eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
296 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️ ▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀🍃🍀🌷🕊🌷🍀🍃🍀 ▪️🍀🍃🍀🌷🍀🍃🍀▪️ 🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀▪️🍀 ▪️ ▪️ ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ حسین رفیق ما بود ؛ یار ما بود، مهربان، فداکار، شجاع، بی باک بود. شیفته اهل بیت عصمت و طهارت بود، از دوران ابتدایی روزه می‌گرفت. دوره راهنمایی اذان صبح حسین ما را بیدار می‌کرد. بسیار روحیه شادی داشت و بسیار خندان بود پرجنب و جوش بود. خیلی به ما توجه داشت کلاس مداحی دعای توسل و نوحه‌خوانی رفته بود و بسیار صدای دلنشینی داشت. از 15 سالگی عضو شورای پایگاه بسیج شد. زمانی که وارد سپاه شد معرفت، تقوا، صبر و استقامتش نیز بیشتر شد. حسین آقا اعتقاد خاصی داشت. دوست داشت پاسدار شود می‌گفت : پدر من برای پول وارد سپاه نشدم من عاشق دفاع کردن هستم. برای اسلام و نظام وارد سپاه شدم اگر می‌خواهم سرباز امام زمان علیه السلام باشم باید با لباس سبز سپاه باشم و اخیرا می‌گفت : اول سوریه، سوریه تمام شد عربستان و یمن هم هستند. از فرماندهان گردان صابرین لشکر عملیاتی 25کربلا بود. یعنی 5 آذرماه 85 بود که از بسیج ساری تماس گرفتند. خلاصه بعد از صحبت و گزینش وارد سپاه شد. گفتم مادر جان پیگیر باش جایی که اداری باشد را انتخاب کن. گفت مادر رفتم گردان صابرین و تکاور شوم. اگر من پشت میز بنشینم مثل مرداب می‌شم اما اگر مدام عملیات باشم مثل یک رود جاری خواهم بود پس اصرار نکنید پستم اداری باشد. حسین برای ما هم دختر بود و هم پسر و برای برادرانش نیز بهترین همدم و رفیق بود. در کارهای خانه به ما کمک می‌کرد در آشپزی و شستن ظرف‌ها به ویژه در اعیاد مختلف به خصوص نیمه شعبان اجازه نمی‌داد کسی به ظرف‌ها دست بزند‌ . ◼️▪️◼️▪️◼️▪️◼️ ▪️🍀🍃🍀🍃🌷 ◼️🍃🍀🍃🕊 ▪️🍀🍃🌷 ◼️▪️◼️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁 🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🍁🌼🍁              💠💠💠       🌼💠                     💠💠 🍁💠💠       💠       💠 🌼💠         💠💠 🍁🌼🍁  💠💠💠 🌼🍁🌼💠💠💠💠🍁🌼 💠💠💠💠💠💠💠💠💠 هشتم اسفند بود دیدم گوشیم زنگ خورد ؛ نگاه کردم دیدم احمد آقاست . گفتم : چه عجب یادی از پدرو مادرت کردی ؟! چه خوب شد بازم صداتو شنیدم . بعداز احوالپرسی بهش گفتم : شما احمد آقا سری قبل که رفتی جبهه چهارماه اونجا بودی دینِ خودتو ادا کردی ، بزار برادرت بره ، شما دیگه نرو ، در جواب گفت : ان شاء الله نوبت برادرم هم می رسه ، میائید  بی بی زینب سلام الله علیها را زیارت می کنید ، گفتم : نزدیک عیده کی برمی گردی ، گفت : کارام اینجا روبراه بشه تا پانزده اسفند می رسم خدمتتون . دقیقا پانزده اسفند خبر شهادتش به من رسید . خدارا شکر می کنم که احمد آقا رفت تو سپاه و مارا سربلند کرد با شهادتش و من که آرزوی دیدار رهبر بر دلم بود بعداز شهادت احمد پسرم سعادتی بود که دیدار رهبر روزیمون بشه . و توفیقی شد تا حضرت  آقارو از نزدیک زیارت کنم و این خیلی سعادت بزرگیه که نصیب ما شد . 🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼 🍁🌼💠💠💠🌼🍁 🌼🍁  💠💠   🍁🌼 🍁🌼     💠     🌼🍁 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم