eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
297 دنبال‌کننده
31.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣6⃣1⃣ * « عمليات را متوقف کردم و شب به قرارگاه برگشتم. ديدم همه دارند تبريك مي گويند. گفتم: " ان شاءالله فردا کار تمام مي شود، هنوز تمام نشده. فردا الحاق انجام مي شود. " گفتند: " نه، شما فرمانده ی نيروي زميني شده ايد. " ناخودآگاه غم و کراهتي در قلبم احساس کردم. با شنيدن اين که شده ام فرمانده نيروي زميني ارتش، احساس غم به من دست داد. ريشه يابي کردم که اين غم از چيست؟ غم را از فشار مسؤوليت و سنگيني اش و ناتواني خودم براي اجراي آن ديدم. اگر بخواهيم تمام حساب ها را به خدا برسانيم، آدم براي انجام وظيفه و هر تكليفي که انجام مي دهد، مورد بازخواست قرار مي گيرد. عجيب تحت فشار قرار گرفتم. احساس کردم که خدايا، ما همين طوري داشتيم کار مي کرديم، تازه با اين فشار و سختي، توي دُور افتاده بوديم که بتوانيم ميدان را بفهميم و احساس تسلط کنيم هنوز اين کار تمام نشده، کار سخت تر از آن روي دوشم گذاشتي! » * علي فرداي آن روز را هم در منطقه ماند. کار پاکسازي بوکان و استقرار نيرو در آنجا تا نزديك غروب طول کشيد. غروب به اروميه برگشت تا به تهران برود. بايد خود را به جلسه ی شوراي عالي دفاع آن شب مي رساند. فرصت هيچ کاري نداشت. حتي لباس رزمش را هم عوض نكرد با همان لباس خاکي رنگي که هيچ درجه اي روي شانه اش نبود و خود، آن را لباس بسيجي ناميده بود، به سوي تهران به راه افتاد. تو هواپيما يادش آمد. که ژ ٣ قنداق تاشويي اش هم در دستش است. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣6⃣1⃣ 🌟 بخش سوم: دوران فرماندهی نيروی زمينی تا عمليات مرصاد و پايان جنگ به مجلس که رسيد مدتي از شروع جلسه ی شورا مي گذشت. احساس کرد در آن تميزي راهروهاي ساختمان، اوضاع لباس و سر و وضعش خيلي به ذوق مي زند. مدتي درنگ کرد که به دانشكده ی افسري برگردد لباس مناسب تري بپوشد. اما ناگهان تصميم گرفت با همان هيأت و ترکيب، داخل اتاق شود به هر حال مملكت در حال جنگ بود بايد همه اين را درك مي کردند. اتفاقاً تعدادي از فرماندهان لشكرهاي عمل کننده در عمليات اخير هم در آنجا بودند و نسبت به انتصاب او شاکي بودند و فرماندهي نيرو را فراتر از قد و قامت او مي دانستند! بعضي از آنها بر خلاف آداب و رسوم ارتش و نظام، حتي نتوانستند ناخشنودي خود را از اين مسأله در حضور سران کشور پنهان کنند. * « رفتيم در جلسه. در آنجا مسؤولين حضور داشتند. چهار فرمانده لشكر ارتش هم در جلسه بودند. وقتي وارد شدم، با خود گفتم: " با اينها چگونه برخورد کنم. چون سن و سالشان از من بالاتر بود و من عملاً سرگرد بودم. درست است به من سرهنگي موقت داده بودند ولي در ارتش، فرهنگ درجه مطرح است. حتي يك روز ارشديت هم حرف است و يكي که نسبت به ديگري ارشدتر است، احساس امتياز مي کند، چه برسد به اين که چند سال ارشدتر باشد و دوره هاي بيشتري ديده باشد! " چهار فرمانده لشكر در آنجا بودند که اين چهار تا، به صورت طبيعي، درجه هايشان سرهنگي بود. بعضي از آنها در سطح بازنشستگي بودند. اول فكر کردم که با اين چهار نفر چكار کنم تا در اولين برخورد از من دوري نكنند. درجه نداشتم و با تفنگ هم بودم. رفتم داخل. تصميم گرفتم به همه ی آنها سلام کنم؛ برخلاف مقررات ارتش که بايد به فرمانده سلام بدهند! گفتم: " سلام مي کنم؛ درجه که ندارم، حالا کي به کي است. " » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 0⃣7⃣1⃣ * « سلام کردم و چهار تا جواب گرفتم. چهار جواب که از نظر رواني، به اين ترتيب بود: يكي جواب سلام را خيلي محبت آميز داد؛ که من با شما دوست هستم. آن شخص، زماني که در کردستان بودم، لشكرش تحت امرم بود و من او را منصوب کرده بودم. در نتيجه، با سابقه ی دوستي جواب سلامم را داد و احساس محبت کرد. يك فرمانده آمد سلام کرد. در چهره اش نگاه کردم حدود پنجاه و سه يا چهار سال داشت؛ شهيد "سرتيپ نياکي " فرمانده لشكر ٩٢ زرهي اهواز. او آن قدر مقيد به قوانين و مقررات نظامي بود که چون فرمانده نيرو بودم، طبق مقررات جواب سلام مرا داد. احترام نظامي محكم ولي خشك به جا آورد. در آن جواب سلام، محبت قلبي نبود. چون نظامي بود، طبق مقررات به وظيفه اش عمل کرد يعني به خودش قبولانده بود که بايد جواب سلام را با احترام نظامي محكم بدهد. سومين چهره، با يك حالت تحقير و حالتي که برايش خيلي سخت بود، دستش را دراز کرد و دستي داد. در آن نه آثار محبت بود و نه انضباط نظامي. چهارمي به من پشت کرد و نگاهش را به آن طرف چرخاند. خودش را زد به اين که اصلاً مرا نديده. معلوم بود که در درونش جنگي برپا است و برايش سخت است حتي جواب سلام مرا بدهد. که احساس کند من فرمانده جديد نيروي زميني شده ام و او احساس کند موظف است به عنوان يكي از فرماندهان لشكر، احترام نظامي اعمال کند او اعتنايي نكرد. همه ی اينها در يك لحظه رخ داد؛ ولي براي من پايه ی خوبي بود. اولين بهره برداري که از اين صحنه کردم، گفتم: " آقايان فرماندهان لشكرها، فردا تشريف بياورند دفتر من. " بايد زودتر در انتصابات، تجديدنظر مي کردم و مي ديدم چه کساني با من کار مي کنند. پرسيدند: " کي بياييم؟ " گفتم: " شما و شما ساعت شش، شما و شما ساعت هفت. " آنها را بر مبناي برخوردشان طبقه بندي کردم. روحيه ی اولي و دومي آهنگي داشت که حس کردم مي توانيم با هم همكاري کنيم. با دو نفر ديگر بايد جداگانه صحبت مي کردم تا از نظر رواني تداخل پيدا نكند. » * (۱) فردا صبح سپيده سر نزده، فرمانده جديد نيرو در لويزان در دفتر کارش بود. تا او به تهران برسد، تعدادي از دوستانش ستادي تشكيل داده بودند و بعضي کارهاي مقدماتي را انجام داده بودند. ______________________ ۱. آقای هاشمی رفسنجانی در یادداشت روزانه ی آنروزش نوشته: " جمعه ۱۰ مهر ساعت ۵ بعدازظهر، شورای عالی دفاع در مجلس تشکیل شد. چند نفر از فرماندهان لشکرها از انتصاب آقای صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ناراضی بودند. فرمانده نیروی هوایی و آقای ری شهری آمدند و تا ساعت ده شب، درباره ی نیروی هوایی و برنامه ی عملیات و پاکسازی و اختلافاتشان با نیروی زمینی، مذاکره داشتند. " ( عبور از بحران، ص ۱۱۳ ) ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 1⃣7⃣1⃣ شايد علي در آن لحظه، روزي را به ياد آورد که براي اولين بار به اينجا آمده بود. تيمسار اويسي، فرمانده نيرو، او را به خاطر موفقيتش در آمريكا، به حضور خواسته بوده. علي از کرمانشاه خود را به تهران رسانده بود، اما سه روز پياپي! از صبح تا غروب، پشت در اتاقِ تيمسار ماند تا فقط چند لحظه او را ببيند. ساعت شش صبح سرهنگ لطفي و سرهنگ نياکي آمدند همچنان که پيش بيني مي کرد مشكلي براي همكاري با او نداشتند. به دستور فرمانده جديد نيرو برگشتند بر سر يگان هايشان، لشكرهاي ١٦ و ٩٢. سپس دو فرمانده بعدي آمدند. گفت: « آقايان، شما کم و بيش با وضعيت و روحيات من آشنا هستيد، اوضاع جنگ و جبهه ها را هم مي دانيد. آيا حاضريد با من همكاري کنيد؟ » * « همان کسي که روز قبل اعتنا نكرده بود، در يك جمله گفت: " براي حضرت امام چه اشكال داشت درجه ی سرتيپي به شما بدهد و بعد از يكي ـ دو ماه، يك درجه ی سرتيپي هم به ما بدهد؛ به عنوان اين که در جبهه زحمت کشيديم و کار کرديم. " ديدم اصلاً مايه ی صحبت او با سؤال من فرق مي کند. جلسه شايد يك ساعت و نيم طول کشيد. گفتم: " خيلي عذر مي خواهم، مطلبم چيز ديگري است. " خدا کمك کرد چيزهايي به زبان آوردم. چيزهايي مانند اين که من به دنبال کار هستم و اصلاً دنبال اين نيستم که درجه يا مقام بگيرم. ما تمام حواسمان به اين است که جلوي دشمن را بگيريم. حالت روحي ما اين است که در التهاب بيرون راندن دشمن هستيم. شما چيزهايي مي گوييد که من نمي فهمم ـ از نظر نظامي مي فهمم، چون نظامي هستم ـ ولي در اين زمان، اين روحيه را ندارم. اصلاً اين صحبت ها را نكنيد. هماني که اعتنايي نكرده بود، گفت: " اجازه بدهيد من بروم و در ستاد مشترك کار کنم. نمي توانم اينجا کار کنم. " گفتم: " با احترام شما را مي فرستم.‌" ديگري که معتدل تر بود، گفت: " اگر خواستيد من با شما کار مي کنم. " مايل نبودم که او کار کند. سابقه اش را پرسيده بودم. رغبتي براي انجام مأموريت در جبهه نداشت. به سرعت او را عوض کردم و " سرهنگ حسني سعدي " را به عنوان فرمانده لشكر ٢١ حمزه معرفي کردم که خيلي خوب به کار چسبيد. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 2⃣7⃣1⃣ بعد از آن جلسه سرهنگ صياد در نخستين روز کاريش در فرماندهي نيرو، به خوزستان رفت تا از نزديك منطقه ی عملياتي ثامن الائمه (ع) و رزمندگان لشكر ٧٧ خراسان را که در اين عمليات شرکت کرده بودند، ببيند. در همين سفر به دزفول رفت و از قرارگاه مقدم نيروي زميني در جنوب بازديد کرد. اين قرارگاه در کارخانه لاستيك سازي و در عمق ١٤ متري زمين بود. از نظر امنيتي فوق العاده مستحكم و مطمئن. اما او آنجا را نپسنديد. در ديدار با اعضاي ستاد و افسران عملياتي، دو چيز گفت. اول اين که تا دو روز ديگر اين قرارگاه بايد به اهواز منتقل شود. معتقد بود: « که حضور هر چه نزديك تر قرارگاه فرماندهي با يگان هاي در خط، علاوه بر بالا بردن روحيه ی رزمندگان، سبب مي گردد که فرمانده، اطلاعات دقيقي از جبهه و وضعيت يگانهاي رزمي داشته باشد و ارتباط نزديكتري هم با رزمندگان ايجاد نمايد. » (۱) ديگر اين که آن روز، از آنان براي عمليات آينده طرح خواست و با اين تأکيد که: « از اين به بعد عمليات با مشارکت کامل سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي، از مرحله ی طرح ريزي تا اجرا بوده و سپاه پاسدارن با بسيج نيروهاي مردمي، قادر به تهيه ی نيروي مورد نياز براي اجراي عمليات آفندي وسيع مي باشد و لذا با تهيه ی توان رزمي کافي که از مشارکت نيروهاي مردمي و ارتش به دست مي آيد، اجراي عمليات آفندي وسيع و قاطع بر عليه دشمن امكانپذير مي گردد. »(۲) سرهنگ صياد نام اين ترکيب را ادغام مقدس گذاشته بود. او به اين طرح بسيار اعتقاد داشت و رمز موفقيت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران را بر دشمن در آن مي دانست او پيش از اين در کردستان اين وحدت را تجربه کرده بود و معجزه ی آن را ديده بود. لذا بعداز آن هر گاه که سخن از طرحي براي مقابله با ارتش عراق به ميان مي آمد روي اين ترکيب تأکيد مي کرد و مي کوشيد در طرح هايش آن را بگنجاند. او هنگامي براي شكست حصر آبادان پيشنهاد عمليات مشترك ارتش و سپاه را کرد که هيچ يك از فرماندهان عاليرتبه ارتش نمي توانستند آن را بپذيرند. _______________________ ۱. کتاب " عملیات طریق القدس " نوشته ی سرتیپ دو مسعود بختیاری ( افسر عملیاتی قرارگاه کربلا در هنگام این عملیات ) ۲. همان منبع ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 3⃣7⃣1⃣ آنها که خود عمدتاً از دوستان و وفاداران نظام جمهوري اسلامي بودند، به کارآيي نيروهاي مردمي و سپاه و بسيج باور نداشتند و مي گفتند در اين صورت به يار نرسيده از ديار هم باز خواهيم ماند! منظورشان اين بود که وجود نيروهاي مردمي و پاسداران در ميان ارتش، باعث خواهد شد نيروهاي ارتشي هم از کارآيي بيفتند و بي نظمي بر آنها حاکم شود. اما عمليات ثامن الائمه که با حضور يگان هاي لشكر ٧٧ خراسان و ١٥ گردان از سپاه انجام شد، درستي اعتقاد سرهنگ صياد را به اثبات رساند. در اين عمليات براي نخستين بار در عمر يك ساله ی جنگ، پيروزي بزرگي نصيب ايران شد. اقدام مهم ديگر سرهنگ صياد، ايجاد تغييرات در رده هاي بالاي فرماندهي در نيروي زميني بود. اين کار بسيار سخت و حساسي بود. هنوز به ياد داشت که يك سال پيش به علت تغيير دو فرمانده لشكر در منطقه کردستان، چنان مورد انتقاد قرار گرفت که نهايتاً منجر به عزلش شد، اما اين بار نيز او از آن تجربه ی تلخ نهراسيد و با شجاعت تمام، جوانان انگيزه دار و لايق را در سِمَت هاي بالاي فرماندهي گمارد و نتيجه هم گرفت. اما استفاده از نيروهاي جوان به معني ناسپاسي از تجارب متخصصان سن و سال دار نبود. بزرگان نيروي زميني، يكي از عوامل موفقيت هاي سرهنگ صياد را احترام به تخصص و تجارب ريش سفيدان فن مي دانند. هنوز بيست روزي از فرماندهي او نمي گذشت که قرارگاه عمليات نيروي زميني در جنوب، مرکز تجمع استادان بزرگ جنگ شد. به دستور سرهنگ، دانشكده ی فرماندهي (و ستاد) دافوس موقتاً تعطيل شد (۱) و استادان دانشمند آن به جبهه آمدند تا در ستاد فرماندهي تجارب علمي خود را در عمل پياده کنند نخستين مأموريت آنان طرح ريزي ده عمليات بزرگ بود. اکنون همه ی چشم ها به جبهه ها دوخته شده بود و مردم، سخت در انتظار شنيدن اخبار پيروزي هاي ارتش و سپاه اسلام بودند. و سرهنگ صيادشيرازي در يك آزمون مهم تاريخي قرار گرفته بود. آيا او مي توانست از اين آزمون سرافراز بيرون بيايد و نامش در تاريخ ايران به نيكي بماند؟ ________________________ ۱. ظاهرا آن زمان فاقد دانشجو بوده است. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 4⃣7⃣1⃣ به ابتكار سرهنگ صياد، قرارگاه مشترك ارتش و سپاه برپا شد. در ابتداي جلسه سرهنگ، خود، قرآن خواند و سپس فرماندهان حاضر با او دعاي فرج را زمزمه کردند. اکنون او به يكي از آرزوهاي بزرگش دست يافته بود و به آينده ی اين وحدت که سفارش هميشگي امام بود، بسيار خوشبين بود و نيز بسيار نگران. اما هر چه که بود به خدا توکل کرد و در اين راه پيشقدم شد. * « در اين جلسات هميشه نگران بوديم که اگر بچه هاي سپاه و ارتش را تنها بگذاريم، ممكن است روي اختلاف فرهنگ هايي که دارند، به صورت داغ باهم درگير شوند. اين بود که سعي مي کرديم من و برادر رضايي روي جلسات اشراف داشته باشيم. هميشه در جلسات حضور داشتيم. دو وزنه بوديم که همه توجه داشتند و رعايت حال را مي کردند. »* اکنون نوبت کارزار بود. او در ابتداي انتصابش قول حمله ی بزرگي را به ملت داده بود. حالا ديگر همه ی چشم ها به جبهه ها بود. بعداز عمليات ثامن الائمه، انتظارات مردم و مسؤولان از نيروهاي مسلح بيشتر شده بود. حالا که آبادان از محاصره درآمده بود، آزادي خرمشهر خواسته ی بزرگ آنان بود. اما آيا امكانات لازم براي اين کار فراهم بود؟ * « تنها راه پيدا کردن هدف، توجه به اصل صرفه جويي در قواست. نيروهايمان کم بود. نيروي ارتش پشت خاکريزها بودند و معمولاً در هر تك، فرمانده، مجاز نيست با نيروهايي که در خط دارد، تك را انجام دهد. ممكن است که تك نگيرد و پيشروي درست انجام نشود، در نتيجه، هم خط از دست مي رود و هم نيروها. خطر هم هست که دشمن پيشروي کند. اين يك ريسك خطرناك بود. در آن موقع تنها نيرويي که مي توانست آزاد در دست ما باشد. - آن هم نه آزادي که با اطمينان آن را عقب بياوريم بلكه بايد نزديك هاي خط مي بود که اگر يك موقع گير کرديم، از آن استفاده کنيم ـ يك تيپ زرهي از لشكر ٩٢ بود؛ به اضافه حدود سه تيپ از بچه هاي سپاه. سه تيپي که بچه هاي سپاه داشتند، تازه تشكيل و تازه کار بود. يعني تا آن موقع تجربه ی تيپي نداشتند. اولين بار بود که مي خواستند از گردان به تيپ ارتقا سازمان دهند. تعدادي هم گردان مستقل داشتند. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 5⃣7⃣1⃣ طبيعي است که با چهار تيپ نيرو نمي شد براي آزادي خرمشهر عمليات کرد. بنابراين بايد دنبال منطقه اي مي گشتند که نيروي کمتري ببرد و نتيجه ی بيشتري داشته باشد. اين منطقه را در جبهه ی مياني خوزستان يافتند منطقه اي به پهناي شمال و جنوب رودخانه ی کرخه و به عمق تا آن سوي " تنگه ی چزابه ". اين منطقه داراي ويژگي هايي بود که نظر کارشناسان را به خود جلب کرد. اول اين که شهر " بستان " در اين مسير بود و آزاد مي شد. در اين صورت اين نخستين شهري بود که از اشغال آزاد مي شد و از نظر تبليغاتي و سياسي، در جهان قابل توجه بود و در داخل نيز مي توانست روحيه ی مردم را بالا ببرد و نيروهاي تازه نفسي را به جبهه ها گسيل کند. گذشته از اين، چون منطقه داراي تپه هاي رملي و شن هاي رواني بود، به طور طبيعي پراکندگي بين نيروهاي دشمن وجود داشت. بنابراين حتي با نيروهاي کمي که ايران داشت نيز مي شد عمليات کرد. علاوه بر اين ها اگر " عمليات کربلاي ١ " موفق مي شد، دو دستاورد نظامي بزرگ ديگري هم داشت. دشمن اگر تا مرز، عقب رانده مي شد، ارتباط زميني اش با نيروهاي جبهه ی شمالي و جنوبي اش قطع مي شد و اين براي عمليات بعدي و مخصوصاً براي عمليات آزادسازي خرمشهر بسيار مؤثر بود، زيرا تا نيروهاي جبهه ی شمالي به کمك نيروهاي جبهه ی جنوب بيايند، بايد از داخل خاك عراق دور مي زدند که خود اين چند روزي زمان مي برد. ديگر اين که تنها راه ورود دشمن به خاك ايران در اين منطقه، تنگه ی چزابه بود. اگر اين تنگه حفظ مي شد، دشمن پشت باتلاق هورالعظيم گير مي کرد و در نتيجه لشكر ٩٢ زرهي تماماً و دو تيپ از لشكر ١٦ و نيز تعدادي از نيروهاي سپاه که فعلاً در اين جبهه مشغول پدافند بودند، کاملاً آزاد مي شدند تا براي حمله هاي بعدي در دست فرماندهان باشند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣7⃣1⃣ اما همه ی اينهايي که برشمرده شد، هنگامي به دست مي آمد که این عملیات با موفقیت انجام می شد و به تمام اهدافش مي رسيد. ولي به عقيده ی تعدادي از متخصصان، عمليات در جبهه اي با اين وسعت، کار ساده اي نبود زيرا قبل از اين هم فرماندهان پيشين ارتش، متوجه اهميت اين منطقه شده بودند و چند بار بخت خود را آزموده بودند ولي به موفقيت چشمگيري دست نيافته بودند. طراحان عمليات نظامي مي گويند، حمله به مواضع دشمن به دو صورت رخنه اي يا تك از روبه رو و احاطه اي يا نفوذ به عقبه دشمن صورت مي گيرد. در طرح اولي که با « تك به مواضع مستحكم پدافندي دشمن و شكافتن و ايجاد رخنه در آنها به سوي هدف هاي تعيين شده ی نهايي پيشروي صورت مي گيرد» (۱) لازمه ی موفقيت، داشتن امكانات و تجهيزاتي حداقل دو برابر دشمن روبه روست اما در دومي لزوماً اين طور نيست « زيرا اجراي مانور احاطه اي برعليه دشمن و تك به جناح و عقبه ی او سبب از هم پاشيدگي سريع نيرو و سيستم فرماندهي و سقوط مواضع دشمن شده و نتايج درخشان و چشمگير و موفقيت آميز را به بار مي آورد. » طبيعي است که طرح مانور احاطه اي بر مانور رخنه اي ترجيح دارد و اصولاً « هر فرمانده و طراح عملياتي در موقع طرح ريزي عمليات، همواره در صدد پيدا کردن راهي براي تهديد جناح و عقبه دشمن و کسب پيروزي سريع و قابل اطميناني به همين طريق است و به اين خاطر طرفين درگير همواره توجه خاصي به برقراري تأمين جناح و عقبه ی خود داشته و اقداماتي مبذول مي دارند تا پهلوها و عقبه ی خود را از گزند دسترسي خصم، مصون و محفوظ دارند. »(۲) اما به گمان فرماندهان در اين منطقه راهي براي نفوذ به عقبه و جناح دشمن وجود نداشت لذا براي اين عمليات ناچار مانور تك از روبه رو را برگزيده بودند. تيمسار فلاحي از فرماندهاني بود که به ارزش اين منطقه واقف بود و تصميم به عمليات در اين جبهه داشت و تا روز شهادتش نيز از اين کار نااميد نبود. پيش از عمليات ثامن الائمه (ع) در ١١ شهريور ٦٠ عملياتي به همين منظور شروع شد. در اين حمله سه تيپ از ارتش، دو گردان از گروه جنگ هاي نامنظم شهيد چمران و يك گردان از سپاه، شرکت داشتند. اين عمليات شكست خورد و تلفات سنگيني به بار آورد، تنها نتيجه ی آن دست يافتن به يك تپه ی رملي کوچكي بود که بعدها تپه سبز نام گرفت. نيروهاي خودي وقتي به بالاي اين تپه رسيدند توانستند آن سوي خاکريز دشمن را ببينند. مهندسي رزمي دشمن با مهارتي قابل تحسين از تلفيق موانع طبيعي و مصنوعي، سد رعب انگيز و نفوذ ناپذيري را خلق کرده بود که رسيدن به آن سويش را غير ممكن مي ساخت. ________________________ ۱. کتاب " عملیات طریق المقدس "، نوشته ی سرتیپ مسعود بختیاری، نشر بنیاد حفظ و نشر آثار ارزش های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران. ۲. همان منبع ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣7⃣1⃣ يك خط پدافندي طولاني و مستحكم از دامنه هاي رملي کوه " ميشداغ " در شمال کرخه شروع مي شد و در حاشيه ی جنوبي کرخه به رودخانه ی " نيسان " مي رسيد . « دشمن متجاوز، در شمال کرخه از کناره ی رودخانه در حوالي آبادي " جابر همدان " به خط مستقيم رو به شمال تا تپه ماهورهاي رملي غير قابل عبور دامنه ی ميشداغ، يك خاکريز ديوار مانند به ارتفاع ۲/۵ متر و عرض بيش از ٣ متر که خط آن کاملاً کوبيده و محكم شده بود، به وجود آورده و در داخل آن سنگرهاي جنگ افزار انفرادي و اجتماعي و پناهگاه نفرات را به صورت چسبيده و مرتبط به هم احداث نموده بود که به کيسه هاي شن و الوار تيرآهن و نبشي هاي ضخيم و سطحه هاي فلزي مسقف و محكم شده بودند با فاصله ی هر ١٠٠ متر، يك سكوي آتش براي تانك يا نفربرهاي حامل موشك ماليوتكا در پشت اين خاکريز تهيه گرديده بود. طول اين خاکریز که از جنوب به مانع رودخانه اي کرخه و از شمال به زمين هاي رملي متكي مي گرديد، حدود ٦ کيلومتر بود و در انتها يعني در زمين هاي رملي، با يك زاوية تقريباً ٧٠ درجه به سمت غرب پيچيده و در حدود ۲/۵ الي ٣ کيلومتر ديگر در امتداد و چسبيده به تپه ماهورهاي رملي ادامه مي يافت که طبعاً اين قسمت براي برقراري تأمين در پهلوي شمالي تهيه گرديده بود. اين خاکريز که به خاطر شكل آن به خاکريز عصا موسوم شده توسط يگان هاي پياده و مكانيزه ی دشمن و با تانك و انواع جنگ افزارهاي انفرادي ضد زره به صورت متراکم اشغال و پدافند مي گرديد. استعداد اين نيروها به بيش از يك تيپ تقويت شده، بالغ مي شد. از اين خاکريز تا شهر بستان که مسافتي نزديك ٢٠ کیلومتر بود دشمن براي سازمان دادن پدافند در عمق، خاکريزهاي عرضي و طولي متعدد ديگري نيز که به صورت مواضع پدافندي آرايش يافته بودند ايجاد نموده بود تا هرگونه رخنه و نفوذ را به اين منطقه از شرق به غرب يا از شمال به جنوب کنترل و خنثي نمايد. » (۱) ________________________ ۱. عملیات طریق القدس، ص ۶۳ تا ۶۵ ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣7⃣1⃣ " نيروهاي متجاوز عراقي در جلوي خاکريز مقدم موسوم به عصا، ميدان ميني به عرض ٢٠٠ متر از انواع مين هاي ضد نفر، ضد تانك، جهنده و روشن کننده که در سراسر طول خاکريز به صورت پيوسته اي ادامه داشت، ايجاد کرده و جلوي ميدان مين و خاکريز مزبور با کشيدن رشته سيم هاي خاردار حلقه اي و عمودي، مانع ديگر ايجاد کرده بودند. اين ميدان مين با آتش تيربارهاي سنگين و جنگ افزارهاي سبك ضد زره که در سنگرهاي مسقف داخل خاکريز قرار داشتند، پوشيده مي شد. به علاوه در جلوي ميدان مين ياده شده که به صورت منظم بود، يك ميدان مين نامنظم به عرض ١٠٠ متر ايجاد گرديده بود. مواضع اصلي پدافندي دشمن در ساحل جنوبي کرخه در امتداد خاکريز عصا و با همان ويژگيها و مشخصات و حتي مستحكمتر از آن احداث شده بود. » خلاصه اين که عراقي ها در خاك ايران دژي پيرامون خود ساخته بودند که خيال مي کردند در پناه آن مي توانند براي هميشه آسوده خاطر باشند! و تا روزي که خود بخواهند در خاك ايران بياسايند. حال در چنين اوضاعي فرماندهان ارشد ارتش و سپاه مي خواستند دوباره در اين منطقه عمليات کنند و از قضا به جز حمله از روبه رو راهي ديگري هم به ذهنشان نمي رسيد. جلسات در ميان موج هاي ترديد و اميد برگزار مي شد. « تعدادي از طراحان عملياتي معتقد بودند که به فرض شكستن و ساقط کردن خطوط مقدم پدافندي دشمن، به علت عدم وجود نيروي تازه نفس براي استفاده از موفقيت تأمين هدف هايي در عمق و کسب يك برتري ارزنده ی نظامي براي خودي، مقدور نبوده و به علت خستگي و تلفات وارده به نيروهای تكاور ادامه ی عمليات و پيشروي بيشتر ممكن نيست و خلاصه اين که نتيجه ی عمليات حداکثر چيزي بيش از يك پيشروي چند کيلومتري و تصرف يكي دو خاکريز از دشمن بيشتر نخواهد بود. » اما انتظار مسؤولان و مردم، از سرهنگ صياد و ديگر فرماندهان بزرگ، بيشتر از اين بود و آنان در واقع خواهان حمله هايي بودند که به زودي سرنوشت کلي جنگ و جبهه ها را رقم بزنند. ________________________ ۱. همان منبع ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣7⃣1⃣ در قرارگاه بازهم دنبال راه هاي ميانبر گشتند. آنچه که مسلم بود در معبرجنوبي کرخه اميدي به دست يافتن به عقبه ی دشمن نبود و اما در معبر شمالي به عقيده بعضي ها از جمله فرماندهان سپاه مي شد چنين روزنه اي را يافت. سپاه معتقد بود مي تواند ٩ گردان پياه از نيروهاي بسيجي را در قالب يك تيپ از ميان رمل ها عبور دهد. به اين اميد، گروه هاي شناسايي فعاليت هاي خود را زيادتر کردند. آنان هفته هاي متوالي در شرايط طاقت فرساي بيابانهاي خوزستان و طوفان هاي شن، با پاي پياده در دل رمل هاي داغ و سوزان به شناسايي پرداختند. * « برادران سپاه پيشنهاد کردند که مي خواهيم با برادران ارتش به شناسايي برويم. بچه هاي سپاه معتقد بودند که مي شود حمله کرد و ارتشي ها مي گفتند: " عمق عمليات زياد است و نمي شود. " از اين نگران بوديم که اگر اينها باهم به شناسايي بروند، اختلاف سن و اختلاف روحيه دارند و ممكن است در راه، گرفتاري پيش بيايد. برادر " غلامعلي رشيد " مسؤول عمليات سپاه و سرتيپ " شهيد نياکي " فرمان ده لشكر ٩٢ زرهي اهواز گفتند: " باهم ميرويم شناسايي. " با چند نفر ديگر رفتند و بعد از دو سه روز برگشتند. ما نگران بوديم که اينها گزارش تلخ بدهند. احتياط کرديم و گفتيم: " جدا جدا گزارش بدهيد. " اول، سرتيپ شهيد نياکي آمد. ايشان حدود ٥٨ سال داشت. آمد گزارش بدهد با حالت متحير، چشمانش گرد شده بود. مدام مي گفت: " جناب سرهنگ، من مطمئنم که پيروز مي شويم. " گفتم: " خوب، چه شده؟ موضوع چيست؟ " گفت: " من مطمئنم. " چند بار اين را تكرار کرد. پرسيدم: " چه ديدي؟ " گفت: " اين برادرها ما را يك جاهايي بردند که اصلاً آنجاها را نديده بوديم. درست قلب و پشت دشمن است. جاهاي آسيب پذير است. ما اگر با نيروي کم ـ چون نيروهايمان کم است ـ حمله کنيم، دشمن همانجا کارش تمام است. " خوشحالي در قلبم افتاده بود. حالت خودم را مي گويم خوشحالي به اين خاطر نبود که جايي پيدا شده و مي توان عمليات را انجام داد، بلكه بيشتر به اين خاطر بود که خداوند تفضل کرده و حالا که اولين بار است داريم براي خدا مي جنگيم، اين چهره هاي قديمي ارتش اينطور آماده مي شوند و اظهار اميدواري مي کنند.... » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم