eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
297 دنبال‌کننده
31.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣5⃣1⃣ * « عزيزاني مثل " شهيد صدوقي "، " شهيددستغيب " و " شهيد مدني " پيش حضرت امام خيلي ارزش داشتند. چهره هايي بودند که همه مي دانيم، از عزيزترين چهره ها پيش حضرت امام بودند. سابقه، شخصيت و نقش شان در انقلاب مشخص بود، ولي حضرت امام با قاطعيت فرموده بودند که ايشان تمرد کرده يعني در مقابل تمرد نمي شود اغماض کرد. معنايش اين نبود که حرف آنها را قبول نمي کردند، بلكه معنايش اين بود که بايد پايبند قانون بود. اين ريشه ی تذکر برادرانه و ناصحانه ی شهيد بهشتي بود. اين بر من خيلي مؤثر بود. به طوري که به خاطر ندارم، بعد از آن ماجرا، به سادگي دست به قلم ببرم و مطلبي بنويسم که در آن، آثار تمرد، طغيان و بي بند و باري نسبت به قانون و اين چيزها باشد. ممكن است نظري نسبت به قانوني داشته باشم ولي تا روزي که قانون عوض نشده، خود را مقيد به اجرا مي دانم اين درس براي همه ی ما لازم بود. » * وقتي که بني صدر گمان مي کرد همه ی درها را به روي صيادشيرازي بسته است تا او نتواند در جنگ دخالتي داشته باشد، او از در ديگري وارد شد که روح بني صدر و مشاورانش هم خبردار نشد! علي طرحي به شوراي عالي سپاه داد و اعلام آمادگي کرد تا واحد طرح و عمليات سپاه را راه اندازي کند براي اين که خبر به بيرون درز نكند، پيشنهاد کرد اين کار به نام آقاي رحيم صفوي باشد. در حالي که آن زمان آقا رحيم در جبهه ی دارخوين بود ولي آن قدر با صياد هماهنگ و هم رأي بود که نيازي به حضورش نباشد. به زودي اتاق جنگ در يكي از ساختمان هاي خيابان پاسداران، تشكيل شد و براي تعدادي از نيروهاي سپاه دوره ی يك ماهه اي آموزش نقشه خواني و مسائل مربوط به شناسايي و طرح و عمليات توسط تعدادي از اساتيد ارتشي برقرار شد. در کنار اين، بيشتر وقت صياد به طرح و بررسي عملياتي بود تا بتوانند آبادان را از محاصره در بياورند. اين فرمان امام بود که در ديدار با فرماندهان سپاه فرموده بودند: « بايد محاصره ی آبادان شكسته شود. » خود، براي شناسايي همراه تيمي به منطقه رفت. البته مخفيانه و در لباس بسيجي. بيش از ٣٣٠ درجه از پيرامون آبادان در تسلط دشمن بود و تنها ميان دو " رود بهمنشير " و " اروند " فضايي بود که دشمن نفوذ کمتري بر آن داشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣5⃣1⃣ علي در اين مأموريت تا نزديك ترين خطوط دشمن پيش رفت و نقاط آسيب و قوت آنها را در محورهاي مختلف ديد و به دنبال راهي براي نفوذ گشت. نتيجه ی اين سفر، نهايتاً طرحي شد براي شكستن محاصره ی آبادان آن را نوشت و به شوراي عالي سپاه داد. پيشنهاد کرده بود براي اجراي اين طرح، عمليات مشترکي بين سپاه و ارتش صورت گيرد. او وحدت اين دو نيرو را در کردستان از نزديك تجربه کرده بود و در آن معجزه اي مي ديد که متأسفانه فرماندهان عالي جنگ اعتقادي به آن نداشتند. طبيعي بود که اجراي اين طرح تا روزي که سايه ی تفكرات بني صدري بر سر نيروهاي مسلح باشد، ممكن نشود. هر چند در آن ايام براي خيلي از نيروهاي انقلابي، رسيدن چنين روزي بسيار دور مي نمود؛ ولي تقدير چيز ديگري بود و آن روز بسيار زود فرا رسيد! بني صدر و همفكرانش در جنگ، خيلي زود به بن بست رسيدند، اما براي سرپوش گذاشتن به اين شكست به اختلافات داخلي دامن زدند، که سرانجام برخلاف آن چه خود پيش بيني مي کردند، باعث سرنگوني شان شد. عصر روز بيستم خرداد ١٣٦٠ نامه ی کوتاهي از امام خميني، از راديو منتشر شد که همه را شگفت زده کرد. نامه اين بود: 🔺« بسم االله الرحمن الرحيم ستاد مشترك نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران، آقاي ابوالحسن بني صدر از فرماندهي نيروهاي مسلح برکنار شده اند. روح الله الموسوي الخميني » 🔺 ده روز بعد نيز نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رأي به عدم کفايت سياسي بني صدر دادند و براي هميشه از صحنه ی سياسي کشور کنار انداخته شد. او اگر مي خواست مي توانست بماند زيرا امام در سخنراني اي گفتند اگر توبه کند، عذرش را مي پذيرد. اما او چنين نكرد و سرانجام بسيار بدي پيدا کرد. يك ماه بعد وقتي که با لباس و آرايش زنانه دست در دست مسعود رجوي با هواپيمايي که خلبان محمدرضا شاه ربوده بود، از ايران فرار کردند، عملاً به عنوان شريك جرم سازمان مجاهدين خلق در جنايت هايي شد که در آن روزها انجام شده بود. جناياتي مانند انفجار بمب در دفتر حزب جمهوري اسلامي و شهادت بيش از هفتاد و دو تن از مديران عالي رتبه ی نظام، ترور و کشتار مردم انقلابي و زنان و مردان بيگناه در بمب گذاري هاي خيابان ها و ... ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣5⃣1⃣ با عزل بني صدر، محمدعلي رجايي نخست وزير او، از سوي مردم به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد. او برخلاف رئيس جمهور پيشين از ميان طبقات مستضعف جامعه برخاسته بود و در راه به ثمر رساندن انقلاب اسلامي سال هاي زيادي زندان هاي طاغوت را تحمل کرده بود و در زير شكنجه هاي مأموران ساواك از خود مقاومت هاي شگفت انگيزي نشان داده بود. او فردي خودساخته بود و از نزديك با مرام و انديشه ی گروه هاي مختلف آشنا بود. رجايي عميقاً به کارايي اسلام اعتقاد داشت. طبيعي است که در چنين شرايطي نيروهاي متعهد ميدان بيش تري براي کار و خدمت پيدا کنند و فضايي غير از آن چه که قبلاً بود بر کشور حاکم شود. علي صياد شيرازي از کساني بود که آقاي رجايي از او براي کابينه اش دعوت به همكاري کرد. وزيري وزارت دفاع به او پيشنهاد شد اما او نپذيرفت. مدتي بعد باز هم آقاي رجايي او را خواست. اين بار پيشنهاد کرد مجدداً به غرب کشور برگردد و فرماندهي آنجا را به عهده بگيرد. رئيس جمهور توضيح داد که دو شهر " اشنويه "و " بوکان " دست ضدانقلاب است و عراق مي تواند از اين طريق رخنه اي ايجاد کند و مشكلاتي جديدتري براي کشور به وجود آورد، اگر تا حالا از اين ناحيه غافل بوده و مزاحمتي برايمان ايجاد نكرده، تنها از لطف خداست. بنابراين بايد هر دو شهر آزاد شوند. علاوه بر نيروهاي سپاه و ژاندارمري منطقه، دو لشكر ٢٨ و ٦٤ و تيپ ٣٠ گرگان در اختيار او قرار مي گرفت. صياد پرسيد: « اين قرارگاه از نظر سازماني زير مجموعه ی کجاست؟ » شنيد: « نيروي زميني » به فكر فرو رفت و براي جواب دادن فرصت خواست. ترديد داشت بتواند با مسؤولان نيروي زميني به راحتي کار کند و مانند سابق آزادي عمل داشته باشد. مي ترسيد باز اختلافات شروع شود و آن خاطرات تلخ مجدداً زنده شود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣5⃣1⃣ * « فكرم به جايي نرسيد. با اين که مدت ها از رفتن به پست وزارت دفاع که خالي بود طفره مي رفتم، ديدم بهتر است از بين وزارت دفاع و رفتن به آنجا، وزارت دفاع را انتخاب کنم که نگويند هيچ مسؤوليتي قبول نكرده ام. گفتم: " صلاح اين بيشتر است. جايي است که مي توانم صاحب تدبير باشم و استقلالي براي ابتكاراتي که به نظرم مي رسد، داشته باشم. نيروهاي مؤمني را هم که مي شناسم، بياورم تا با من کار کنند. " همين را پيشنهاد کردم شهيد رجايي فرمودند: " نه، بهتر است همان مأموريت را بپذيريد. " باز هم تقاضا کردم . فكر کنم جلسه سومي که آمدم ـ هر جلسه بيشتر از يك ساعت طول مي کشيد ـ " شهيد باهنر " نيز به عنوان نخست وزير حضور داشت. آقاي رجايي گفت: مطلبي که ما مي گوييم، آن را با حضرت امام در ميان گذاشتيم. ايشان نظر مساعد دارند که برويد اين مأموريت را انجام دهيد. اين را که فرمود، ناخودآگاه از جا بلند شدم. از نظر روحي براي خودم خيلي جالب بود که بي اختيار بلند شدم. گفتم: " چرا نفرموديد که اين را به حضرت امام گفته ايد و ايشان عنايت دارند که اين کار انجام شود؟ اگر فرموده بوديد، همان اول، با توکلي که دارم، مي رفتم و انجام مي دادم. " چهل و هشت ساعت مهلت گرفتم که بروم مشهد زيارتي بكنم. هميشه قبل از مأموريت هاي واگذاري، به مرقد مطهر حضرت رضا علیه السلام مي رفتم. چون از آن توسلاتي که پيدا کرده بودم، خيلي بهره برده بودم. »* برخلاف آن چه که مي پنداشت، وقتي براي هماهنگي به دفتر فرماندهي نيرو رفت، " تيمسار ظهيرنژاد " او را به گرمي پذيرفت و همچنان که از صداقت او انتظار ميرفت گفت: « آقاي صياد، تمامي برخوردهايي که با شما شد و حوادثي که منجر به آن مسائل شد، زير سر اين سرهنگ عطاريان بود. همه اش او در باره ی شما چيزهايي مي گفت و ما فكر مي کرديم درست مي گويد. » آن روز سرهنگ عطاريان هنوز به عنوان يك سرهنگ خوش برخورد در ميانه ی کار بود و هنوز سَر و سِرَّش با حزب توده و شوروي برملا نشده بود. تيمسار قول داد در اين مأموريت از هر نظر او را پشتيباني خواهد کرد. سرهنگ صياد تنها خواهش کرد که اجازه بدهد فرماندهان آن دو لشكر را خود انتخاب کند. تيمسار گفت: « هر کسي را که مي خواهيد معرفي کنید. » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 0⃣6⃣1⃣ اما علي اين فصل را با تنهايي آغاز کرد. وقتي که به منطقه رفت چنان خود را تنها ديد که اگر نبود دستور امام، شايد ترديد مي کرد و کار را شروع نكرده رها مي کرد! کم نبودند کساني که براي بودن در کنار صياد، سر از پا نمي شناختند. همه ی جوانان مؤمن که جان را براي ياري دين خدا به دست گرفته بودند در سيما و کردار او آرزوهاي خود را مي ديدند و برايش عشق مي ورزيدند. فرماندهي که شجاعت و سرنترسي جوانان را داشت و تدبير و دورانديشي پيران را. و نيز بودند کساني که تجربه و تخصص داشتند اما حاضر نبودند خود را به دردسر بيندازند و پا به پاي او بجنگند. دوره ی قبلي او در کردستان نشان داده بود آدمي است سختکوش و اهل خطر. فرماندهي که در خطرناكترين صحنه ها حضور مي يافت، طبيعي است از فرماندهان زير دستش هم همين انتظار را داشته باشد. بنابراين همكاري با صياد يعني خداحافظي با راحتي و آسايش و استقبال از خطر! به کسي پيشنهاد فرماندهي لشكر ٦٤ اروميه را داد، نه تنها استقبال نكرد بلكه پيش فرمانده نيرو رفت و به دست و پايش افتاد تا او را از اين مخمصه نجات دهد! روزي که در مراسم صبحگاه لشكر ٢٨ براي معارفه ی خود و فرمانده جديد آن لشكر شرکت کرده بود، به شدت تنها بود وغم غربت سراسر وجودش را فراگرفته بود. بايد او را فرمانده ارشدش به يگان هاي زير دستش معرفي مي کرد نه اين که خودش، انتصاب خودش به فرماندهي منطقه را به آنان خبر مي داد! و بدتر از اين فرمانده جديد لشكر در مرخصي بود و نتوانسته بود به مراسم برسد. کلافه و سر درگم به جايگاه رفت. ناگهان اتفاقي افتاد که روحيه ی او را ترميم کرد و با جسارت و شجاعت مأموريتش را انجام داد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 1⃣6⃣1⃣ معلوم نيست که آقاي " آذربن " در چهره ی درهم رفته ی دوستش علي چه ديد که در گوش او آيه اي را زمزمه کرد و او را از تنهايي در آورد: « لاتخافا انَّني معكما اسمع و اَري. نهراسيد من خود با شما هستم و ميشنوم و مي بينم. » آن هنگام که موسي و برادرش هارون از سوي پروردگارشان مأمور شدند به سوي فرعون بروند و او را به خدا بخوانند، موسي به خدايش گفت: « ما ميترسيم که او بر ما پيشدستي و يا گردنكشي کند.» پروردگارش فرمود: «نهراسيد من خود با شما هستم و مي شنوم و مي بينم. » * « اين آيه به من انگيزه داد. وقتي که گفت، تبسمي زدم و رفتم پشت تريبون و شروع به صحبت کردم: " من به فرمان آقاي رئيس جمهور و تصويب نيروي زميني مسؤوليت منطقه را بر عهده گرفته ام امروز مراسم را براي معرفي فرمانده جديد لشكر آماده کرديم چون ايشان در استراحت بودند، گذاشتم بعد از استراحت بيايند. بنابراين، تا آمدن ايشان شخصاً اين لشكر را هدايت خواهم کرد. " »* يكي از فرماندهان را به عنوان جانشين خود معرفي کرد و بيدرنگ پرواز کرد به طرف اروميه. متأسفانه کسي که قول داده بود فرماندهي لشكر ٦٤ را قبول کند، نيامده بود. اما با همان روحيه اي که از کلام وحي گرفته بود، به پشت ميكرفون رفت و بعد از معرفي خودش به عنوان فرماندهي منطقه، اعلام کرد فرماندهي اين لشكر تا زماني که فرمانده جديد تعيين شود با خود ايشان است. " سرهنگ اميري " فرمانده يكي از تيپ ها را به عنوان جانشين خود تعيين کرد و لشكر را به او سپرد و رفت به سوي مراغه که تيپ ۳۰ در آن جا اردو زده بود. چنان سر تا پا نشئه ی خدمت بود که اگر لازم بود فرماندهي آن تيپ را هم خود به عهده می گرفت. * « اگر آدمي در سنگرهاي اسلام قرار بگيرد، خداوند هم او را ياري مي کند و به او جسارت، شجاعت و تهَوُر مي دهد. حالتي مي دهد که احساس مي کند همه چيز رو به راه است. اين از شدت توکل به خداست که به عنوان يك نعمت نازل مي شود. البته اينها را که مي گويم، نه اين که خداي ناکرده مدعي باشم خيلي مخلصم. ولي به کارم و به انقلاب عشق داشتم و دلم مي خواست هر کاري که از دستم بر مي آيد، انجام دهم. اين را مي توانم اطمينان بدهم که مايل به انجام هر کاري که از دستم برآيد، بودم حالا به من گفته بودند برو اين کار را بكن، رفتم اين کار را بكنم. مي گفتند فقط با يك تفنگ جنگ کن، مي رفتم و جنگ مي کردم. مسأله اي نبود. مهم اين بود که ببينم تكليف چيست. »* ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 2⃣6⃣1⃣ اما بازگشت دوباره ی سرهنگ صياد شيرازي، حال و هواي ديگري در منطقه ايجاد کرده بود. آساني که عشق خدمت داشتند و او را مي شناختند، به اميد روزهاي خوبي که در پيش مي ديدند، با همه ی وجود آماده ی همكاري با او بودند. فرمانده ی سپاه اروميه که خود از ارادتمندان سرهنگ بود و در روزگار غربتش به همراه ديگر فرماندهان سپاه براي چنين بازگشتي بسيار کوشيده بودند، حالا با تمام وجود اعلام همكاري کرده بود. زمينه از هر حيث براي کار فراهم بود و بايد هر چه زودتر آماده ی کارزار مي شدند. اين را سرهنگ در ديدار با امام جمعه بيشتر فهميد. ملاحسني خود مستقلاً تعدادي تفنگدار داشت که در تمام حوادث کردستان تحت فرماندهي خود او کار کرده بودند و حاضر نبودند زير بليت هيچيك از ارگان ها و تشكيلات رسمي کشور بروند. آقاي حسني وقتي سرهنگ صياد را ديد، گفت براي کمك به او از هيچ کوششي دريغ نخواهد کرد. سرهنگ از فرصت استفاده کرد و پيشنهاد داد که نيروهايش را در اختيار او بگذارد. ملا بيدرنگ گفت: « باشد! » تفنگ خود را هم آورد جلو او گذاشت و گفت: « ما مي خواهيم با ضدانقلاب بجنگيم و ريشه ی آنها را بكنيم. حالا که سرکار هم با اين سوابق درخشانت براي اين کار آمده ايد، ما با تمام وجود آماده ايم تحت فرمان شما وظيفه امان را انجام بدهيم‌ . » علي به زودي فهميد بودنش در اروميه لازمتر است تا سنندج. * « وضع امنيتي اروميه خيلي خراب بود. از محدوده ی شهر که خارج مي شديد، چه از منطقه " دربند "، چه از منطقه ی " دره ی قاسملو " و چه از جاده ی مهاباد، همه جا بعداز فاصله ی کوتاهي، آخر حد تأمين ما بود. از آنجا به بعد، از شمال، جاده ی " قوشچي " ، شبها نا امن بود. از غرب، جاده ی " سرو " تا مرز ترکيه ناامن بود. اصلاً امنيتي نبود. بعضي وقت ها صداي خمپاره یضدانقلاب به گوش مي رسيد. بعضي وقت ها هم به داخل شهر خمپاره مي انداختند. وضع نگران کننده بود. اغلب نيروهاي نظامي را هم در مدخل دره ( شهدا قاسملو) مستقر کرده بودند. يك عده شان را هم چيده بودند توي جاده ی " خوي و قوشچي " . خيلي از نيروها هرز رفته بودند و وضعيت بدي بود. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 3⃣6⃣1⃣ اعتمادي که همه ی گروه هاي مختلف در آذربايجان غربي به او داشتند، سرمايه ی گرانقيمتي بود که بايد از آن براي ايجاد وحدت در ميان نيروهاي موجود در آنجا و ايجاد امنيت استفاده مي کرد. اما سنندج چنان در دستش بود که از راه دور هم مي توانست امور را هدايت کند. براي همين تصميم گرفت قرارگاهش را در اروميه تشكيل دهد. همان قرارگاهي که بعدها به نام حمزه سيدالشهدا نام گرفت و فرماندهي جنگ در شمال و غرب با آن بود. در غياب چند ماهه اش تعدادي از نيروهايش از منطقه رفته بودند. آنها را از شهرهايشان فرا خواند. هنوز يك هفته اي از تشكيل قرارگاهش نمي گذشت که ديد جواني به ديدارش آمده است. او خود را " مهدي باکري " معرفي کرد. فرمانده عمليات سپاه اروميه بود. گفت: « ما آماده ی عمليات هستيم. » توضيح داد که آنها آمادگي دارند با همكاري نيروهاي بارزاني، از محور ديزج، عمليات آزادسازي اشنويه را شروع کنند آنان از آن محور در دو مرحله به اشنويه مي رسيدند. * « خيلي خوشحال شدم از اين که آمادگي عمليات وجود دارد و هنوز وارد نشده ايم، اينها آماده ی عمليات هستند گفتم: " پنج شش روز بيشتر نيست که وارد منطقه شده ام اصلاً توي اين منطقه نبوده ام. نه منطقه را مي شناسم و نه مي دانم نيروها کجا هستند. قبول کنيد که هنوز زود است بخواهم اين عمليات را انجام بدهم. " گفت: " فقط شما به ما اجازه بدهيد، ما شروع کنیم. " گفتم: " بالاخره شما از آن محور مي آييد. دو سه تا محور هم آن طرفتر داريم. بايد از محورهاي ديگر هم فعاليتي انجام شود. بايد نيروها را هماهنگ کنيم تا عمليات انجام شود. اگر تنها برويد و گير کنيد، ما نمي توانيم کمكتان کنيم. " گفت: " بسيار خوب " واقعاً صحنه ی بسيار جالبي بود که فرمانده منطقه از فرماندهان رده ی پايين ترش اجازه بگيرد که به من فرصت بده تا آماده شوم و همپاي شما باشم. حالت هاي آن موقع اينطور بود. گفتم: " به ما فرصت بده. خيلي دوست دارم که اين حالت را نگهداريد چون دنبال همين هستيم. " پرسيد: " چقدر؟ " گفتم: " چهار پنج روز فرصت بده که بتوانم منطقه را بشناسم و ببينم. بالاخره مسؤوليت با من است. " ايشان گفت: " اشكالي ندارد. " ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 4⃣6⃣1⃣ در اين مدت او موفق شد تسلط بيشتري به منطقه و نيروهايش بيابد‌ از آسمان، منطقه ی مورد نظر براي عمليات را شناسايي کرد و برايش طرح ريخت. حمله بايد از سه محور انجام مي شد. نيروهاي سپاه و " کردهاي بارزاني " به فرماندهي برادر باکري بايد از منطقه ی " زيوه " حمله مي کردند و نيروهاي ژاندارمري از جاده ی " نقده ـ اشنويه " و نيروهاي منتخب لشكر ٦٤ نيز " از محور جلديان ـ صوفيان " بايد به آنان مي پيوستند. عمليات سه روز طول کشيد. نيروهاي سپاه به راحتي در همان شب اول به دروازه ی اشنويه رسيدند، اما نيروهاي عمل کننده در دو محور ديگر به مشكل برخوردند. در اين عمليات سرهنگ صياد، خود، با هليکوپتر در ميان محورها مي گشت و آنان را هدايت مي کرد. با اصلاحي که در طرح انجام داد، بخشي از نيروهاي برادر باکري از محور ديگري هم وارد عمل شدند تا اين الحاق بين نيروها انجام گرفت و شهر در روز سوم آزاد شد. اکنون وقت آن بود که سرهنگ صياد و فرماندهانش براي گزارش اين پيروزي به ديدار آقاي رجايي بيايند و‌ به او اطمينان بدهند که ديگر، نگران نفوذ ارتش عراق از آن منطقه نباشد، اما افسوس که اين ديدار صورت نگرفت. در همان ايام رجايي و باهنر بر اثر بمبي که يكي از عناصر وابسته به سازمان مجاهدين خلق در اتاق جلسه ایشان گذاشته بود، سوختند و به خدا رسيدند. بوکان، اکنون تنها شهر کردنشين کشور بود که همچنان گرفتار سلطه ی ضد انقلاب بود. اگر اين شهر آزاد مي شد ارتباط دو استان کردستان و آذربايجان غربي بعد از دو سال دو باره برقرار مي شد. پيش از اين، در روزگار حاکميت بني صدر، سرهنگ صياد، مصمم به فتح آن شهر شده بود که از کار برکنار شد و عجيب اين که در همه ی اين مدت جانشينان او حتي اين شهر کوچك را هم نتوانسته بودند آزاد کنند! براساس همان طرح قبلي ِ سرهنگ صياد، از دو محور مياندوآب و سقز به بوکان حمله مي شد. قرارگاه عمليات در کنار سدي در جاده ی مياندوآب به بوکان تشكيل شد تا به منطقه عمليات نزديكتر باشد. گرداني از تيپ سقز از جنوب وارد عمل شد و نيروهاي تيپ گرگان به همراه تعدادي از نيروهاي سپاه هم از محور مياندوآب شروع کردند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 5⃣6⃣1⃣ اتفاقاً چند روز پيش از اين عمليات، عمليات ديگري هم در جنوب شروع شده بود. عمليات ثامن الائمه ( علیه السلام ) براي شكستن محاصره ی آبادان. اين نخستين عمليات بزرگ ايران در جبهه ی جنگ با عراق بود. هر چند سرهنگ صياد در آنجا نبود ولي در پيروزي آن عمليات نقش مؤثري داشت، زيرا طرح اوليه ی اين حمله از او بود. عمليات شروع شد. نيروهاي سقز با کمترين مشكلي به ارتفاعات مسلط به بوکان رسيدند اما نيروهاي مياندوآب در ميانه ی راه به مشكل برخوردند و درگيري سختي بين آنان و ضدانقلاب در گرفت. حدود ظهر، سرهنگ صياد، خودش را با موتور به محل درگيري رساند. به نيروها نظم و انضباطي بخشيد. وقتي ديد نيروهايش آن قدر بي احتياطند که حتي توپها را به خط اول جنگ آورده اند، دادش درآمد و دستور داد هر چه سريع تر توپها و توپچي ها را نجات دهند. در زير گلوله هاي دشمن اين کار انجام گرفت و او به نقطه ی ديگري رفت. آن روز و در آن لحظه هيچ کس نمي دانست که اين سرهنگ در لباس بسيجي که آرام و قرار ندارد و در زير آتش بي امان دشمن، پشت ترك محافظ سابق قاسملو(۱) ، هر لحظه از نقطه اي به نقطه ی ديگري سر مي کشد، فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران است! حتي خودش هم نمي دانست! جريان از اين قرار بود که بعداز عمليات پيروز ثامن الائمه، در برگشت، تعدادي از فرماندهان عالي رتبه ی جنگ به تهران هواپيمايشان سقوط کرد و همگي به شهادت رسيدند. فرماندهاني مانند " تيسمار ولي فلاحي، رئيس ستاد مشترك ارتش" ، " تيمسار سيد موسي نامجو، وزير دفاع"، " تيمسار فكوري فرمانده سابق نيروي هوايي "، " سردار يوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه " و " محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر‌. " ______________________ ۱. این شخص که نگارنده نتوانست اسمش را پیدا کند، قبلا محافظ قاسملو( سرکرده ی گروه دموکرات کردستان ) بود که بعدها دستگیر می شود و بخاطر برخوردهای خوبی که سپاه با او می کند، جذب آنان می شود. ظاهرا او اطلاعات زیادی از ضد انقلاب داشته و به سرهنگ صیاد نیز ارادت می ورزیده است. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣6⃣1⃣ حجت الاسلام ري شهري از طرف شوراي دفاع مأمور شد براي جايگزيني تيسمار فلاحي با تعدادي افسران انقلابي ارتش مشورت کند. (۱) آن روز صبح در آن جلسه، اولين کسي که نامش به زبان ها آمد، سرهنگ صياد شيرازي بود. يكي از همرزمان سرهنگ نظر ديگري داشت. او که مي دانست صياد بيشتر مرد رزم است تا رياست، پيشنهاد کرد؛ تيمسار ظهيرنژاد به رياست ستاد مشترك منصوب شود و سرهنگ صياد براي فرماندهي نيروي زميني. آقاي ري شهري نيز از اين نظر دفاع کرد و بعد معلوم شد نظر شوراي عالي دفاع هم همين بوده است. صياد، آن روز جوان ترين فردي بود که به چنين سِمَت مهمي منصوب مي شد. مسؤوليتي که سال هاي پيش سرلشگر پيري برايش پيش بيني کرده بود! تيمسار يوسفي در پشت سر ستوان علي صيادشيرازي گفته بود: « نام اين آدم را به خاطر بسپاريد. من در ناصيه ی اين جوان آنقدر لياقت مي بينم که اگر بخت يارش باشد و از شرّ حاسدان در امان بماند، روزي فرمانده نيروي زميني ارتش ايران شود !» ______________________ ۱. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در بخشی از یادداشت های آن روزش چنین نوشته است: « پنجشنبه ۹ مهر ۶۰، امروز صبح در منزل آقای خامنه ای جلسه ای داشتیم که جانشین های سران ارتش را که در سانحه ی هواپیما شهید شده اند تعیین کنیم. تیمسار ظهیرنژاد هم شرکت داشت. آقای موسوی اردبیلی، حاج احمدآقا و آقای مهدوی کنی هم بودند. آقای ظهیرنژاد وضع جبهه ها و طرح های آینده ی جنگ را گفت. به ایشان پیشنهاد سِمَت ریاست ستاد شد. راضی نشد و نوعی حذف تلقی می کرد و معتقد بود در نیروی زمینی نقش بهتری دارد و در ستاد نیرویش راکد است. ولی نظر ایشان پذیرفته نشد. برای ستاد، دولتمردان نظامی لازم است. سرانجام ایشان رئیس ستاد مشترک و آقای صیاد شیرازی، فرمانده نیروی زمینی شدند. مساله هماهنگی سپاه و ارتش، در انتخاب آقای صیاد نقش داشت. اختلاف این دو نیرو برای جنگ بسیار ضرر دارد و هماهنگی شان کارساز است. سرهنگ سلیمی به عنوان وزیر دفاع معین شدند و احکام لازم تهیه شد. امام، امروز حکم ها را صادر کردند و نخست وزیر، آقای سلیمی را به شورای ریاست جمهوری پیشنهاد کرد. » ( کتاب عبور از بحران، خاطرات سال ۶۰، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، ۱۳۷۸، ص ۳۰۹ ) ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣6⃣1⃣ حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني که در نبود رئيس جمهور، رياست شوراي عالي دفاع را به عهده داشت، در نامه اي به امام نوشت: « محضر شريف فرمانده کل قوا حضرت امام خميني (مدظله العالي ) با توجه به انتصاب تيمسار ظهيرنژاد به سِمَت رياست ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران، به موجب تصويب شوراي عالي دفاع در جلسه ی فوق العاده ی نهم مهر ماه ١٣٦٠، بر اساس ( بند د) اصل ١١٠ قانون اساسي، جناب سرکار سرهنگ علي صياد شيرازي، فرمانده عمليات شمال غرب، به عنوان فرمانده نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، خدمت حضرت عالي پيشنهاد مي گردد. » امام در ذيل نامه ی او موافقت شان را اعلام کردند و اين مهمترين خبر ساعت ١٤ روز نهم مهر بود. خبري که مردم نگران ايران را که بعداز حادثه ی سقوط هواپيماي فرماندهان سخت نگران جنگ و جبهه ها بودند، از نگراني به در آورد. اما سرهنگ صياد، انتصابش را ديرتر از همه ی مردم ايران فهميد. او آن روز تا شب مشغول جنگ با ضدانقلاب بود. به همت او مقاومت ضدانقلاب در آن محور درهم شكست و نيروهاي اسلام توانستند غروب به آستانه ی شهر بوکان برسند. اکنون همه ی نيروها از هر دو سو منتظر فرمان او براي حمله به شهر بودند، اما او گفت: « تا فردا صبح کسي حق ندارد به سوي شهر تيري بيندازد. » هر چند اين فرصت باعث مي شد ضدانقلاب از تاريكي شب استفاده کند و به نقطه ی ديگري بگريزد، اما در عوض، شهر، بدون درگيري جدي و آسيب ديدن افراد بيگناه پاکسازي مي شد. سرهنگ بعداز توجيه اين نظر به فرماندهانش به سوي قرارگاه برگشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم