eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 4⃣3⃣ 🌻 برمی‌گردیم¹ من از ورزیدگی و شجاعت شهید آبشناسان خیلی شنیده بودم و دوست داشتم آن بزرگوار را از نزدیک ببینم. این توفیق زمانی حاصل شد که من به قرارگاه عملیات نامنظم دزفول مأمور شدم. ستاد عملیات نامنظم، پیش‌تر به صورت غیر سازمانی تشکیل شده بود و قرار شد که من با یکی از گردان‌های ۲۳ نوهد، آن یگان را به صورت رسمی و سازمانی درآورم. برای جابجایی و شناسایی منطقه، چند روز در خدمت ایشان بودم و از نزدیک به شجاعت و ایمان و اعتقاد او پی بردم. یگان را از ایشان تحویل گرفتم تا ایشان به منطقه‌ی دیگری بروند. در آخرین لحظات، ایشان در منطقه‌ی عملیاتی حاضر شده، با مشت‌های گره کرده و صدای بلند گفت: « بلتا من بر می گردم.... چگری من بر می گردم.... » هیچگاه آن حالتی که ایشان رو به منطقه ایستاده بود و با تمام وجود آن كلمات را ادا می‌کرد فراموش نمی‌کنم. (چگری منطقه عملیاتی بود و بلتا ارتفاعاتی بود که در غرب دزفول قرار داشت و شهید آبشناسان در آنجا عملیات انجام می‌داد.) شهید آبشناسان مدت زیادی با تعدادی موتورسوار در آنجا آرامش اشغالگران عراقی را سلب کرده بود و با موتورسواری و نفوذ به مواضع دشمن، عملیات ایذایی انجام می‌داد. من با دیدن روحیه‌ی او واقعاً خونم به جوش آمد و با خود عهد کردم که با تمام توان از آن منطقه دفاع کنم و کارهای شهید آبشناسان را دنبال نمایم... __________________________________ ۱. به نقل از سرهنگ دانایی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 5⃣3⃣ 🌻 نیروی با کیفیت¹ در سال ۵۹ به لشکر ۲۱ حمزه منتقل شدم و در پل کرخه به دفاع از حریم کشور اسلامی پرداختم. در یکی از جلسات توجیهی با شهید آبشناسان روبه رو شدم. او فرماندهی عملیات نامنظم لشکر بود. با توجه به این که دوره‌های عملیات نامنظم را دیده و از شجاعت بی‌نظیری برخوردار بود، توانسته بود با گروهی از نیروهای سپاه و ارتش، معابر نفوذی دشمن را ببندد. در آن زمان، ارتش بسیار ضعیف بود و نیروی کافی نداشت. در چنین شرایطی کارکرد شهید آبشناسان در بستن مسیر دشمن با نیروی کم و مین‌گذاری در مسیر آنها بسیار مهم بود. او معابر نفوذی را پوشش داده بود و گاهی نیز در عملیات نفوذی و ایذایی، دشمن را آزار می‌داد که کار او بسیار ارزشمند بوده است. _________________________________ ۱. به نقل از سرهنگ حسین خرسندی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 6⃣3⃣ 🌻 چادری برای نماز¹ شهید آبشناسان از فرماندهان شجاع، متعهد، با ایمان و مخلص ارتش اسلام و فرماندهی لشکر ۲۳ تکاور بود. از بدو پیروزی انقلاب، با توجه به دوره‌های چریکی و تکاور و رنجر که دیده بود و سال‌های سال مسئولیت استادی جنگ‌های چریکی را در مرکز پیاده‌ی شیراز برعهده داشت‌. از ابتدای درگیری کردستان به عنوان فرماندهی جنگ‌های چریکی، افسر عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا در منطقه‌ی کردستان بودند و تا زمانی که به درجه‌ی رفیع شهادت نایل شدند در این مسئولیت ماندند. آخرین مسئولیت او فرماندهی لشکر ۲۳ تکاور بود که عملیات بزرگ و کارساز قادر را برنامه‌ریزی کرد. تیمسار سرلشکر شهید حسن آبشناسان از افسرانی بود که برای مسائل اعتقادی و نماز، اهمیت خاصی قایل بودند و در سخت‌ترین شرايط سعی می‌کردند که نماز را اول وقت و به جماعت بخوانند. یادم می‌آید در عملیات بزرگ قادر، ایشان به دیدگاه تاکتیکی آمدند. دیدگاه تاکتیکی اصولاً در جایی است که با دشمن فاصله‌ی کمی دارد و عملیات از آنجا هدایت می‌شود. ایشان بلافاصله دستور دادند که چادری برپا شود تا نماز با جماعت برگزار شود. در آن منطقه، گلوله‌های دشمن بر سر ما می‌بارید و تعدادی از پرسنل از شرکت در نماز جماعت اضطراب داشتند. شهید آبشناسان متوجه موضوع شد و گفت که عملیات ما و جنگ ما به خاطر نماز است. به دنبال فرمایش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز عاشقانه‌ای اقامه شد. __________________________________ ۱. به نقل از امیر سرتپپ گیانی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 7⃣3⃣ از نظر شجاعت، با توجه به این‌که ایشان از ابتدای جوانی در عملیات چریکی و تکاوری بود، روح بزرگ و شجاعی داشت و برای او ترس معنا نداشت. سعی می‌کرد که همواره در جلوترین منطقه‌ی نبرد حضور پیدا کند و خودش مسائل را ببیند و لمس کند و تصمیم بگیرد. در عملیات قادر، یکی از پرسنل به ایشان مراجعه کرد و گفت: « تفنگ کم داریم و مهمات به اندازه‌ی نیاز نیست. » با توجه به این‌که منطقه‌ی عملیاتی صعب‌العبور بود و تدارک نیروهای خودی گاهی به مشکل برمی‌خورد، او بر مبنای باور خودش خطاب به آن شخص گفت: « شما پایگاه دشمن را تصرف می‌کنید و آنگاه همه‌ی تفنگ‌ها و مهمات دشمن از آن شماست و می‌توانید از آنها استفاده کنید. » روحیه‌ی او این چنین بود و برای جنگیدن، نیاز به ابزار نداشت و اگر نیازی داشت خودش به دشمن دستبُرد می‌زد و آن را تهیه می‌کرد. معمولاً پرسنل نظامی، از فرماندهان خود پیروی می‌کنند. یعنی نماد هر یگان فرماندهی آن یگان است و چون خود شهید آبشناسان فردی شجاع و ترس بود افراد زیر امر خودش را شجاع بار آورده بود. شهید آبشناسان در فرماندهی نیز جدی و قاطع بود و هیچ فرقی بین پرسنل درجه‌ی بالا و درجه‌ی پایین نمی‌گذاشت. یک بار یکی از سرهنگ‌های مسئول در صبحگاه شرکت نکرده بود. ایشان صبحگاه را به تأخیر انداخت و شخصی را دنبال آن سرهنگ فرستاد تا ایشان به صبحگاه آمدند و پس از آن، صبحگاه را اجرا نمود. او اعتقاد داشت که بی‌عدالتی، یگان را از بین خواهد برد و اصلاً تبعیض را دوست نداشت و روی مسائل اخلاقی بسیار حساس بود. شهید آبشناسان در عین داشتن آن همه جسارت و جرئت و قاطعیت، قلبی رئوف و مهربان و عاشق داشتند. او عاشق امام بود و امام را خیلی دوست داشت. چهره‌ای عارفانه داشت و جنگ را از دید عرفان نظاره می‌کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 8⃣3⃣ درباره‌ی کردستان مرتب می‌فرمود: « در این استان محروم، علاوه بر مسائل جنگ، باید به مسائل فرهنگی نیز توجه شود. مردم کردستان مردمی هستند که در گذشته نسبت به آنها ظلم شده است. امروز باید در کنار جنگ، توسعه نیز باشد. » او اعتقاد داشت ضرباتی که ارتش در کردستان خورده، از مردم کردستان نیست، بلکه از طرف تعدادی است که وارد جمع این مردم شده‌اند. آن روزها درگیری در کردستان شدید بود. گاهی ما که به عنوان شاگرد ایشان بودیم به ایشان مراجعه کرده، می‌گفتیم: « در فلان روستا یا فلان منطقه به ما حمله شده است. » او در جواب می‌گفت: « چریک باید طوری برخورد کند که مردم را علیه نیروهای دولتی بشوراند و ارتباط و یاری وپشتیبانی مردم را از نیروهای دولتی بگیرد شما نباید تحت تأثیر قرار بگیرید و در مسیر خواسته‌های چریک‌های ضدحکومتی قرار بگیرید. بدانید این حرکات از مردم روستا نیست، بلکه از ضدانقلاب‌ها است. » شهید با این دید در کردستان کار کرد. ما وقتی سخنان او را مورد بررسی قرار می‌دادیم، به این نتیجه می‌رسیدیم که گفته های شهید واقعاً درست و نظامی‌پسند است و دشمن واقعاً در تلاش بود که ما را با مردم درگیر کند و رابطه‌ی ما را با مردم قطع نماید. البته امام راحل هم به این مسائل اشراف داشتند و می‌فرمودند: « حساب مردم با حساب ضدانقلاب‌ها جداست و شما برخوردتان باید همیشه طوری باشد که آسیبی به مردم نرسد. » ما آن روزها جوان بودیم و این مطالب را به عنوان درس فرا می‌گرفتیم و بعدها که خود مسئولیتی در آن خطه بدست آوردیم، سعی کردیم که همان خط فکری امام راحل و شهید آبشناسان را ادامه دهیم و به نسل‌های بعدی منتقل کنیم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 9⃣3⃣ در عملیات قادر، دشمن در منطقه‌ی ما (سر سپندار) پاتکی زد و نیروهای ما عقب‌نشینی کردند. ما زیر حملات بی‌امان دشمن بودیم که ناگهان متوجه شدیم شهید آبشناسان به مقر ما آمده است. او با خونسردی، پس از احوال‌پرسی از من و اوضاع جبهه، بلافاصله گردان ضربت را وارد عمل کرد و با ورود گردان ضربت ما مجدداً نیروهای عراقی را پس زدیم و ارتفاعات مهم سر سپندار را حفظ کردیم. ایشان پس از تصرف آن ارتفاعات، به طرف نیروهای خودی رفتند و در حال برگشت و در حالی که فقط ۷۰- ۸۰ متر از آن ارتفاعات فاصله گرفته بودند، از پشت سر مورد هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفتند. بی‌سیم‌چی به ما خبر داد که سرهنگ آبشناسان غنچه شده. ما که فکر کردیم ایشان مجروح شده، با سرعت دکتر موسوی را به بالای سر او فرستادیم. دکتر موسوی که یکی از افسران پزشک و شجاع ارتش بودند بلافاصله بالای سر سرهنگ آبشناسان رسیده و خبر دادند که او شهید شده است. من نیز بلافاصله خود را به بالای سر او رساند. او چهره‌ی مردانه‌ی بشاش و خندانی داشت. باورم نمی‌شد که او شهید شده باشد. شاید به شهادت لبخندی زده یا از دیدن مولای خود چهره‌اش با لبخندی آذين شده بود. در هر صورت، دقایقی بعد هلی‌کوپتری از هوانیروز در محل حاضر شد و پیکر پاک شهید آبشناسان را به پشت جبهه انتقال داد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 0⃣4⃣ 🌻 مثل یک سرباز¹ تیمسار آبشناسان در غرب کرخه، فرمانده‌ی مستقیم من بود. او مردی کوشا و جدی بود و پرسنل تحت امر خود را همیشه به جنگ ترغیب می‌کرد. گاهی مانند یک سرباز تا خط اول می آمد و با دشمن می‌جنگید. با این حال فرماندهی مقتدر و توانا بود. او مظهر جوانمردی و رشادت بود و همیشه تحرک داشت. به عدالت فرماندهی می‌کرد و آن قدر مخلص بود که سرانجام لایق شهادت شد و به فیض شهادت نایل آمد. 🌻 یک پیمان شهید آبشناسان و شهید محمد بروجردی، مدتی در قرارگاه حمزه‌سیدالشهداء با یکدیگر همکاری می‌کردند و در این زمان، چنان شبیه هم شده بودند که در یک عید غدیر با هم صیغه‌ی برادری خواندند. شهادت بروجردی، ضربه‌ی سنگینی بود برای آبشناسان. تا چند روز خنده به لب‌های سردار نیامد و اشک از چشمانش دور نشد. چه زیباست لحظه‌ای که این دو طبق پیمانی که با هم بسته‌اند در کنار پل صراط یکدیگر را در آغوش می‌کشند. _________________________________ ۱. به نقل از امیر سرتیپ رحیم رحمانی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 1⃣4⃣ 🌻 نامه‌ای به قلم شهید به فرماندهی محترم از سرهنگ پیاده حسن آبشناسان موضوع: انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با نثار ارزنده ترین جوان‌ها و سایر قشرهای اجتماعیِ خود، راه را برای پیشرفت آیندگان ایران و جهان هموار نمود و آزادی‌های خدادادی را تقدیم آزادمردان و آزاد زنان این سرزمین و سایر سرزمین‌های دور نموده است. کسی که از این آزادی‌ها نخواهد استفاده نماید، به این خون‌ها ارزشی قائل نشده است و اگر از این به بعد، کورکورانه راهی را که در پیش دارد طی نماید، به خود و اجتماع اسلامی خود خیانت کرده است. اجازه می‌خواهم با کمال خضوع، اعلام دارم تحميل عقاید در این برهه از زمان از دو طرف صحیح نیست. لذا اعلام می‌کنم که عقاید نظامی من در حال حاضر، با ستاد هدایت شده‌ی نزاجا، به دلایل زیر هماهنگی ندارد و تقاضای بازنشتگی می‌نمایم و به این موضوع عقیده دارم که برای مسلمان، وطن و میهن اصلی، عقیده‌ی اوست. «وطن» و میهن خاکی، فاقد اصالت است و مسلمان به خاطر عقیده.اش بدون هیچ تردید، خاک را ترک می‌گوید و هرجا بتواند عقيده‌اش را مستقر سازد، همان‌جا وطن اوست و همچنین مبارزه در راه عقیده، جهاد است. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 2⃣4⃣ دلایل: ۱. معتقدم که باید به جنگ‌های نامنظم ارج داده شود. الف) یک سوم نیروهای ارتش جمهوری اسلامی، درگیر جنگ داخلی است. (معادل سه لشکر ارتش و دو لشکر سپاه و حدود دو لشکر از گردان‌های ژاندارمری) ب) جبهه‌ها به علت نبودن فعالیت نامنظم خاموش است. با توجه به این‌که هیچ‌گاه یک فرمانده نباید اجازه دهد که فعالیت شناسایی و ایذایی و انهدامی نیروهای نامنظم خودی به رکود کشیده شود. ۲. معتقد بودم که باید در ستاد نیرو، ستادی قوی از جنگ‌های نامنظم تشکیل شود و اداره کننده‌ی عملیات پدافند داخلی در شمال غرب و طراح عملیات نامنظم در سطح کل کشور باشد؛ لیکن گزارشات این جانب در سطل‌های زباله‌دان ستاد جای گرفت و ناراحتی روحی ناشی از این مسایل کار مرا به بیمارستان کشاند و دردهای معده، پا و کمر برایم عارض گردید. ٣. معتقدم بهترین تاریخ جنگ، تاریخی است که همه‌ی نیروها را دربر بگیرد. تاریخ جمع‌آوری شده، صرفا جنبه‌ی ارتشی داشت و فعالیت‌های بی‌دریغ سپاه - بسیج مردمی، جهادسازندگی در آن دخالت نداشت. این موضوع با فرمانده‌ی دافوس در میان گذارده شد، مورد غضب قرار گرفته شدم. ۴. معتقدم بهترین آموزش، آموزش عملی است. به دافوس منتقل شدم، لیکن به علت اینکه طرح آموزش عملی من مورد پسند و سلیقه‌ی فرمانده‌ی [...] نبود، امر فرمودند که این افسر را نمی‌خواهم. نظر فرماندهی، موافق نظر فرماندهی [...] بود، لذا مانند توپ بازی، از این جا به آن جا، جابه جا گردیدم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 3⃣4⃣ 🌻 وصیت شهید محل دفن من کربلا باشد. اگر راه کربلا را خود باز کردیم (آسان است) لیکن اگر زودتر شهید شدم، به صورت امانت باقی بماند تا پس از باز کردن راه و انقلاب عراق انجام شود. هزینه‌ی ایام ثلاثه صرف امور خیریه شود. از پس انداز باقیمانده به آن خمس پرداخت شود. آرزو داشتم حج را در زمان حیات انجام دهم، چنانچه شهید شوم انجام شده است. از همسرم می خواهم در تربیت فرزندانم بکوشد و از فرزندانم می خواهم در کسب دانش در خدمت اسلام کوشا باشند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 4⃣4⃣ 🌻 همیشه در خط¹ من از سال ها پیش، افتخار خدمت در محضر ایشان را داشتم و زمانی که ایشان فرماندهی جنگ‌های نامنظم و یگان رنجر مرکز پیاده‌ی شیراز را داشتند در خدمت ایشان بودم. در سال ۶۴ به من مأموریت دادند که گردان قدس را تحویل داده، به لشكر ۲۳ نوهد منتقل شوم. بلافاصله به منطقه‌ی لولان اعزام شدم و خود را به شهید آبشناسان معرفی نمودم. ایشان که از قبل مرا می شناختند، با من بسیار مؤدبانه و مهربان برخورد کردند و با هم به گردان ۱۷۲ رفتیم وایشان مرا به جای سروان ابراهيم مدنی که به شدت مجروح شده بود معرفی نمودند. ساعتی بعد به بازدید مناطق تحت نفوذ گردان سرکشی کردیم. یادم می‌آید نزدیک ظهر شد و من از ایشان خواستم که با هم ناهار بخوریم. ایشان فرمودند: « اول نماز بخوانیم بعد ناهار. » بلافاصله به امامت ایشان در جلوی گروهان دوم، نماز جماعت برپا شد و نمازی عاشقانه خواندیم. پس از نماز، ایشان فرمودند: « بهتر است ناهار را در کنار سربازان همان گروهان بخوریم تا سربازان روحیه بگیرند. » ما نیز چنین کردیم. چند شب بعد قرار شد عملیاتی در ارتفاعات سرسول بر سرسپندار داشته باشیم، من پرسنل گردان را جمع کرده در میان صحبت‌هایم شعری خواندم: تا خصم فرومایه به خاک وطن ماست شمشیر برافراخته، هر موی تن ماست ما را بود از مکتب دين درس شهادت پیراهن خونین به تن ما کفن ماست ________________________________ ۱. به نقل از سرهنگ مجید صارمی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 5⃣4⃣ در همین اثنا شهید آبشناسان که گویا در پشت سر گردان بود، خود را به من رسانده، ضمن تقدیر از صحبت‌هایم از من خواست تا آن شعر را برایش بنویسم. من اطاعت امر کرده، شعر را آماده نمودم و به محضر ایشان رفتم. ناگهان متوجه چشمان اشکبار ایشان شدم. وقتی جلوتر رفتم دریافتم که با خدا راز و نیاز می.کند و این گریه به خاطر ارتباط او باخداست. ایشان با دیدن من خودش را مرتب کرد و من پس از ادای احترام نظامی، آن شعر را تقديم نمودم. ایشان آنرا زیر لب زمزمه کرد و پس از پایان شعر گفت: « من این شعر را نوشته، در دفتر کارم خواهم زد. » سپس از من خواست که آن شعر را در ساعات حمله بخوانم. من اطاعت امر کردم و پس از آن، همراه ایشان برای سرکشی به خط رفتم. معمولاً برابر قوانین و مقررات، جایگاه فرمانده لشکر باید چند کیلومتر دورتر از خط مقدم باشد اما ایشان اصلاً به این مطلب توجه نمی‌کردند و همیشه در خط مقدم بودند و به این طریق صداقت و رشادت خود را اظهار می‌نمودند. پس از بازدید، لحظه‌ی حمله فرارسید و چون یگان ما، یگان حمله بود، من به پیروی از شهید آبشناسان و با توجه به درس‌هایی که از رشادت‌های آن بزرگوار فرا گرفته بودم، پیشاپیش یگان حرکت کردم و الحمدالله عملیات به خوبی و با پیروزی انجام شد. لقب شهید آبشناسان "شیر صحرا" بود. این لقب را دوست و دشمن به او می‌گفتند. چند روز بعد در جلو گروهان ۳ گردان ۱۷۲، به من اطلاع دادند که ایشان به شهادت رسیده است. من وقتی خود را به محل حادثه رساندم ایشان با هلی‌کوپتر منتقل شده بود. ما با شنیدن خبر شهادت او داغدار شدیم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 6⃣4⃣ 🌻 حسن چریک¹ در سال ۶۲ من در یگان رهایی گروگان، خدمت می‌کردم. یگان رهایی گروگان، یگانی است که در رابطه با حفاظت و امنیت اماکنی که در آن امکان گروگان‌گیری وجود دارد، (مانند هواپیما، قطار، ساختمان ) و یا اماکنی که ممکن است در آنجا اعمال تروریستی صورت گیرد، انجام وظیفه می‌کند. این یگان به عنوان گل سرسبد ارتش جمهوری اسلامی ایران است و تاکنون کارهای زیادی انجام داده. در هر صورت در آن ایام من و جناب محمدرضا قوچیان را به کردستان اعزام کردند و بنا به ضرورتی که در منطقه حاکم بود، ما دو تن به عنوان محافظين شهید آبشناسان انتخاب شده، مشغول انجام وظیفه شديم. من درباره‌ی شهید آبشناسان بسیار شنیده بودم (از جمله این که ایشان عارف، چریک و ورزشکار هستند) اما از نزدیک با ایشان آشنا نبودم که فیض آشنایی هم در این مأموریت نصیبم شد. پس از آشنایی، شهید آبشناسان هر جا می‌رفت ما در کنار ایشان بودیم، محل استقرار اصلی ما، قرارگاه حمزهای سیدالشهدا در ارتفاعات کلاشین بود. در آنجا کار آنقدر زیاد بود که واقعاً فرصت خواب و استراحت نداشتیم. خود شهید هم همیشه در تلاش بود. یک بار ایشان در داخل ماشین، که در منطقه در حرکت بوده خوابشان برد. اگر او را نمی‌گرفتیم از ماشین به بیرون پرت می‌شد. با این حال، ایشان برنامه‌ی کاری خودشان را انجام می‌دادند. یعنی نیمه شب‌ها دعا و مناجات داشت وصبح‌ها ورزش می‌کرد. ورزش او هم همیشه با یک دستگاه ضبط کوچک بود که نوار موسیقی ورزش باستانی از آن پخش می‌شد. ________________________________ ۱. به نقل از سیروان اصغر باباکش اوغلو ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 7⃣4⃣ محل استقرار ما، سوله‌ی پشت سوله‌ی ایشان بود. در سوله‌ی ایشان، همیشه مهمانانی در تردد بودند. این مهمانان گاهی خودی و گاهی غریبه بودند (مانند مسعود بارزانی) و به همین خاطر باید بگویم که ایشان واقعاً فرصت استراحت نداشتند. ایشان اصلاً اهل رابطه و زدوبند نبودند و مطابق این شعر: اگر روزی عدالت تیره گردد روابط بر ضوابط جیره گردد در آن دم ظلم آن‌سان بی‌حساب است که چشم عدل در آن خیره گردد عدالت را رعایت می‌کرد تا روابط بر ضوابط چیره نشود. اگر کسی به نوعی از کار طفره می‌رفت، ایشان با او مقابله می‌کردند و به همین خاطر گاهی بعضی‌ها از او دلخور بودند. یک بار تعدادی خبرنگار داخلی و خارجی به منطقه آمدند، ایشان آنها را برای تهیه‌ی مطلب به دشت بازی بردند، ناگهان یک فروند هواپیمای تک موتورهای دشمن، در آن منطقه ظاهر شد و چند گلوله شلیک نمود، بلافاصله پدافند ما عمل کرد و در مقابل دیدگان خبرنگارانه آن هواپیما را ساقط نمود. با این حال تعدادی از خبرنگاران از ترس جان خود، دوربین و وسایل خود را پرت کرده و بر روی زمین شیرجه رفتند. شهید آبشناسان رو به آنها کرد و گفت: « در این جا از این مسایل زیاد است. بهتر است سریع.تر گزارش خود را تهیه کنید و از این جا دور شوید. » و خبرنگاران چنین کردند. شهد آبشناسان با همه‌ی آنهایی که با او کار می‌کردند خیلی صمیمی بود و یاران او اكثراً او را "حسن چریک" صدا می‌کردند. اما در مواقع لازم با جان و دل به او احترام می‌گذاشتند. زیرا هم از نظر نظامی از آنها بالاتر بود و هم یک عارف تمام عیار بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 8⃣4⃣ ما در کار تیمسار شهید آبشناسان، آنقدر کارهای متنوع انجام می‌دادیم که نفهمیدیم چطور ۷۰ روز گذشت. در این مدت واقعاً به یاد زن و بچه نیفتادیم و فرصت این را نداشتیم. شاید اگر با کس دیگری کار می‌کردیم یا وضعیت غیر از این بود، فیلمان یاد هندوستان می‌کرد، اما در کنار شهید آبشناسان واقعا ۷۰ روز خیلی زود گذشت. پس از ۷۰ روز قرار شد ما همراه شهید به ارومیه برویم و در مراسم تشیع چند تن از فرماندهان تکاور شرکت نمایم. در آن مراسم، شهد صیاد شیرازی نیز حضور داشت و ما از نزدیک عرض ادبی خدمت ایشان داشتیم. پس از پایان مراسم با یک دستگاه توربوکاماندر به تهران پرواز کردیم. در فرودگاه، راننده خودرویی منتظر ما بود. ما با همان خودرو، تیمسار را به منزلش رساندیم. ایشان پس از تشکر، از من خواست فردا صبح اول وقت در جلوی منزل ایشان که در خیابان شریعتی تهران بود خدمتشان برسم. صبح روز بعد طبق برنامه خدمت ایشان رسیدم. همسرش دم در آمد و وقتی جویای احوال شهید آبشناسان شدم فرمودند که اول وقت ایشان به منطقه برگشته است. من باور نکردم و به ایشان گفتم: « خانم من، باباکی‌اوغلو، محافظ ایشان هستم، معمولاً باید من در همه جا در کنار او باشم. » خانمش گفت: « عرض کردم، صبح اول وقت آمدند دنبالشان. گویا در منطقه، مشکلی پیش آمده بود که ایشان ضرب الاجل به منطقه برگشتند. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 9⃣4⃣ از ایشان تشکر کرده، به پادگان حُرّ که در آن موقع مقر لشگر ۲۳ نیروهای مخصوص بود رفتم. جناب سرهنگ علوی که رئیس ستاد آن موقع بود، پس از شنیدن ماجرا، اظهار داشت که باید جناب آبشناسان هماهنگ کند و از ما خواست که تا فردا به منزل برگردیم. صبح روز بعد، سرهنگ علوی فرمودند که به دستور تیمسار آبشناسان به شما که بیش از ۷۰ روز در منطقه بودید هر کدام ۱۵ روز مرخصی داده‌اند و شما پس از استفاده از مرخصی به منطقه برگردید. سرانجام ۱۵ روز مرخصی تمام شد و ما به قرارگاه برگشتیم. من در داخل قرارگاه متوجه شور و التهاب و نگرانی عجیب پرسنل شدم و در چهره‌ی بعضی از دوستان قدیمی رنگ غم را دیدم. بالاخره به خودم جرئت داده، از یکی، ماجرا را پرسیدم. گفتند: « آبشناسان شهید شده است. » بی‌اختیار پاهایم لرزید و اشک از چشمانم سرازیر شد. به سختی به اتاق رئیس ستاد قرارگاه رفتم و گفتم که دیگر نمی‌توانم در این‌جا بدون آبشناسان خدمت کنم. ایشان با دیدن وضع روحی من دستور داد که هرچه زودتر به ارومیه رفته، در مراسم تشیيع او شرکت کنم. برای آنکه به آخرین وداع با فرمانده و رئیس و استاد خود برسم، هرچه سریع‌تر خود را به ارومیه رسانده و در تشییع ایشان که با دو تن از شهدای دیگر لشكر ۲۳ همراه بود، شرکت کردم و پس از مراسم به یگان اصلی (رهایی گروگان) برگشتم. شهید آبشناسان از نظر علم نظامی، عرفان و معرفت سرآمد همه بود و جمهوری اسلامی ایران با شهادت او مهره‌ی بسیار ارزشمند و توانایی را از دست داد، آرزو می‌کنم که در آن دنيا شفيع ما باشند.¹ __________________________________ ۱. پس از شهادت شهید آبشناسان، من در خدمت تیمسار محمدمحمدی بودم. یک‌بار که همراه ایشان به پادگان رفته بودیم، خبر دادند همسر و فرزندان شهید آبشناسان به منطقه آمده‌اند. تیمسار دادبین هم همراه آنها مورد. من و تیمسار محمدی به خدمت خانواده‌ی ایشان رسیدیم و پس از احوال پرسی، در حالی که منطقه‌ی تحت امر تيمسار آبشناسان را به خانواده محترمش نشان می‌دادم از خصوصیات شهید برای آنها صحبت کردم و دقایقی در فراق ایشان گریستیم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 0⃣5⃣ 🌻 ناهار با سربازان¹ او یکی از فرماندهان لایق ارتش بود. یادم می‌آید که در گرماگرم عمليات قادر، خدمت ایشان، که در چادری در انتهای شیار منطقه‌ی عملیاتی بود، رسیدم. ایشان مقداری میوه جلوی من گذاشته، ضمن تقدیر و تشکر از من فرمودند که: « آرزو داشتم همه‌ی فرماندهان مانند شما بودند. » ایشان هیچ‌گاه از منطقه‌ی عملیاتی دور نبودند در صورتی که ما در درسِ تاکتیک خوانده بودیم که فرماندهان در یک فاصله‌ی معقولی با جبهه‌ی نبرد، جنگ را هدایت می‌کنند؛ اما شهید آبشناسان هرگز از دیدگاه فرماندهی استفاده نکرد و همیشه در کنار نیروهای درگیر بود. او وقتی متوجه می‌شد که در نقطه‌ای درگیری است، خود را به آنجا می‌رسانید و از نزدیک یگان خود را هدایت می‌کرد. در عملیات‌ها در یک بار به گردان ما آمد و از ما خواست به منطقه‌ی سرسول برویم. خود ایشان هم همراه دو نفر محافظ و ستوان سنگی، که مسئول حفاظت لشکر بود، پیشاپیش حرکت کرده و به محل استقرار تیپ! که فرمانده‌شان سرهنگ براتی بود رفتند. وقتی ما به آنجا رسیدیم، تیپ در اثر فشار نیروهای عراقی از هم منفک شده بود. تیمسار آبشناسان با دیدن این وضع به من دستور داد که یگانم را جلو ببرم و از محدوده‌ی تیپ ۲ حفاظت کنیم. ۴۸ ساعت در آنجا جنگیدیم و پس از آن، گردان ۱۸۱ لشکر که فرماندهی آن سرگرد امیری بود، با ما تعویض شدند. از خصوصیات این بزرگ‌مرد این بود که همیشه ناهارش را با سربازان می‌خورد و نماز جماعت را با آنها برپا می‌داشت. او واقعًا آدم نترس و شجاعی بود و هدایت نیروها در عملیات قادر برازنده‌ی او بود. عمليات قادر با آنکه بسیار سنگین بود و تلفات هم داشت، اما در نوع خودش عملیات موفقی بود، زیرا نیروهای ما ۲۰ کیلومتر داخل خاک عراق رفته بودند و این امر باعث شده بود که آتش سنگین نیروهای عراقی در جنوب، کمتر بشود. علتش هم این بود که ما در غرب، جبهه‌ی جدیدی گشوده بودیم و عراق مجبور بود برای دفاع، بخشی از نیروهای خود را از جنوب به غرب بیاورد. ما در عملیات قادر تا نزدیک "سیدکان" عراق رفته و شهرهای اشنویه و پیرانشهر را از آتش دشمن نجات دادیم. ________________________________ ۱. به نقل از امیر سرتیپ دستمزد ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 1⃣5⃣ 🌻 شهید از زبان پدر پسر من بسیار خوب و سر به زير و مسلمان و متدین بود. نمازش را هميشه سر وقت می‌خواند. پس از گرفتن دیپلم به دانشکده‌ی افسری رفت. او همیشه صبور بود و اعتقاد داشت که باید به دیگران کمک کرد. بعد از انقلاب، همیشه به ما می‌گفت که ما مدیون اسلام هستیم و وظیفه‌ی ماست که به اسلام و به جامعه خدمت کنیم. همیشه به فرزندانش هم سفارش می‌کرد که شما باید در راه خدا باشید و برای خدا کار کنید و در آن جهت حرکت کنید و همیشه دنبال کار خیر بروید. سرانجام در همین راه شهید شد و به آرزوی خود رسید. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 2⃣5⃣ 🌻 شهید از زبان مادر فرزندم شهید حسن آبشناسان خیلی خوب و مهربان و باخدا بود. یادم می‌آید از بچگی به مسائل شرعی علاقه مند بود. نماز می‌خواند روزه می‌گرفت و به دیگران کمک می‌کرد. همیشه قرآن می‌خواند و ازکودکی پرچم‌دار اسلام بود و هر جا که روضه خوانی یا سینه زنی بود، نفر اول می‌رفت. همیشه به او می‌گفتم: « مادر جان پرچم‌داری خطرناک است. » اما او می گفت: « مادر! خدا نگهدار من است. » او در عملیات‌های مختلفی شرکت داشت و واقعاً هم خدانگهدار او بود تا این اواخر که به آرزوی خود رسید و شهید شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 3⃣5⃣ 🌻 شهید از زبان همسر روزی در یکی از دفترچه‌های یادداشت او خواندم: « در میدان نبرد، اضافه بر دانش و معلومات و جسارت‌ها و لیاقت‌ها، ابتکار در فرماندهی لازم است. » او واقعاً این صفات را داشت. در قسمتی دیگر نوشته بود: « نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی این قدر شیرین که انسان افتخار و شرافت را فدای آن سازد.¹ مرگ با افتخار بر زندگی ننگین ترجیح دارد. هرگز در این دنیا هراس نداشته باشید. » او مطالب حضرت علی (علیه‌السلام) و ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) را یادداشت می‌کرد و به آن عمل می‌نمود. من با اطمینان می‌گویم حتی طرح‌ها و نقشه‌های جنگی او از روی آیه‌های قرآن بود. ________________________________ ۱. از فرمایشات حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 4⃣5⃣ 🌻 شهید از زبان فرزند با شروع جنگ، ایشان به منطقه.ی دشت عباس رفتند. آن روزها ناهماهنگی نیروها خیلی زیاد بود و ارتش، از هم گسیخته بود. فقط تعداد کمی از نیروهای عشایری و هوانیروز با ارتش عراق مقابله می‌کردند. شهید آبشناسان در روزهای اول جنگ به همراه آقای "حسن خویی" و "امیر نیکدل"، که می‌خواستند به عنوان محافظ در کنار او باشند (و او قبول نمی‌‌کرد) لحظاتی را آفریدند که پر شور و حادثه بود. در آن لحظات داغ، آنها به منزل یکی از عرب‌ها که با وجود حمله‌ی عراق، منطقه را ترک نکرده بود و با عراقی‌ها می‌جنگید، می‌روند. شهید آبشناسان به کمک او می‌رود و چون منزل ایشان نیاز به کاهگل داشته، برای او کاهگل درست کرده، منزل او را تعمیر می‌کنند. پس از آن، این شخص کمک بزرگی به شهید آبشناسان می‌کند، یعنی درست در موقعی که دشت عباس پر از تانک بود، با کمک او و همراهانش با ۴ قیضه آرپی‌جی هفت به شکار تانک‌های عراقی پرداخته و جلوی عراقی‌ها را سد می کنند. خیلی از عراقی‌ها را نیز اسیر می‌کنند. این مسئله در زمان بنی‌صدر آنقدر شک‌برانگیز می‌شود که درجه‌ی شهید را توقیف می‌کنند. در هر صورت، او با سه تکاور و ۴ تا ۵ بسیجی، گروه عملیاتی نامنظم تشکیل می‌دهند و بدون آنکه انتظار درجه و پست و مقام داشته باشد، غیرت و مردانگی نشان داده نتیجه‌ی کار این می‌شود که به او لقب «شیر صحرا » می‌دهند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 5⃣5⃣ شهید آبشناسان در کردستان نیز بسیار فعالیت کرده به طوری که شهید بروجردی قائم مقام پایگاه سیدالشهدا (علیه‌السلام) ، ایشان را استاد خود می‌خواند و برای او احترام خاصی قائل بود و در بین سپاهیان او را به عنوان نابغه‌ی نظامی معرفی می‌کرد. در مقابل، شهید آبشناسان هم خیلی تلاشی می‌کرد که شهید بروجردی رشد کند و مسائل و علوم نظامی را فرا گیرد. وقتی برادر بروجردی شهید شد، ایشان از ناراحتی نمی‌توانست صحبت کند. به هر حال ما باید بدانیم چه کسانی را از دست داده‌ایم. امروز پادگان لشگر ۲۳ نوهد به نام ایشان است و تندیسش را در ورودی پادگان نصب کرده‌اند. مدتی پیش ملاقاتی با آیت الله خامنه‌ای داشتیم. آیت الله خامنه‌ای به مادرم فرمودند: « چه چیزی از ما می خواهیدک » مادرم در جواب گفت: « چیزی نمی‌خواهیم ما احتاج مادی و مالی به کسی نداریم. همین که نام و یاد ایشان در خاطرها بماند برای ما کافی است. این شهیدان در دوران جنگ، روزگار سختی را پشت سر گذاشته و مبارزات معنوی (هم با خود و هم با دشمنان) داشتند و انقلاب شکوهمند اسلامی، این فرصت را برای این افراد به وجود آورد تا متحول شوند و به اوج فداکاری‌ها برسند. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 6⃣5⃣ 🌻 دستگیری ژنرال¹ آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می‌کرد، حسن نامه‌ای به او نوشت: « اگر جناب صدام حسین، ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت‌عباس با من و دوستان جنگاورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد. نه این که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی، محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد. »  در جواب نامه‌ی حسن، صدام، "ژنرال قادر عبدالحمید" را با گروه ویژه‌اش به دشت‌عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال‌ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه‌ی کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه حسن اول شد و عراقی‌ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن، دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد! ___________________________ ۱. به نقل از دوستان شهید ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 7⃣5⃣ 🌻 سنگر هوانیروز¹ در اواخر تابستان سال ۴۴ به قرارگاه شمالغرب که در آن ایام در ارتفاعات کلاشین مستقر بود، مأمور گردیده و با یک فروند هلی‌کوپتر ۲۰۶ به آن منطقه پرواز کردم. در آن نقطه سنگری به هوانیروز اختصاص داشت و من در کنار پرسنل هوانیروز قرار گرفتم. محل پارک هلی‌کوپتر ما در اطراف ارتفاعات "گره‌زرد" بود. اولین مأموریت‌های پرواز با تیسمار شهیدصیادشیرازی و شهید آبشناسان و سرهنگ خلف‌بیگی بود که پروازی شناسایی بود. ما آن‌روز به ارتفاعات ۱۳ هزارپایی حصار روس پرواز کرده و آن بزرگواران را در آن نقطه پیاده کردیم. در همان دقایق اولیه، سایت دیده‌بانی حسن بیگ عراق، متوجه حضور ما شد و با آتش بسیار سنگینی از ما استقبال کرد. شهیدصیادشیرازی با دیدن شدت آتش به ما دستورداد که منطقه را ترک کرده، سه ساعت بعد به همان نقطه برگردیم. این امر برای جلوگیری از هدف قرار گرفتن هلی‌کوپتر بود و ما اطاعت امر کرده، شهید صیادشیرازی و شهید آبشناسان و سرهنگ خلف‌بیگی را در آن نقطه گذاشته، خود به پرواز در آمدیم. طبق دستور، پس از سه ساعت به همان نقطه برگشتیم. این بار نیز نیروهای عراقی متوجه‌ی ما شدند و باز ما را به شدت زیر آتش گرفتند. ما وظیفه داشتیم آن بزرگواران را سوار کنیم؛ اما امکان نشستن بر زمین نبود و مجبور شدیم آنها را در حالی که هلی‌کوپتر در هوا بین زمین و آسمان بود، سوار کنیم. پس از آن طرح عملیاتی قادر پیاده شد و عملیات آغاز گردید. منطقه‌ی عملیاتی قادر، بسیار صعب‌العبور و تدارک آن بسیار سخت بود. نیروهای دشمن هم تمام توان خود را در این منطقه به کار گرفته بودند و بدین ترتیب دستیابی به اهداف برای نیروهای خودی بسیار سخت بود. از دستاوردهای این عملیات می‌توان به جبهه‌ی جدیدی اشاره کرد که نیروهای ایرانی باز کرده بودند و عراقی‌ها مجبور شده بودند تعداد چشمگیری از نیروهای خود را به آن منطقه گسیل دارند و با این محاسبات می‌توان گفت که عملیات قادر، پیروزی‌های دراز مدتی را برای نیروهای اسلام در پی داشت. ______________________________ ۱. به نقل از سروان غلامرضا عالی‌پور ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 8⃣5⃣ در عملیات قادر، نیروهای خودی تا ۶۰ کیلومتری داخل عراق نفوذ کرده بودند و پایگاه‌های پیکان و لولان را در داخل خاک عراق بنا نهاده بودند. در آن منطقه، نیروهای کُرد عراقی و ایرانی در تردد بودند و مسلماً در چنین ترددی امکان نفوذ نیروهای مخالف هم وجود داشت. مسئله‌ی مهمی که برای همه‌ی نیروهای ما اهمیت داشت حضور شهید آبشناسان در خطوط اول درگیری بود. معمولاً‌ فرماندهان در سنگرهای امنی مستقر می‌شوند و جنگ را هدایت می‌کنند؛ اما شهید آبشناسان به جای آن که از جان پناه استفاده کنند یا از داخل سنگر جنگ را هدایت کند، در جبهه‌ها حضور داشت. هوانیروز در آن روزها پروازهای متعدد و سختی داشت اما محل استقرار هوانیروزها کمی دورتر از خط انجمن¹ (درگیری) بود و از آرامش و اوقات فراغت نسبی خود بهرمند می‌گردید. در آن منطقه، آشپزخانه‌ی کامل و خوبی وجود نداشت اما بچه‌های هوانیروز، با ابتکار خود آشپزخانه‌ای درست کرده بودند و با امکانات کم، پخت و پز می‌کردند. راحت‌ترین غذا با آن امکانات، تهیه‌ی کباب بود. به‌طوری که این مطلب در بین رزمندگان پیچید و هرکه فرصتی پیدا می‌کرد ساعتی مهمان ما می‌شد و ما با کباب از او پذیرایی می‌کردیم. این کار آنقدر بالا گرفت که دیگر با هر کسی کار داشتند به سنگر ما می‌آمدند. یک بار شهید آبشناسان، به دنبال شخصی می‌گشت که به او آدرس محل ما را دادند. ایشان تشریف آوردند و ما از او خواهش کردیم که داخل سنگر بیاید و ایشان با کمال تواضع داخل شد. خوشبختانه در آن ساعت امکانات کباب وجود داشت. بلافاصله بچه‌ها کبابی درست کرده به ایشان تقدیم نمودند. ______________________________ ۱. خط تماس با دشمن. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 9⃣5⃣ ایشان کباب را میل کرده و از سلیقه و پخت ما بسیار خوششان آمد و پس از صرف شام به شوخی گفتند: « حالا معلوم شد که وقتی دنبال هرکسی بگردیم باید به سنگر هوانیروزها بیابیم. ما از فردا جلساتمان را در همین جا برقرار می‌کنیم تادیگر دنبال کسی نگردیم. » همه به فرمایش ایشان خندیدیم. یکی از دوستان حاضر، در جواب به شهید آبشناسان گفت: « جالب اینجاست که از این پس تیمسار صیادشیرازی، وقتی دنبال شما می‌گردد باید به این جا یابد. » همه به حرفه او خندیدیم و شهید آبشناسان پس از خنده‌ی ملیحی از ما تشکر و خداحافظی نمود. ما هرچه اصرار کردیم، ایشان ساعتی برای استراحت بماند، نماند و رفت. او کسی نبود که راحت‌طلب باشد و سلامتی خود را به اجرای مأموریت، مقدم بدارد و به مانند سربازی در خط اول حضور داشت. وقتی خبر شهادت او را شنیدیم، بلافاصله هلی‌کوپتری به محل حادثه رفت و پیکر شهید را به پشت جبهه انتقال داد. او فرماندهی بود که در خارج از سنگر شهید شد و با شهادت خود مانند بسیاری از پاکبازان به نقطه‌ی اوج رسید و به مهمانی خدا رفت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 0⃣6⃣ 🌻 تاوان اشتباه¹ زمستان رفته‌رفته کوله‌بار خود را می‌بست و جای خود را به بهاری دل انگیز می‌داد. در یکی از این روزهای زیبای اسفند ۵۹ که در ارتفاعات دشت‌عباس مشغول نگهبانی بودم. ناگهان صدای موتورسیکلتی توجهم را به خود جلب کرد. به سرعت از دهانه‌ی غار پایین آمده به طرفش دویدم. اما هنوز کاملاً پایین نرسیده بودم که شهید آبشناسان، را دیدم که طبق معمول با موتورسیکلت در منطقه مشغول گشت زنی بود. شهيد آبشناسان هم وقتی مرا دید بعد از سلام و احوالپرسی گفت: « امانی آماده باش امشب می‌خواهیم به استقبال یکی از ستون‌های دشمن برویم. » سربازان با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند. خدمه‌های آرپی‌جی شروع به پاک کردن سلاح‌هایشان کردند. بقیه‌ی پرسنل هم کارهای مربوط به خود را انجام دادند تا هر چه زودتر برای مراسم استقبال آماده شوند. ساعت حدود پنج بعد از ظهر، به سمت محل مورد نظر به راه افتادیم. شهید آبشناسان که فرماندهی عملیات را برعهده داشت، فرماندهانِ بقیه‌ی تیم‌ها را احضار نمود و نقشه‌های عملیاتی را کاملاً برایشان تشریح کرد. آنگاه شام مختصری صرف کردیم و منتظر ماندیم تا هوا کاملاً تاریک شود. آن شب شور و حال عجیبی در میان بچه‌ها حکم‌فرما بود. بعضی مشغول نوشتن وصیت‌نامه‌هایشان بودند، گروهی دیگر هم یکدیگر را در آغوش گرفته از هم حلالیت می‌طلبیدند. _______________________________ ۱. به نقل از سرگرد پیاده یدالله امانی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 1⃣6⃣ پس از اقامه‌ی نماز دستور حرکت صادر شد و ما که " تیم هجوم " بودیم در نوک پیکان ستون حرکت خود را آغاز کردیم. شیارها و دره‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم. چندین بار از مقابل سربازان بعثی عبور کردیم؛ اما آنها متوجه حضور ما نشدند. هنگامی هم که از جاده‌ی دزفول - دهلران گذشتیم، در میان علف‌های کنار جاده، که ارتفاع آنها گاهی به حدود نیم متر می‌رسید، پنهان شدیم. طبق برنامه‌ی از پیش تعیین شده، تیم ما می‌بایست به وسيله‌ی " تى ان تی " ابتدای ستون دشمن را از بین می‌برد. تیم های دیگر هم می‌بایست به وسیله‌ی آرپی‌جی بقیه‌ی ستون را نابود می‌کردند. افسر مهندسی تیم، که مسئولیت کار گذاشتن مواد منفجره را بر عهده داشت، چندین مرتبه بر روی جاده رفت؛ اما هر بار خودروهای عراقی از راه می‌رسیدند و مانع انجام کار می‌شدند. تا این‌که بالاخره با زحمت زیاد موفق شد مواد منفجره را بر روی پل جاسازی کند. تا حدود ساعت ۱۲/۳۰ شب چندین بار خودروهای دشمن از روی پل عبور کردند، اما هنوز از ستون خبری نبود. همین طور که منتظر ورود ستون بودیم، یکی از خودروهای دشمن بر روی پل توقف کرد و راننده‌ی آن پیاده شد و بعد از این که نگاهی به اطراف انداخت، سیگاری را روشن کرد. بعد هم دوباره مشغول قدم زدن در اطراف پل شد. یکی از سربازان ما که با مشاهده سرباز بعثی به شدت عصبانی شده بود، با لحن تندی گفت: « تو را به خدا ببين! وقاحت و بی‌شرمی را به حدی رسانده‌اند که در خاک مقدس ایران و در حضور ما به راحتی سیگار می‌کشند و ما هیچ‌کاری از دستمان ساخته نیست. » همین طور که این کلمات را با تندی ادا می‌کرد، سیگاری را در آورد و آن را روشن کرد. گشتی‌های دشمن که در نزدیکی کمین ما مشغول تردد بودند. هنگامی که متوجه روشنایی شدند، تیربارهایشان را به طرف ما نشانه رفتند و آماده‌ی تیراندازی شدند. چند لحظه بعد هم دو دستگاه نفربر دیگر به آنها ملحق شدند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 2⃣6⃣ نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود. کوچکترین حرکتی موجب لو رفتن کمین و کشتار دسته‌جمعی ما می‌شد. احساس می‌کردیم که دیگر کارمان ساخته است؛ به طوری که حتی شهادتین را هم بر زبان جاری ساختیم. با مشاهده‌ی این وضع، بلافاصله دستور آتش را صادر کردم و خیلی آهسته به تخریب‌چی گفتم که کلید انفجار را بزند. تخریب چی هم بلافاصله دست به کار شد. چند نفر از سربازان دشمن که از نفربر پیاده شده بودند، به سرعت به طرفمان هجوم آوردند؛ اما تخریب‌چی تا آن لحظه اقدامی انجام نداده بود. با عصبانیت او را صدا زدم و گفتم: « پس چرا معطلی. یالا بزن... » اما تخریب‌چی رو به من کرد و گفت: « زدم ولی عمل نکرد. مثل این که چاشنی از تی ان تی جدا شده. » خیلی سریع با شهید آبشناسان تماس گرفتم تا جریان را به اطلاعش برسانم؛ اما هنوز هیچ حرفی نزده بودم که آبشناسان فریاد زد و گفت: « کلید انفجار را بزنید پس چرا معطلید؟ » - « جناب سرهنگ زدیم؛ اما عمل نکرد. » + « پس خودت یه کاری بکن. بقیه‌ی تيم‌ها منتظر انفجار تی‌ان‌تی هستند. » چاره‌ای نداشتم. خیلی سریع بر روی زانوهایم نشستم و ژ۳ را به طرف نفراتی که در چند قدمی ما بودند نشانه گرفتم. بعد هم با توکل به خدا اولین خشاب را بر روی آن‌ها خالی کردم و در همان حال فریاد زدم: « بچه‌ها بزنید امانشان ندهید! » سربازان با شنیدن دستور از میان علفزار برخاستند و در یک لحظه، ۴ دستگاه نفربر را آماج گلوله‌های‌شان قرار دادند و آنها را به آتش کشیدند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب الشهداء و صدیقین 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 3⃣6⃣ هنگامی که شعله‌های آتش ناشی از سوختن نفربرها به هوا برخاست شهید آبشناسان دستور عقب‌نشینی را صادر کرد. اما در همین هنگام نیروهای عراقی که جلوتر از ما بودند، به سوی ما آتش گشودند و مانع عقب‌نشینی ما شدند. بقیه‌ی نیروهای بعثی نیز از پشت سر ما شروع به تیراندازی کردند. ما که خود را در حلقه‌ی محاصره‌ی دشمن مشاهده کردیم و حرکت به سوی نقطه‌ی الحاق را غیر ممکن دیدیم، از میان شیارها و دره‌ها به طرف نقطه‌ی الحاق دوم، که در روستای مخروبه‌ای قرار داشت، به راه افتادیم. ساعت حدود ۲/۳۰ صبح به نقطه‌ی الحاق دوم رسیدیم. به محض ورود به روستای شعله‌ی اتشی توجهم را به خود جلب کرد. با سرعت به طرف آن رفتم. اما در آنجا با صحنه‌ی عجیبی روبه رو شدم. یکّه خوردم. زیرا در کنار شعله های آتش، شهید آبشناسان را دیدم که در زیر لحافی گل‌آلود به خواب عمیقی فرو رفته است. نزدیک‌تر رفتم و در کنار نور آتشی به چهره‌ی نورانی‌اش خیره شدم. اشک‌های پاکی از دیدگانش سرازیر شده بود و بر روی محاسنش شوره بسته بود. با مشاهده‌ی این صحنه، همانجا کنار آتش نشستم و آرام آرام گریستم؛ اما هنوز چند لحظه نگذشته بود که او پلک‌هایش را باز کرد و با صدای غمگینی گفت: « امانی پسرم‌! آمدی؟ » - « بله جناب سرهنگ. » +« بچه‌ها چطور؟ آنها هم آمدند؟ » - « بله، نقطه الحاق اول به دست نیروهای دشمن افتاد. فقط چهار نفر را تأمین گذاشتیم بقیه‌ی بچه‌ها هم سالمند. » سرهنگ، با شنیدن این حرف لبخند زیبایی زد. احساس کردم که آن لبخند تنها برای دلداری من بود. زیرا می‌دانستم که به خاطر آن اشتباه کوچک که یکی از بچه‌ها مرتکب شده بود چه تاوان سنگینی را پرداخت کردیم و علاوه بر آن نتوانسته بودیم عملیات را به خوبی به پایان برسانیم. ⬅️ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم