🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 0⃣8⃣1⃣
* « اينها، جدا از تخصص و علم و دانشي که داشتند ـ همه ی درجات تحصيلي را گذارنده و خيلي مسلط بودند. مسائل علمي و نظامي، هميشه جلوي چشم آنها بود ـ حالا آن مسائل کنار رفت و اين اميدواري در قلبش آمد که مي توانيم پيروز شويم و بعد، نكته ی مهمتر، پيوند قلبي با بچه هاي سپاه در اين رفت و برگشت بود. بر مبناي همين اظهارات، اين اميدواري پيش آمد که پيوند ارتشي ها با بچه هاي سپاه قويتر بشود.
نوبت به برادر " رشيد " رسيد. ديدم ايشان هم متحير است. به جاي اين که گزارش بدهد، اولين جمله اي که گفت اين بود:
" من ديگر به اين برادران ارتشي ايمان آوردم. "
پرسيدم: " چه شده؟ "
گفت: " رفتيم شناسايي، حقيقتاً شناسايي سختي بود و فكر ميکردم اينها نمي توانند با ما بياند. سن و سالشان بالاست و مي برند. اينها همه جا آمدند. خودمان خسته شده بوديم . برگشتيم چون خسته بوديم يك شب يك جايي مانديم. صبح زود، نماز خوانديم و خوابيديم. نور و حرارت آفتاب مرا بيدار کرد. چشمهايم را به زور باز کردم و ديدم يكي دارد ورزش مي کند. ديدم سرهنگ نياکي است که دارد ورزش مي کند. عجيب بود ما حالش را نداشتيم برخيزيم ولي ايشان ورزش ميکرد. اصلاً حالتي بود که گفتم اي بابا، ما هنوز اينها را نشناختيم. هر دو گزارش، جدا از آن مسأله ی گزارش عملياتي، براي ما خيلي معنا داشت. اين صحنه خيلي دلچسب و درس دهنده بود. » *
پيشنهاد سپاه، در طرح عمليات گنجانده شد. بايد تيپ مزبور به طور مخفيانه در منطقه ی رملي نفوذ مي کرد و همزمان با عمليات به شكل تك رخنه اي در جنوب کرخه و محورهاي ديگر، آنان نيز دشمن را غافلگير مي کردند و به قلب و عقبه ی دشمن ميتاختند و بعد از انهدام توپخانه، خود را به تنگه ی چزابه مي رساندند تا مانع از رسيدن نيرو و تجهيزات شوند.
اما بعد از بررسي هاي بيشتر، موفقيت اين تيپ مورد ترديد قرار گرفت. زيرا آنان بعداز هشت کیلومتر پياده روي در منطقه ی رملزار، و بعد از گذر از مي دانهاي مين و موانع ديگر، بايد با دشمن درگير مي شدند و پس از موفقيت و انهدام توپخانه، اين بار بايد يازده کیلومتر ديگر ميپيمودند تا به تنگه ب چزابه برسند و آنجا را نيز تصرف کنند و...
بر فرض موفقيت در همه ی اين موارد، آيا بعد از حدود بيست کیلومتر راهپيمايي و جنگ و درگيري، براي آنان رمقي مي ماند که وقتي دشمن پاتك ميزد بتوانند تنگه را حفظ کنند؟
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 1⃣8⃣1⃣
بعضي از ارتشي ها استفاده از يك گردان تانك را بهترين وسيله براي اجراي اين مأموريت مي دانستند. آنها فكر مي کردند اگر بشود تانك ها را از رمل ها گذراند، موفقيت اين گردان بسيار زياد است.
اما:
اولاً، به هيچ وجه نمي شد تانك ها را از ميان آن رملزار گذراند، حتي با استفاده از سطحه هاي فلزي.
ثانياً، هيچ تضميني وجود نداشت در
هنگام اين نقل و انتقالات، دشمن متوجه نشود و عمليات لو نرود.
ثالثاً، در صورت عقب نشيني هيچ راهي براي نجات تانك ها وجود نداشت.
اما از دل اين راه ها و بن بست ها، ناگهان جاده ی پيروزي بيرون آمد که هر دو نظر را تأمين مي کرد.
پشتيباني جنگ جهاد سازندگي، اعلام کرد که مي توانند با حداکثر سرعت، جاده اي در ميان رمل ها بسازند. جاده اي مستحكم که هم خودروهاي سبك بتوانند به سرعت بگذرند و هم تانك ها و ادوات سنگين. اين کار آن قدر باور ناپذير و افسانه اي به نظر مي رسيد که آن روز هيچ يك از بزرگان، اين پيشنهاد را جدي نگرفتند و لابد تنها براي اين که سنگي در تاريكي! انداخته باشند، پذيرفتند و گفتند: « درست کنيد. »
* « سابقه ی کار با جهادگران را از کردستان داشتيم... در جنوب هم وقتي کار مي خواستند، کاري نداشتيم که به آنها بدهيم. خودشان پيشنهاد کردند:
" چون آن محوري را که شناسايي کرديد، همه ی مسير، رملي است، اگر مايل باشيد ما مي توانيم تا نزديكي هاي دشمن در شن هاي روان، جاده درست کنيم کار بسيار سختي بود.
با خود گفتم:
" بگذاريم کار کنند. "
هيچ اميدواري نداشتيم به اين که بتوانند کارشان را تمام کنند. »*
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 2⃣8⃣1⃣
از صبح فردا، ٨٠ کاميون کمپرسي به راه افتادند تا از آن سوي ارتفاعات الله اکبر خاك رس بياورند روي رمل ها بريزند تا توسط ماشين هاي مختلف راه سازي، پخش و کوبيده شود. اما طبيعت، سر ناسازگاري داشت. هر روز صبح که آفتاب طلوع مي کرد، مي ديدند که شن هاي روان، ساخته هايشان را پوشانده است و گويي هيچ کاري نكرده اند. با عزم راسخي که داشتند به اين نيز فايق آمدند. با گوني ها پراز خاك و شن و ديوارهاي حصيري، سد محكمي ايجاد کردند که ديگر از طوفان هاي شن هم کاري ساخته نبود. آنها بي وقفه کار مي کردند و چيزي نمي گفتند.
اما درست در همان ايام، سرهنگ صياد روزهاي سختي را مي گذراند. او قول عمليات در ماه محرم را داده بود.
انتظار همگان اين بود که حمله در روز عاشورا صورت بگيرد اما حالا ماه رو به پايان بود و آنها مشكل هاي فراوان و جدي بر سر راه داشتند. آنها حتي مهمات کافي براي يك حمله را هم نداشتند. در روزگار فرماندهي بني صدر براي سد پيشروي دشمن بيشتر از همه از توپخانه استفاده شده بود و حالا زاغه ها خالي بودند. سرهنگ، که خود افسر توپخانه بود، اهميت آتش پشتيباني را در حمله بهتر از همه مي فهميد اما با اين حال در برابر استدلال هاي منطقي متخصصان اين کار، ايستادگي مي کرد و حتي يك بار در پاسخ گزارش لشكر ١٦ زرهي در اين باره نوشت:
« کمبود مهمات مهم نيست. خدا با ماست و من هم با شما هستم. »
بار ديگر ناخودآگاه در جواب يكي از افسران قرارگاه گفت:
« مهمات در راه است. »
لحظاتي بعد خود، از اين وعده اي که داده بود، جا خورد و به شدّت نگران شد. او کسي نبود به زبانش دروغ جاري شود. اما بعدها که در بخشي از عمليات، توپخانه هاي دشمن به دستشان افتاد، فهميد که آن وعده از کسي ديگري بوده که به زبان او جاري شده است!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 3⃣8⃣1⃣
با فرمانده ی سپاه، سفري به غرب کردند تا شايد از آنجا کاري بكنند. نتيجه اي نگرفتند. خبر رسيد در جنوب، عراقي ها تكي زده اند و تپه اي را تصرف کرده اند. اخبار اين واقعه در ميان نيروهاي خودي بازتاب خوبي نداشت. طوري که در کرمانشاه، خويشتنداري اش را از دست داد. بر سر تعدادي از نيروهاي خودي که او را به باد انتقاد گرفته بودند، داد زد.
* « اين کار و حمله ی محدود دشمن هر چند ناچيز بود ولي توانست از نظر روحي بر ما تأثير بگذارد. ما به کرمانشاه رفتيم. متأسفانه در آنجا تعدادي از نيروهاي مؤمن دور ما را گرفتند و شروع کردند به بازخواست کردن. حرف هاي عجيبي مي زدند و تضعيف روحيه مي کردند. مي گفتند چرا اين گونه ساکت نشسته ايد، چرا عمليات نمي کنيد؟ ما پس چكار مي کنيم؟ و از اين قبيل حرفهاي سرد. هر چه گفتيم تا ما بخواهيم شكل بگيريم و درست عمل بكنيم يك مقدار وقت مي برد و همه، شب و روز دارند تلاش مي کنند، قبول نمي کردند. فقط مي گفتند الان حوادث مهمي پيش آمده، تپه ١٢٠ را گرفته اند...
با ناراحتي گفتم: " اگر دشمنان مي دانستند که ما دوستاني چون شما داريم، دست از دشمني بر مي داشتند. اين چه حرف هايي است که مي زنيد؟ تپه ١٢٠، تپه ی کوچك رملي است تأثير زيادي در جبهه ندارد که آنجا را عراق گرفته باشد.... جنگ همين است عقب نشيني و پيشروي دارد. » *
براي ديدار با آيت الله صدوقي به يزد رفتند. به اتفاق آن پير روحاني که در آستانه ی پيوستن به ملكوت اعلي بود به مشهد رفتند تا از امام رضا (ع) استمداد بجويند.
وقتي که برگشتند خبر رسيد:
« جاده آماده است ميتوانيد، بازديد کنيد. »
آن روز، جمعه ششم آذر بود و تنها دو هفته از شروع کار جهادگران مي گذشت. آنچه که در برابر چشمان فرماندهان جنگ قرار داشت غرورانگيز بود. عميقاً درك کردند که در برابر عزم بلند انسان مؤمن ايراني، هيچ سدي توان ايستادن ندارد و ايمان آوردند که پيروزي دست يافتني است و درنگ ديگر جايز نيست.
جاده اي محكم به طول هفت کيلومتر از تپه ی سبز شروع مي شد و از دل تپه هاي رملي مي گذشت تا مي رسيد به چند کيلومتري خاکريز دشمن. بعد از اين ديگر زمين سفت بود و وسايل نقليه ی به راحتي مي توانستند تردد کنند. براي جلوگيري از ريزش احتمالي کناره هاي جاده، هزاران کيسه شن در ارتفاع بلندي چيده شده بود. در هر صدمتر فانوس هاي کوچكي به دستك هاي چوبي يا آهني آويخته شده بود تا شب هنگام رزمندگان مسير را گم نكنند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 4⃣8⃣1⃣
* « اين جاده را که ديدم همان حالتي که به سرتيپ شهيد نياکي (در شناسايي با بچه هاي ) سپاه دست داده بود که پيروز هستيم، به ما هم دست داد. جاده، مثل پل پيروزي بود. در همان محوري بود که مي خواستيم برويم. جاي خوبي بود براي حمله. به اين دليل که دشمن فكر کرده بود از جناح چپ او، به علت رملي بودن، نمي توانيم پيشروي کنيم. جاده درست شده بود و معني اش اين بود که تنها با نيروي پياده حمله نمي کنيم، بلكه پشت سر پياده نظام، تانك هم مي تواند برود، نفربر و امكانات پشتيباني مي تواند راه بيفتد و خيلي از مسائل ديگر.
ظهر بود. اول وقت، نماز خوانديم. يكي از سرداران جلو ايستاد و نماز با حالي کنار جاده خوانديم که براي من نماز شكر بود. چون احساس کردم خداوند براي ما مدام مسير را هموار مي کند. در عمليات، نقش اين جاده به اندازه ی چند لشكر بود.(۱)
اما دشمن از آنچه که در جبهه ی مقابلش مي گذشت، بيخبر نبود. اتفاقاً آن روز که فرماندهان جنگ ايران در جاده ی پيروزي به نماز ايستاده بودند، نامه اي فوري و سرّي، به امضاي سرتيپ ستاد ضياءالدين جمال صالح فرمانده منطقة شيب، به يگان هاي عراقي ارسال شد:
« اداره ی کل اطلاعات نظامي ارتش، داراي اطلاعاتي مي باشد که حاکي از قصد دشمن براي هجوم به منطقه ی بستان و هويزه مي باشد. »(۲)
اطلاعات دشمن آن قدر دقيق بود که « حتي درخواست سازمان هلال احمر منطقه اي خوزستان از سازمان هلال احمر تهران به منظور ارسال آمبولانس به اهواز »، «تغيير مكان پاسگاه فرماندهي لشكر ١٦ زرهي به منطقه جلو در ابوحميظه »، «لغو مرخصي و ذخيره کردن مهمات » در آن لشكر و « درخواست واگذاري ماسك ضد گاز» هم از چشم جاسوسانش پنهان نمانده بود.
اين سند که بعد از عمليات در سنگرهاي عراقي پيدا شد، ثابت مي کند که عراقي ها حداقل از اجراي يك تك در شمال و جنوب کرخه و زمان اجراي آن آگاهي تقريباً صحيحي داشته اند. آنها حتي نام عمليات را که آن روزها در ميان فرماندهان خودي، کربلاي ١ بود، مي دانسته اند!
خوشبختانه آنچه که از چشم آنها پنهان مانده بود، جاده ی تازه احداث و نحوه ی عمل در منطقه ی رمل زار بود.
________________________
۱. بنا به گزارش کتاب " عملیات طریق القدس " ص ۷۷، احداث این جاده توسط جهادسازندگی استان سمنان به سرپرستی مهندس حسن بیگی و با مسئولیت اجرایی آقایان مهندس علی آبادی و میری، انجام شده است.
۲. کتاب " عملیات طریق القدس " ص ۹۵
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 5⃣8⃣1⃣
آن شب، شبي که قرار بود عمليات شروع شود، با بارش باران آغاز شد. باران در باور انسان مؤمن، نماد رحمت الهي و نشانه ی بشارت است. همه ی فرماندهان، که آن لحظات، چشم و دل به آسمان داشتند، اين را به فال نيك گرفتند. هرچه که بود باعث مي شد دشمن از فعل و انفعالات رزمندگان ايراني غافل بماند. اما وقتي که بارش باران شدت گرفت و چند ساعتي گذشت و بند نيامد، عموماً نگران شدند. نگران اين که نيروها مسير را گم کنند و يا منطقه باتلاق شود و تانك ها قدرت تحرك نداشته باشند و ساعتي بعد همه ی نيروها در پشت خاكريز دشمن منتظر فرمان حمله بودند و باران همچنان مي باريد. هنوز اندکي به ساعت ٣٠ دقيقه ی بامداد مانده بود که ناگهان در دور دست ها صداي غرش توپ ها و غريو موشك ها با رعد و برق درهم پيچيدند. طبق دستور فرماندهي عمليات، توپخانه ی لشكر ١٦ منطقه اي را در جنوب اهواز، زير آتش گرفته بود. آنها مأموريت داشتند چنان جهنمي براي نيروهاي بعثي بسازند که گمان کنند حمله ی ايران از آنجا صورت خواهد گرفت و به کلي از منطقه ی کرخه غافل شوند و پنج دقيقة بعد، فرمان حمله صادر شد. رزمندگان با فرياد الله اکبر به خاکريز دشمن زدند. در قرارگاه کربلا، لحظات، براي سرهنگ صياد و دوستانش به سختي مي گذشت. هيچ پيامي از بيسيم ها رد و بدل نمي شد. فكر اين که اگر نيروهاي محور جنوب نتوانند از موانع و خاکريز عصا شكل بگذرند، تصور اين که نيروهاي محور شمال موفق نشوند به عقبه ی دشمن رخنه کنند و صدها اگرهاي ديگر آرام و قرار را از آنان گرفته بود. بي شك سربازاني که در آن نيمه شب زير آتش بي امان دشمن مي کوشيدند پيش بروند، حال و روز بهتري از فرماندهان ارشدشان داشتند که مسؤوليت جان جوانان مردم به عهده شان بود.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 6⃣8⃣1⃣
چهل دقيقه اين گونه گذشت، بسيار سنگين و نفس گير. تا اين که نخستين پيام از لشكر ١٦ مخابره شد. گفتند:
« خاکريز دشمن شكافته شده و الان نيروهاي بسيجي از روي آن سرازيرند. »
آنها از محور جنوب وارد عمل شده بودند.
بارقه اي از اميد در دلها تابيد اما هيچ خبري از محور شمال نبود. تا اين که در ساعت يك و ٣٨ دقيقه خبر هيجان انگيزي از بيسيم تيپ ٣ لشكر ٩٢ شنيده شد:
« خاکريز عصا شكل از شمال شكسته شد. »
دو دقيقه ی بعد همان صدا اعلام کرد يك گردان بسيجي به داخل مواضع دشمن نفوذ کرد. اين اخبار همچنان ادامه داشت. ساعتي بعد نيروهاي سپاه به خاکريز دوم عراقي ها رسيدند و چند دقيقه ی بعد خبر سقوط گردان هاي توپخانه ی ١٥٢ و ١٣٠ م . م دشمن، اشك شوق را از ديدگان فرماندهان جاري کرد.
عراقي ها در اين جبهه کاملاً غافلگير شده بودند طوري که صبح روز ٨ آذر، خورشيد هنگامي دميد که بسيجيان اصفهاني و تانك هاي ارتش در تنگه ی چزابه به آخرين اهداف خود رسيده بودند.!
نيروهاي وحشتزده ی بعثي براي نجات جانشان خود را به باتلاق هاي هورالعظيم مي انداختند.
اما بر خلاف محور شمال از محور جنوب هيچ خبر اميدبخشي نمي آمد. دشمن در اين جبهه کاملاً آماده و نفوذناپذير، ايستاده بود. طوري که تا پايان آن روز پيشروي در اين محور کمتر از ۵ کيلومتر بود. در اين محور ،جنگ بي امان صورت گرفته بود و هر دو طرف تلفات زيادي داده بودند.
* « محور جنوب تلاش و پشتوانه اي براي عمليات محسوب مي شد. تلاش اصلي ما از شمال بود و تلاش و پشتيباني آنها از پايين دشمن سه خاکريز داشت بچه ها خاکريزهاي اول و دوم را گرفتند ولي در خاکريز سوم بريدند. توان از دست رفت و عصر شد. تا جايي که فرمانده ي آن محور را احضار کرديم؛ برادرمان عزيز جعفري از سپاه و سرکار سرهنگ جمشيدي فرمانده تيپ يكم لشكر ١٦ زرهي. در حين اينکه برايشان مي گفتيم اگر امشب تك نكنيد، وقت تلف مي شود، از خستگي و فرسودگي به خواب رفتند. بعد هم که رفتند، ديده بودند بچه هاي خودشان در خط خوابيده اند. عراقي ها هم در خط خوابيده بودند. شب دوم در محور پايين يك گلوله هم شليك نشد. از زور خستگي و فرسودگي، دو طرف از پا درآمده بودند. » *
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 7⃣8⃣1⃣
آن شب ستاد تبليغات جنگ خبر عمليات را به اطلاع مردم ايران رساند. نام عمليات " طريق القدس " اعلام شد.
به دستور سرهنگ صياد، به دلايل امنيتي تلويزيون هيچ فيلمي از صحنه ی عمليات را پخش نكرد. مردم که از اين دستور اطلاعي نداشتند، از تلويزيون حسابي شاکي شدند و به مقامات بالاتر اعتراض کردند جالب اين که راديو عراق، منكر عظمت اين عمليات شد و آن را جزئي و شكست خورده خواند!
اما روز دوم عمليات يك اتفاق مهم افتاد و در ياد مردم ماند و آنها را به خيابان ها و مساجد کشاند.
تعدادي از نيروهاي سپاه که از محور شمالي عمل کرده بودند، به طرف شهر بستان حرکت کردند. ديگر رمقي براي عراقي ها نمانده بود که بيشتر از يكي ـ دو ساعت مقاومت کنند بنابراين حدود ظهر، آزادي شهر، به قرارگاه کربلا اعلام شد. اين خبر وقتي از راديو ايران اعلام شد، شادي و خوشحالي سراسر ايران را برگرفت. مهم نبود که اکثر شنوندگان، اسم شهري به نام بستان را نخستين بار بود که مي شنيدند، بلكه مهم اين بود که يكي از شهرهاي اشغال شده ی ايران آزاد شده بود و اين نويد بخش آزادي ديگر شهرهاي در بند اسارت بود. حالا همه ی ايران براي آزادي خرمشهر لحظه شماري مي کردند.
فرداي آن روز تعدادي از مسؤولان کشوري و خبرنگاران داخلي و خارجي براي ديدن بقاياي بستان وارد آنجا شدند تا راديو بغداد نتواند منكر شود. اما بعثي ها از آن لحظه اي که سقوط شهر را باور کردند وحشيگري شان گل کرد و با هواپيما و توپخانه به جان خانه هاي گلي بستاني ها افتادند.
از نظر طراحان عمليات، مأموريت در شمال کرخه صد در صد موفق ارزيابي مي شد و آنان به کليه ی اهداف خود رسيده بودند. اما در جنوب کرخه اين گونه نبود و جنگ بي امان از هر دو سو ادامه داشت و هيچ پيشرفت قابل توجهي براي نيروهاي خودي به دست نيامده بود. جز اين که يكي از يگان ها خودش را تا نزديكي پل سابله کشانده بود. در هر صورت با اين وضعيت اميدي هم به رسيدن به اهداف مورد نظر نبود.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 8⃣8⃣1⃣
سپاه معتقد بود، عمليات را در اين جبهه تمام شده تلقي کنند و براي عمليات بعدي دنبال راه کار ديگري باشند.
بيشتر پرسنل سپاه را نيروهاي داوطلب مردمي تشكيل مي دادند که اغلب، مأموريت سه ماهه شان تمام شده بود و بايد برمي گشتند به خانه و کاشانه شان. طبيعي است که تا آمدن نيروهاي تازه نفس ديگر، مدت ها طول مي کشيد.
« روز ۶۰/۹/۱۰ از سوي سپاه پاسداران پيشنهاد گرديد که ختم عمليات کربلاي ١ اعلام شود.
اين پيشنهاد مورد موافقت فرمانده نزاجا قرار نگرفت. زيرا اگر چه بستان و منطقه ی شمالي سابله به دست قواي ايران افتاده و دست آوردهاي عمليات تاکنون بسيار درخشان بود، اما يك نقطه ضعف هم وجود داشت که با عدم دسترسي به کليه ی اهداف از پيش طرح ريزي شده، منطقه ی پدافندي نيروهاي خودي وسيع تر شده و نياز به اختصاص نيروي بيشتري به اين منطقه نسبت به قبل از آغاز عمليات بود لذا عدم موافقت فرمانده نيروي زميني ارتش با پيشنهاد ارائه شده يك تصميم منطقي و اصولي بود. » (۱)
* « در اينجا صحنه ی نگران کننده اي پيش آمد که اينها را معمولاً بيان نكرده ام. من بين قرارگاه تاکتيكي مرکزي و قرارگاه آن طرف دهلاويه رفت و آمد مي کردم. بيشتر در قرارگاه جنوب پيش بچه هاي سپاه بودم تا وضعيت را داشته باشم. يكدفعه بحثي درگرفت به اين معني که بچه هاي سپاه گفتند:
" چون توانمان بريده، ديگر نمي توانيم جلوتر برويم. بنابراين، همين جا وضعيت را نگه داريم و به فكر عمليات بعدي باشيم؛ آن هم در جاي ديگر. "
ما مُصِرّ بوديم که اين عمليات بايد تمام شود و به اين شكل قابل قبول و قابل نگهداري نيست. ما عمليات کرديم تا اصل صرفه جويي در قوا انجام شود ولي الان بدتر بايد قوا بگذاريم تا بتوانيم اين را نگه داريم. بايد کلي خاکريز بزنيم تا بتوانيم اينجا را از بالا نگه داريم و اين به صرفه نيست و بايد حتماً عمليات انجام شود. ... » *
اين بحث تا دو روز طول کشيد. پايان شب دوم، دو فرمانده ترجيح دادند به اهواز برگردند و بدون دخالت نيروهاي ديگر در اين باره درست بينديشند و به هر نتيجه اي که رسيدند، به آن عمل کنند.
سرهنگ صياد و آقاي محسن رضايي به راه افتادند غافل از اين که شب، آبستن حادثه ی بزرگي است و بايد به زودي برگردند.
________________________
۱. عملیات طریق القدس، ص ۱۲۷
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 9⃣8⃣1⃣
آن شب گروه هاي شنود ارتش و سپاه، مكالمات مشكوکي از بيسيم هاي ارتش عراق شنيدند. مسؤولان قرارگاه کربلا احتمال حمله دشمن را منتفي ندانستند. بنابراين از سرتاسر جبهه ها گزارش خواستند. ولي از هيچ جايي مورد مشكوکي گزارش نشد.
در ساعت ٢٣/٤٠ يك گردان عراقي به ستادش اعلام کرد قصد دارد به مواضع سابقش برگردد. برداشت افسران قرارگاه اين بود لابد مي خواهند به مواضع از دست داده شان حمله کنند ده دقيقه اي اين گونه گذشت که خبر ديگري از شنود به دستشان رسيد:
از ستاد دشمن اين پيام به تمام يگانهاي عراقي مخابره شده بود
« صدام حسين به شما سلام مي رساند و به همه ی نيروها آفرين مي گويد! »
براي فرماندهان قرارگاه، ديگر شكي باقي نماند که اين رمز آغاز يك عمليات است. اما در کجا و چگونه؟ به همه ی نيروها در سرتاسر جبهه هاي خوزستان آماده باش داده شد. اما تا ساعتي بعد که فرمانده يكي از گردانهاي عراقي مدام پيام مي داد که به نزديكي هدف رسيده است، در جبهه ی خودي در هيچ نقطه اي مورد مشكوکي مخابره نمي شد.
فرماندهان کلافه شده بودند. آيا اين يک جنگ رواني نبود؟
افسر اطلاعات قرارگاه کربلا ١ سرهنگ " ابوتراب ذاکري " و مسؤول اطلاعات قرارگاه سپاه آقاي " علي اسحاقي " که هر يك جداگانه به تجزيه و تحليل اخبار به دست آمده پرداخته بودند به اين نتيجه رسيدند که به احتمال قريب به يقين، دشمن در منطقه ی سابله در حال اجراي عمليات است و لذا قرارگاه کربلا ١ در شمال کرخه از تيپ ٣ لشكر ٩٢ و سپاه پاسداران خواست که چگونگي اوضاع را گزارش کنند، اما تيپ ٣ لشكر ٩٢ هنوز عناصري را در منطقه سابله و ساحل شمالي رودخانه مستقر نكرده بود که بتواند فعاليت هاي دشمن را گزارش کند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 0⃣9⃣1⃣
پانزده دقيقه بعد پست شنود به قرارگاه کربلاي ١ گزارش داد مبني بر پيام هاي مبادله شده بين يگانهاي دشمن، " آنها به پنجاه متري دشمن رسيده اند. "
از افسر ديده بان توپخانه گردان ١٠٥ م . م توپخانه لشكر ٩٢ زرهي که با عناصر سپاه پاسداران مستقر در شمال رودخانه سابله، همراه بود، نيز هيچگونه گزارشي دال بر فعاليت دشمن در منطقه جنوب سابله نرسيده بود و درخواست اجراي آتش را نيز ننموده بود.
افسر اطلاعات قرارگاه کربلا ی١ مجدداً به يگان ها هشدار داده بود و مدام مراتب را از آنها جويا مي شد که البته جواب اين بود:
« هيچ خبري نيست »
چند دقيقه ی بعد، پست شنود، پيامي را استراق سمع کرد مبني بر اينکه گردان ٤ تيپ ١٢ عراق گزارش ميداد که به ٣٠ متري هدف رسيده است. افسر اطلاعات نگران از اين که اين عمليات کجا انجام مي شود، ذيل پيام مي نويسد:
« پس چرا يگان هاي خودي هيچ فعاليتي از دشمن را گزارش نمي کنند؟ اين چه هدفي و کجاست؟ »
درست زماني که فرماندهان مي خواستند بپذيرند که اين پيام ها فريبنده است و در حقيقت نوعي جنگ الكترونيكي است، معلوم شد يگان هاي عراقي از اصل غافلگيري و عدم پوشش نيرو در منطقه، استفاده کرده اند و دارند از پل سابله مي گذرند. آنها مي خواستند از آنجا گسترش پيدا کنند و به سوي شمال کرخه پيش بروند تا بستان را مجدداً اشغال کنند. طرح دقيق و حساب شده اي بود. اگر اين اتفاق مي افتاد و بستان دوباره سقوط مي کرد، نه تنها حيثيت نيروهاي مسلح ايران بلكه حيثيت همه ی ايران و ايراني به خطر مي افتاد و در جهان بازتاب ناخوشايندي داشت. در اين جا بود که باز هم صيادشيرازي درخشيد و از شكستي که در انتظار جبهه ی خودي بود، يك پيروزي ساخت!
* « شب نگران کننده اي بود. آمديم اهواز. تا رسيديم به " گلف " .
( پادگان گلف محل نيروهاي بسيج بود و تقريباً همه ی بچه هاي سپاه آنجا بودند. ) خبر آمد که دشمن تك کرده و در حال پيشروي از جنوب به طرف شمال است و شدت پيشروي به گونه اي است که مي خواهد از پل سابله بگذرد و برود به طرف بستان. از طرف ديگر، فشار روي بچه ها در تنگه چزابه هم زياد است، به طوري که از بالا هم دارند مي آيند. » *
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #در_کمین_گل_سرخ
زندگینامه #سپهبد_شهید_علی_صیاد_شیرازی
قسمت 1⃣9⃣1⃣
* « دشمن از دو محور، پيشروي مي کرد. منطقي هم بود. جاده ی قوي، پشتيباني خوب و نيروهاي کامل داشتند. به سرعت مي آمدند. تا الحاق را در بستان انجام دهند. معني حرکت اين بود که عمليات ما خنثي مي شود. ناراحت کننده بود.
هر چه صحبت داشتيم فراموش کرديم و از طريق سوسنگرد خودمان را رسانديم به قرارگاه. ديديم يك دستور، قابل ابلاغ است. دستوري که به عنوان يك فرمانده نظامي بايد صادر مي کردم، دستوري روي هوا بود نه دستوري که به صورت کلاسيك، فرمانده اطمينان به اجراي آن دارد و صادر مي کند. بررسي کردم که به کدام نيروها مي توانم دستور بدهم تا جلو دشمن را در پل سابله بگيرند. معلوم بود که محور پيشروي اصلي از سابله است. يك گردان تانك بسيار قوي دشمن داشت عبور مي کرد و فرمانده آن هم مدام تشويق مي شد. تانك داشت جلو مي آمد.
اين قضيه مال زير رودخانه سابله است. ما از رودخانه سابله عبور نكرديم. اصلاً وسيله ی عبور نداشتيم. به مهندسي رزمي ابلاغ کرديم که سريع يك پل " پي ام پي " بزنند که عبور کنيم. براي عبور از رودخانه، گردان هايي که دستچين کرديم، گردان ١٢٥ پياده مكانيزه لشكر ١٦ زرهي بود. بعدها فرمانده آن در کردستان شهيد شد. " سرهنگ مخبري" و يك گردان تانك. اين هم از لشكر ٩٢ زرهي بود؛ به فرماندهي " لهراسبي " که افسر شجاعي است. از افسران لُر است. خيلي قوي بود. يك گردان از بچه هاي سپاه هم آماده بود ولي دسترسي حضوري به آنها نداشتيم. در " سعيديه " بودند. پيام به آنها رسيده بود. حالت مثلثي به حرکت آنها داده بوديم. گردان تانك لشكر ٩٢ از بستان راه افتاد تا به طرف جاده بيايد. » *
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم