمهایش را روی هم گذاشت و سری تکان داد:
« خیلی هم دوست دارم. »
هر وقت ناصر برایش قرآن میخواند با تمام وجودش لذت میبرد. میدانست خیلی نمیتواند او را داشته باشد، دلش می خواست از لحظه لحظهی با او بودن لذت ببرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمهی_پنهان_ماه
#شهیدناصرکاظمی 🕊
قسمت 3⃣5⃣
پدر و مادر شوهرم برگشتند. نصف شب بود. خانم همسایه را هم آوردند. مادر شوهرم از ناصر پرسید:
« پس چرا تا حالا نخوابیدی؟ »
گفت:
« اونقدر فکرم مشغول این خونواده و بچههاشون بود که تا برنمیگشتین خوابم نمیبرد. »
فردای آن روز برگشتیم تهران. دوستهایش یک دیدار با امام گرفته بودند، قرار بود ناصر توی این جلسه از کردستان و غرب به امام گزارش بدهد. دل توی دلش نبود. خیلی خوشحال بود تا حالا آن طور ندیده بودمش. شوخی میکرد، میگفت:
« دلت بسوزه من میرم دیدن امام. »
قرار گذاشته بودند هفت صبح پادگان ولیعصر که همهشان جمع شوند و از آنجا بروند جماران. شب قبل از رفتن، برنامهشان را عوض کرده بودند. ما هم تلفن نداشتیم خبرش کنند یکی که شب باید میآمد دم در خانه و خبر میداد، یادش رفته بود و ناصر هم صبح زود هنوز آفتاب نزده بود بلند شد و راه افتاد. آن قدر ذوق و شوق داشت که بعد از نماز صبح پلک روی هم نگذاشت. توی پادگان ولیعصر هر چه منتظر میماند خبری نمیشود. از بچههای سپاه پرس و جو میکند و میفهمد قرار عوض شده، هفت صبح توی میدان ياسر نزدیک جماران، از پادگان ولیعصر تا آنجا خیلی راه بود. کلی پکر میشود و هرطوری هست خودش را میرساند جماران. تا میرسد یکی از دوستهایش را میبیند که توی راهرو، بالا پایین میرود و منتظر اوست. تا میبیندش میگوید:
« کجایی ناصر؟ جلسه شروع شده همه منتظر تواند. »
دستش را میکشد و میدوند تو. ناصر از قول و قرارهایی که بچهها با هم گذاشته بودند خبر نداشته. قرلر بچهها این بوده که وقتی امام میآیند تو همه بلند شوند بایستند، بعد از صحبتهای امام، یکی گزارش بدهد. آخر کار هم یکییکی و مرتب بدون اینکه هُل بزنند و سر و صدا کنند دست امام را ببوسند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمهی_پنهان_ماه
#شهیدناصرکاظمی 🕊
قسمت 4⃣5⃣
ناصر اینها را نمیدانست تا میآید تو میرود جلو، حسابی تا میتواند دست امام را میبوسد. بچهها هم مدام اشاره میکنند، چپچپ نگاهش میکنند ولی او نمیفهمد. بعد هم درست بغل دست امام مینشیند. موقع رفتن هم چون ناصر از همه به امام نزدیکتر نشسته بوده از نو نفر اول دست امام را میبوسد و به سر و صورتش میکشد. وقتی برگشت آن قدر با آب و تاب اینها را تعریف میکرد که انگار هنوز نشسته کنار امام و دارد کیف میکند. حرفهایش که تمام شد گفت:
« منیژه دفعهی دوم به نیت تو دست امام رو بوسیدم. »
تا چند روز از امام تعریف میکرد و توی آن حال و هوا بود. چند وقت بعد ناصر کمکم آماده میشد که برگردد کردستان. گفتم:
« ناصر این هم تابستون، پس کی من رو با خودت میبری؟ »
گفت:
« منیژه تو که این همه صبر کردی این آخرین عملیاته، این عملیات میرسه به سردشت و پیرانشهر که هم عراقیها هستن هم منافقها. این کار که تموم شه دیگه کردستان پاکسازی میشه، منطقه که امن شد میام میبرمت. »
سرش را انداخت پایین، خجالت میکشید. میدانست منیژه خیلی صبر کرده، حالا هرچی بگوید حق دارد ولی نمی توانست کاری بکند. عراق از غرب پیشروی کرده بود. منافقها و کوملهها هم همه جای منطقه پخش شده بودند. دل نگران منیژه بود. آنجا هیچطوری امنیت نداشت. دستهای یخ کردهاش را جلو آورد، چانهی منیژه را بالا آورد و گفت:
« تو که این همه صبر کردی، همیشه پشت من، کنار من بودی، این یک عملیات رو هم صبر کن. منطقه که امن شد میآیم میبرمت. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #نیمهی_پنهان_ماه
#شهیدناصرکاظمی 🕊
قسمت 5⃣5⃣
هیچوقت نتوانستم جلوی این نگاهها چیزی بگویم. مثل همیشه قبول کردم که بمانم و منتظر بشوم. این عملیات میرسید به سردشت و پیرانشهر که هم عراقیها بودند هم منافقها بعد از آن کردستان پاکسازی میشد. دلم را به این چیزها خوش کرده بودم این طوری راحتتر منتظر میماندم. این بار خیلی طول کشید و ناصر زنگ نزد، نه به مادرش نه به مدرسه. دو هفته طول کشید و ازش بیخبر بودیم. یک روز دیگر دلم طاقت نیاورد، از مدرسه یک راست رفتم خانهی مادرشوهرم تا شاید ازش خبری بگیرم ولی هیچ خبری نبود نه تلفنی نه پیغامی؛ هیچی. تا دیروقت ماندم آنجا. به دلم افتاده بود یک خبری ازش میشود ولی نشد. آخر شب بلند شدم و آمدم خانه، همان شب یازده یازده و نیم شب ناصر زنگ میزند خانهی همسایهشان، به پدرش میگوید:
« میشه برین منیژه رو صدا کنین تا باهاش حرف بزنم؟ »
پدرش میگوید:
« آخه الآن آخر وقته نمیشه مردم رو منتظر گذاشت، تا بریم صداش کنیم بیاد ساعت از دوازده هم میگذره. »
ناصر هم میگوید:
« خیلی خب باشه نمیخوام برای مردم مزاحمت درست کنم ولی تو رو خدا آقاجون منیژه امانت من است پیش شما، از امانت من خوب امانتداری کنین. »
آخرش میگوید:
« به منیژه بگین من شنبه زنگ میزنم مدرسه. »
آن روز امتحانهای شهریور بود باید میرفتم منطقه سؤالها را میآوردم. نرفتم اصلاً. هیچ کاری نکردم همه را سپردم به معصومه گفتم:
« میری منطقه همهی کارها رو راست و ریس میکنی، من امروز از کنار تلفن تکون نمیخورم. »
همکارها هم که حال و روز من را میدیدند نزدیک تلفن نمیآمدند کار واجبی داشتند بیشتر از دو سه دقیقه تلفن را اشغال نمیکردند. از صبح همین طور چشمم به تلفن بود. امتحانها تا ساعت دو بود. من تا ساعت پنج از کنار تلفن تکان نخوردم ولی خبری نشد. معصومه هم باهام ماند، معلم ادبیاتمان هم ماند. برایم مثنوی میخواند تا کمی آرام شوم. نزدیک غروب بود باز هم خبری نشد. بهشان گفتم:
« شماها دیگه پاشین برین سر خونه و زندگیتون من هم دیگه میخوام برم. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 در آخرالزمان همه هلاک می شوند، مگر کسانی که...
🔹حضرت امام حسن عسکری (ع) میفرمایند :
🔸 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند.
📚 بحار الانوار، ج۱۰۲، ص۱۱۲
🔹 آیت الله بهجت : بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان ، دعای فرج امام زمان(ع) است ؛ البته دعایی که در همه اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند ، مبصراتی (دیدنی هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است.
🌕 با خود قرار بگذاریم که بعد از هر نماز در سجده ی شکر ، و در تعقیبات نماز دعا برای ظهور را با حضور ذهن و توجه به معنی و مفهوم آن ، از عمق وجودمان از خدا درخواست کنیم.
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام:
✍يَظْهَرُ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ اَلْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ اَلدِّينِ دَاخِلاَتٌ فِي اَلْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَى اَلشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اَللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ.
🔴در آخرالزمان نزدیک به قيامت زنانى ظاهر شوند ؛ بى حجابان برهنه ، خود آراستگان براى غير شوهران ، رها كردگانِ آئين ، داخل شدگان در آشوب ها ، قائلان به شهوات و مسائل جنسى ، شتاب كنندگان بسوى لذات و خوشگذرانى ها ، حلال شمارندگان محرّمات الهى ، و وارد شوندگان در دوزخ.
📚من لايحضره الفقيه، جزء۳،ص۳۹۰
#حدیث_روز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_اینستاگرام روزشمار غدیر
۱۶ روز مانده تا عید سعید غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🗓#روزشمار_غدیر
6⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است..
اَلا اِنَّهُ یَسِمُ كُلَّ ذى فَضْلٍ بِفَضْلِهِ، وَ كُلَّ ذى جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.اَلا اِنَّهُ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتارُهُ.اَلا اِنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحیطُ بِكُلِّ فَهْمٍ.
هشدار!
📚فرازی از بخش هشتم خطابه غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_غدیر
6️⃣ 1️⃣شانزده روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است...
🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود...
✳️کلام سی و چهارم:
امیرالمومنین عليه السلام:
مَودّةُ أبناءِ الدُّنيا تَزولُ لِأدنى عارِضٍ يَعْرِضُ
دوستى دنيا پرستان با بروز اندك پيشامدى از ميان مى رود
📚غررالحكم، ص708، ح117
💠در بدر و در حُنین و تَبوک و اُحُد ؛خدا
کفّار را به دست علی تار و مار کرد
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
روز مانده تا عید سعید غدیر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
6⃣ 1⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر
تا عیدالله الاکبر، هر روز چشم مان را به نور یکی از فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روشنایی بخشیم...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_غدیر
6⃣ 1⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر
تا عیدالله الاکبر، هر روز چشم مان را به نور یکی از فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روشنایی بخشیم...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم