eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
303 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: ✍ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ، قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَعْنِيهِ؛ 🔴هر کس بداند که گفتار او نیز جزء اعمال اوست جز به ضرورت سخن نمی گوید. 📚نهج البلاغه، حکمت349 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد 🕊 امروز سالروز شهادت سردار "حاج‌ " است. 💐شادی روح پرفتوح شهید . ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
#اختصاصی او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد 🕊 امروز سالروز شهادت سردار "حاج‌ #احمد_کاظمی" است. 💐شادی
🕊 امروز سالروز شهادت شهید نبی الله شاهمرادی معاون اطلاعات نیروی زمینی سپاه (۱۳۸۴) 🕊شهادت شهید سعید سلیمانی معاون عملیات نیروی زمینی سپاه (۱۳۸۴) 🕊شهادت سردار شهید سعيد مهتدی جعفری فرمانده لشكر محمد رسول الله (ص) (۱۳۸۴) 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ماجرای با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س)🌹 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم همین‌جا مداوام کنید🌹 دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه» 🌹بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت یک‌دفعه از جا پرید گفت: «پاشو بریم خط» قسمش دادم گفتم: «آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟ 🌹گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا(س) اومدند داخل فرمودند: «چیه؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:🌹 «بلند شو بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهات برس»... به خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌ حسینیه فاطمه‌الزهرا(س) ساخته است🌹 🌹 :۱۳۳۷/۰۵/۲ :۱۳۸۴/۱۰/۱۹🕊🌹 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هميشه می گفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." هواپيمای سوخو را حاج احمد وارد نيروی هوايی سپاه كرد مراسم افتتاحيه‌اش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، ولی سردار گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توی مشهد باشه... پايگاه هوايی مشهد كوچیك بود كفاف چنين برنامه‌ای رو نميداد بعضيها همين را به سردار گفتند؛ ولی سردار اصرار داشت مراسم توی مشهد باشه با برج مراقبت هماهنگيهای لازم شده بود خلبان، بر فراز آسمان، هواپيما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله عليه طواف داد اين را سردار ازش خواسته بود خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: "ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا عليه السلام بی نياز نيستيم..." 🌷 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ظهور نزدیک است ان شاءالله... ‏فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا کسی چه می‌داند شاید این سختی‌ها پایانی به شیرینی ظهور دارد.. آیا ما آماده ایم؟ اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جان ِ زَهـرا هیچ وقـت، از خانہ بیرونم مڪن من ڪه جایے ندارم، اے ڪس و ڪارَم حُسین @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
زندگی چیست به جز لحظه ی خندیدن تو ؟ صبح یعنی،که چراغانی ام از لبخندت ... شهید عادل سعد🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰شهید حاج قاسم سلیمانی: شیعه پیروز است. حتی اگر روزی تمام دنیا از غرب تا شرق و همه اعم از سنی و یهودی و مسیحی دور هم جمع شوند، نمی توانند مانع این پیروزی شوند، این دستور الهی است! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب فوق‌العاده زیبا و پر احساس زندگینامه شهید مدافع‌حرم به روایت همسر گرامی شهید خانم سمیه ابراهیم‌پور @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه‌ داستانی‌ شهید مدافع حرم قسمت 1⃣2⃣ یک روز عصر بود. شوهر و پسرش هم بودند. باهم رفتیم داخل انباری میان تیر و تخته و دیگ مسی. - « سمیه، چرا جواب آقامصطفی صدرزاده را نمیدی؟ » - « هر دو بار که اومدن خونه مون، بچه هاش اومدن جلوی در خونه شلوغ کاری کردن! » _ « خب به او چه مربوط؟ چرا جواب اون بنده خدا رو نمیدی؟ جواب خودش رو. » دست گذاشتم روی گونه‌ام، می‌سوخت. خوشحال بودم که انباری نیمه تاریک است. - « نه شغلش شغله، نه سربازی رفته. » _ « طلبه س. تا وقتی درس می خونه که نباید سربازی بره! در عوض مسئولیت پذیره! هیئت داره و برای بچه هاش از دل و جون مایه میذاره. تکلیف خودت رو با دلت روشن کن! » خانم نظری حکم استادم را داشت. با لکنت گفتم: « چشم خانم. از نظر ایمانی باید سطح بالایی داشته باشه، طوری که من رو هم بکشه بالا! » _ « ایمان رو در عمل ببین. این جوون بچه مسجديه و نمازخون. بچه ای با تقوا و باعرضه! » - « من ایمان ظاهری نمی خوام، میخوام توکل بالایی داشته باشه. اینکه اسلام رو از هر جهت بشناسه و به دستوراتش عمل کنه. کسی که ایمان داره به همسرش توهین نمی‌کنه خانم. » دستم را گرفت. سرد سرد بود، در حالی که از گونه هایم آتش می‌بارید. _ « تا اونجا که من می‌شناسمش آدم درستیه! » درست را خیلی محکم گفت. رویم نشد بگویم دنبال کسی مثل سجاد، داداشم، هستم. هم به ظاهر برسد. هم به باطن. سجاد کت و شلوارش را همیشه به اتوشویی می‌داد و کفش هایش را واکس میزد. ایمانش هم همیشه نو و اتوکشیده بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه‌ داستانی‌ شهید مدافع حرم قسمت 2⃣2⃣ خانم نظری دستم را رها کرد: « ما هم این مراحل رو گذروندیم دخترجون. پیشنهاد می کنم تکلیفت رو با خودت روشن کنی. » به خانه که آمدم غروب بود. مادر گلدان های حیاط را آب داده و روی تخت نشسته بود. رفتم نشستم کنارش: « مامان چیکار کنم، شما بگو؟ » _ « خونواده خوبی ان صدرزاده ها! » - « خونواده رو چیکار دارم! خودش، خدمت نرفتنش! » _ « درسش که تموم بشه میره سربازی. سجادم قبولش داره. » نگاه به بالا انداختم و دیدم چراغ اتاق سجاد روشن است: - « بذار از خودش بپرسم. » از پله هادویدم و رفتم اتاق سجاد. دیدم پشت میز کامپیوترش نشسته. مامان هم پشت سرم آمد و گفت: « سجاد تو یه چیزی به خواهرت بگو. تکلیف این بنده خدا چی میشه؟ » سجاد بی آنکه نگاهمان کند گفت: « از نظر من تأییده! » - « اصلا متوجهی راجع به کی حرف می‌زنیم؟ » _ « بله. مصطفی! مصطفی صدرزاده. » مامان گله مند گفت: « هی بالا و پایین می کنه. سمیه، یا رومی روم یا زنگی زنگ! » تکیه دادم به دیوار رو به سجاد و گفتم: « اگه تو قبولش داری باشد من‌ هم... » مامان ذوق زده گفت: « خب، این رو از اول می گفتی، ہرم تلفن برنم؟ » سجاد گفت: « صبر کن مامان. » رو به من کرد: « هر چی سؤال ازش داری، بنویس می برم میدم بخونه و جواب بده. » رو به کامپیوتر چرخید: « میشم کبوتر نامه بر. » مامان ذوق زده گفت: « برم براتون چای و شیرینی بیارم! » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه‌ داستانی‌ شهید مدافع حرم قسمت 3⃣2⃣ نشستم روی زمین و زانوهایم را بغل کردم. سجاد هنوز به صفحه کامپیوترش نگاه می‌کرد. تصویر ثابت بود و عکس یک دشت پر از گل سرخ و دو تا پروانه. گفتم: « برو بگو ابجی من خیلی حساسه، دوست داره کسی که قصد داره باهاش ازدواج کنه، خیلی آروم حرف بزنه، کم محلی و بی محلی هم نه، اهل مشورت باشه. با اخلاق و با ایمانم باشه. » سجاد خندید: « سؤالای دستوریت رو بنویس خانم معلم. چار جوابی یا تشریحی. گفتم که میشم کبوتر نامه بر. » مامان با سنی چای و شیرینی کیک یزدی وارد شد: « به دلم افتاده که از بین همه خواستگارا قرعه به نام این جوون می افته. حالا بیاین دهنتون رو شیرین کنین. » خانم صدرزاده به مامانم زنگ زد و گفت: « می‌تونیم برای پنجشنبه ساعت شش عصر بیاییم خدمتتون ؟ » دیدم که بعد از جواب، استخاره کرد و بعد از استخاره با همان تسبیح کهربایی که دستش بود، دست‌هایش را برد بالا و گفت: « خدایا شکرت. » اما من استخاره نکردم. با خودم می گفتم استخاره به دل است و دل من رضایت داده بود. مامان خیلی شاد و شنگول بود، گرچه مضطرب هم بود. به قول خودش، اولین فرزندش قرار بود عروسی کند. می گفت: « این پسر از اونایی نیست که بگم نه پشت داره نه مشت، هم خونواده ش پشتش هستن هم پیداست که جَنَم داره. » ظاهرا به دل مامان نشسته بودی. سجاد و سبحان هم که قبولت داشتند، مخصوصا سبحان. بابا هم که سکوتش داد میزد راضی است. فقط می ماند منِ اصل کاری. من هم که بالاخره بله را گفتم و مجوز عبورتان را دادم. حرف مامان هم در گوشم بود: « موقع بله برونه که خیلی چیزا معلوم میشه. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه‌ داستانی‌ شهید مدافع حرم قسمت 4⃣2⃣ آمدی، به همراه پدر و مادرت با دسته گلی زیبا. آمدم و نشستم، با همان چادر سفید گل صورتی که سر کرده و رو گرفته بودم، نگاهم یک لحظه به پدرم افتاد. چه سکوت سنگینی! با انگشت اشاره روی گل های قالی می‌کشید. صحبت های مقدماتی شروع شد: آب وهوا و سیاست روز و وضعیت اقتصادی، و کم کم رفتند سر اصل مطلب. حرف از تاریخ عقد و عروسی که شد، از پس چادر به مامان که کنارم نشسته بود گفتم: « بگو بدم میاد دوره عقد طولانی بشه. » قـرار عـقـد را برای سیزده اردیبهشت گذاشتند و عروسی را برای تابستان. صحبت مهریه که شد پدرت گفت: « مهر دختر و عروسم هر دو ۳۱۳تا سکه‌س. » پدرم سکوت کرد. تو از جا پریدی: « ولی من این قدر ندارم، فقط یکی دوتا دارم. » پدرت دستت را کشید: « زشته مصطفی! » + « آقاجون حرف حساب روباید زد و همین حالا هم باید زد. اگر حرف مهریه دادن پیش بیاد حداکثر دو یا سه سکه رو می تونم بدم، بقیه می افته گردن خودتون! » پدرت خندید: « شما کاری نداشته باش! » نظر من چهارده سکه بود به نیت چهارده معصوم و این‌که برویم پیش آقای خامنه‌ای عقد کنیم. همین را هم آهسته گفتم اما پدرت گفت: « از بابت مهریه همون ۳۱۳ سکه دخترم از بابت رفتن پیش آقا هم همین طوری نمیشه باید آشنایی داشته باشیم که نداریم. » چقدر همه چیز تند و سریع اتفاق افتاد قرار شد چند روز بعد بیایی و شناسنامه ام را بگیری و همراه شناسنامه خودت ببری دفترخانه. همان شب مادرت زنگ زد: « آقا مصطفی، سمیه خانم رو درست ندیده. فردا صبح میاد شناسنامه رو بگیره دیداری هم تازه می‌کنه. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه‌ داستانی‌ شهید مدافع حرم قسمت 5⃣2⃣ فردا صبح آمدی و برایم یک سررسید سال نو با جلد چرمی سبز و طلاکوب آوردی. شناسنامه ام را دستت دادم. یعنی قرار بود اسمت وارد شناسنامه ام شود؟! بعدها شنیدم آن قدر با تسبیح دانه یاقوتی‌ات استخاره کرده بودی که پدرت مشکوک شده بود: « چه میکنی مصطفی؟ » و تو مقر آمده بودی که دلت پی خواستگاری از من است و باقی قضایا. حالا اینجا که روبه روی عکست و روی این سنگ سپید سرد نشسته‌ام از تو می‌پرسم که: « اگه دوباره قرار باشه این مسیر رو طی کنی بازم سراغ من میای؟ » جواب خودم مثبت است. باید آزمایشگاه می رفتیم برای نمونه گیری، من و تو و مادرهایمان. رفتیم اما وقتی رسیدیم آزمایشگاه که ساعت نمونه گیری گذشته بود. مادرت گفت: « حالا که تا اینجا اومدیم بهتره و سایلی رو که لازم داریم بخریم. » با هم رفتیم بزازی. طاقه‌های پارچه چشمک می‌زدند. از گوشه هر کدام مثلثی رنگی آویزان بود مثل آبشاری از رنگین کمان. مادرت گفت: « عروس گلم ببین کدوم رو برای پیراهنی می‌پسندی؟ » پارچه گیپور طلایی را انتخاب کردم. خیلی خوشگل بود. گفت: « مبارکه. » پارچه فروش آن را برید و در کیسه‌ی پلاستیکی گذاشت. مادرت گفت: « یه پارچه پیراهنی دیگه و چادر سفیدم انتخاب کن. » انتخاب کردم. بعد رفتیم راسته کیف و کفش فروشی کفش ورنی سفید نگین داری خریدم و کیفی که به آن می آمد. آدمی مشکل‌ پسندم اما آن روز خیلی زود انتخاب می‌کردم و می خریدم. در تمام مدت که خرید داشتیم تو با گوشی‌ات مشغول بودی و با بچه‌هایت حرف میزدی نه نظری می‌دادی نه به من چیزی می‌گفتی. من هم از خدایم بود چون هنوز نامحرم بودیم‌. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 داستان زیبای یارگیری امام زمان ارواحنا فداه توسط خود حضرت @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد 🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم "" است 💐شادی روح پرفتوح شهید . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار قاآنی در هنگام شروع عملیات کربلای پنج، ۱۹ دی ۱۳۶۵ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم - Khamenei.ir.mp3
23.05M
🌷 بشنوید | صوت کامل بیانات صبح دیروز رهبر انقلاب در دیدار مردم قم. ۱۴۰۳/۱۰/۱۹ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📋 🕊امروز سالروز شهادت مدافع حرم " " است ، این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم اینو بگم به همه که ،این امنیت رو قدر بدانید ، نه من!! زندگی هایی که مثل زندگی من .... 🌷شهید 🌷 📎عشـق آسمانی ،همسران صبور شهــدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جایزه ریگی برای سر شیر سامرا 🔹شجاعت و دلیری‌های مثال‌زدنی  شهید ، دلیلی شد تا او را با نام «شیر سامرا» بشناسند در عملیات‌هایی که در سامرا و نواحی آن انجام می‌شد، هر جا نیروها زیر فشار قرار می‌گرفتند و به تنگنا می‌رسیدند، از تیم عملیات ویژه می‌خواستند تا با نیروهایش به کمک آنها برود و غائله را ختم کند. 🔹حضور بدون نقاب او در ۲۸ بهمن سال ۸۵ در مراسم اعدام نصرالله شنبه زهی عامل بمب گذاری اتوبوس سپاه در زاهدان و از عوامل تروریستی گروه ریگی همان اتفاقی بود که متعاقباً عبدالمالک ریگی برای سرش جایزه گذاشت. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
``هر زن و مردی در مسیر انجام وظیفه؛جان داد آن لحظه در محضر خداوند متعال باشد،او شهید است`` حضور شهید جمهور در منزل شهید مدافع حرم شیر سامرا حاج شهید جمهور در منزل شهید: « خداوند متعال همان طوری که شهدا را در این مسیر قرار داد مارو هم قرار بدهد. » @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم