فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_اربعین
🏴 ۲۹ روز مانده به اربعین حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_اربعین
🏴 29 روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست...
ما گریه را برای تو آموختیم و بس
زیرا که زخم های تو را گریه مرهم است
ما کیستیم تا که بگرییم در عزات
صاحب عزات اشرف اولاد آدم است
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری
روزشمار اربعین
📆 ۲۹ روز مانده به اربعین حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨◾️✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
🔴 نکند العجلهای ما هم از جنس العجلهای کوفیان باشد!
شیخ مفید رحمهالله مینویسد: کوفیان نامههای زیادی برای دعوت از #امام_حسین علیهالسلام و وعدۀ نصرت و یاری حضرت نوشتند؛ از جمله این نامه که توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی بسوی حضرت که در مکه بودند فرستادند:
📜 بسم الله الرحمن الرحیم، به حسین بن علی (علیهماالسلام) از طرف شیعیان مؤمن و مسلمان او!
اما بعد؛ فوراً حرکت کن! چرا که مردم در انتظارت هستند و امید به کسی غیر از تو ندارند! پس عجله کن! عجله کن! (فالعجل! العجل!) سپس عجله کن! عجله کن! والسّلام!
🔵 «وسرحوا إِليه هانئ بن هانئ السبيعي وسعيد بن عبدالله الحنفي وكتبوا إليه: بسم الله الرحمن الرحيم، للحسين بن علي من شيعته من المؤمنين والمسلمين، أما بعد: فحي هلا، فإن الناس ينتظرونك، لا رأي لهم غيرك، فالعجل العجل، ثم العجل العجل، والسلام.»
📖 الإرشاد (شیخمفید)، ج۲، ص۳۸
مناقب (ابنشهرآشوب)، ج۴، ص۹۰
🟢 اینکه ظهور حضرت به تأخیر میافتد، شاید بخاطر علم خداوند به حقیقت العجلهای کاذب منتظرانش باشد!
🌺 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰امام صادق علیه السلام:
✍ اِنَّ اللهَ عَلِمَ اَنَّ الذَّنبَ خَیرٌ لِلمُومنِ مِنَ العُجبِ وَ لَو لا ذلک مَا ابتُلِیَ مُومِنٌ بِذَنبٍ اَبَداً؛
🔴خداوند می دانست که برای شخص مومن گناه از عجب بهتر است و اگر این طور نبود، شخص مومن هیچ وقت آلوده به گناه نمی شد.
📚کافی(ط-الاسلامیه)ج۲،ص۳۱۳
#حدیث_روز
📸اعزام اولین گروه فیلمبرداری از طرف ستاد تبلیغات جنگ به جبهه جنوب در غرب دزفول(عملیات فتح المبین)
👆روز خبرنگار
♦️زمان: ۱ فروردین ۱۳۶۱ / عکاس: ابراهیم شاطری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📣 ۱۷ مرداد سالگرد شهادت خبرنگار محمود صارمی و روز خبرنگار
🔹امروز ۱۷ مرداد سالروز شهادت محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران ( ایرنا) در مزار شریف افغانستان است.
🔹این روز به همین مناسبت، روز خبرنگار نامگذاری شده است
🔹آخرین پیام شهید صارمی:
«مزار شریف سقوط کرد. هفدهم مرداد ماه ۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری، فوری .مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند به من بگویید که چه وظیفهای ...»
🔹او همان روز به همراه ۸ دیپلمات کنسولگری ایران در مزارشریف در حمله افراد مسلح به کنسولگری به شهادت رسید.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بدون خبرنگار لحظهها ماندگار نمیشود...
#امام_خامنهای :
اگر زحمات شما خبرنگارها نباشد،
این لحظهها هرگز ماندگار نمیشود
شما آن را حفظ میکنید و
در اختیار افکار مردم قرار میدهید
بدون این دوربین ها ،
قلمهــا و دلسوزیهـاى شما
براى تهیه و تنظیم اخبار و مطالب،
کارهاى ما مثل یک چیزهاى تثبیت نشدهاست
۱۳۸۰/۸/۲۳
#هفدهم_مرداد
#روز_خبرنگار_گرامیباد
#یاد_شهدایخبرنگار_باصلوات🎙خبرنگارانی که عشق را معنی کردند...
🌷خبرنگار شهید #غلامرضا_رهبر
🌷خبرنگار شهید #مجید_جباری
🌷خبرنگار شهید #محمود_صارمی
🌷خبرنگار شهید #محسن_خزایی
💐شادی ارواح طیبه شهدای رسانه صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
یاد و خاطره #خبرنگار شهید #محمود_صارمی و هشت دیپلمات کنسولگری ایران در مزار شریف #افغانستان گرامی باد..
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، خاطرات و زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 واکنش جالب حاج قاسم به سوال یک خبرنگار؛
📎به مناسبت ۱۷ مرداد، روز خبرنگار
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 زائر حسین(ع) به درجاتی میرسد که شهید نمیرسد!
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💎 نادر از هند نبرد
آنچه تو بردی ز دلم😌
که تو مهری و
مهاری و مهارت کردی
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♦️ سلام امام زمانم
🔹 هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم
🔹 عهدمیکنمباشما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم...
🔹 السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ
🔹 الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
•درخیالمننمیگنجد دلمرا بشکنی
هرکسیآمدشکستاماتوهرکسنیستی•
#امام_حسین
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صُبح یعنی
که
چِراغانی ام
ازلبخَندت
#شهید_حمزه_مقیم
#شهید_محسن_دینشعاری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 فرازی از وصیتنامه شهید حمیدرضا اسداللهی به فرزندش؛
محمدجان!
عزیزم
زندگی نکن برای خودت
زندگی کن برای مهدی (عج) ...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #خداحافظ_سالار
زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
کتاب #خداحافظ_سالار زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه
قسمتهای ۱۱ تا ۱۵ کتاب زیبای خداحافظ سالار
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 6⃣1⃣
وقتی به پشتیبانی دخترها دلگرم شدم، پرسیدم:
« امروز صبح که ما از تهران میاومدیم، شما می دونستی اینجا چه اوضاعی داره با این حال گفتی بیاین. مگه نه؟ »
سکوت کرد. خودم با لحنی اقناعآمیز گفتم:
« حتما میدونستی. با این حال گفتی بیاین دمشق. »
یکباره آن رسمیت و خشکی از چهرهی حسين محو شد، فکر کنم خیلی به خودش فشار آورده بود تا با گرفتن آن حالت جدیت، ما را مجبور کند که برگردیم تهران اما حالا که جدیت ما را بیش از خودش میدید و احساس میکرد شگردش برای مجاب کردن ما کارگر نبوده، دیگر حوصله این را نداشت که با آن ژشت ادامه دهد. کمی مکث کرد، انگار که دنبال چارهای نو بگردد با لحن مهربان همیشگیاش، خیلی پدرانه طوری که من هم احساس کردم فرزند دلبند او هستم گفت:
« باشه بمونید؛ اما لااقل چند روزی رو برید بیروت، اوضاع که آروم تر شد، برگردید! »
تغییر یک باره و پایین آمدن ناگهانی او از موضع جدیت و از همه مهمتر لحن پدرانهاش که گویی ته مایهای از خواهش هم داشت، همه مان را نرم کرد. وقتی یک مرد با همه ابهتش در مقابل خانواده میشکند و خواهشی دارد که لبریز است از مهر و عاطفه، ناخودآگاه هر انسانی را تسلیم خودش میکند و حسین در آن لحظات کاملا اینگونه بود. اینکه گفته بود، مسلحين اعلام کرده اند تا دوشنبه دمشق را می گیرند و اینکه یک پرواز اختصاصی ایرانی ها را فردا به تهران برمیگرداند، واقعیت داشت و برای محک زدن و امتحان ما نبود. می دانست که درست مثل خود او از دادن جان، واهمهای نداریم اما ترجیح می داد ما را به جایی بفرستد که دغدغهی ذهنیاش کمتر شود. من غرق در عمق مهر و عاطفه حسين شدم و راضی به رفتن، اما حسین برای راضی کردن زهرا و سارا دردسر بیشتری داشت. زهرا باوجود ۲۵ سال سن، خیلی به حسین وابسته بود و به التماس از او پرسید:
« شمام با ما میاین؟! »
حسین دستان زهرا را میان دست های خسته اش گرفت و گفت:
« دخترم! کار من دست خودم نیست! »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 7⃣1⃣
سارا هم خواست پدر را به ماندنشان راضی کند، با جدیتی که التماس در آن موج میزد و نشان از آخرین تلاشهای او برای ماندن داشت، گفت:
« پس ما هم از اینجا، تکون نمیخوریم. »
حسین که اصرار بچه ها را دید، اول سؤال بیجواب چند دقیقه قبل من را داد:
« آره حاج خانم من میدونستم اینجا چه خبره. آگاهانه از شما خواستم بیايين دمشق. حالا هم یه جابه جایی تاکتیکی می کنید، درست مثل جابه جایی به رزمنده. »
دخترها باز قانع نشدند و گفتند:
« یا شما هم با ما بیا، یا همین جا میمونیم. »
و حسین به ناچار گوشهای از اتفاقات چند روز گذشته را بازگو کرد بلکه آنها را برای رفتن متقاعد کند:
« هفته پیش، وقتی شما ایران بودين، توی کاخ ریاست جمهوری، یه انفجار انجام شد که چند نفر از مسئولین سوریه کشته شدن. مسلحين تا داخل کاخ نفوذ کرده بودن و اون انفجار، نتیجه همکاری یکی از کارمندان کاخ با مسلحين بود. بعد از این ماجرا نخست وزیر سوریه فرار کرد به اردن و کابینه از هم پاشید. مسلحين تا پشت کاخ اومدن و یه طرف کاخ رو گرفتن. همون روز من به آقای بشار اسد گفتم به مردمت اعتماد کن و در اسلحه خونهها رو، به روشون باز کن، بذار اسلحه دس بگیرن و خودشون با دشمنشون بجنگن، ارتش سوریه که به تنهایی توان جنگیدن با مسلحين رو نداره! »
زهرا سؤالی پرسید که نشان می داد حسین دارد کاملا در همراه کردن او با خود موفق می شود:
« چرا نمیتونن؟! »
حسین خنده تلخی کرد و جواب داد:
« شما نباید فکر کنید اینجام مثل ایرانه و ارتش، یه ارتش کاملا وفاداره. درسته که بین.شون آدم های شجاع وطندوستی وجود داره ولی ارتش سوریه، ارتشیه که توش شکاف ایجاد شده بخشی از اونا به اسم ارتش آزاد با دولت میجنگن. توی این وضعیت نابسامان و دودستگی ارتش، یه عده تکفیری از بیرون مرزهای سوریه برای تسویه حساب تاریخی وارد سوریه شدهاند و هدف اصلیشون جنگ و کشتار شیعیان و علویون و حتی اهل سنته. »
درست شنیده بودم حسین به جای مسلحين گفت «تکفیری» و من جواب سوالم را گرفتم اما زهرا پرسید:
« چرا با اهل سنت میونه خوبی ندارن؟ »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 8⃣1⃣
حسین گفت:
« از ديد وهابیها، شیعه و سنی که به اهل بیت توسل دارن و به زیارت حرم میرن، هردو مشرکن و ریختن خونشون واجب. این اندیشه تکفیری از عربستان به اینجا اومده وگرنه مردم سوریه، چه سنی، چه شیعه و چه علوی، سالهای سال در کنار هم زندگی کردن و اتفاقا خیلی هم به اعتقادات هم احترام میذاشتن، نمونهاش احترام به حرم حضرت زینبه که خود ما هم قبل از این بلبشوها برای زیارت سوریه اومده بودیم و این احترام رو از نزدیک دیده بودیم. »
دخترها دیگر کاملا غرق در حرف های پدر شده بودند، سارا درحالی که به خوبی معلوم بود درگیر بحث شده و سؤالات زیادی برای پرسیدن دارد، گفت:
« خب پس با وجود این ارتش، کیا میخوان آرامش رو به مردم برگردونن؟ »
گویی پاسخ به این سؤال سارا آنقدر برای خود حسین شوق برانگیز بود که هدفش را از طرح این موضوعات پاک فراموش کرده بود، چشمانش را که بدون اغراق
مانند دو عقیق آبدار بودند و حالا از برق شادی میدرخشیدند، به سارا دوخت و با گونههایی گل انداخته و لحنی پر از نشاط گفت:
« ما اومدیم اینجا تا به عنوان فرزندان خمینی، مستشار فرهنگی اسلام ناب باشیم، ما میخوایم همون چیزایی رو که امام بهمون یاد داد به این مردم مظلوم برسونیم. ما میخوایم اگه خدا بخواد و نظر خانم هم همراهمون باشه یه چیزی مثل بسیج خودمون اینجا درست کنیم که پناه مردم بیچاره و ستم دیده اینجا و البته مدافع حرم حضرت باشه! »
بعد از شنیدن این جملهی آخر، تمام ابهامها برای من و دخترها یکسره کنار رفت.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 9⃣1⃣
حسین به شکل غیرمستقیم به ما گفت که کاملا آگاهانه در اوج بحران دمشق، ما را تشویق به آمدن کرده است و به حدی امیدوارانه و با انگیزه صحبت کرد که همه ما برای لحظهای از همه چیز و همه کس حتی همان دشمنانی که تا همین چند ساعت پیش، این کوچه و خیابان را محاصره کرده بودند فارغ شدیم و حسین مست عقاید پاکِ خودش، همهمان را تحت تأثیر قرار داد. سارا پرسید:
« با این شرایط چرا ما باید بریم لبنان؟ بذارید بمونیم و کمکتون کنیم! »
حسین بوسهای از سر مهر پدری به پیشانی سارا زد و گفت:
« اسلحه شما حنجره و قلم شماست. شما اومدین که حقیقت رو ببینید و سفیر این مردم ستم دیده بشید. من فکر میکنم ارزش این کار از دفاع از حرم کمتر نباشه. »
شور و حرارت حسین وقتی داشت به این سؤال جواب میداد، بهطور قابل ملاحظهای کمکم فروکش کرد اما هرچه از آن شور کم می شد به لحن پدرانهاش اضافه میشد:
« ببین دخترم! این تکفیری ها رو دشمنای اسلام و انقلاب برای این درست کردن تا دوتا کار اساسی رو انجام بدن و به یه هدف خیلی مهم برای خودشون برسن، اولین کار این بود که چهرهی اسلام رو توی دنیا زشت و خشن نشون بدن و کار بعدیشون هم هدر دادن نیرو و توان جهان اسلام توی یه درگیری داخلی بود تا بتونن امنیت خودشون على الخصوص صهیونیستها رو تأمین کنن. »
سه نفرمان مثل شاگرد، به تحلیل حسین از لایههای پنهان جنگ در سوریه گوش میدادیم که صدای در زدن آمد. حسین رفت و در را باز کرد، ابوحاتم بود، غذا آورده بود. گفتم:
« غذا برای چه بود؟ یک چیزی درست میکردیم، این تنها کاریه که الان از ما برمیاد. »
جوان برخلاف دفعات قبل که از حرف زدن فرار می کرد، این بار با اشتیاق خواست حرفی بزند، کلمه اول را کامل نگفته بود که به نظرم پشیمان شد اما دیگر راهی جز ادامه صحبت نداشت:
« حاج آقا روزه هستن، تا حالا هم افطار نکردن! »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 0⃣2⃣
باتعجب رو کردم به حسین و پرسیدم:
« روزهای؟ پس چرا نمیگی؟ میدونی چقدر از اذان گذشته؟ زخم معده میگیریها! »
حسين خودش را زد به بی خیالی و گفت: « چه اهمیتی داره! حالا این غذا رو که ابوحاتم آورده، بیارید بخوریم تا از دهن نیفتاده! »
بعدش هم لبخند معنی داری زد و ادامه داد:
« اگه زود بیارید زخم معده هم نمیگیریم! »
چیزی نگفتم، رفتم و از توی وسایل دوتا چفیه بزرگ عربی را آوردم تا به جای سفره از آنها استفاده کنیم. دخترها هم بدون معطلی دنبالم راه افتادند. درکشان میکردم، دوری چهارماهه شان از پدر باعث شده بود که مترصد فرصتی باشند تا کاری برای او بکنند و حالا که قضیهی روزه بودن و افطار نکردنش را فهمیده بودند، انگار بهانه خوبی دستشان آمده بود. برای اینکه مجال ابراز احساسات را بهشان داده باشم، اشارهای به ظرف مواد غذایی کردم و گفتم:
« چندتا انار یزدی توی خوراکی هایی که از ایران آوردیم هست، برید اونا رو دون کنید. »
خودم هم رفتم تا با آن دو چفیه عربی، دوتا سفره جدا پهن کنم که دیدم ابوحاتم دارد با حسین خداحافظی میکند. به حسین گفتم:
« تعارفشون کن بمونن، زحمت غذا رو هم که خودشون کشیدن! »
جواب داد:
« گفتم بهش، قبول نمیکنه. میخواد بره پیش زن و بچهاش. »
از شنیدن این پاسخ لحظه ای خوشحال شدم، خوشحالی ای که بلافاصله تبدیل شد به خجالتی عمیق. اولش با خودم فکر کردم بالاخره بعد از این همه جدایی، فرصتی پیش می آید تا باز هم همه دور یک سفره، کنار هم بنشینیم اما خوشحالیام طولی نکشید. صدای بسته شدن در که آمد و ابوحاتم رفت، مثل اینکه تمام خاطرات امروز از جلوی چشمم گذشته باشد، دیدم که چقدر ابوحاتم به ما خدمت کرده بود، نگاهی به ظرف غذا انداختم، برای لحظهای تلخی خجالت تمام وجودم را فرا گرفت. دور سفره که نشستیم انگار حسین هم غصهای توی سینهاش داشت و علی رغم آنکه سعی می کرد تا خودش را خوشحال جلوه بدهد اما دستش به غذا نمیرفت. چند لقمهای از سر بیمیلی خورد و کنار کشید. برای اینکه کمکش کرده باشم و نگذارم بچهها از غصهاش خبردار شوند، سر صحبت را با او باز کردم و پرسیدم:
« چرا این قدر پیر شدی؟! »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_اربعین
📆 تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام 28 روز باقیست...
3️⃣کلام سوم:
اباعبدالله علیه السلام:
اِنَّ أَعْفَی النَّاسِ مَنْ عَفَا عِنْدَ قُدْرَتِه.
با گذشت ترین مردم کسی است که هنگام قدرت می گذرد.
📚بحارالأنوار، ج 71، ص400
✅هزار چشمه ی اشکم اگر دهند به چشم
خدا گواهست که وقف عزای تو است حسین..
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری
روزشمار اربعین
📆 28 روز مانده به اربعین حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_اربعین
🏴 ۲۸ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست...
یا اباعبدالله...
تو کعبه ای، تو صفایی، تو مروه، تو حرمی
تو قبلهی دل مایی و قبله از یک سوست
هزار شکر خدا را که چارده قرن است
که زخم تو به دلم، بغض گریهات به گلوست
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم