🍀🌼🌼🌼🍀🌼🌼🌼🍀
🌼🍀🌼 🌼🍀🌼
🍀 🌼🍀🍀🌼 🍀
🌼 🌼🍀🍀🍀🌼 🌼
🌼🍀🍀🌼
🍀🍀
🌼🍀🌼
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼
🍀🌼🌼🌼🌼🌼🌼🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#عنایت_امام_هشتم
#غذای_حضرت
#شهیدمدافع_حرم
#شیخ_محمدمسرور
هر زمان محمد به زیارت امام رضاعلیه السلام می رفت .غیر ممکن بود غذای امام رضا نصیببش نشه .اونم نه یبار دو
یا سه بار ؛ یه سفر که محمد ازمشهد برگشته بود .صحبت غذای امام رضا علیه السلام شد ؛ محمد گفت : سه بار غذای حضرت روزیم شد .گفتم : محمد تو چقدر خوش شانسی من هر چه التماس امام رضا علیه السلام میکنم غذای امام امام رضا علیه السلام نصیبم نمیشه.
محمد یک ماه ؛ ماه رمضان رو می رفت حرم امام رضا علیه السلام ؛ ی حوزه علمیه بود نزدیک حرم بهش جا میدادند محمد میگفت : سحر بود بیدار شدم تو حیاط حوزه بودم .هیچکس توی حیاط حوزه نبود ؛ی دفعه دیدم یه آقایی وارد حوزه شد واطراف خود را نگاه میکرد ومشکوک می زد ؛ چند بار دور وبرش رانگاه کرد وقتی مطمئن شد کسی نیست یه ظرف غذا ویه کاسه ی بزرگ سوپ داد دستم گفت : برای شما ...
منم متعجب بودم !!. شک داشتم رفتم پیش مدیر حوزه وقضیه را براش تعریف کردم .تا قضیه را گفتم .خندید وگفت : این غذای امام رضا علیه السلام بوده خوش بسعادتت فقط برای شما آورده شده ؛ تا کسی ندیده برو بخوروگرنه برای خودت چیزی نمیمونه ؛ محمد میگفت : غذا رو برای خودم نگه داشتم ولی دلم نیومد سوپ رو بین بچه ها تقسیم کردم .
#عنایت_دوم
#آشپزخانه_حضرت
محمد می گفت : ی ماه رمضان که در جوار امام رضا علیه السلام بودم .خیلی دوست داشتم خادم امام رضا علیه السلام بشم وبتونم توی آشپزخونه امام رضا علیه السلام خدمت کنم . می
گفت : رفتم کناردرآشپزخانه ایستادم ؛ یکی از خادمها گفت : کاری داری گفتم : خیلی دوست دارم بیام تو آشپزخانه ظرف بشورم . خادم گفت : آقا اصلا امکانش نیست . گفتم :خیلی دوست دارم ؛ گفت : نمیشه ؛ یکدفعه یه خادم با لباس آشپزی اومد بیرون گفت : چته جوان .گفتم : خیلی دوست دارم تو آشپزخونه امام رضا علیه السلام خدمت کنم .لحظه ای مکث کرد بعد گفت : من می خوام برای بیست روز به مرخصی برم بیا وبه جای من این بیست روز رو خدمت کن . و لباس خود را بیرون آورد وبه من داد ومن بیست روز در آشپزخونه امام رضا علیه السلام خدمت کردم . هر روز برای دوازده هزار نفر سوپ
می پختیم .
🍀🌼🌼🍀🌼🌼🍀
🌼🍀🌼 🌼🍀🌼
🍀🍀 🍀🍀
🌼 🌼
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم