امام زمانم...
سلام ای آمدنت خوبترین خبر،
بسان روزی پر نور و روشن
پس از شبی ظلمانی و تیره،
بسان بهاری دلکش
پس از زمستانی سرد و طاقت فرسا،
بسان شادیی وصف ناپذیر
که پس از غمی عمیق و جان فرسا می آید ...
پس از روزهای سرد و خاکستری فراق،
ناگهان از راه می رسید
و تمام اندوهمان را فرو می نشانید ...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من تنگ شد خداست گواه...
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
چایی خورای جبهه
زود دست به چایی میشدن..
صبـحتون شهـدایـی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 وصیت شهید؛
ملت ایران بهترین چیز را شهادت میدانند و در راهش همه چیز را میدهند.
شهید سیدماشاءالله حسینی زاده🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📗کتاب حقیقتا زیبا و معنوی #عارفانه زندگینامه شهید #احمد_علی_نیری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
📗کتاب حقیقتا زیبا و معنوی #عارفانه زندگینامه شهید #احمد_علی_نیری @shahedaneosve شاهدان اسوه، زن
قسمتهای ۲۶ تا ۳۰ کتاب زیبای عارفانه
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #عارفانه
🌹زندگینامه شهید #احمدعلی_نیری
قسمت 1⃣3⃣
🌹 بچه های مسجد
« من یقین دارم اینکه خدا به احمد آقا این قدر لطف کرد به خاطر تحمل سختی و صبری بود که در راه تربیت بچه های مسجد از خود نشان داد. »
این جمله را یکی از بزرگان محل میگفت. مدارا با بچه ها در سنین نوجوانی همراهی با آنها و عدم تنبیه از اصول اولیه تربیت است.
احمد آقا که از شانزده سالگی قدم به وادی تربیت نهاد. او بدون استاد تمام این اصول را به خوبی رعایت میکرد. اما دربارهی بچههای مسجد باید گفت که نوجوانهای مسجد امین الدوله با دیگر محله ها و مساجد فرق داشتند. آنها بسیار اهل شیطنت و... بودند. شاید بتوان گفت هیچ کدام از نوجوانان و جوانان آنجا مثل احمد آقا اهل سکوت و معنویت نبودند. نوع شیطنتهای آنها هم عجیب بود.
در مسجد خادمی داشتیم به نام میرزا ابوالقاسم رضایی که بسیار بارها دیده بودم انسان وارسته و ساده ای بود. او بینایی چشمش ضعیف بود. برای همین احمد آقا در نظافت مسجد کمکش میکرد. اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردند. یک بار بچهها رفته بودند به سراغ انباری مسجد، دیدند در آنجا یک تابوت وجود دارد. یکی از همان بچه های مسجد گفت:
« من میخوابم توی تابوت و یک پارچه میاندازم روی بدنم شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید انباری مسجد، جن و روح داره! »
بچهها رفتند سراغ خادم مسجد و او را به انباری آوردند. حسابی هم او را ترساندند که مواظب باش اینجا...
وقتی میرزا ابوالقاسم با بچه ها به جلوی انباری رسید آن داخل تابوت بود شروع کرد به تکان دادن پارچه! اولین نفری که فرار کرد خادم مسجد بود خلاصه بچه ها حسابی مسجد را ریختند به هم!
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #عارفانه
🌹زندگینامه شهید #احمدعلی_نیری
قسمت 2⃣3⃣
یا اینکه یکی دیگر از بچهها سوسک را توی دست میگرفت و با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها می کرد و.....
چقدر مردم به خاطر کارهای بچهها به احمد آقا گله میکردند. اما او ا صبر و تحمل با بچه ها صحبت می کرد.
درست در همان زمان که احمد آقا از مسائل معنوی میگفت برخی از بچه ها به فکر شیطنتهای دوران بچگی خودشان بودند. میرفتند مهرهای مسجد را میگذاشتند روی بخاری مهرها حسابی داغ میشد. بعد نگاه میکردند که مثلا فلانی در حال نماز است. به محض اینکه میخواست به سجده برود میرفتند مُهرش را عوض می کردند و.....
یا اینکه به یاد دارم برخی بچه ها با خودشان ترقه میآوردند. وقتی حواس خادم پرت بود میانداختند توی بخاری و سریع میرفتند بیرون! احمد آقا در چنین محیطی مشغول تربیت بود. بچه ها و سختی کار را تحمل میکرد و الحمد لله نتیجه گرفت. به جرئت میگویم آن تعداد شاگرد ایشان همگی به درجات بالای علم و معرفت رسیدند.
شب بود یکی از بچهها رفت پیش خادم مسجد و گفت:
« میرزا ببین مسح کشیدن من درسته؟ »
بعد مسح سر را کشیده بود و همین طور دستش را کشیده بود تا روی بدن و پا و تا نوک انگشت پا ادامه داد. میرزا که باطن پاکی داشت عصبانی شد. گفت:
«چی کار میکنی؟ اشتباهه. »
پسر شروع کرد سر به سر خادم گذاشتن:
« اشکالی نداره. من بعد مسح سر مسح پا رو کشیدم... »
اینقدر ادامه میداد تا خادم عصبانی بشه.
یکی از بچهها که قد بلندی داشت رفت یک عبا و عمامه برداشت. بعد خیلی جدی پوشید و بعد از نماز وقتی همه رفته بودند وارد مسجد شد. فقط ما نوجوان ها توی مسجد بودیم احمد آقا هم نبود. میرزا ابوالقاسم که ذاتا قلب بسیار مهربان و پاکی داشت رفت استقبال ایشان و گفت:
« حاج اقا از قم آمدید؟ »
او هم گفت:
« بله. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #عارفانه
🌹زندگینامه شهید #احمدعلی_نیری
قسمت 3⃣3⃣
بندهی چشمانش درست نمیدید. بعد گفت:
« بیایید به خورده این بچه ها رو نصیحت کنید. »
بعد رو به ما کرد و گفت:
« بیایید جلو از حاج آقا استفاده کنید. »
حاج آقا هم خیلی جدی آمد بین بچهها و روی صندلی نشست! بعد بسم الله را گفت و شروع به صحبت کرد. میرزا ابوالقاسم هم جلویش نشست و به حرفهایش گوش میداد. همهی ما چند نفر مُرده بودیم از خنده. اما به سختی جلوی خودمان را گرفته بودیم. او خیلی جدی ما را نصیحت کرد. حرفهای احمد را برای ما تکرار میکرد تا اینکه در آخر بحث رفت سراغ موضوع تیله بازی و... میرزا یک دفعه از جا بلند شد با چشمان ضعیفش به چهرهی آن شخص خیره شد. بعد گفت:
« تو... نیستی؟ »
خدا میداند بعد از هر شیطنت بچه ها، چقدر موج حملات کلامی اهل مسجد به سمت احمد آقا زیاد میشد. شاید هیچ چیز در مسجد سختتر از این نبود که در جلسات بسیج و امنای مسجد، احمد آقا را به خاطر شیطنت شاگردانش محکوم میکردند. اما او با لبخندی بر لب همه این تلخ کامیها را به جان میخرید. میدانست که پیامبر گرامی اسلام به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
« یا علی اگر یک نفر به واسطه ی تو هدایت شود برتر است از آنچه آفتاب بر آن میتابد. »¹
ثمره ی زحمات او حالا مشخص میشود. از میان همان جمع شاگردان ایشان چندین پزشک، مهندس، روحانی، مدیر و انسان وارسته تربیت شد که همگی آنها رشد معنوی خود را مدیون تلاشهای احمدآقا میدانند. آنها هنوز هم در مسیری که احمدآقا برایشان هموار کرد قدم برمیدارند. به قول یکی از شاگردان ایشان، زحمتی که احمد آقا برای ما کشید اگر برای درخت چنار کشیده بود میوه میداد!
--------------------‐--------------
۱. بحار الانوار، عربی، ج ۵، ص ۲۸
🎤 راویان: جمعی از شاگردان شهید
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #عارفانه
🌹زندگینامه شهید #احمدعلی_نیری
قسمت 4⃣3⃣
🌹 آیینه ورزان
چند سالی است که برای تبلیغ از طرف حوزه علمیهی قم به منطقه ی دماوند میروم. ماه رمضان و محرم را در خدمت اهالی باصفای روستای آیینه ورزان هستم. به دلیل ارادتی که به شهدا دارم همیشه روی منبر از آنها یاد میکنم. اولین روزهایی که به این روستا آمدم متوجه شدم مردم مؤمن اینجا پانزده شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرده اند. من همیشه از شهدا برای مردم حرف میزنم و نام شهدای روستا را روی منبر میبرم. اما برای من عجیب بود وقتی به نام شهید احمد علی نیری میرسیدم مردم بسیار منقلب میشدند.
" چرا مردم با یاد این شهید این گونه اند؟ مگر او که بوده؟! "
از چند نفر قدیمیهای روستا سؤال کردم. گفتند:
« او در اینجا به دنیا آمد اما ساکن تهران بود فقط تابستانها به اینجا میآمد و حتی این سالهای آخر هم کمتر احمدعلی را میدیدیم. اما نمیدانید که این جوان چه انسان بزرگی بود. هر چه خوبی سراغ داشتیم در وجود او جمع بود. »
یکی از قدیمیهای روستا که از مالکان بزرگ منطقه و از بزرگان دماوند به حساب میآمد را دیدم. به ظاهر اهل مسجد و... نبود. جلو رفتم و سلام کردم. گفتم:
« ببخشید شما از شهید احمد نیری خاطرهای داری؟ »
نگاهی به من کرد و با تعجب گفت:
« احمد علی رو میگی؟ »
با خوشحالی حرفش را تأیید کردم. نگاهی به چهره ام انداخت. اشک در چشمانش حلقه زد. چند بار نام او را تکرار کرد و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. ناراحت شدم. کمی که حالش سر جا آمد دوباره سؤالم را مطرح کردم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #عارفانه
🌹زندگینامه شهید #احمدعلی_نیری
قسمت 5⃣3⃣
با بغضی که در گلو داشت گفت:
« احمد را نه من شناختم، نه اهالی اینجا نه هیچ کس دیگر. احمد را فقط خدا شناخت. احمد یک فرشته بود در لباس انسان. او مدتی به اینجا آمد تا بچه های ما و اهالی این منطقه خدا را بشناسند و از وجود او استفاده کنند. »
دوباره اشک از چشمانش جاری شد. بعد ادامه داد:
« وقتی احمدعلی به اینجا میآمد همهی بچهها را جمع میکرد، آنها را میبرد مسجد و برایشان صحبت می کرد. می قرآن به بچهها یاد میداد احکام میگفت. با بچه ها بازی میکرد و... بیشتر این بچه ها از لحاظ سنی از احمد علی بزرگتر بودند. اما همه او را قبول داشتند. همه اهالی او را دوست داشتند. احمد استاد جذب جوانها به مسجد و خدا و دین بود. بچه ها دور او در مسجد جامع آینه ورزان جمع میشدند و یک لحظه از او جدا نمیشدند. خیلی از اهالی اینجا را احمد علی هدایت کرد. چند تا از آنها راه خدا و دین را رفتند و بعد از احمد شهید شدند. یادش به خیر احمد چه آدمی بود. ما بزرگترها هم تحت تأثیر او بودیم. نمیدونید چه گوهری از دست رفت. خدا میداند وقتی توی این کوچه و باغها راه میرفت انگار همه در و دیوار به او سلام میکردند. »
پیرمرد اینها را گفت و دوباره اشک از چشمانش جاری شد. همسر همین آقا وقتی اشک ریختن شوهرش را دید با تعجب پرسید:
« حاج آقا چی شده؟ من پنجاه ساله با حاجی زندگی میکنم تا به حال ندیدم حاجی گریه کنه. شما چی گفتید که اشک حاجی رو در آوردید؟ »
خلاصه سراغ هر کسی از قدیمیهای این روستا رفتم همین ماجرا بود. کوچک و بزرگ از احمد آقا به نیکی یاد می کردند. حتی بعضی از بچه ها احمد آقا را میشناختند. میگفتند:
« از پدرمان شنیدیم که آدم خیلی خوبی بوده. »
🎤 راوی: حجت الاسلام اسلامی فر
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
4_6019605383574719047.mp3
6.76M
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🟢 اجر و پاداش سربازی در رکاب
امام زمان علیه السلام
🎙 #استاد_عالی
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰امام رضا علیه السلام:
✍ لَتَأمُرَنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْ لَـيَسْتَـعْمِلَنَّ عَلَـيْكُمْ شِـرارُكُمْ فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.
🔴 حتـما امر به معروف و نهى از منكر كنيد، وگرنه اشرارتان بر شما مسلّط و حاكم مى شوند، آنـگاه خوبانتـان هم دعـا مى كنند، امّا دعـايشان مستجـاب نمى شـود.
📚وسائل الشيعه، ج 11، ص 394.
#حدیث_روز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
۲۰ آبان سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج):
🌷 شهید مدافع حرم «#منصور_مسلمی_سواری»
🌷 شهید مدافع حرم «حاج #حبیب_بدوی»
اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰🌹🕊شهید مدافع حرمی که با خرید
و فروش ضایعات روزی خــــــود را
میگذراند، خود را به #حرم_زینبی
رساند و روزی خود را از حـــضــرت
زیـــنــب کـبـری سلام علیها گرفت...
💥روزی به نام شهادت💥
📸شهيد مدافع حرم
#ناصر_مسلمی_سواری
#اهواز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کارگری که مدافع حرم شد🕊️
شهید منصور مسلمی سواری
تولد: ۲ / ۳ / ۱۳۶۰، سوسنگرد
شهادت: ۲۰ / ۸ / ۱۳۹۲، سوریه
همسرشهید
زندگیمان را از یک اتاق کوچک در خانه پدرشوهرم آغاز کردیم. منصور به عنوان کارگر روزمزد در شرکت فولاد کار میکرد. وضع مالیمان خوب نبود اما همیشه احساس خوشبختی میکردم و عاشقانه زندگی میکردیم. با وجود مشکلات مالیمان خیلی اهل رعایت حلال و حرام بود. مدتی بود که ایشان در کارگاه بازیافت پلاستیک کار میکرد. حقوقش ۷۰ هزار تومان بود؛ اما ۹۰ هزار تومان به ایشان داده بودند. وقتی آمد خانه ۲۰ هزار تومان را جدا کرد و گفت:
" این مبلغ را اشتباهی به من دادهاند؛ نگهش دار تا فردا پس بدهم. "
فردا مبلغ را برد که پس بدهد گفتند:
" از کارت راضی بودیم مبلغ اضافه را تشویقی دادیم. "
تلوزیون که داعش را نشان میداد، منصور خیلی بیتابی میکرد. تصمیم گرفت به سوریه برود. او به شکل ناشناس با تیپ فاطمیون به سوریه اعزام شد. هر چند راضی نمیشدم و گفتم حلالت نمیکنم اما باز هم در راه زنگ زدم گفتم حلالت کردم. در سوریه در تماس بودیم. مدتی از منصور خبری نشد و خبر رسید که شهید شده.🕊️
وقتی پیکر همسرم آمد خیلی اصرار کردم او را ببینم ولی اجازه ندادند. گلوله به پیشانیاش خورده بود ولی به نظر شهید نشده بودند. داعشیان محل استقرار منصور و همرزمان را به آتش میکشند و چهره و دستش را میسوزانند. پیکر ایشان ۱۵ روز به زیر آوار ماند و وقتی به ایران برگشت چیزی از پیکرش نمانده بود. او مظلومانه به شهادت رسید. 🕊️
#شهیدمنصورمسلمیسواری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💠طلبهای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ ناصر به او گفته بود: من زن، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق دادهام؛
❣فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید میشوم.
💐هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما حرف بزند تا شب عاشورا که ناصر با حالت خندان آمد و گفت: به خون امام حسین علیه السلام من فردا شهید میشوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود.
🌷گفتیم: چی شده ناصر خواب دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیدهام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم. گفتیم: حالا میتوانی بگویی چه بود که موجب دلمشغولی تو شده بود؟ گفت: بنیامین بود. ساعت ۱۰ و نیم صبح روز عاشورا، ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره میشود و ابتدا به آنها تیراندازی میکنند ولی زنده بودند که آتششان میزنند و ساختمان را نیز منفجر میکنند و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. آرزویش بود در روز عاشورا شهید شود.
🥀در یکی از مراسمها یکی از مسئولین سپاه گفت: شهید ناصر مسلمی سواری، گمنامترین و مظلومترین شهید مدافع حرم است.
🌹#شهید_مدافع_حرم
#منصور(ناصر)_مسلمی_سواری
#سالروز_شهـادت🕊
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸باید قوی شویم
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وعدهی هر صبحمان
سلام بر صاحب زمانمان !
عادت سلام کردن
به حضرت را نشر دهیم!
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشته بود:
قدرِ دلاتون رو بدونید
هر دلی برای "ارباب" نمیشکنه ...
#عزیزم_حسین
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو به گوش دل چه گفتی؟
که به خنده اش شکفتی!
شهيد محمدحسن نعمة🌷
صبـحتون شهـدایـی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 قسمتی از وصیت نامه شهید :
امروز به گفته اماممان روزی است که همه مردم از نظامی و غیر نظامی باید از شهر خود و شهرهای جنگ زده دفاع کنند و ما باید دست در دست متت در سنگر کفرستیز اسلام به نبرد رویاروی با بیدادگران جهانی برخاسته و خواب راحت را بر مزدوران و جهانخواران آشفته گردانیم و دامنه انقلاب را به کاخهای کرملین و سفید برسانیم. اکنون که با چشمانی باز و قلبی پاک به یاری الله به دنبال رهبر بیداردل و آگاهم برای تداوم انقلاب اسلامی و صدور آن به اقصی نقاط عالم و برپایه حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (عج) انتخاب کرده ام و از خانواده ام می خواهم برایم ذره ای ناراحت نباشند.
سردار شهید جانعلی اسفندیاری🌷
مسئول عملیات سپاه سیستان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم