eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
298 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا زندگینامه 7⃣ 🌹من را به خودش وابسته کرده بود/دوست داشت در همه خوشی‌ها کنارش باشم🌹 خانم‌ها معمولا دوست دارند همسرشان را منحصرا برای خود حفظ کنند. شاید برخی مرد ایده‌آل را مردی بدانند که اکثر وقتش را قبل از شغل و فعالیت‌های اجتماعی‌اش با همسرش می‌گذراند. شما اینطور نبودید؟ مثلا هیچوقت به همسرتان نمی‌گفتید حق من است که بیشتر در خانه باشی؟ نه؛ در رابطه با شغل و علایقش نمی‌توانستم حرفی بزنم. من او را خیلی دوست داشتم و وابسته‌اش بودم یعنی من را به خودش وابسته کرده بود. خیلی بازیگوش و شلوغ بود. شیطنت‌هایش را دوست داشتم. زیاد با هم بیرون می‌رفتیم و هر غذایی که دوست داشت بخورد را با من شریک می‌شد و دوست داشت در کنار من از آن غذا بخورد. دوست داشت در همه خوشی‌هایش کنارش باشم و به همین خاطر خیلی به او وابسته شده بودم ولی برای کار و علاقه مندی‌هایش برای شرکت در سوریه نمی‌توانستم بگویم نرو و پیش من بمان. هرچند که دوست داشتم خانه باشد. اگر آمدنش به خانه کمی دیرتر می‌شد تماس می‌گرفتم و علتش را می‌پرسیدم اما گاهی ناراحت می‌شد و می‌گفت: «مگر چه چیزی شده که به خاطر کمی تاخیر تماس گرفتی؟» می‌گفتم: «خب چی کار کنم نگران شدم.» قبل از این که آقا میثم شهید شوند به شهید شدنش فکر می‌کردید؟ از زمانی که سوریه رفته بود ناخودآگاه به ذهنم می‌آمد که اگر خدایی نکرده برای میثم اتفاقی بیفتد من چه کار کنم؟ ولی نمی‌گذاشتم این فکرها، زیاد اذیتم کند چون خودش آدمی نبود که زیاد درباره این مسائل حرف بزند به همین خاطر من هم نمی‌توانستم فکرش را بکنم. وقتی هم خبر شهادتش را دادند باورم نمی‌شد حتی همین الان هم باورم نمی‌شود. 🌺🌺🌺🌺🕊🕊🕊🕊🌺🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب الشهدا زندگینامه 8⃣ خبر شهادتش چطور به شما رسید؟ قرار بود برای حلما جشن سیسمونی بگیریم که کنسل شد. همان روز جمعه به اتفاق خواهرم به منزلمان آمدیم. آقا میثم گفته بود هفدهم یا هجدهم ماه برمی‌گردد. من گفتم دو ماه خانه نبوده‌ام و باید برای استقبال از میثم همه جا را تمیز کنم تا وقتی برگشت، خانه مرتب و تمیز باشد. مادرشوهر و جاری‌ام هم همراهم بودند. یک دفعه برادرم آمد و گفت: «مامان گفته هوا سرد است. بیایم دنبالتان» گفتم: «ما که تازه آمده‌ایم.» ولی از آنجایی که مادرم نگران حالم بود چون آخرین ماه بارداری را پشت سر می‌گذاشتم، زیاد با خودم احتمال افتادن اتفاقی را ندادم. با برادرم دوباره به خانه پدری برگشتم و دیدم شوهر خواهرهایم در حیاط ایستاده‌اند. پرسیدم: «چرا اینجا ایستاده‌اید؟» گفتند: «تو برو داخل خانه»، رفتم دیدم برادرم آنجاست. دستم را کشید برد داخل، دیدم امام جماعت مسجد جامع قرچک هم آنجاست. ایشان گفت هر کسی که به سوریه می‌رود به خانواده‌هایشان سر می‌زنند. من پیش خودم گفتم آقا میثم دو ماه است که رفته سوریه. چرا حالا که می‌خواهد برگردد آمده‌اند سربزنند؟ باز هم شک نکردم که ممکن است اتفاقی افتاده باشد. به مادرم گفتم: «این‌ها برای چه آمده اند؟» گفت: «همینطوری» رفتم نشستم داخل اتاق. حتی به مخیله‌ام هم خطور نمی‌کرد که ممکن است میثم شهید شده باشد. حاج آقا خیلی آرام از من چند سوال پرسید و گفت: «آقا میثم کی و چگونه به سوریه رفت؟» و چند سوال دیگر در مورد سفر سوریه میثم پرسید. وقتی همه این‌ها را پاسخ دادم ،گفت: «آقا میثم مجروح شده است.» ولی باز هم نگران نشدم و شکی نکردم. پیش خودم گفتم: فقط بیاید. اشکال ندارد مجروح شده باشد. اما بعد از این حاج آقا ناگهان گفت: «خدا داده و خدا هم گرفته» وقتی این را گفت دیگر هیچ چیز نفهمیدم. قبل از رفتنش در مورد تربیت فرزندش توصیه خاصی به شما نکرده بود؟ می‌گفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمان‌ها وقتی به دنیا می‌آییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچه‌ها مفاهیم را اینطور قبول نمی‌کنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونه‌اند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش می‌کنم و از این طریق به او یاد می‌دهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.» گاهی هم به شوخی به من می‌گفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» 🌺🌺🌺🌺🕊🕊🕊🕊🌺🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب الشهدا زندگینامه 9⃣ 🌹میثم دوست نداشت صدای خانم‌‌ها بالا برود/به مادرم گفتم دعا کن صدایم در معراج شهدا بالا نرود🌹 آخرین بار با ایشان در معراج شهدا دیدار و وداع کردید. آرامش شما بالای سر پیکر شهید برای سایر دوستان و بستگان جالب و ستودنی بود. آنجا با آقا میثم چه حرفی زدید؟ حرف خاصی با او نداشتم. فقط از این که داشتم بعد از مدتی او را می‌دیدم، لذت می‌بردم. آقا میثم دوست نداشت صدای خانم‌ها بالا برود و نامحرمان آن را بشنوند به همین خاطر وقتی قرار شد برای وداع با میثم به معراج شهدا برویم، درخانه به مادرم گفتم: «مامان برایم دعا کن صدایم بالا نرود. دعایم کن بتوانم خودم را کنترل کنم.» وقتی خواهر میثم در معراج شهدا با دیدن میثم با صدای بلند بی‌قراری می‌کرد سختم شد. به او گفتم: «زهراجان کمی صدایت را پایین‌تر بیاور الان میثم ناراحت می‌شود.» دوست نداشتم ناراحتش کنم. الان هم که مدتی از شهادت همسرتان گذشته، کارهایی که ایشان دوست نداشت را انجام نمی‌دهید؟ تا جایی که بتوانم دوست دارم رعایت کنم و کارهایی که دوست نداشت را انجام ندهم. نمی‌خواهم ناراحت شود. از تولد حلما بگویید. آن روز در نبود آقا میثم چه حسی داشتید؟ خیلی سخت بود. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره بارداری‌ام بود و روزهای سختی را می‌گذراندم. به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه» گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س) و از خانم خواسته‌ام به شما سر بزند.» وقتی حلما می‌خواست به دنیا بیاید فقط از حضرت زینب(س) کمک خواستم. فقط ائمه و حضرت زهرا(س) را صدا می‌زدم. این‌ها بودند که به من آرامش دادند. یعنی احساس می‌کردم همراهم هستند. چون خود میثم گفته بود سپردمتان به حضرت زینب(س) من هم گفتم حضرت زینب(س) من را تنها نمی‌گذارد. به همین خاطر دوست نداشتم زیاد به این فکر کنم که آقا میثم کنارم نیست. خب خیلی سخت بود، چون بعضی‌ها به من می‌گفتند: «این زمان، زمان سختی است و همه دوست دارند همسرشان کنارشان باشد.» این فکرها می‌آمد سراغم. حلما هم بچه اولم بود و دوست داشتم همسرم کنارم باشد ولی دائم همان حرفش را در ذهنم مرور می‌کردم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) را صدا می‌کردم. به آن‌ها سلام می‌دادم و می‌گفتم حتما همه این عزیزان اینجا پیش من هستند. 🌺🌺🌺🌺🕊🕊🕊🕊🌺🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وای از وداع آخر.... #شهید_مدافع_حرم_میثم_نجفی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب الشهدا زندگینامه 1⃣0⃣ 🌹خیلی عشق دفاع از حرم را داشت/برای شهادت به سوریه نمی‌رفت🌹 برای تربیت حلما، چه فکرها و برنامه‌هایی دارید؟ من از همان اول که می‌خواستم بچه دار شوم همیشه نیتم این بود می‌گفتم: «خدایا من فقط به خاطر تو می‌خواهم بچه دار شوم.» چو ن می‌گفتم هنوز برایم زود است که مادر شوم ولی به خاطر این که می‌دیدم جمعیت شیعه رو به کم شدن است، می‌گفتم: «خدایا فقط به خاطر تو می‌خواهم بچه دار شوم.» وقتی قبل از تولد حلما، میثم شهید شد، گفتم شاید خدا می‌خواسته اینطوری امتحانمان کند. دخترمان هم باید این سختی‌ها را بکشد. چون به خاطر خود خدا بوده که می‌خواستم بچه دار شوم باید این سختی‌ها را هم در این راه تحمل کنم. الان هم فقط از حضرت زینب(س) کمک می‌خواهم که کمک کند ان شاءالله دخترم زینبی شود. بعد از به دنیا آمدن حلما، اطرافیان چه می‌گفتند؟ خیلی خوشحال بودند. تبریک گفته و می‌گفتند: «این بچه هدیه حضرت زهرا(س) است.» یکی از اقوام ما در خواب دیده بود که آقا میثم به او گفته بود: «دخترم هدیه حضرت زهرا(س) است.» فکر می‌کنید شما هم در انتخاب آقا میثم برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) شریک بودید؟ شاید؛ خودش که خیلی عشق دفاع از حرم را داشت. شاید من هم در حد خیلی کم در این عشق شریکش بودم ولی خودش عاشقانه دوست داشت که برود. می‌گفت: «من برای شهادت نمی‌روم. باید برویم آنجا کار انجام دهیم.» 🌺🌺🌺🌺🕊🕊🕊🕊🌺🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بسم رب الشهدا زندگینامه 1⃣1⃣ 🌹هر سال در دوکوهه خادم شهدا می‌شد/آنجا از همه جا بیشتر به ما خوش می‌گذشت🌹 به شهید خاصی هم علاقه و ارادت داشت؟ پیش من اسم نمی‌آورد ولی عاشق شهدا بود. هر سال دو کوهه می‌رفتیم. خودش به عنوان خادم الشهدا می‌رفت آنجا. سال اول ازدواجمان، روز اول عید و سال تحویل در خانه بودیم ولی از سال دوم ازدواج برای خادمی شهدا به مناطق عملیاتی جنوب رفت. من خیلی سختم بود چون عید خانه نبود. حدود 20 روز می‌رفت. به او می‌گفتم: «من هم می‌خواهم بیایم. من نمی‌توانم بدون تو در خانه بمانم.» به او اصرار کردم. چون تا به حال جنوب نرفته بودم، می‌گفت: «تنهایی نباید بیایی. با یک نفر بیا.» به هر کس می‌گفتم شرایط مهیا نمی‌شد که بیاید. یک روز میثم به من گفت که یکی از همکارانش می‌خواهد کاوران به جنوب ببرد. اگر می‌خواهی بیایی با آن‌ها بیا. من برای اولین بار بود که به تنهایی مسافرت می‌رفتم. آنجا می‌توانستم میثم را ببینم. سال اول کاروانی رفتم. سال دوم رفتم آنجا و حدود شش یا هفت روز ماندم. آنجا میثم را فقط شب‌ها می‌دیدم. صبح بعد از نماز برای خادمی می‌رفت. من هم که کاری نداشتم به خادم‌ها می‌گفتم اگر کاری دارید به من بدهید. همین کار من را عاشق آنجا کرد. من هم به میثم گفتم از این به بعد همراهت می‌آیم که از سال بعدش اسم من را هم در خادمان شهدا ثبت نام کرد. و من هم 2 سال به عنوان خادم شهدا رفتم. امسال که رفتیم مدت زمان بیشتری آنجا ماندیم. آنجا که بودیم از همه جا بیشتر خوش می‌گذشت. با این که خیلی زیاد پیش هم نبودیم عشق خادمی شهدا برایمان لذت بخش بود. قبل از این که بچه دار شویم به من گفت: «زهره! اگر بچه‌دار شویم من باز هم می‌آیم اینجا.» من هم گفتم: «اگر تو بروی من هم همراهت می‌آیم. نمی‌توانم تنها با بچه در خانه بمانم.» چه شد که اسم دخترتان را حلما گذاشتید؟ این موضوع خودش یک داستان دارد، خود میثم اسم حلما را انتخاب کرد. من و مادربزرگش(مادر میثم) اسم انتخاب می‌کردیم و دوست داشتم که میثم هم نظر خودش را بگوید ولی هر چی می‌گفتم، می‌گفت: «خودت انتخاب کن. من هم نظرت را قبول دارم.» من دوست داشتم از القاب حضرت زهرا(س) یا حضرت زینب(س) باشد ولی میثم هیچ نظری نمی‌داد. بین اسم حلما و نازنین زهرا مانده بودیم. یک روز منزل خواهر میثم بودیم به شوخی در جمع گفتم: «چرا هیچ کس به خواب ما نمی‌آید تا بگوید اسم بچه را چه بگذاریم؟» همان موقع آقا میثم خوابید یا خودش را به خواب زد و بعد بلند شد و گفت: «زهره خواب دیدم. یکی آمد در خوابم و گفت اسم دخترمان را حلما بگذاریم.» من وقتی چهره اش را می دیدم می فهمیدم شوخی می‌کند. گفتم: «پس چرا تا حالا کسی به خوابت نیامده بود؟» خندید. نگو خودش دوست داشت اسم حلما را روی دخترمان بگذاریم ولی به من نمی‌گفت و دوست داشت خودم اسمش را انتخاب کنم. بعد از آن هم یک بار رفته بودیم منزل برادر میثم. آنجا دیدم خیلی آرام به برادرش گفت که اسم حلما را دوست دارد. من ناراحت شدم. گفتم: «این همه می‌گویم دوست دارم نظرت را بدانم نمی‌گویی، حالا به برادرت می‌گویی که چه اسمی را دوست داری؟» گفتم: «حالا که اینطور شد من این اسم را نمی‌گذارم.» لج کرده بودم. موقع رفتن به سوریه خندید و به شوخی گفت: «زهره من وصیت می‌کنم اسم بچه را حلما بگذاری.» بعد از به دنیا آمدن حلما گفتم که خودش این اسم را انتخاب کرده بود. پایان 🌺🌺🌺🌺🕊🕊🕊🕊🌺🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
گفتم کلید قفل شهادت شکسته است یا اندر این زمانه، در باغ بسته است خندید وگفت ساده نباش ای قفس پرست در بسته نیست بال و پر ما شکسته است #شهید_مدافع_حرم_میثم_نجفی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) ( پرستاری که توسط کوموله در پاوه به شهادت رسید. ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (نوجوان سیزده ساله خرمشهری) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) ( اولین شهید مدافع حرم شهرستان سنقروکلیایی ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( مدافع حرم) ( شهید منا ) ( شهیده ای که ضد انقلاب زنده به گورش کرد) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی)
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) ( پرستاری که توسط کوموله در پاوه به شهادت رسید. ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (نوجوان سیزده ساله خرمشهری) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) ( اولین شهید مدافع حرم شهرستان سنقروکلیایی ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( مدافع حرم) ( شهید منا ) ( شهیده ای که ضد انقلاب زنده به گورش کرد) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی )
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) ( پرستاری که توسط کوموله در پاوه به شهادت رسید. ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (نوجوان سیزده ساله خرمشهری) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) ( اولین شهید مدافع حرم شهرستان سنقروکلیایی ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( مدافع حرم) ( شهید منا ) ( شهیده ای که ضد انقلاب زنده به گورش کرد) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو )
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) ( پرستاری که توسط کوموله در پاوه به شهادت رسید. ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (نوجوان سیزده ساله خرمشهری) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) ( اولین شهید مدافع حرم شهرستان سنقروکلیایی ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( مدافع حرم) ( شهید منا ) ( شهیده ای که ضد انقلاب زنده به گورش کرد) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو )
داستانهای موجود در کانال ( زندگینامه شهید سید علی حسینی ) ( سرگذشت دختر زیبای کانادایی و آزاده سرافراز امیر حسین صادقی ) (سرگذشت پسر وهابی شیعه شده) ( شهید علیرضا موحد دانش ) ( شهید اصغر وصالی ) ( زندگینامه شهید احمد کاظمی) ( زندگینامه شهید ابراهیم هادی ) ( سر گذشت گردان کمیل و حنظله در عملیات والفجر مقدماتی) ( قصه زندگی شیعه شدن یک مسیحی) ۱ ( زندگی نامه جانباز شهید سید منوچهر مدق ) ( زندگینامه شهید سید مجتبی نواب صفوی ) ( زندگینامه شهید محمد معماریان) ( خاطرات شهید حاج محمود شهبازی ) ( زندگینامه شهید حاج احمد امینی ) ( زندگینامه شهید علی خلیلی) ( ماجرای مسلمان شدن یک خلافکار آمریکایی) داستان زندگی ۲ ( زندگینامه شهید جانباز ایوب بلندی ) ( داستان مسلمان شدن یک وکیل استرالیایی ) ( پرستاری که توسط کوموله در پاوه به شهادت رسید. ) . ( زندگینامه شهید حسن طهرانی مقدم ) داستان (خاطرات همسر شهید مدافع حرم ) (نوجوان سیزده ساله خرمشهری) (زندگینامه شهید محمد ابراهیم همت ) ( خاطرات شهید محمد ابراهیم همت ) ( اولین شهید مدافع حرم شهرستان سنقروکلیایی ) داستان واقعی ( زندگینامه شهید نوجوان علیرضا کریمی ) ۲ ( زندگینامه شهید مهدی زین الدین ) ( زندگینامه سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر ) ( مدافع حرم) ( شهید منا ) ( شهیده ای که ضد انقلاب زنده به گورش کرد) ( داستان شیعه شدن پلیس آمریکایی) ( شهید تازه تفحص شده سید یحیی سیدی ) ( شهید احمد نیکجو ) ( خاطرات سیده زهرا حسینی ) ( زندگینامه شهید مدافع حرم امین کریمی به روایت همسر شهید )