•🌸• ایـن لطافـت
که تــو داری😌
همـه دلهـا💞
بفـریبـد...•✋•
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آقاجان!
سلام! تشنهی دیدار توام ..
دلم را دریاب
#یاایهاالعزیز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
السلام علیک یا اباعبدالله الحسين
عشق یعنے ڪہ سر صبح کسے مثل شما
باعث روشنے ِحضرٺـــــ خورشید شود...
السلام علیک یا حضرٺـــ اربابـــــ ..
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبح می آید،
مـرا جان میدهد
شعـرهایم،
بوی باران میدهد
صبح می آید
تازه تر از بوی گل
رونمـایی میڪنم از روی گل...
#جستجوگر_نور
#شهید_سیدامیر_تشت_زرین
#صبحتون_شهدایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کسانے که #ولی_فقیه را نپذیرند در عصرظهور، #امام_زمان_عج را نشناخته و نخواهند پذیرفت...
#شهید_حجت_اصغری
#فرازی_ازوصیت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه سپهبد شهید #علی_صیاد_شیرازی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 #در_کمین_گل_سرخ زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی قسمت 1⃣0⃣1⃣
قسمت های ۱۰۱ تا ۱۱۰ کتاب بسیار زیبا و جذاب "در کمین گل سرخ"
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 1⃣1⃣1⃣
با هوانيروز تماس گرفت و دو فروند هليکوپتر ٢١٤ خواست و سپس از ميان نيروها، شانزده نفر را دستچين کرد تا همراه خودش روي ارتفاع هلي برن شوند. شايد عمليات در آن شب کار عجولانه اي بود و معلوم نيست سرگرد چرا اين اقدام را کرد، اويي که در کردستان هميشه با تاريك شدن هوا کار را متوقف مي کرد آيا صرفاً براي اطاعت از دستور تيمسار بود؟
* « غالباً در عمليات هلي برن، اول هليکوپتر خودم که به عنوان فرمانده در آن بودم، بر زمين مي نشست تا از امنيت منطقه مطمئن شوم و به نيروهاي ديگر بگويم بيايند، اما در آنجا اين طور نشد. ما هنوز روي هوا بوديم که آن يكي هلی کوپتر بر زمين نشست و هر هشت نيرويش پياده شدند. حالا نوبت هليکوپتر ما بود که بنشيند که ديدم زير هليکوپتر تق تق صدا مي کند. صداي برخورد گلوله بود. هليکوپتر از فاصله ی نزديك، هدف قرار گرفته بود، به طوري که گلوله ی کاليبر به ران پاي بغلدستي من خورد. همان شب هم شهيد شد.
به خلبان گفتم: " سريع بشين. "
گفت: " نمي توانم همين که خواسته باشيم بشينيم، به راحتي ميزنند. "
نتوانستيم بشينيم. هوا تاريك شده بود. از بالا مي ديدم که دشمن برشدت آتش افزوده است. توانستم با نيروهايي که پياده شده بودند، با بيسيم ارتباط بر قرار کنم.
گفتم: " چون طرحي که براي عمليات در نظر داشتم انجام نشد، سريع بياييد پايين به طرف پادگان. "
گفتند: " نخير، ما همين جا مي مانيم و مي جنگيم شما بياييد بالا. "
روحيه ی عجيبي داشتند. هرچه گفتم من به شما دستور مي دهم و امثال آن، قبول نكردند. دست آخر، با التماس توانستم راضي شان کنم بپذيرند و بيايند پايين. »*
به پادگان که برگشت بيكار ننشست. براي اين که يارانش نجات پيدا کنند با توپ ١٠٥ که در پادگان بود ارتفاع را زير آتش گرفت و دشمن را به خود مشغول کرد. اما آن شب از آن هشت نفر تنها چهار نفرشان با تن مجروح به پادگان برگشتند و چهار نفر ديگر به علت تاکتيك اشتباهي که براي برگشت اتخاذ کرده بودند، درست از وسط شهر سر درآوردند و همگي به دام دشمن افتادند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 2⃣1⃣1⃣
همان شب علي به اين نتيجه رسيد که راه آزادسازي ارتفاع آربابا، هليبرن کردن نيرو نيست؛ همچنان که هم نيروهاي مخصوص و هم خود آزموده بودند. زيرا دشمن در آنجا سنگرهاي مستحكمي داشت و به راحتي مي توانست هليکوپتر را بزند و ابتكار عمل را از دست نيروهاي عمل کننده بگيرد. تصميم ديگري گرفت و به اجرا
درآورد.
بعدازظهر ناگهان از همه طرف به روي ارتفاع آتش باريد. توپ هاي ١٥٥ م م اس پي و ١٠٥ ،خمپاره ١٢٥ و تانك هاي اسكورپين بي وقفه شروع کردند به آتش ريختن بر سر ارتفاع آربابا.
از سوي ديگر دو ستون نيرو از دو جناح چپ و راست به فرماندهي " سروان شهرامفر " و " ستوان نوري " شروع کردن به خزيدن به طرف ارتفاع. هنگام عصر بود که نيروهاي عمل کننده اعلام کردند:
ـ « جناب سرگرد، ديگر بس است ما هم از آتش شما در امان نيستيم! »
و آنان هنگامي روي ارتفاع رسيدند که اثري از دشمن نبود مگر چند جسد و سنگرهاي ويران شده با نشانه هايي از لوازم فساد در آنها. خبر را که به سرگرد اعلام کردند، گفت:
«کسي داخل سنگرها نشود، بعيد نيست تله گذاري کرده باشند. »
حدسش درست بود. رزمنده اي که به اين دستور توجه نكرده بود در يكي از سنگرها بر اثر انفجار نارنجك مجروح شد تا تنها تلفات نيروهاي خودي از اين عمليات مهم باشد!
با فتح آربابا کمر ضدانقلاب در بانه شكست. چون آربابا قله ی کاملاً سرکوبي است. هم به پادگان و هم به شهر و به منطقه تسلط دارد. اگر کسي برود روي ارتفاع آربابا، تا مرز ديد دارد.
اکنون راه براي پاکسازي شهر هموار شده بود. پاکسازي از چندين جهت شروع شد و ٤٨ ساعت طول کشيد تا نيروها به هم ملحق شوند. دشمن، مقاومت اعجاب برانگيزي از خود نشان داد و به هيچ وجه مايل نبود بانه را از دست بدهد .نهايتاً وقتي از همه طرف عرصه را بر خود تنگ ديد به مسجد جامع شهر عقب کشيد و در آنجا سنگر گرفت. لحظات حساسي به وجود آمده بود. اراده بعضي از نيروها سست شد و شيطان شروع کرد به وسوسه.
داد علي درآمد. بازهم ماجراي قرآن و نيزه فرزندان معاويه در حال تكرار بود:
« آيا کساني که چند شب پيش از اين، پاسداران را آن گونه سر بريده بودند، اصولاً اعتقادي به خدا دارند؟ آيا کساني که سنگرهايشان مملو از لوازم فساد بود اصلاً اجازه دارند وارد خانه ی خدا شوند؟ »
اولين گلوله که بر سر دشمن آمد، فهميد که حُقه اش نخواهد گرفت و بايد به فكر فرار باشد!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم