eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
303 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت و (مدافع حرم) گنبد حرم مطهر مور اصابت گلوله ی متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند! آسمان نجف و فراز حرم امیرالمؤمنین (ع) شده بود جولانگاه بالگردهای آپاچی و هواپیماهای جنگنده ی آمریکایی ... وارد شهر جنگ زده ی نجف که شدیم، در بدو ورود، سید محمدحسن را دیدم که در حال آموزش قناسه به عراقی­ ها بود؛ با او خوش و بشی کردم و رفتیم به مقری که سایر ایرانی ­ها آنجا بودند. شهر نجف اشرف و حرم مطهر امام اول شیعیان علیه السلام، در محاصره‌ی هتاکان آمریکایی بود و از همه طرف موشک و بمب و خمپاره بر سر مردم و مدافعان می­ ریختند. بوی دود و باروت بود و آتش و خون... گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله‌ی متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند! بازار نجف در آتش می‌سوخت و به غیر از نیروهای مدافع و تعدای از فقرای بی سر پناه، کسی را در کوچه و خیابان های اطراف حرم نمی‌دیدیم. برخلاف آنچه گفته می شد! هیچ نیروی مدافعی در حرم سنگر نگرفته بود و هیچ کس حق ورود سلاح به حرم را نداشت. محل استقرار ایرانی ها زیر زمین یکی از مدارس علمیه در شارع الطوسی بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان ملحق شدیم. نکته ­ای که در مورد شهید اسماعیلی می ­خواهم عرض کنم این است که این شهید عزیز؛ تا لحظه ­ی شهادتش سلاحی نداشت! چون سلاح کم بود به او که جوان ­تر بود سلاح نرسید! اما داود در تمام صحنه ­ها حاضر بود و در آوردن مهمات و تجهیزات به بچه ­ها کمک می ­کرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشسته بودیم؛ ازش پرسیدم: « دوست داری چه جوری شهید بشی؟ » گفت: « منظورت چیه؟! » گفتم: « یک تیر وسط پیشانی.... یا اول زخمی بشی و مثل اباعبدالله... یک هزار و سیصد و پنجاه زخم بعد سر از تنت جدا کنند؟! » در حالی که هر دو به شدت منقلب بودیم... گفت: « دوست دارم مثل اباعبدالله(علیه‌السلام) بی سر بشم و مثل حضرت زهرا (علیهاالسلام) غریبانه دفن بشم! » صبح روز ٢٣ مرداد ٨٣ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک­ های آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند! با دوستان ایرانی حرکت کردیم به سمت وادی السلام؛ به داود گفتم: « تو که سلاح نداری، برای چی میایی جلو؟! » جواب داد: « اگر سلاح از دست شما افتاد، من بر می دارم! » با جمع دوستان ایرانی، خود را به وادی السلام رساندیم؛ ولی قبل از هر اقدامی، مورد اصابت گلوله­‌ی تانک قرار گرفتیم و من در دم بیهوش شدم. زمانی که داشتند زخم­‌های من را پانسمان می کردند، در حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به هوش آمدم؛ ابوالقاسم بالای سرم آمد؛ پرسیدم: « چی شد ابوالقاسم؟ » گفت: « داود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکردیم! » گفتم: « این چیزی بود که خودش می­‌خواست... » بعد گفت: « روح الله هم مجروح شده و دارند پانسمانش می­ کنند. » روح الله؛ کمی سوختگی از ناحیه ­ی دست و صورت داشت که سرپایی درمان شد؛ اما تا زمانی که من را به ایران اعزام کردند، همراه من ماند و زمانی که می­‌خواستند من را به ایران منتقل کنند، به او می­ گویند: « تو دِینَت را ادا کردی؛ بیا برگرد ایران! » جواب می­ دهد: « کسادی بازار را تحمل کردم؛ حالا که بازار گرم شده برگردم!؟ » روح الله برمی‌گردد نجف و زمانی که با تدبیر آیت الله سیستانی نجف از محاصره آمریکایی ­ها خارج می ­شود و تحت کنترل پلیس عراق در می ­آید، روح الله که اثرات سوختگی در دست و صورتش نشان از حضورش در جمع مدافعان بوده، توسط پلیس عراق دستگیر و بعد بنابر اطلاعاتی موثقی که به ما رسید، تحویل آمریکایی ­ها می­ شود و تا امروز هیچ خبری از روح الله نداریم. روح الله تکه کاغذی که در آن آدرس و شماره تلفن منزل پدرش بود را توسط عراقی­ هایی که آزاد می­ شدند به فردی به نام شیخ ریاض رسانده بود و او هم در تهران به من رساند و حالا من مانده بودم مسئولیت سنگین خبر دادن به خانواده­ ی روح الله! خدا شاهد است بارها از سر ناچاری جواب تلفن مادر روح الله را ندادم، از بس زنگ می­ زد و از من بیچاره سراغ فرزندش را می­ گرفت... چندبار هم به من گفت: « امام زاده­ ی روستا به خوابم آمده و گفته روح الله شهید شده منتظرش نباش! » راوی: جانباز مدافع حرم هاشم اسدی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم