eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله مجتهدی ⁉️ یکی از گنج های بهشت کدام است؟
#دل_بده♥️ به روح الله گفت: این تقوا که میگن دقیقا یعنی چی؟ گفت: چیزی که من از تقوا میدونم یعنی: [ ایمان مستمر،عمل مکرر ] آدم با یه شب دو شب به جایی نمیرسه . باید ایمانت دائم باشه و عملت مداوم . اینکه یه شب بری هیئت و کلی گریه کنی ، بعدش انتظار داشته باشی نفس مسیحایی پیداکنی،اینجوری نیست... دوروز بعد میبینی تو منجلاب دنیا گرفتار شدی... شهید روح الله قربانی #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🔰امام موسی کاظم علیه السلام : 🔴امام مهدی علیه السلام از دیدگان مردم پنهان می شود ولی یاد او از دل های مومنان فراموش نمی شود. 📚غیبت نعمانی،باب۳۴،ح۶،ص۵۷
امیر عزیز قلبمان را آتش زدی امیرسرتیپ دادبین فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش وفرمانده لشکرپیاده کوهستان ۲۸کردستان خانه شخصی خودش را به نیازمندان بخشیده وخود در بنگاههای املاک ومسکن تهران دنبال خانه اجازه ی میگردند وقتی بنگاهی بهش میگه امیر صبر کنید تا خانه ی در شان شما پیدا کنیم جواب میدهند چه شانی؟؟من احمد بسیجی ام اگر ده تا خانه هم داشتم همه آنهارا میبخشیدم امیر دلها قلبمان را آتش زدی، در شرایطی که یک عده دنبال سهم خواهی از سفره انقلاب هستند شما که از صاحبان اصلی انقلابید حالا در گمنامی باید دنبال خانه اجاره ی باشی؟ ؟؟ تیمسار احمد دادبین در خنثی سازی کودتای نقاب نقش اساسی داشت ارتفاعات کردستان به نقش اش در مقابل تجزیه طلبان شهادت میدهد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨بسمِ رَبِّ الشُهَدا✨ 🔰فرازی از : دوست دارم اگر شهید میشوم؛پیکری نداشته باشم تا وقتی ارباب بی کفن در محشر آن سان حاضر میشوند،شرمنده ایشان نباشم.از ادب به دور است که در پیشگاه ارباب، با بدنی سالم و با کفن محشور شوم. اما اگر پیکرم برگشت، دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند تا لااقل شرمنده مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها نباشم.برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی، بی نشان باشند! 🌷شهید مرتضی عبدالهی🌷 🏴السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🏴 صلوات @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همه مهتاب بجویند به تاریكى شب... من به دنبـالِ هلالِ رخِ تو ميگردم... 📸تصویری ماندگار از وداع خانواده شهید مدافع حرم در معراج شهدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💖سلام بر ایمان.. آنقدر سبکبال از زمین اوج گرفتی.. انگار همیشه مقیم آسمانها بوده ای.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎دو مدفن برای یک شهید از ناحیه دست، گردن و پهلو مجروح شده بود، بعد از برگرداندن پیکرش متوجه می‌شوند یک قسمت از بدنش جا مانده آن را در سوریه دفن می‌کنند. 🌷شهید ایمان خزاعی نژاد🌷  @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران پاییزی در مزار شهید حاج قاسم سلیمانی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ایمان یک انسان مهربان و خوش اخلاق بود. یک انسان صبور که حتی در این مدت زمانی ما با هم زندگی کردیم صدای بلندش را نشنیدم. برای من بسیار مهربان بود. هر کدام از ما به خاطر دیگری از خودمان میگذشتیم. ایمان من را مهربانو و من او را مهربان صدا می زدم و همیشه میگفت‌: مهربان یعنی نگهبان مهربانو. اگر ایمان جایی بود و من در کنارش نبودم و میپرسیدم خوش میگذرد؟ میگفت خانم گذشتنی میگذره اما خوش نه، اگر قشنگ ترین جای دنیا هم باشم و تو نباشی بهم خوش نمیگذره مطمئن باش. 🎙راوی؛ همسر مکرمه شهید والا مقام  🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔻شرح در تصویر چی دادیم و چی گرفتیم...‼️
🚨 شهادت ۳ نفر از پرسنل پلیس در شمال غرب کشور 🔹 عناصر مسلح ضد انقلاب در حوزه گروهان مرزی "تکور" در استان آذربایجان غربی ظهر امروز با تعدادی از عوامل مرزبانی به صورت مسلحانه درگیر شدند که با حضور عوامل کمکی به منطقه و با رشادت نیروهای جان بر کف مرزبانی ضمن دفع حمله تروریستها از نفوذ آنان به خاک مقدس کشور جمهوری اسلامی جلوگیری به عمل آمد. 🔹 در این درگیری سه نفر از نیروهای مرزبانی به نامهای استوار دوم "مسلم جهان‌آرا"، استوار دوم "مالک طاهر" و سرباز وظیفه "کامران کرامت" به درجه رفیع شهادت نائل و دو نفر مجروح شدند. 🔹 با توجه به تبادل آتش پرحجم نیروهای خودی شواهد حاکی از وارد شدن تلفات سنگین و مهلکی به عناصر مسلح ضد انقلاب است. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
عشق یعنی رهبری ازجنس نور شافع دلهاست در بزم حضور عشق یعنی کوری چشم عدو بوسه بر دستان مولا آرزو ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ميان روشن و خاموش آســمان، هر روز خوشم به ذكر سلامی به درگهت، آقــا | السـلام عـلـیـک یـا ابـا الـصـالـح الـمـهـدی✋| @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✋️اول صبح و می دهم سوی امیرم یک سلام صبح من آغاز شد با این کلام کار هر روز من از فرط فراق یک سلام از راه دور از روی بام ألسلام عليك يااباعبدالله 🔹صبحتون حسینی🔹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تــو می دانی حتی اگــر ڪݩارم نشسته بـاشی بـاز هم دلتنگ توأم؛ حالا ببینݩ نبودنت با من چه می ڪݩد؟؟!!! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎 فرازی از وصیتنامه 🌷شهید علی مزاری🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🌸🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت آقا من از یه جا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد و دوباره با هم میرفتیم تو خط. یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه من برا شهادت نیومدم اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم. یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فداکاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو در آورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون، خیلی شرمنده شدم اون روز تا یه مدت هم با هم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون، ما دو تا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده، فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی، پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هر وقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم. بعد دو روز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروشی پوتین هاش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚘روز مان ، نہ ؛ عمرمـان ! همہ پُرخیر است ؛ با یاد شمـا ، خاڪیانِ افلاڪ نشین ...🍃 🌷 🕊 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 ۱ اولین دیدارمون روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا ما رو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مخابرات. فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم. گفتیم پس بشین تو ماشین عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله. تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمی شد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت اره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم. خیلی هم خوشحال شد. ظهر شد و وقت نماز زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم. تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون تیر خورد، از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و بصورت معجزه آسا زنده موند. و خدا رو شکر تلفات دیگه ای ندادیم. شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جا رو گرفته بود... یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دو نفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری. سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجرآور بود، گفتیم نشست تو ماشین. به علی گفتم تو هم برو هر دو ساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دو سه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهيد گمـنام خـوش نام تـويى، گمنام منم.. ؛ ای که مرا خوانده اید راه نشانم بده 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 من اداره ترابری بودم، 10 ، 12 سال مدیر آن جا بودم و بعد هم اداره املاک مجلس و اداره تدارکات مجلس. خیلی دلم می‌خواست که علی آقا از من بخواهد جابجایش کنند چون در قسمت فنی بود و زیاد دوست نداشت. یک بار آمد به من گفت: "الحمدلله همه رفقایت بازنشسته شدند." که یعنی من دیگر برایش کاری نکنم. می‌خواست که کار خودش پیش برود. همیشه به مادرش می‌گفت که دعا کن کارم درست شود. من نمی‌دانستم کارم درست شود یعنی چه. یک بار به ما گفت: "فکر کنم شماها دعا نمی‌کنید که کارم درست شود." که بعدا به دوستش گفته بود در تشییع شهدا خواسته‌اش را گرفته. من فکر می‌کنم یک هفته قبلش متوجه سوریه رفتنش شدم. خیلی هم دعا می‌کردم که کارش درست نشود. سر نماز دعا می‌کردم درست نشود. ولی همیشه به خانواده شهدا ارادت داشتم. می‌گفت: بگو خدایا خیر من را در این قرار بده/از وصیت‌نامه‌اش فهمیدم به چه درجه کاملی رسیده. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
و تــو چه میدانے ڪه درد جــا ماندن از قافلــه چیستـــ ...!! .. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 پدرشهید:آن روزی که می‌خواست برود، من از او سوال نا به جایی کردم. چون اصلا اهل پول نبود. هیچ وقت دلش نمی‌خواست بهترین‌ها را داشته باشد. از او پرسیدم: "نکند به قول بعضی‌ها به خاطر پول می‌روی؟" خیلی به او برخورد و عصبانی شد و گفت:" تو هنوز من را نشناختی بعد از این همه سال." حتی نگفت شما و گفت تو و اشک در چشمانش جمع شد. مادرشهید:بحث سوریه به تازگی و از زمان شهادت امثال شهید باقری و امینی، رسانه‌ای شد وگرنه قبل از آن زیاد از شهدای سوریه گفته نمی‌شد. من می‌دیدم که با خواهرهایش در اینترنت جنایات داعش را می‌دیدند که سرها را بریده‌اند و به هم نشان می‌دادند. ولی من اصلا متوجه نمی‌شدم راجع به چه چیزی صحبت می‌کنند. وقتی رفتیم تشییع پیکر شهید باقری و فرامرزی، در دلم گفتم: "خدایا یعنی می‌شود ما هم شهید بشویم؟ خانواده‌مان شهید شوند." که وقتی آمدیم بعد یک هفته دیدم علی خیلی پیگیر است. به من هم می‌گفت دعا کن کارم درست بشود. چون نمی‌دانستم کدام قسمت می‌خواست برود، هربار از او می پرسیدم: "برای چه می‌خواهی دعا کنم؟" می‌گفت: "نپرس، فقط دعا کن." همیشه هم متوسل به حضرت زهرا(سلام‌الله علیها) می‌شد و تمام نذرهایش را به نیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) می‌کرد. هر وقت می‌گفت برایم دعا کن می‌گفتم: "انشاءالله هرچه خیر است پیش بیاید." می‌گفت: "نه بگو خدایا خیر من را در این قرار بده." 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نبودن تو فقط نبودن تو نیست نبودن خیلی چیزهاست کلاه روی سرمان نمی‌ایستد شعر نمی‌چسبد. پول در جیبمان دوام نمی‌آورد نمک از نان رفته خنکی از آب.. "ما بی تو فقیر شده‌ایم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم