شب وفات #حضرت_زینب(س) بود، ساعت دوازده شب بلند شد روی یک پارچه نوشت "یا زینب کبری" و بعد زد سر در مقر
#تفحص...
صبح که همه بیدار شدند گفت: امروز را با #نیت حضرت زینب(س) کار میکنیم...
همان روز #شهید پیدا کردیم بعد از سه ماه…
#جستجوگر_نور
#شهید_مجید_پازوکی 🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبح می آید،
مـرا جان میدهد
شعـرهایم،
بوی باران میدهد
صبح می آید
تازه تر از بوی گل
رونمـایی میڪنم از روی گل...
#جستجوگر_نور
#شهید_سیدامیر_تشت_زرین
#صبحتون_شهدایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#سالگرد_شهادت
به یاد #جستجوگر_نور
#رزمنده_گروه_تفحص
#لشکر۲۷_محمد_رسول_الله_ﷺ
#شهید_علیرضا_شهبازی
ولادت » ۱۳۵۵ - #تهران
شهادت » ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ - #فکه
مزار » #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا_س
#قطعه_۲۷ / ردیف ۱۶ / شماره ۴۰۴
✍🏾 #شهید_شهبازی از زبان مادر :
» علیرضا عاشق شهدا بود و همیشه به من می گفت: آن قدر در سرزمین فکه به دنبال پیکرهای شهدا خواهم گشت تا خودم هم سعادت شهادت پیدا کنم
» هر وقت می خواستم نماز بخوانم می گفت: مادر تو را به خدا برای شهادتم دعا کن
» می گفتم آخر تو یکدانه پسر من هستی؛ من بعد از شهادتت چه کنم؟ پاسخش کوتاه بود ! ؛ مثل بقیه مادران شهدا، آرام باش
» می گفت: وقتی من به شهادت رسیدم شما اصلا گریه، داد و فریاد نکن
» من هم به وصیت علیرضا عمل کردم چون شهادت آرزویش بود و حالا به آرزویش رسیده
#شهید_علیرضا_شهبازی
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهدا
او در سیره شهدا ذوب شده بود...
مــادر از خصوصیـاتش
اینگونه روایت میکند :
علیرضا لباس نو نمیپوشید ...
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شهدایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود؛
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم ...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب
از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میڪند....
#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی
#سـالروز_شهــادت🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
رفتـی و
دل رُبـودی
یڪ شهر مبتلا را
تا کی ڪنیم بی تو ،
صبری ڪہ نیست ما را
#جستجــوگر_نـور
#شهید_محمد_زمانی
#سـالروز_شهـادت......🕊🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ما هنـوز شھــادت بی درد
می طلبیـم
غـافـل از آنڪه…
#شھــادت را جـز بہ اهـل درد نمےدهند...
#جستجوگر_نور
#شهید_سعید_شاهدی
#سالروز_شهادت 🕊
#اللهمعجلالولیکالفرج
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢 #جستجوگر_نور
در اسفندماه سال 1347 در خانوادهای متدین در تهران چشم به جهان گشود ،كودكی آرام و شاداب بود. روح پرتلاطمش در امواج خروشان انقلاب قرار گرفت و به ساحلـی آرام رسيد. به دنيا و ظواهر آن تمايلی نداشت و به شركت در مجالس مذهبی علاقهمند بود و حضور در تشييع جنازه شهدا را بر خود فرض میدانست.
در سال1361 عضو پايگاه بسيج شهيد مطهری شد و همزمان نيمڪت تحصيل را رها ڪرده و دانشآموز مدرسه ی عشـق گشت. او تا سال 1367 در تسليحات لشگر 27 محمد رسولالله و سپس در گردان حمزه سيدالشهدا به نبرد با دشمن مشغول بود. در اكثر عملياتها حضور داشت و 5 بار مجروح شد. در جريان عمليات ڪربلای5 و مرصاد از ناحيه بازو و شكم و پا جراحات شديدی برداشت.
پس از اتمـام جنگ جهاد اڪبر را آغاز نمود. در شب ولادت مولای متقيان علی(ع) سال 1369 هيئت عشاق الخمينی را تأسيس ڪرد و خـود اداره آن را بر عهده گرفت. دو سال بعد طبق سنتنبوی با همسرشهید رضامومنی ازدواج كرد و برای فرزند شهيد مؤمنی (محمدرضا مؤمنی) پدری مهربان شد.
او در همان سال وارد كميته تفحـص شد و با عنوان تخريبچی به جستجوی پيڪر پاك شهدا پرداخت. و سرانجام در دوم دیماه سال 1374، در ارتفاعات 112 فكه بر اثر انفجار مين ، جامِ شهـادت را نوشيـد و گرد يتيمـی بر چهرهی فرزندش محمدصادق نشست و محمدرضامؤمنی بار ديگر از سايهی پُر مهر پدر محروم گشت.
#شهید_سعید_شاهدی
#شهیـد_تفحـــص
#سالروز_شهادت..... 🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#طنــز_در_جبهــه😉
✍یکبار سعید خیلی از بچـهها ڪار ڪشید. #فـرمـانـده دستـه بود.
شـب برایش #جشـن_پتـو گرفتند.
حسابی ڪتڪش زدند.😂
🌼من هم ڪه دیدم نمیتوانم نجـاتـش
دهم، خـودم هم زیر پتـو رفتم تا
شاید ڪمی ڪمتر #ڪتڪ بخورد!
🌼سعید هم #نـامـردی نڪرد، به
#تلافی آن جشـن پتـو، #نیـمسـاعـت_قبـل از وقـت نمـاز صبـح، #اذان گفت.😅
همه #بیـدار شدند نمـاز خواندند!!!
🌼بعـد از اذان فـرمـانـده گـروهـان دید همه بچـهها خـوابنـد. بیدارشان ڪرد و گفت:
🌼اذان گفتند چـرا خـوابیـد؟⁉️
گفتند ما نمـاز خواندیم!!!
🌼گفت #الآن_اذان گفتند، چطـور نمـاز خواندید؟؟
گفتند سعیـد شاهدی اذان گفت!
🌼سعید هم گفت مـن بـرای
#نمـاز_شـب اذان گفتم #نه_نمـاز_صبـح! 😂
#جستجوگر_نور
#خاطرات_شهدای_تفحص
#شهید_سعید_شاهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم