eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
297 دنبال‌کننده
31.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣1⃣2⃣ نهایتاً راهکاری را فرمانده سپاه پاسداران پیشنهاد کرد که طراحان عملیات پسندیدند و طرح اصلی عملیات بر اساس آن ریخته شد. پیشنهاد محسن رضایی تلفیقی از هر دو راه کار بود. در طرح او راه کار اصلی عبور از کارون بود که توسط دو قرارگاه نصر و فتح عملیات می شد اما برای این که دشمن از نیروهای موجودش در جبههٔ شمالی منطقه نتواند برای کمک به نیروهای جبههٔ میانی و جنوبی استفاده کند، قرارگاه قدسی هم محوری از آن جبهه باز می کرد و دشمن را مشغول نگه می داشت. هرچند وسعت منطقه بیشتر از عملیات قبلی بود که در آن، چهار قرارگاه عملیات را هدایت کرده بودند، در این جا چون روش، روش تک احاطه ای بود، بیشتر از این سه محور نمی شد، عمل کرد. قرار شد قرارگاه فجر، هم چنان در منطقهٔ فتح المبین بماند برای یک عملیات ایذایی. از این روز که دهم فروردین بود تا دهم اردیبهشت که فرماندهان قرارگاه کربلا با چشمان گریان و قلب های متوجه خدا، فرمان حمله را صادر کردند، یک ماه طول کشید. ماهی که برای همهٔ رزمندگان و فرماندهانشان ماه سختی بود و برای سرهنگ علی صیاد شیرازی سخت تر و به مراتب دشوارتر. او به عنوان فرمانده سرنوشت سازترین عملیات این جنگ، قدر لحظات را خوب می دانست. (۱) لحظه ای آرام و قرار نداشت و بی دریغ، تمام وجودش را وقف جبهه کرده بود، آن قدر که حتی فرصتی نداشت خبری از سرنوشت دختر بیمارش بگیرد. ________________________ ۱- معمولا در عملیات مشترک فرماندهی نیز مشترک از دو نیرو بود، این موضوع هر چند به خاطر نزدیکی و اشتراک دو نظر دو فرمانده بزرگ نیروی زمینی ارتش و سپاه مشکلی ایجاد نمی کرد اما در رده های پایین تر به دلایلی که بعضاً طبیعی است، موجب اختلافات زیادی می شد به گونه ای که فرماندهان ارتش به شدت مخالف این روشی بودند. طوری که طراحان عملیات در ستاد، قبل از هر چیز خواستار مشخص شدن این موضوع شدند. سرهنگ صیاد برای آنان نوشت: « این عملیات از قرارگاه کربلا در جنوب (قرارگاه تاکتیکی مشترک نیروی زمینی و سپاه پاسداران انقلاب) هدایت می گردد. با توجه به این که: ۱. رهبری این عملیات سرنوشت ساز همچنان به عهدهٔ ولیعصر(عج) می باشد برای حفظ وحدت فرماندهی، مسئولیت فرماندهی و هدایت این عملیات را شخصاً و با توکل به خدا برعهده می گیرم. ۲. چون این جنگ و رزم در راه الله است. پیروزی آن به نام الله و رزمندگان اسلام به ثبت می رسد. ان شاء الله .. هر چند در میدان جنگ این بار نیز فرماندهی، مانند دو عملیات گذشته مشترک بود و دستورات با امضای دو فرمانده صادر می شد، اما ظاهراً او چنین اختیاری داشته است و بعد از جنگ نیز که گاهی صحبت از عملیات بیت المقدس می شده، او تلویحاً به این موضوع اشاره می کرده است. ص ۹۶ تا ۱۰۰، منبع پیشین ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣1⃣2⃣ او با سعهٔ صدر و محبوبیتی که در میان سپاه و مقبولیتی که در میان امیران ارتشی داشت، تلاش می کرد اختلاف سلیقه ها به اختلافات اساسی تبدیل نشود. تا آنجا که می توانست با مهربانی و دلسوزی، همه را هماهنگ می کرد. ستاد مشترک که به او و همهٔ فرماندهان ارتش، حق فرمان داشت، در موفقیت چنین عملیاتی تردید داشت، سعی می کرد با ارسال پیغام ها و پسغام ها با او اتمام حجت کند. (۱) برعکس، فرماندهان سپاه آن قدر به پیروزی این عملیات خوشبین بودند که حتی با مرحله بندی آن به شدت مخالفت می ورزیدند. (۲) از سوی دیگر بعضی از فرماندهان عالی رتبهٔ ارتش با ادغام با سپاه و فرماندهی مشترک در عملیات مخالف بودند و پذیرش این دستور برایشان مشکل بود و... . و علی که مصالح بزرگ تر را می دید، با بردباری، همه را تحمل می کرد. اما یک جوان سی و چند ساله مگر چقدر تحمل داشت؟ بی خود نبود که گاهی نیمه شب خسته و رنجور، خود را به در خانهٔ عالم بیداردلی مي رساند و از او مدد می جست. تصور عبور۵ لشکر نیروی پیاده و و تقریبا نزدیک به همین مقدار هم گروه های توپخانه، مهندسی و یگان های پشتیبانی از رودخانهٔ کارون در یک ساعت معین که دشمن را در آن سو حساس نکند و در این سو هم ترافیک ایجاد نشود و... هم امکانات می خواست و هم فرصت که هیچ یک را نداشتند. بعضی ها گمان می کردند می توان از شوروی تعدادی پلی شناور خرید. اما همسایهٔ کمونیست که از دادن هیچ امکاناتی به عراق دریغ نمی کرد، عذر خواست و حتی به قیمت بالاتر هم نفروخت. " از همه جا که ناامید شدند باز به خدا روی آوردند و به دارایی های خودشان پرداختند. برای عبور از رودخانه تنها پنج دستگاه پل داشتند که به هر لشکر تنها یک پل می رسید که از قضا این پل ها هم عمدتاً فرسوده بودند و نیاز به تعمیرات فراوانی داشتند که جهاد مرمت آنها را به عهده گرفت با این حال از روی آن ها همزمان سه تانک عبور دادن ریسک بود. نیروی دریایی اعلام کرد می تواند ۳۰۰ دستگاه قایق هجومی ده نفره با قایقران هایشان در اختیارشان بگذارد. وقتی خبر رسید، سال هاست در انبارهای عمومی ارتش در آبیک، تعدادی طرادهٔ شنی دار آبی خاکی افتاده است که هر یک می توانند شصت تن بار حمل کنند، سرهنگ بی معطلی دستور داد تا ۴۸ ساعت دیگر آنها را به منطقه منتقل کنند. ________________________ ۱. صفحه ی ۶۵، منابع پیشین ۲. صفحه ی ۵۹، منابع پیشین ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣1⃣2⃣ ماجرا از این قرار بود که در سال ۱۳۵۰، شاه در کنار خریدهای نظامی کلانش از آمریکا، تعدادی طرادهٔ " جی، اسی، پی " هم از شوروی خرید و در مانور، از آنها استفاده شد. اما چون پرسنل، دستور زبان آنها را نمی دانستند، یکی از آنها غرق شد و تمام سرنشینانش کشته شدند. این حادثه باعث شد که دیگر آنها فراموش شوند! گردان ۴۱۴ پل، ده دستگاه طراده را به عهده گرفت و به آموزش رانندگان برای آنها پرداخت. معلوم شد با هر یک از آنها در هر ساعت می توان هشت تانک به آن سوی رودخانه انتقال داد. وسیلهٔ مغتنمی بود. فروردین تمام شد و اردیبهشت آمد. برخلاف انتظار سرهنگ و دیگر فرماندهان، ارزیابی ها نشان می داد جبههٔ خودی هنوز آمادگی لازم را برای چنین عملیات گسترده ای ندارد. در همهٔ زمینه ها مشکلی داشتند. مخصوصا نیرو آنقدر کم بود که پیشنهاد شد بخشی از رزمندگان مدافع کردستان به جنوب منتقل شوند که سرهنگ صیاد آن را صلاح ندانست و مخالفت کرد. با این همه دلیل، آن ها نمی توانستند حمله را بیشتر از این عقب بیندازند: اول این که آنها خوب می دانستند عراقی ها اگر از شکست عملیات فتح المبین فارغ شوند و خود را بازسازی کنند، کار مشکلی در پیش خواهند داشت و آزادسازی خرمشهر سخت تر از آنی خواهد شد که اینان می پندارند. دیگر این که، عراقی ها از بخشی از ساحل غربی کارون غافل بودند و از آن به مقدار قابل توجهی فاصله داشتند که به همین دلیل فرماندهان ایرانی همان جا را برای پیاده کردن نیرو در نظر گرفته بودند، اما تجزیه و تحلیل و برآوردهای اطلاعاتی قرارگاه کربلا، حکایت از آن داشت که دشمن قصد نزدیک شدن به رودخانه را دارد. این خبر، چارستون فرماندهان جنگ را لرزاند. اگر چنین می شد، عبور از رودخانه اگر غیر ممکن نبود، قطعاً آنقدر تلفات داشت که آنان به نتیجهٔ دلخواهشان نرسند. بنابراین باید در شروع حمله درنگ نمی کردند. زمان عملیات را یک شب زودتر انداختند. * « می توانم بگویم یکی از دلایلی که موجب شد بعد از عملیات فتح المبین، دست به یک اقدام جسورانه بزنیم و منطقه ای را طراحی بکنیم که حدود ۱۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت داشت، این بود که از هر نظر احساس قوت و قدرت می کردیم. البته تحلیلگران تاریخ جنگ و کسانی که می خواهند تحلیل دقیق داشته باشند، جالب است بدانند که چه دلایلی باعث شد یکدفعه توان رزمی ما افزایش پیدا کند، در حالی که به امکانات رزمی ما افزوده نمی شد، حتی نیروی انسانی هم که افزوده می شد، رقمی نبود که ما روی آن بخواهیم حساب کنیم و بگوییم توان رزمی مان بالا رفت. در آن زمان بیشتر از همه بُعد روحی وروانی بود که حاکم می شد و درست عکس همین حالت را در دشمن می دیدیم. یعنی به تناسب روحیه و توانمندی که در جبههٔ حق به وجود می آمد، جبههٔ باطل تضعیف می شد و در موضع انفعالی قرار می گرفت. این دلیل پیروزی ما بود. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣1⃣2⃣  شب دهم اردیبهشت، هنگامی که تاریکی، منطقه را فراگرفت، کاروان های نظامی به سوی کارون روانه شدند. عملیات عبور از رودخانه اغاز شد. باد شدیدی می آمد و رودخانه طغیان کرده بود. وقتی اولین تانک به میانهٔ آب رسید، ناگهان پل، قدری پایین رفت و آب خروشان بالا آمد و به دیواره‌های تانک کوفت. نفس ها در سینه حبس شد و دل ها فروریخت. اما تانک به راه خود ادامه داد و در میان آب پیش رفت تا آن که رسید به آن سوی پل، ساعاتی بعد که توپخانهٔ عراقی مانند هر شب پیش از خواب، تعدادی گلوله به سوی جبههٔ ایران فرستاد تا خیال های بدی به سرشان نزند، آن ها خبر نداشتند که چهل هزار نیروی پیاده و هزاران خودرو و صدها تانک از کارون گذشته اند و در منطقه، گسترش یافته اند تا لحظاتی بعد به سویشان آیند! فرمان حمله باز با تاخیر صادر شد. هنوز بعضی از یگان های ادغامی همدیگر را پیدا نکرده بودند. سرهنگ صیاد و دوستانش برای این که چنین اتفاقی نیفتد، برنامهٔ دقیقی ریخته بودند. او مردی بود که حتی روی ثانیه ها حساب می کرد، اما اکنون وقتی می شنید که یگانی، ساعتی است پشت خاکریز دشمن است ولی دیگری که باید با او عمل کند هنوز از آبادان حرکت نکرده، حق داشت عصبانی شود. بیش از این درنگ جایز نبود. بیش از این نمیشد این همه نیرو را در بیخ گوش دشمن پنهان کرد. فرمان حمله صادر شد: « بسم اللّه الرحمن الرحیم، بسم اللّه القاصم الجبارین۔ یا علی بن ابیطالب ، » در قرارگاه کربلا، فرماندهان ارشد، منتظر اخبار آن سو نماندند. رو به قبله نشستند و چراغ ها را خاموش کردند. با نوای زمزمه های علی در نخلستان کوفه دست استمداد به سوی خدا بلند کردند. هیچ توجهی به صدای بی سیم ها نداشتند. هنگامی دعای کمیل تمام شد. که خبر رسید جبههٔ قدس در شمال، خط را شکسته و پیش میرود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 0⃣2⃣2⃣ این پیشروی تا ۴ بامداد ادامه داشت. با روشن شدن هوا، آتش دشمن شدت یافت، منطقه ی باتلاقی و آبگرفتگی ها، هرگونه فرصت تحرک و گسترش را از آنان گرفته بود. ناچار در همان جا زمینگیر شدند و به مقاومت پرداختند. اما نیروهای قرارگاه فتح هم تا پیش از برآمدن آفتاب، به جادهٔ اهواز- خرمشهر رسیدند و پیش از این که ارتش عراق به خود آید، دژ بلند و تسخیرناپذیر آنان را تصرف کردند. این خاکریز که روی جاده ساخته شده بود، چنان بلند و مستحکم می نمود که ژنرال های صدا هم را فریفت و به هوای آن از ساحل کارون غافل ماندند و بزرگترین اشتباه تاکتیکی را مرتکب شدند. آنان گمان می کردند با وجود این خاکریز بلند، که تا ساحل کارون ۱۴ تا ۲۰ کیلومتر فاصله داشت، همه چیز را در این دشت بزرگ زیر نظر دارند. به خیال آنها ایرانی ها پیش از این که بتوانند به آن جا برسند در آن دشت به محاصره درمی آمدند! رزمندگان فتح در همان جا به پدافند پرداختند. اما در جبههٔ نصر، به علت دیر رسیدن و عدم هماهنگی بعضی از یگان ها نه تنها توفیقات چندانی به دست نیامد، بلکه تعدادی از یگان هایش در منطقه " نهر عرایض " و " گرمدشت " به محاصره افتادند. فرماندهان قرارگاه نصر روز سختی را گذراندند. بین محورها شکاف افتاده بود و خطر تلفات سنگین وجود داشت. برای رهایی از این مخمصه حتی تانک های احتیاطی را هم به کار گرفتند، اما ۱۴ دستگاه تانک در گِل فرو رفت که تا صبح به زحمت توانستند ۱۰ دستگاه از آنها را بیرون بکشند. عصر آن روز، قرارگاه کربلا به کمک هوانیروز و یگان های دیگر، به زحمت توانست نیروهای گرفتار را از محاصره نجات دهد. در پایان روز اول، هر چند فرماندهان قرارگاه کربلا، عملیات بیتالمقدس را موفق ارزیابی کردند، اما مجبور شدند در نقشه هاشان تجدیدنظر کنند و برای شروع مرحلهٔ دوم عملیات، دست نگهدارند. به اعتقاد آنان از فردا که پاتک های سنگین عراق شروع می شد، تثبیت وضع موجود مهم تر از پیشروی به سوی خرمشهر بود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 1⃣2⃣2⃣ برای این که فرماندهی ارتش عراقی نتواند از فکه و منطقهٔ عملیاتی فتح المبین نیرو به این منطقه بیاورد، به قرارگاه فجر دستور داده شد، تک ایذایی خود را شروع کند. آنان مأموریت داشتند با تصرف تپهٔ ۱۸۲ در جنوب شرقی فکه، دشمن را مشغول نگهدارند، اما دو روز گذشت و خبری از آنان نشد. سرهنگ صیاد ناچار تصمیم گرفت خود به آن جا برود. غروب با رحیم صفوی به راه افتادند و نیمه شب رسیدند به قرارگاه فجر. او وقتی در آنجا فرماندهان سپاه را ندید، دلش ریخت. از سرهنگ فرماندهی لشکر ۷۷ سراغشان را گرفت. او توضیح داد که نتوانستیم با آنان کنار بیاییم. دیشب خودمان بدون آنان حمله کردیم و تا صبح بخشی از آنجا را گرفتیم با ۷۰۰ اسیر. حالا هم نیروهای سپاه در ادامهٔ آن حمله کرده اند. مجید بقایی به جلو رفته است تا آنان را هدایت کند. سرهنگ از این پیروزی خوشحال نشد. حتی گفت کاش این کار را نکرده بودید. با عصبانیت آن جا را ترک کرد. * « از محور " چنانه " به طرف " تپه های سیبور " آمدیم. جلوتر از آن، قرارگاه تاکتیکی سپاه بود. دیدیم برادر بقایی با حالت غمزده و گردن کج، بیسیم را گرفته و خیلی ضعیف با فرماندهانش حرف می زند. پرسیدیم: " چی شده؟ " گفت: " بچه ها رفته اند و عمل کرده اند. اولش بد نبود، ولی الان گیر کرده اند و هر کاری که می کنیم، کارشان پیش نمی رود. " ابلاغ کردیم که به نیروها بگوید همین الان برگردند. عملیات متوقف شد. فرماندهان را توی قرارگاه قائم جمع کردیم و به آنان تذکر محکم دادیم که خدا را شکر که هیچ کدام موفق نشدید. اگر هرکدام از شما موفق شده بودید، برای ما موفقیت نبود. موفقیت فقط در گرفتن زمین و اسیر و این چیزها نیست، موفقیت در این است که همه برای خدا، با هم باشیم. یا باهم پیروز می شویم، یا شکست می خوریم. هم پیروزی معنی اش بیشتر است وهم شکستش قابل تحمل است. یکی فشار بهش نمی آید و خیلی مزایایی دیگر دارد. بالاتر از همهٔ این ها، خدا راضی می شود، وقتی دستورش را درست اجرا کنیم. » * صبح فردا هنگامی قرارگاه فجر را ترک کرد که دستور داده بود تا سه روز دیگر باید دوباره عملیات کنند اما عملیاتی که باید مشترک بین سپاه و ارتش باشد. او از این که می دید دوستانش رمز پیروزی را نمی فهمند جدا رنج می برد. اما در این سو، در منطقهٔ عملیاتی بیت المقدس، کار گره خورده بود. نیروهای عمل کننده هر روز بارها پاتک های سنگین یگان های زرهی ارتش عراق را پاسخ می دادند و طبیعی بود که هر روز تحلیل بروند و دچار فرسودگی شوند. اما برای ادامهٔ عملیات نیاز به نقشهٔ هوایی بود که به علت بارش باران و مه گرفتگی ممکن نبود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 2⃣2⃣2⃣ سرانجام، اطلاعات گرفته شده از خرمشهر، فرماندهان را متقاعد کرد که فعلاً دسترسی به خرمشهر غیرممکن است. پیش از این قرار بود نیروهای قرارگاه نصر بعد از مقداری پیشروی به سوی غرب، به سمت جنوب تغییر مسیر دهند و از شمال وارد خرمشهر شوند، اما اکنون می دیدند عراق هفت ردیف پدافندی جلو راهشان قرار داده که گذر از این هفت خان کار ساده ای نیست. در مرحلهٔ دوم عملیات، قرارگاه نصر به جای خرمشهر، همدوش با قرارگاه فتح به سوی مرز حرکت کرد. از قضا این تاکتیک گرفت و عراق به وحشت افتاد. آیا ایران قصد بندر بصره را داشت؟ عراقی ها چنین گمان می کردند. پس عجولانه کوشیدند پدافند بصره را مستحکم تر کنند. نیروهای قرارگاه قدس، شب بسیار سختی را در زیر آتش بی امان توپخانهٔ عراقی گذراندند. صبح که توپخانه از نفس اقتاد، صدای تانک ها شروع شد. آنان مطمئن بودند که ارتش عراق حمله خواهد کرد، بنابراین آمادهٔ نبرد در سنگرهایشان شدند. اما هر چه که گذشت خبری از دشمن نشد. طوری که حدود ظهر چنان سکوتی جبههٔ دشمن را فرا گرفت که همگان را به وحشت انداخت. تا دیده بان ها خبر آورند که عراقی ها به سرعت دارند عقب نشینی می کنند، ساعت ها به این منوال گذشت. اما سرهنگ صیاد و دیگر فرماندهان ارشد در قرارگاه کربلا، از این خبر خیلی تعجب نکردند. آنان از قبل هم پیش بینی می کردند که اگر بصره تهدید شود، عراق مجبور خواهد شد برای دفاع از آن بخشی از نیروهایش را به عقب بکشد و حال، آن اتفاق افتاده بود. در حالی که ایران کاری به بصره نداشت، بلکه تنها می خواست با رسیدن به مرز، راه عراقی ها را از خط شلمچه سد کند و خرمشهر را به محاصره درآورد! ساعت ۲ بعدازظهر خبر رسید نیروهای قرارگاه قدس به پادگان حمید رسیده اند؛ سپس خبر آزادی شهر هویزه به قرارگاه کربلا اعلام شد که از آن شهر تنها تلی از خاک باقی مانده بود. سرهنگ صیاد، هلیکوپتر خواست تا منطقه را از نزدیک ببیند. دو لشکر زرهی و پیاده مکانیزه عراق چنان با شتاب فرار می کردند که حتی فرصت بردن تمامی تجهیزات خود را نداشتند. آنها از طلاییه و کوشک هم گذشتند. سرهنگ وقتی دید نیروهای خود به جادهٔ خرمشهر - اهواز رسیده اند از شدت خوشحالی پایین آمد تا مسیر را با ماشین برگردد. با آزادی این جاده، راه زمینی به سوی پشت جبهه باز شده بود و برای پشتیبانی، دیگر نیازی به گذر از آب نبود. * « موقع برگشتن، از شدت علاقه ای که داشتم تا جاده باز شود و با اینکه اولین بار بود که از مسیر می آمدم قبل از آن در خوزستان نبودم و فقط از روی نقشه توجیه بودم گفتم از محور اهواز بیایم. احتمال داشت که عراقی ها هم باشند ولی آمدیم. همه جا نیروهای ارتشی و بسیجی دست تکان می دادند. محور را راحت آمدیم. دشمن هم با آتش و حرکت می رفت عقب، با این عقب نشینی، الحاق قرارگاه قدس انجام شد و تقریباً عمدهٔ منطقه ای را که در طرح عملیات بیت المقدس پیش بینی کرده بودیم، آزاد شد. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 3⃣2⃣2⃣ در مرحله دوم عملیات، بعد از هفده ماه برای اولین بار نیروهای قرارگاه فتح به نقطه مرزی رسیدند. اگر این اتفاق در جبهه ی نصر هم می افتاد محاصره ی خرمشهر دور از دسترس نبود. اما عراقی ها می فهمیدند که خرمشهر چه تاثیری در سرنوشت جنگ دارد. بنابراین تمامی توان خود را به " ایستگاه حسینی " و " شلمچه " ریخته بودند تا چنین نشود . حدود عصر از قرارگاه ارتش عراق اعلام شد صدام حسین به جبهه آمده است. هر چه که بود از این لحظه عراقی ها چنان در مواضع خود پافشاری کردند که نیروهای عمل کننده نتوانستند قدم از قدم بردارند . فرماندهان ایرانی تردیدی نداشتند که عراق قصد پاتک سنگینی را دارد . قرارگاه کربلا دستور توقف داد و اعلام کرد یگان ها مواضع پدافندی خود را مستحکم کنند. اکنون نه تنها دو طرف درگیر در جنگ، بلکه همه ی جهان توجه شان به خرمشهر بود. همه می دانستند که برنده این جنگ در این نقطه مشخص خواهد شد. عراق با تمام توانش می کوشید خرمشهر را حفظ کند و رزمندگان ایران بی توجه به کاستی های تسلیحاتی خود، امیدوار بودند شهرشان را آزاد کنند و به همین امید، فرماندهی قرارگاه کربلا نیروهای قرارگاه نصر را به ده تیپ رساند و ساعت ۲ بامداد روز بیست اردیبهشت دستور حمله داد. اما کاری از پیش نرفت. آن ها تنها توانستند یک تا سه کیلومتر پیش بروند. فرماندهی قرارگاه کربلا برای حمله مجدد فقط توانست پنج گردان دیگر بازسازی کند و به کمک نصر بفرستد تا فردا شب نیز دوباره حمله کنند. در حمله مجدد نیز توفیقی حاصل نشد ظهر همان روز، فرماندهان ارشد برای شُور به ستاد قرارگاه نصر خوانده شدند. سرهنگ صیاد و محسن رضایی وقتی به آن جا رسیدند بیش از پنجاه نفر آدم با ربط و بی ربط از فرمانده لشگر گرفته تا نماینده مجلس آن جا جمع بودند. آنان خسته تر از آن بودند که او انتظار داشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 4⃣2⃣2⃣ تعدادی از آنان با اشاره به خستگی و فرسودگی ناشی از دو هفته جنگ بی امان، با ادامه عملیات مخالف بودند .فرصتی می خواستند تا یگان های آسیب دیده را باز سازی کنند . اما سرهنگ اصرار بر ادامه کار داشت . اما فشار روانی به فرماندهان در حدی بود که یکی از سرهنگانش سلسله مراتب یادش رفت و در جلوی همه، به فرمانده اش تاخت و پافشاری او را برای ادامه یک نوع لجاجت دانست. سرهنگ صیاد فکر می کرد اگر خرمشهر الان آزاد نشود دیگر چنین فرصتی شاید پیش نیاید. با وجود این، فضای جلسه سنگین تر از آن بود که او روی نظرش بیش تر از این ایستادگی کند. ناچار پذیرفت حمله تنها دو سه روز به عقب بیفتد . در عمل این دو سه روز یک هفته طول کشید. هفته ای که نه تنها برای رزمندگان که برای همه مردم ایران به اندازه سالی طول کشید. آنان در پشت جبهه، برای شنیدن خبر آزاد سازی، لحظه شماری می کردند. سردبیران روزنامه ها هم هر روز به قرارگاه زنگ میزدن که آیا برای اعلام آزاد سازی خرمشهر جای خالی بگذارند! * « فقط مانده بود خونین شهر. از شمال تا منطقه ی طلائیه جلو رفته بودیم و در " کوشک " به جاده ی " زید - حسینیه " رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود جاده اهواز به خونین شهر هم کاملا باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند . در این جا نقص ما وضعیت دشمن در خونین شهر بود. بین خونین شهر و شلمچه دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت .... از عقب جبهه گزارش می شد با این که مردم می دانند حدود ۵۰۰۰ کیلومتر آزاد شده و حدود ۵۰۰۰ نفر اسیر گرفته ایم و عمده ی استان خوزستان آزاد شده ولی مرتب تکرار می شود خونین شهر چه شد؟ یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بودکه به خونین شهر دست پیدا کنیم. می دانستیم اگر خونین شهر را نگیریم دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد در محور ارتباطی خونین شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می کند و ما دیگر نمی توانیم به این سادگی به هدف برسیم. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 5⃣2⃣2⃣ در جبهه، کار، گره خورده بود. برای رهایی از بن بست عقل ها به جایی قد نمی داد. دو راه در پیش بود یا باید خرمشهر را می گرفتند که در این چند روز برای دست یافتن به آن به هر دری زده بودند ولی موفق به فتح آن نشده بودند یا باید به سوی بصره می رفتند. از قضا بیش تر، از کارشناسان نظامی که از دور دستی بر آتش داشتند همین را پیشنهاد می کردند و از تهران نامه ها یشان را به قرارگاه کربلا ارسال می کردند و مُصر بودند نظرشان اعمال شود. آن ها گمان می کردند با تهدید بصره عراق مجبور می شود دل از خرمشهر بکند. اما آنان که در جبهه بودند و توان نیروهای خود را می دیدند می فهمیدند که چنین کاری شدنی نیست . اتفاقا پیش از این سرهنگ صیاد هم به چنین نتیجه ای رسیده بود. او ساعت ۲۴ شب ۲۱ اردیبهشت، افسران عملیاتی خود را برای شور ستادی فرا خواند. گفت با فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیده اند که قرارگاه فتح تقویت شود: " بنا به دستور یا از منطقه قرارگاه قدس و یا از منطقه ی قرارگاه نصر، وارد عمل شده و به سوی بصره تک نماید. " (۱) و آن دو قرارگاه دیگر هم پدافند مناطق آزاد شده را به عهده بگیرد. آن شب یکی از افسران او اجازه گرفت و به شدت با این طرح مخالفت کرد و احتمال موفقیت در آن را بسیار کم دانست. اما سرهنگ نظرات او را نپذیرفت. وقتی بقیه افسران هم از نظرات نفر پیشین پشتیبانی کردند او از جا در رفت و دستور داد در این باره دیگر بحث نکنند و گرنه خود شخصاً وظایف آن ها را انجام خواهد داد و بر اساس این تصمیم، وظایف جزء به جزء یگان ها را ابلاغ خواهد کرد. اما اتفاقی که در آن محور افتاد باعث شد عجالتاً بصره را فراموش کنند. شکست های پی در پی صدام در جبهه جنگ باعث شد دوستان عربش در منطقه به وحشت بیفتند. شورای همکاری خلیج فارس جلسه گذاشت. صدام گفت عقب نشینی هایش تاکتیکی بوده است و برای اینکه قدرتش را به آنان نشان دهد در محور قرارگاه قدس حمله سنگینی کرده و پاسگاه شهابی را مجددا اشغال کرد . ________________________ ۱. عملیات بیت المقدس، ص ۲۱۳ ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣2⃣2⃣ در تبلیغات خارجی، این حمله خیلی بزرگ جلوه داده شد و به همین بهانه صدام به تعدادی از فرماندهانش نشان شجاعت داد. هر چند این حمله دستاورد زیادی برای ارتش عراق نداشت. اما شکستن خط خودی و نیز تجهیزات و قدرتی که ارتش عراق از خود به نمایش گذاشت به فرماندهان ایران فهماند که حمله به طرف بصره راحت تر از حمله به خرمشهر نیست. پیشروی به سوی بصره نیاز به امکاناتی داشت که قرارگاه کربلا فاقد آن بود. پیش از عملیات، آنان تنها برای بیست روز مهمات تدارک دیده که اکنون آن بیست روز رو به اتمام بود. از سوی دیگر سرهنگ صیاد آن قدر دستش از نیرو خالی بود که برای ادامه عملیات مجبور شد چهار تیپ از نیروهای قرارگاه فجر را به خرمشهر آورد. این ریسک خطرناکی بود. اکنون منطقه عملیاتی فتح المبین چنان خالی از نیرو شده بود که اگر عراق می توانست در آن جا کاری کند چه بسا تمامی زمینی را که دو ماه پیش، از دست داده بود را مجددا می توانست پس بگیرد. البته سرهنگ معتقد بود ارتش عراق مانند ایران تمام توش و توانش را برای منطقه خرمشهر گذاشته است. هر چه که بود فعلا باید تنها به خرمشهر فکر می کردند. این تاخیر یک هفته ای باعث شد عراق از جنوب شرقی خرمشهر پلی روی اروند نصب کند تا روز مبادا از آن محور هم بتواند نیروهایش را پشتیبانی کند. طبیعی بود اگر این تاخیر بیش تر از این ادامه داشت، عراق با ایجاد موضع مستحکم دیگری راه رسیدن به خرمشهر را دشوار تر از این که هست می کرد. چندین جلسه مشورتی با حضور فرماندهان سپاه و ارتش برگزار شد . نیروها هیچ آمادگی ادامه عملیات را نداشتند. دو فرمانده عالی رتبه ی جنگ وقتی از آن جلسات طَرفی نبستند از جبهه به اهواز برگشتند تا در فضای خلوت، دنبال چاره باشند و سرانجام آن را یافتند. با تغییراتی در طرح، باید عجالتاً خرمشهر را به محاصره در می آوردند تا در فرصت بعد آن را اشغال کنند. خبر محاصره خرمشهر باعث می شد نیروهای مردمی به جبهه بشتابند و با انگیزه ی بهتری کار دنبال شود . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣2⃣2⃣ « چشم هایمان از خوشحالی می درخشید مثل اینکه کار تمام شده بود. حالت جالبی است که فرماندهی مطمئن باشد طرحی که می خواهد به اجرا در بیاورد پیروزی هست . یعنی ما پیروزی را در آن جرقه ی ذهنی که به وجود آمد دیدیم . دوتایی با هم صحبت کردیم . مشکل کار در این بود که این طرح را چطور به فرماندهان ابلاغ کنیم با آنان بحث های دیگری کرده بودیم و حالا یک دفعه این طرح را مطرح می کردیم . در ذهنمان بود که می گفتیم مشورت هایمان چه شد. مخصوصاً بچه های سپاه، اهل بحث و این چیزها بودن و فکر می کردیم اگر چیزی را فی البداهه بگوییم ممکن است برایشان سنگین باشد. خداوند یاری کرد و گفتم من این را ابلاغ می کنم. یعنی مسئولیت ابلاغش را به عهده گرفتم . آقای محسن رضایی هم قبول کرد و گفت اشکالی ندارد از طرف من شما به سپاه و ارتش ابلاغ کنید. » * آن دو با قلب هاي لبريز از اميد، خود را به منطقه رساندند. به فرماندهان ابلاغ شد فوراً خود را به پاسگاه فرماندهي قرارگاه نصر برسانند. حدود ظهر بود که سرهنگ وارد اتاق جلسه شد. اتاق جلسه از دو سنگر تو در تو تشكيل شده بود که تا بيست روز پيش متعلق به عراقي ها بود. مساحت هر سنگر حدود ٢ در ٣ بود. بيش از پنجاه نفر در آن فضاي کوچك گرم و دم کرده، خود را جا داده بودند. در گوشه اي چند دستگاه بيسيم بود که هر از گاهي صدايي ازشان برمي خواست و در بيرون از سنگر هم مدام صداي توپخانه ها مي آمد. به آن دو در بالاي مجلس جا داده شد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم