eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
شهید ذبیح، رضا اسماعیلی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است. . زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند. هم نام الغربا است ‌. شاید هم آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد. قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم را بشنود. وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا بر پیشانی بست و به هیئت پیوست و راهی سوریه شد. حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به سست کند. نمی دانم از عمه سادات و بچه های چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم. اما، خواب ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر و ، سرش را از تن جدا کردند. و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است. ای خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس ات را نشانش ندهد. راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد. گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و که در یا بُنَیَّ گفت.. همان مادری که این روزها، خانه اش بوی میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست. ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن.. دعا کن حداقل شویم ما راه را گم کرده ایم... ✍نویسنده : منتظر به مناسبت شهادت مدافع حرم 📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶ 📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸ 🗺محل شهادت : دمشق سوریه 🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
💐#ای_شهید ای طراوت همیشه دوست دارانت را دریاب ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جو
‍ ‍ ‍ ‍ در گرماگرمِ تیرماهِ ۶۱ ، میانِ بحبوحه ، سومین فرزند خانواده پا به جهان گذاشت.نامش را گذاشتند عشق و ارادت به و خاصی که به پدر و مادر میگذاشت،از شئون اش بود پس از دبیرستان وارد (ع)شد.شاید وارد عرصه وسیعی برای عشق‌بازی و مثل هر عاشق و دلباخته دیگر طاقت جسارت به (س) نداشت.پس راهی شد. بود. کار بلد و حرفه ای پای کار که به میان می‌آمد؛دقیق و جدی می‌شد. بود و بی‌تاب، مثل همه آسمانیان،بریده از و تعلقات آن. اما مگر می‌شود پدرِ دختر باشی و او را به فراموشی بسپاری؟!! مرتضی پدر بود و عاشق جگر گوشه اش... عاشقِ دخترک شیرین زبانش،اما این عشق، پایِ رفتنش را سست نکرد. او به رفتن بود پس به پدرش سفارش کرد: "هوای را داشته باشد تنهایش نگذارید" بعد از شهادت مرتضی هیچ کس نازنین زینب شش ساله را تنها نگذاشت... بی احترامی به او و مادرش نشد و کسی حرمت آنها را نشکست اما هزار و اندی سال پیش... دخترکی که اتفاقا پدر برایش می‌تپید، بعد از پدرش،بی احترامی هایِ زیادی دیده بود. شکسته و صورتش خورده بود و اورا در آغوش عمه جانش،تنها میانِ خرابه ای رها کرده بودند حال مرتضی رفته بود که بار دیگر برای ، و بی‌حرمتی رقم نخورد.خود همچون پرستویی در کربلای آسمانی شد خانطومان هم عجیبی دارد...گوشه به گوشه‌اش کربلاست و علی اکبر ها را به آغوش می‌کشد انفجارِ انتحاری تکفیریان در منطقه ،در جنوبِ خانطومان، پرستویی دیگر را در خود غلطاند و علی اکبری دیگر، به راهِ در قلب خاطومان آرام گرفت پروازت مبارک؛ بابایِ نازنین زینب❤️ به مناسبت ولادت ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای سرحد آباد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ ▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به فرستاد تا بدانند سرباز است نه بنده اما حسین یک را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه هایش را به قربانگاه کشاند و هدایت گر داشته باشد. ▪️از سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما نه.... ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا.... ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و ما بنشیند و ما را در غم خود کند. ▪️ در امام غریبم همین بس در می‌کرد تا بگوید آنچه رسول‌الله باید بداند، از خفقان همین را فهمیدم که عارفی باید در به راز بگوید. 🕊شهادت تسلیت . ✍نویسنده: @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ گاهی باید از حسین(ع)، چیزی فراتر از ، توبه و خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد . عاشقان (ع) پیروان خوبی می شوند مثل ،طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد خانم بی پناهی به حراج برود. در مقابل عده ای که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.‌ کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد. خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش ماند بیشتر از زخم های آن بی غیرت ها درد داشت. در عجبم از عده ای که برای حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی مردانه از این خاک دفاع می کند ، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند... شاید هم چون مردم اول نامه نوشته و در وقت عمل شمشیرها را تیز کرده اند . تیزی شمشیرها بیشتر از جسم، را زخم می کند.مثل دلِ که از این همه نصیحت های بی فکرسوخت. او به فکر راه ارباب و رضایت رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز چیزی در آن نیست . او کشید ماهها و با دلی شهید شد . تولدت مبارک ..... زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند مدیون مدافعانی همچون تو هستند. دعا کن به خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و بمانیم. 🕊به مناسبت تولد ✍نویسنده:‌ منتظر 📅تولد:1371/8/9. 📅شهادت :1393/1/3 تهران 🥀مزار: تهران.بهشت زهرا قطعه ۲۴. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
تولدت مبارک پرستوی به خانه برگشته @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان
‍ ‍ مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. خواب ِغفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخم به اینکه آیا حسین وار می کنیم یا نه چیست ؟ شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. از جمله است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت.وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود حال، بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خواب ِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر نیستیم، نمک روی زخم نباشیم راستی پرستوی به خانه برگشته ✍نویسنده : منتظر 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان 🥀مزار شهید : مازندران، ساری ، آرامگاه مجدالدین @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این‌چنین شد بدانید عاقبت همه شما به خیر ختم می‌شود. #شهیدمحسن‌حججی
‍ 🍃چه کرده ای؟ نه تنها آدم ها بلکه را به هم ریخته ای....چند روز است نیت می کنم چند خطی از تو بنویسم، دفتر روسیاه می شود و قلم لام تا کام حرفی برای نوشتن ندارد. حتی پای عقربه های ساعت هم برای رسیدن به چنین لحظه ای می لنگد. تو با رفتنت همه را خودشان کردی😔 🍃در نامت را جست و جو کردم، آن تصویر معروف دلم را به بازی گرفت. در کودکی مقاتل خواندی و در روزهای جوانی ارباب شدی. 🍃چشم های شجاعت در لحظه اسارت، فروغ چشم هایم را گرفت. آن بیابان و آن خیمه ها برایم عصر را تداعی می کند. نمی دانم خارمغیلان در آن بیابان بوده است یا نه اما خداراشکر که خانواده ات طعم اسارت را نچشیدند. 🍃از هر چه بگذرم لب های خشکیده ات ای است پر از درد، اشک، داغ😭 🍃نمی دانم چه گذشت بر تو از تا شهادت اما پیکر جراحت دیده و سر جداشده ات برایم و زینب مضطر را زنده کرد. 🍃چه شد این چنین شبیه ارباب شدی. چه شد که دل ها را زیر و رو کردی. چه کرده ای که هرگاه به تو می اندیشم مهمانم می شود و زانوهایم می لرزند🥺 🍃به قول خودت جامعه روز به روز سخت تر شود و روز به روز پیشرفت می کند و پاک بودن سخت است. تو برای رسیدن به چیزهای خوب تر از خوب هایت گذشتی. برای ما که بین بد و بدتر دست و پا می زنیم دعا کن. 🍃حافظ آیه های نور، تو را قسم به آن ، برای شفای دل های مرده ما اندکی یا من اسمه دوا بخوان. درد داریم و درمان گم کرده ایم 🍃راستی خادم المهدی. دعای فرج بخوان تا برسد فرشته نجات این روزهای . ✍نویسنده : منتظر 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۸ مرداد ۱۳۹۶.منطقه التنف مرز بین سوریه وعراق 🥀مزار شهید : نجف آباد اصفهان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به فرستاد تا بدانند سرباز است نه بنده اما حسین یک را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه هایش را به قربانگاه کشاند و هدایت گر داشته باشد. ▪️از سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما نه.... ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا.... ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و ما بنشیند و ما را در غم خود کند. ▪️ در امام غریبم همین بس در می‌کرد تا بگوید آنچه رسول‌الله باید بداند، از خفقان همین را فهمیدم که عارفی باید در به راز بگوید. 🕊شهادت تسلیت . ✍نویسنده: @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ♡مدافعان حرم، تجسمی عینی اما غریب!♡ 🍃حریمِ حرم را کفتارها محاصره می‌کنند، غرق در خیالِ غارت و سوزاندن. مرور می‌شود، ، مردی میانه میدان تنها و صدایی که در دشت طنین انداز می‌شود: "هَل مِن ناصِرِ یَنصُرُنی...؟"😔 🍃تاریخ تکرار می‌شود اما اینبار، پاسخِ ندایِ امام‌زمان، مدافعانی است که در دل حسرتِ نینوا دارند! قرار نیست تکرار شود... مرور تاریخ متوقف می‌شود! همانجایی که رگ غیرتشان می‌جنبد که مبادا کفتاری به جسارت کند. 🍃می‌روند تا مرهمی شوند بر غربتِ امام زمانمان! سردار غریب* در وصیت نامه اش نوشت، (عج) غریب است، نباید آقا را فراموش کنیم چون ایشان هیچ‌وقت مارا فراموش نمی‌کنند😞 🍃به راستی چقدر، روز و شبمان را به یادِ آقا سپری می‌کنیم؟ سجاد در یاریِ امام زمانش، سر و صورت و هرآنچه که داشت فدا کرد. اما ما، تا به حال به خاطر مولایمان از لذت یک گذشته ایم؟🥺 🍃او سفارش کرده است، اگر درد و دل و مشورتی داریم به مزارش برویم که به لطف خدا حاضر است و ما. 🍃سجادها جان را فدای محبوب می‌کنند. چقدر شبیه آنها بوده ایم؟ ، روسفیدِ عالم 🕊 *"سردار غریب" لقبی‌است که به شهید دادند، چون خیلی بودند♡ 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ بهمن۱۳۷۰ 📅تاریخ شهادت : ۷ مهر ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : حلب، سوریه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ ‍ 🍃روز به روز غرق می شویم در و تعلقاتش، آنقدر سرگرم که فراموش می کنیم در دنیا مسافریم و آخرِ هر دل بستن، دل کندن است... 🍃پویا ایزدی، مسافر دنیا بودن را خوب فهمید و رفت. برید از دل بستگی هایی که به دنیا وابسته اش کرده بودند. شهدا را واسطه قرار داد تا بتواند بگذرد حتی از و دخترش... 🍃داستانِ بابایی بودن دختر ها را همه بلدند. بگذریم از وداع ریحانه با پدرش. از دل برای بی تابی فرزندش. اما خداراشکر اگر بابا شد، مادری هست که او را در آغوش بگیرد. نه خار مغیلان هست که پاهایش را زخم کند و نه که در آن سیلی بخورد. اما امان از که لالاییِ هرشب دختران شهداست و شهادتِ پدر، تنها قصه ای است که هیچ وقت تکراری نمی شود. 🍃به قول : « عصر بود، موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل (ع)، از روی مرکب.....» 🍃عشاق دارند یکی یکی به قافله شهدا ملحق می شوند. ایزدی، حججی سردار دل ها ... ایم در دنیا. زمین گیر شده، نفس کم آورده ایم از این همه گناه. کاش را یاد بگیریم... 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد  : ۱ شهریور ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : اصفهان 🕊محل شهادت : حلب سوریه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
اگر میخواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید... #شهیدمحمودرادمهر @shahedaneosve شاهدان اسوه،
‍ 🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : منتظر 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت : خانطومان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ "میخواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه ی بگویم " مگر نمیشنوی !? صدای دخترکی که چندین سال است بابای خود را ندیده و در حسرت آغوش پدریش عکس مرحم دل مجروحش شده است . دختری که پدر است ... دختری که به قول خودش از وقتی که پدر رفت او و خواهرش را به همراه برد . دخترها خوب میدانند که دلتنگی برای پدر چگونه است . اما نه , با وجود همه ی دلتنگی ها، دختران چنین پدرانی زینب وار زندگی میکنند و همچنان به وجود پدرشان افتخار میکنند . آرامش کنونی ما مدیون پدر دخترانی است که از خودشان گذشتند تا نگذارند دری بگیرد و پهلوی بشکند و پدری شکافته شود و برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگر به روی رود و خواهری به در بیاید . آری ،به همراه برادرش مجتبی را بر ماندن ترجیح دادند چرا که روح بلند و ملکوتیشان نتوانست در این دنیای خاکی بماند . مصطفی و مجتبی, دو ستاره ی به نور حق پیوسته ی خانواده ی بختی بودند که در طول حیاتشان حسینوار زیستند این را میشود از سخنان به تصویر کشیده ی اطرافیان حس کرد . به قول " کسی میتواند در پای بمیرد که پیش از آن زند گی در پیش چشمهای وی باشد ." شهدا این گونه بودند ... آیا ما نیز این گونه ایم؟ ✍نویسنده: به مناسبت شهدای مدافع حرم و 📅تولد مجتبی : ۱۲ فروردین ۱۳۶۷ 📅 تولد مصطفی : ۵ مرداد ۱۳۶۱ 📅شهادت : ۲۲ تیر ۱۳۹۴. تدمر سوریه 🥀مزار : بهشت رضا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهادت و (مدافع حرم) گنبد حرم مطهر مور اصابت گلوله ی متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند! آسمان نجف و فراز حرم امیرالمؤمنین (ع) شده بود جولانگاه بالگردهای آپاچی و هواپیماهای جنگنده ی آمریکایی ... وارد شهر جنگ زده ی نجف که شدیم، در بدو ورود، سید محمدحسن را دیدم که در حال آموزش قناسه به عراقی­ ها بود؛ با او خوش و بشی کردم و رفتیم به مقری که سایر ایرانی ­ها آنجا بودند. شهر نجف اشرف و حرم مطهر امام اول شیعیان علیه السلام، در محاصره‌ی هتاکان آمریکایی بود و از همه طرف موشک و بمب و خمپاره بر سر مردم و مدافعان می­ ریختند. بوی دود و باروت بود و آتش و خون... گنبد حرم مطهر مورد اصابت گلوله‌ی متجاوزان قرار گرفته بود و علمای معظم شیعه اعلام عزای عمومی کرده بودند! بازار نجف در آتش می‌سوخت و به غیر از نیروهای مدافع و تعدای از فقرای بی سر پناه، کسی را در کوچه و خیابان های اطراف حرم نمی‌دیدیم. برخلاف آنچه گفته می شد! هیچ نیروی مدافعی در حرم سنگر نگرفته بود و هیچ کس حق ورود سلاح به حرم را نداشت. محل استقرار ایرانی ها زیر زمین یکی از مدارس علمیه در شارع الطوسی بود و موضع دفاعی آنها ورودی شهر از سمت وادی السلام بود. سلاح تحویل گرفتیم و به جمع مدافعان ملحق شدیم. نکته ­ای که در مورد شهید اسماعیلی می ­خواهم عرض کنم این است که این شهید عزیز؛ تا لحظه ­ی شهادتش سلاحی نداشت! چون سلاح کم بود به او که جوان ­تر بود سلاح نرسید! اما داود در تمام صحنه ­ها حاضر بود و در آوردن مهمات و تجهیزات به بچه ­ها کمک می ­کرد. شب قبل از شهادتش با هم در حرم مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نشسته بودیم؛ ازش پرسیدم: « دوست داری چه جوری شهید بشی؟ » گفت: « منظورت چیه؟! » گفتم: « یک تیر وسط پیشانی.... یا اول زخمی بشی و مثل اباعبدالله... یک هزار و سیصد و پنجاه زخم بعد سر از تنت جدا کنند؟! » در حالی که هر دو به شدت منقلب بودیم... گفت: « دوست دارم مثل اباعبدالله(علیه‌السلام) بی سر بشم و مثل حضرت زهرا (علیهاالسلام) غریبانه دفن بشم! » صبح روز ٢٣ مرداد ٨٣ بلندگوهای حرم اعلام کردند که تانک­ های آمریکایی از سمت وادی السلام در حال پیشروی هستند! با دوستان ایرانی حرکت کردیم به سمت وادی السلام؛ به داود گفتم: « تو که سلاح نداری، برای چی میایی جلو؟! » جواب داد: « اگر سلاح از دست شما افتاد، من بر می دارم! » با جمع دوستان ایرانی، خود را به وادی السلام رساندیم؛ ولی قبل از هر اقدامی، مورد اصابت گلوله­‌ی تانک قرار گرفتیم و من در دم بیهوش شدم. زمانی که داشتند زخم­‌های من را پانسمان می کردند، در حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به هوش آمدم؛ ابوالقاسم بالای سرم آمد؛ پرسیدم: « چی شد ابوالقاسم؟ » گفت: « داود شهید شده و از سرش هیچی پیدا نکردیم! » گفتم: « این چیزی بود که خودش می­‌خواست... » بعد گفت: « روح الله هم مجروح شده و دارند پانسمانش می­ کنند. » روح الله؛ کمی سوختگی از ناحیه ­ی دست و صورت داشت که سرپایی درمان شد؛ اما تا زمانی که من را به ایران اعزام کردند، همراه من ماند و زمانی که می­‌خواستند من را به ایران منتقل کنند، به او می­ گویند: « تو دِینَت را ادا کردی؛ بیا برگرد ایران! » جواب می­ دهد: « کسادی بازار را تحمل کردم؛ حالا که بازار گرم شده برگردم!؟ » روح الله برمی‌گردد نجف و زمانی که با تدبیر آیت الله سیستانی نجف از محاصره آمریکایی ­ها خارج می ­شود و تحت کنترل پلیس عراق در می ­آید، روح الله که اثرات سوختگی در دست و صورتش نشان از حضورش در جمع مدافعان بوده، توسط پلیس عراق دستگیر و بعد بنابر اطلاعاتی موثقی که به ما رسید، تحویل آمریکایی ­ها می­ شود و تا امروز هیچ خبری از روح الله نداریم. روح الله تکه کاغذی که در آن آدرس و شماره تلفن منزل پدرش بود را توسط عراقی­ هایی که آزاد می­ شدند به فردی به نام شیخ ریاض رسانده بود و او هم در تهران به من رساند و حالا من مانده بودم مسئولیت سنگین خبر دادن به خانواده­ ی روح الله! خدا شاهد است بارها از سر ناچاری جواب تلفن مادر روح الله را ندادم، از بس زنگ می­ زد و از من بیچاره سراغ فرزندش را می­ گرفت... چندبار هم به من گفت: « امام زاده­ ی روستا به خوابم آمده و گفته روح الله شهید شده منتظرش نباش! » راوی: جانباز مدافع حرم هاشم اسدی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم