eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
303 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
💐#ای_شهید ای طراوت همیشه دوست دارانت را دریاب ما آن بی دلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جو
‍ ‍ ‍ ‍ در گرماگرمِ تیرماهِ ۶۱ ، میانِ بحبوحه ، سومین فرزند خانواده پا به جهان گذاشت.نامش را گذاشتند عشق و ارادت به و خاصی که به پدر و مادر میگذاشت،از شئون اش بود پس از دبیرستان وارد (ع)شد.شاید وارد عرصه وسیعی برای عشق‌بازی و مثل هر عاشق و دلباخته دیگر طاقت جسارت به (س) نداشت.پس راهی شد. بود. کار بلد و حرفه ای پای کار که به میان می‌آمد؛دقیق و جدی می‌شد. بود و بی‌تاب، مثل همه آسمانیان،بریده از و تعلقات آن. اما مگر می‌شود پدرِ دختر باشی و او را به فراموشی بسپاری؟!! مرتضی پدر بود و عاشق جگر گوشه اش... عاشقِ دخترک شیرین زبانش،اما این عشق، پایِ رفتنش را سست نکرد. او به رفتن بود پس به پدرش سفارش کرد: "هوای را داشته باشد تنهایش نگذارید" بعد از شهادت مرتضی هیچ کس نازنین زینب شش ساله را تنها نگذاشت... بی احترامی به او و مادرش نشد و کسی حرمت آنها را نشکست اما هزار و اندی سال پیش... دخترکی که اتفاقا پدر برایش می‌تپید، بعد از پدرش،بی احترامی هایِ زیادی دیده بود. شکسته و صورتش خورده بود و اورا در آغوش عمه جانش،تنها میانِ خرابه ای رها کرده بودند حال مرتضی رفته بود که بار دیگر برای ، و بی‌حرمتی رقم نخورد.خود همچون پرستویی در کربلای آسمانی شد خانطومان هم عجیبی دارد...گوشه به گوشه‌اش کربلاست و علی اکبر ها را به آغوش می‌کشد انفجارِ انتحاری تکفیریان در منطقه ،در جنوبِ خانطومان، پرستویی دیگر را در خود غلطاند و علی اکبری دیگر، به راهِ در قلب خاطومان آرام گرفت پروازت مبارک؛ بابایِ نازنین زینب❤️ به مناسبت ولادت ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای سرحد آباد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
آه! مرگ خونین من... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ روزها دقیقه ب دقیقه و ساعت به ساعت سپری می‌شوند و همه ما دچار روزمرگی، کم‌کم یادمان می‌رود چه از دست داده‌ایم یا چه به دست آورده‌ایم درگیر شیطنت رسانه‌ها همه چیز یادمان می‌رود. درگیر و پول و مرغ همه چیز فراموش می‌شود. یاد نگرفته‌ایم جواب ، سیلی است و گرنه قرن‌هاست داغ سیلی بر جگرمان سوز می‌زند. یادمان نیست زمان جنگ، جواب موشک، موشک است اما حال صلاح فقط امنیت پول است تا رگه‌های پولشان به هم نخورد... آن‌هایی که انتقام را تله می‌خوانند و می‌گویند بگذرید تا عرصه بر ما تنگ نشود، اما دریغ که نمی‌فهمند دشمن اگر خود را مسلط بر اوضاع ببیند تا بر ما چیره نشود ول کن نیست حتی اگر دستش از پوست میش باشد... گاهی باید تقصیر‌ها گردن بیفتد از اتفاق‌هایی که واقعا سوزناک‌اند تا به دست بیاید مردم که سر خون شده‌اند تا کجا اتحاد را حفظ خواهند کرد.و وای بر رسانه که قاتل را مقتول نشان می‌دهد و مقتول را قاتل، ضد تروریسم را تروریست و تروریسم را ناجی بشر و مظلوم امثال حاجی هم اگر بودند، تلنگری بودند که چهار ستون همه را لرزاند، که دشمن با احدی شوخی ندارد و نه دوستی در کار خواهد بود نه برابری و نه برادری دشمن تا بوده و هست بر عزم خود استوار می‌ماند یادمان نرود چه داده‌ایم و در مقابل آیا چیزی گرفته‌ایم یا خیر؟ یادمان هست چقدر زدیم و در مقابل دشمن را دیدیم و گفت میدانستم و خودم دستور دادم بزنند یادمان هست دانه دانه می‌روند و ما دانه دانه می‌شویم و نه راه به جایی می‌بریم و نه مشکلی را وا می‌کنیم. یکسال گذشت، ده سال هم می‌گذرد چه کردیم و می‌کنیم و چه بدست می‌آوریم. یادمان بماند برای خون آنها جواب پس خواهیم داد... انّا مِنَ المُجرمینَ مُنْتَقِمون.. ✍نویسنده: به مناسبت سالگرد شهادت سپهبد حاج تاریخ تولد : ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ / روی قبر: ۱ فروردین ۱۳۳۵ کرمان . 📅تاریخ شهادت : ۱۳دی ۱۳۹۸ بغداد . 🥀محل دفن : کرمان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 ماجرای اطاعت شهید از پادگان 🔹یکی از همرزمان شهید بابایی می‌گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. 🔺به بنده حقیر، مسوول وقت فرودگاه، اطلاع دادند دم درب مهمان داری! رفتم و با کمال تعجب شهیدعباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته، پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی؟ 🔹خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی‌توانی وارد شوی، من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بود، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد، بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
قوام حکومت اسلامی و بقای حکومت اخیار، به این است که در جامعه، امر به معروف و نهی از منکر باشد. #شهی
‍ 🍃در روضه ی مادر حرف از کوچه و که می شود، از در سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت. در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، و گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود😭 🍃خادم الحسین هایی که در روضه بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی شود. 🍃محمد محمدی، نوکری بود که درس را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود. نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود. ایستاد و به اش عمل کرد. وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم. 🍃برای دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد. دلم شکست وقتی فهمیدم از پهلو به او چاقو زده اند. گویی سرنوشت قسمت فرزندان است... 🍃آمر به معروف قصه ما شهید شد اما در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید. خوش به حال آن کس که قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ است و با ذکر بی تاب می شود. 🍃 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی می رود. اویی که در راه امر به معروف جان داد اما حرف ها و زخم زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد💔 🍃خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه و بازار تکرار نشود.‌ به بانویی اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش... 🍃چشم می بندم بر دنیای اطرافم. بر آن هایی که شاید با حجاب غریبه شده اند. بی خیال تمام طعنه ها و ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون ، چادرم را محکم تر می گیرم. زینبی می مانم پای حسین های زمان... ✍نویسنده : منتظر 🕊به مناسب سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۹ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم