eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 2⃣4⃣ هادی گذرنامه‌ی معتبر نداشت، برای همين، تنها رفتن برايش خطرناك بود. دوباره با ما می‌آمد و برمی‌گشت. اما بعد از چند هفته‌ی ديگر به شوخی‌‌های ما توجهی نداشت. او برای خودش مشغول ذكر و دعا بود. توی كربلا هم از ما جدا می‌شد. خودش بود و آقا اباعبدالله(ع). بعد هم سر ساعتی كه معين می‌كرديم می‌آمد كنار ماشين. روزهای خوبی بود. هادی غير مستقيم خيلی چيزها به ما ياد داد. يادم هست هادی خيلی آدم ساده و خاکی بود. در آن ايام با دوچرخه از محل مؤسسه به حوزه‌ی علميه می‌رفت. برای همين از او ايراد گرفته بودند. می‌گفت: « برای من مهم نيست كه چه می‌گويند. مهم درس خواندن و حضور در كنار مولا علی (علیه‌السلام) است. » مدتی كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابی مشغول درس شد. عصرها هم برای مردم مستحق به صورت رايگان كار می‌كرد. به من گفت: « می‌خوام لوله‌كشی ياد بگيرم! خيلی از اين مردم نجف به آب لوله‌كشی احتياج دارند و پول ندارند. » رفت پيش يكی از دوستان و كار لوله كشی‌های جديد با دستگاه حرارتی را ياد گرفت. آنچه را كه برای لوله‌كشی احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه‌ی لوله‌كش! يادم هست ديگر شهريه‌ی طلبگی نمی‌گرفت. او زندگی زاهدانه‌ای را آغاز كرده بود. يک بار از او پرسيدم: « تو كه شهريه نمی‌گيری، برای كار هم مُزد نمی‌گيری، پس برای غذا چه می‌كنی؟ » گفت: « بيشتر روزهای خودم را با چای و بيسكويت می‌گذرانم! » با اين حال، روزبه‌روز حالات معنوی او بهتر می‌شد. از آن طلبه‌هايی بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 3⃣4⃣ 🍁 شروع بحران راوی: محمدحسين طاهری با اينكه هادی از مؤسسه‌ی اسلام اصيل، بيرون آمده بود، اما برای زيارت‌های كربلا در شب جمعه به سراغ ما می‌آمد و با هم بوديم. در آنجا درباره‌ی مسائل روز و... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را می‌گفت. با شروع بحران داعش، مؤسسه به پايگاه حشدالشعبی برای جذب نيرو تبديل شد. هادی را چند بار در مؤسسه ديدم. می‌خواست برای نبرد به مناطق درگير، اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد. يك بار به او گفتم: « بايد سيد را ببينی، او همه‌كاره است. اگر تأييد كند، برای تو كارت صادر می‌كنند و اعزام می‌شوی. » البته هادی سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع می‌خواست به سوريه اعزام شود اما نشد. سيد به او گفته بود: « تو مهمان مردم عراق هستی و امكان اعزام به سوريه را نداری. » اما اين بار خيلی به سيد اصرار كرد. او به جهت فعاليت‌های هنری در زمينه‌ی عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. سيد با اين شرط كه هادی، فقط حماسه‌ی رزمندگان را ثبت كند، موافقت كرد. قرار شد يك بار با سيد به منطقه برود. البته منطقه‌ای كه درگيری مستقيم در آنجا وجود نداشت. هادی سر از پا نمی‌شناخت. كارت ويژه‌ی رزمندگان حشدالشعبی را دريافت كرد و با سيد به منطقه اعزام شد. همان‌طور كه حدس ميزدم هادی با يك بار حضور در ميان رزمندگان، حسابی در دل همه نفوذ كرد. از همه بيشتر سيد او را شناخت. ايشان احساس كرده بود كه هادی مثل بسيجی‌های زمان جنگ بسيار شجاع و بسيار معنوی است، و اين همان چيزی بود كه باعث تأثيرگذاری بر رزمندگان عراقی می‌شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 4⃣4⃣ بعد از آن برای اعزام به سامرا انتخاب شد. هادی به همراه چند تن از دوستان ما راهی شد. من هم می‌خواستم با آنها بروم اما استخاره كردم و خوب نيامد! يادم هست يك بار به او زنگ زدم و گفتم: « فلان شخص كه همراه شما آمده يك نيروی ساده است، تا حالا با كسی دعوا نكرده چه رسد به جنگيدن، مواظب او باش. » هادی هم گفت: « اتفاقاً اين شخصی كه از او صحبت می‌كنی دل شير دارد. او راننده است و كمتر درگير كار نظامی می‌شود، اما در كار عملياتی خيلی مهارت دارد. » بعد از يك ماه، هادی و دوستان رزمنده به نجف برگشتند. از دوستانم درباره‌ی هادی سؤال كردم. پرسيدم: « هادی چطور بود؟ » همه‌ی دوستان من از او تعريف می‌كردند؛ از شجاعت، از افتادگی، از زرنگی، از ايمان و تقوا و... همه از او تعريف می‌كردند. هر كس به نوعی او را الگوی خودش قرار داده بود. نماز شب‌ها و عبادت‌های هادی حال و هوای جبهه‌های نبرد رزمندگان ايران با صداميان بعثی را برای بقيه‌ی رزمندگان تداعی می‌كرد. هادی دوباره راهی مناطق عملياتی شد. ديگر او را كمتر می‌ديدم. چند بار هم تماس گرفتم كه جواب نداد. مدتی گذشت و من با چند تن از دوستان برای زيارت، راهی ايران و شهر قم شديم. يادم هست توی قم بودم كه يكی از دوستانم گفت: « خبر داری رفيقت، همون هادی كه با ما می‌آمد كربلا شهيد شده؟ » گفتم: « چی میگی؟ » سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمی جستجو متوجه شدم كه هادی به آنچه لايقش بود رسيد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 5⃣4⃣ 🍁 وابستگی به نجف ايام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسيم می‌شود. حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است. زمانی تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد. كار برايش مهيا شد، بعد از مدتی كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار برای مردم و به نيت رضای پروردگار بود. هادی كم‌كم به حضور در نجف و زندگی در كنار اميرالمؤمنين علی (علیه‌السلام) بسيار وابسته شد. وقتی به ايران برمی‌گشت، نمی‌توانست تهران را تحمل كند. انگار گم‌گشته‌ای داشت كه می‌خواست سريع به او برسد. ديگر در تهران مثل يك غريبه بود. حتی حضور در مسجد و بين بچه‌ها و رفقای قديمی او را سير نمی‌كرد. اين وابستگی را وقتی بيشتر حس كردم كه می‌گفت: « حتی وقتی به كربلا می‌روم و از حضور در آنجا لذت می‌برم، دلم برای نجف تنگ میشود. می‌خواهم زودتر به كنار مولا اميرالمؤمنين(ع) برگردم. » اين را از مطالعاتی كه داشت می‌توانستم بفهمم. هادی در ابتدا برای خواندن کتاب‌های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آداب‌الطلاب آقای مجتهدی را می‌خواند و... رفته‌رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت. با مطالعه‌ی آثار و زندگی اين اشخاص، روزبه‌روز حالات معنوی او تغيير می‌كرد. من ديده بودم كه رفاقت‌های هادی كم شده بود! بر خلاف اوايل حضور در نجف، ديگر كم‌حرف شده بود. معاشرت او با بسياری از دوستان در حد يك سلام و عليك شده بود. به مسجد هندی‌ها علاقه داشت. نماز جماعت اين مسجد توسط آيت‌الله حكيم و به حالتی عارفانه برقرار بود. برای همين بيشتر مواقع در اين مسجد نماز می‌خواند. خلوت‌های عارفانه داشت. نماز شب و برخی اذكار و ادعيه را هيچ گاه ترك نمی‌كرد. اين اواخر به مرحوم آيت‌الله كشميری ارادت خاصی پيدا كرده بود. كتاب خاطرات ايشان را می‌خواند و به دستورات اخلاقی اين مرد بزرگ عمل می‌كرد. يادم هست كه می‌گفت: « آيت‌الله كشميری عجيب به نجف وابسته بود. زمانی كه ايشان در ايران بستری بود می‌گفت مرا به نجف ببريد بيماری من خوب می‌شود. » هادی اين جملات را می‌خواند و می‌گفت: « من هم خيلی به اينجا وابسته شده‌ام، نجف همه‌ی وجود ما را گرفته است، هيچ مكانی جای نجف را برای من نمی‌گيرد. » اين سال آخر هر روز يك ساعت را به وادی‌ السلام می‌رفت. نمی‌دانم در اين يك ساعت چه ميكرد، اما هر چه بود حال عجيب معنوی برای او ايجاد می‌كرد. اين را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آيت‌الله كشميری و آقا سيد علی قاضی فراگرفته بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 6⃣4⃣ 🍁 عرفان راوی: دوستان شهيد هادی يك انسان بسيار عادی بود. مثل بقيه. تنها تفاوت او عمل دقيق به دستورات دين بود. برای همين در مسير خودسازی و عرفان قرار گرفت. اما مسير عرفانی زندگی او در نجف به چند بخش تقسيم ميشود. مانند آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفته‌اند، مسير "مِنَ الخَلقِ إلَي الحَق " و... به خوبی طی نمود. هادی زمانی كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل می‌كرد، نيمی از روز را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود. در ابتدا برای انجام كار حقوق می‌گرفت، اما بعدها كارش را فقط برای رضای خدا انجام می‌داد. شهريه نمی‌گرفت برای كاری كه انجام می‌داد مزد نمی‌گرفت. حتی اگر كسی می‌خواست به او مزد بدهد ناراحت می‌شد. منزل بسياری از طلبه‌ها و برخی مساجد نجف را لوله‌كشی كرد اما مزد نگرفت! توكل و اعتماد عجيبی به خدا داشت. يك بار به هادی گفتم: « تو كه شهريه نمی‌گيری برای كار هم پول نمی‌گيری پس هزينه‌های خودت را چطور تأمين می‌كنی؟ » هادی گفت: « بايد برای خدا كار كرد، خدا خودش هوای ما را دارد. » گفتم: «اين درست، اما... » يادم هست آن روز منزل يكی از دوستانش بوديم. هادی بعد از صحبت من، مبلغ بسيار زيادی را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و گفت: « هر طور صلاح می‌دانی مصرف كن! » به نوعی غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالی ندارد. خانه‌ای وسيع و قديمی در نجف به هادی سپرده شده بود تا از آن نگهداری کند. او در يکی از اتاق‌های کوچک و محقر آن سکونت داشت. بيشتر وقتش را در خانه به عبادت و مطالعه اختصاص داده بود. او از صاحب‌خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهی‌دستی که پولی ندارند را به آن خانه بياورد و در آنجا به آنها اسکان دهد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 7⃣4⃣ برای زائران غذا درست می‌کرد. در بيشتر کارها کمک‌حال‌شان بود. اگر زائری هم نبود، به تهيدستان اطراف خانه سکونت می‌داد و در هيچ حالی از کمک دادن دريغ نمی‌کرد. آن خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسی جرئت نمی‌کرد در آن زندگی کند. بعد از شهادت هادی آن را به طلبه‌ی ديگری سپردند، اما آن طلبه نتوانست با ظلمت و وحشت آن خانه کنار بيايد! اربعين که نزديک می‌شد هادی اتاق‌ها را به زائران و مهمانان می‌داد و خودش يک گوشه می‌خوابيد. گاهی پتوی خودش را هم به آن‌ها می‌بخشيد. او عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشی بخوابد. يک بار مريض شده بود. خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد اما اتاق را که گرم بود در اختيار زائران راهپيمايی اربعين قرار داد. او در اين مدت با پيرمرد نابينايی آشنا شده بود و کمک‌های زيادی به او کرده بود. حتی آن پيرمرد نابينا را برای زيارت به کربلا هم برده بود. هادی زمانی كه مشغول كارهای عرفانی و ذكر و خلوت شده بود، كمتر با ديگران حرف ميزد. اين هم از توصيه‌های بزرگان است كه انسان در ابتدای راه سكوت را بر هر كاری مقدم بدارد. هادی می‌دانست بسياری از معاشرت‌ها تأثير منفی در رشد معنوی انسان دارد، لذا ارتباط خود را با بيشتر دوستان در حد يك سلام و عليك پايين آورده بود. اين اواخر بسيار كتوم شده بود. يعنی خيلی از مسائل معنوی را پنهان می‌كرد. از طرفی تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا زحمت می‌كشيد. هر زائری كه به نجف می‌آمد، به خانه‌ی خودش می‌برد و از آنها پذيرايی می‌كرد. هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران فكر كنند كه آدم خوبی است. اين سال آخر روزه‌داری و ديگر مراقبت‌های معنوی را بيشتر كرده بود. تا اينكه ماجرای مبارزه با داعش پيش آمد، هادی آنجا بود كه از خلوت معنوی خود بيرون آمد. او به قول خودش مرد ميدان جهاد بود شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد. حالا هم ميدان مبارزه ايجاد شده بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 8⃣4⃣ 🍁 دست سوخته راوی: سیدروح‌الله ميرصانع از بالاترين ويژگی‌های آقا هادی كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك‌شَبه طی كند طهارت درونی او بود. بر خلاف بسياری از انسان‌ها كه ظاهر و باطن يكسانی ندارند، هادی بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاكی بود. حرفش را می‌زد و اگر اشكالی در كار خودش می‌ديد، سعی در برطرف نمودن آن داشت. يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد و در حوزه‌ی كاشف‌الغطا نجف مشغول تحصيل شد. بعد از مدتی كار پيدا كرد و ديگر از شهريه استفاده نكرد. آن اوايل به هادی گفتم: « نمی‌خوای زن بگيری؟ » می‌خنديد و می‌گفت: « نه، فعلا بايد به درس و بحث برسم. » سال بعد وقتی درباره‌ی زن و زندگی با او صحبت می‌كردم، احساس كردم بدش نمی‌آيد كه زن بگيرد. چند نفر از طلبه‌های هم‌ مباحثه با هادی متأهل شده بودند و ظاهراً در هادی تأثير گذاشته بودند. يك بار سر شوخی را باز كرد و بعد هم گفت: « اگر يه وقت مورد خوبی برای من پيدا كردی، من حرفی برای ازدواج ندارم. » از اين صحبت چند روزی گذشت. يك بار به ديدنم آمد و گفت: «می‌خواهم برای پياده‌روی اربعين به بصره بروم و مسير طولانی بصره تا كربلا را با پای پياده طی كنم. » با توجه به اينكه كارت اقامت او هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار، مخالفت كردم اما هادی تصميم خودش را گرفته بود. آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده، فكر می‌كنم حالت سوختگی داشت. دست او را ديدم اما چيزی نگفتم. هادی به بصره رفت و ده روز بعد دوباره تماس گرفت و گفت: « سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستی بيام؟ » گفتم: « با كمال ميل، بفرماييد. » هادی به منزل ما آمد و كمی استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمی جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم. هادی از سفر به بصره و پياده‌روی تا نجف تعريف می‌كرد، اما نگاه من به زخم دست هادی بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود! صحبت‌های هادی را قطع كردم و گفتم: « اين زخم پشت دست برای چيه؟ خيلی وقته كه می‌بينم. سوخته؟ » نمی‌خواست جواب بده و موضوع را عوض می‌كرد. اما من همچنان اصرار می‌كردم. بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم! مدتی قبل در يكی از شب‌ها خيلی اذيت شده بود. می‌گفت كه: « شيطان با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چاره‌ای كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم! » من مات و مبهوت به هادی نگاه می‌كردم. درد دنيايی باعث شد كه هادی از آتش شهوت دور شود. آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 9⃣4⃣ 🍁 دوست راوی: حاج باقر شيرازی حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتيم. اما رفاقت من با هادی حتی همين حالا كه شهيد شده بسيار زياد است! روزی نيست كه من و خانواده‌ام برای هادی فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانواده‌های اين محل احسان كرد. من كنار مسجد هندی مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه می‌ديدم يك جوان در انتهای مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيه‌ای روی سرش می‌كشد! موقعی كه نماز آغاز می‌شد، اين جوان بلند می‌شد و به صف جماعت ملحق می‌شد. نمازهای اين جوان هم بسيار عارفانه بود. چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه‌های با اخلاص نجف است. يك بار موقعی كه می‌خواست مُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سلام كردم. اين جوان، خيلی با ادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و عليك كرديم. يكی دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم ايرانی است. گفتم: « چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چه كار می‌كنيد؟ » نگاهی به چهره‌ی من انداخت و گفت: « يك بنده‌ی خدا هستم كه ميخوام در كنار اميرالمؤمنين (ع) درس بخوانم. » كمی به من برخورد. او جواب درستی به من نداد، گفتم: « من هم مثل شما ايرانب هستم، اهل شيراز و پدرم از علمای اين شهر بوده، می‌خواستم با شما كه هموطن من هستی آشنا بشم. » لبخندی زد و گفت: « من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. » بعد خداحافظی كرد و رفت. اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلی برخورد جالبی نبود اما بعدها آنقدر رابطه‌ی ما نزديك شد كه آقا هادی رازهايش را به من می‌گفت. مدتی بعد به مغازه‌ی ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش می‌گفتند اين جوان، طلبه‌ی سخت‌كوشی است، اما شهريه نمی‌گيرد. يك بار گفتم: « آخه برای چی شهريه نمی‌گيری؟ » گفت: « من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج) استفاده کنم. » گفتم: « خُب خرجی چیكار می‌كنی؟ » خنديد و گفت: « می‌گذرونيم... » يك روز هادی آمد و گفت: « اگه كسی كار لوله‌كشی داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهای آخر هفته. » گفتم: « مگه بلدی!؟ » گفت: « ياد گرفتم، وسايل لازم برای اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند. » گفتم: « خيلی خوبه، برای اولين كار بيا خونه‌ی ما! » ساعتی بعد هادی با يك گاری آمد! وسايل لوله‌كشی را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله‌كشی برای آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزی نخورد. هر چه به او اصرار كرديم بی‌فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادی يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم می‌شناختيم هيچ مزدی برای لوله‌كشی خانه‌ی مردم نجف نمی‌گرفت و هيچ چيزی هم در منزل آن‌ها نمی‌خورد! رفاقت ما با ايشان بعد از ماجرای لوله كشی بيشتر شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 0⃣5⃣ 🍁 پاكت راوی: حاج باقر شيرازی دوستی من با هادی ادامه داشت. زمانی كه هادی در منزل ما كار می‌‌كرد او را بهتر شناختم. بسيار فعال و با ايمان بود. حتی يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا بياورد. چند بار خانم من، كه جای مادر هادی بود، برايش آب آورد. هادی فقط زمين را نگاه می‌كرد و سرش را بالا نمی‌گرفت. من همان زمان به دوستانم گفتم: « من به اين جوان تهرانی بيشتر از چشمان خودم اطمينان دارم. » بعد از آن، با معرفی بنده، منزل چند تن از طلبه‌ها را لوله‌كشی كرد. كار لوله‌كشی آب در مسجد را هم تكميل كرد. من و هادی خيلی رفيق شده بوديم. ديگر خيلی از حرف‌هايش را به من ميزد. يك بار بحث خواستگاری پيش آمد. رفته بود منزل يكی از سادات علوی. آنجا خواسته بود كه همسر آينده‌اش پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع جواب رد شنيده بود. جای ديگری صحبت كرد. قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به خواستگاری برود كه ديگر نشد. اين اواخر ديگر در مغازه‌ی ما چای هم می‌خورد! اين يعنی خيلی به ما اطمينان پيدا كرده بود. يك بار با او بحث كردم كه: « چرا برای كار لوله‌كشی پول نمی‌گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داری. » هادی خنديد و گفت: « خدا خودش می‌رسونه. » دوباره سرش داد زدم و گفتم: « يعنی چی خدا خودش می‌رسونه؟ » بعد با لحنی تندگفتم: « ما هم بچه‌آخوند هستيم و اين روايت‌ها را شنيده‌ايم. اما آدم بايد برای كار و زندگی‌اش برنامه‌ريزی كنه، تو پس‌فردا ميخوای زن بگيری و... » هادی دوباره لبخند زد و گفت: « آدم برای رضای خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می‌فرسته. » من فقط نگاهش می‌كردم. يعنی اينكه حرفت را قبول ندارم. هادی هم مثل هميشه فقط می‌خنديد! ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ⛔️شبهه ویدئوی فضای مجازی: این آخوند چه حرف های خوبی میزنه... کاش این آقا رهبرمون می‌شد تا جلوی فساد رو در جامعه بگیرد. سخنرانی آیت الله خامنه ای قبل از رهبری: بابا اجتماعات را این مردم به وجود7 میارن، راهپیمایی ها را اینا به وجود میارن، بار گرانی بر دوش اینهاست اون کسی که پولداره، از بیت المال میگیره که گرانی را نمی فهمه اونوقتی هم که بگن مردم کم مصرف کنید تا ی اندازه گرانی بشکنه؛ باز اینا کم مصرف می کنند اونا مصرفشون روز به روز زیاد میکنه_ بیکاری مال اینها، گرانی مال اینها، سختی مال اینها، محاصره اقتصادی ضررش مستقیماً متوجه توده مردمه آخرش هم هیچکاره مملکت پولشون را بدن به این مسئول و اون مسئول بخورند و به ریش انقلاب و این مردمی که برای انقلاب جان دادند و خون دادند بخندند؟ قابل تحمله؟ ❇️پاسخ: رهبر معظم انقلاب، در زندگی شخص خود و در منش سیاسی خود نشان داده اند که همواره ضد فساد و اشرافیت بوده و هستند. اما نکته ای که در این میان مغفول می ماند، این است که گمان می کنیم رهبر به تنهایی می تواند همه چیز را درست کند. خیر. اینگونه نیست. رهبر یک نفر است و حکومت هزاران منصب و مسئولیت با هزاران انسان مختار ممکن الخطا دارد. «خشکانیدن ریشه‌ی فساد مالی و اقتصادی و عمل قاطع و گره‌گشا در این باره، مستلزم اقدام همه‌جانبه به‌وسیله‌ی قوای سه‌گانه مخصوصاً دو قوه‌ی مجریه و قضائیه است.» ۱۳۸۰/۰۲/۱۰ این جملات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در فرمان هشت ماده‌‌ای به سران قوا درباره‌ی مبارزه با مفاسد اقتصادی به روشنی خواستِ قاطعانه‌ی ایشان برای مبارزه با فساد از سوی قوای سه گانه را نشان می‌دهد. مسئله‌ای که همواره در دوران رهبری از سوی ایشان به‌شکلی جدی مطالبه و پیگیری شده است. قوه قضائیه و مجلس شورای اسلامی و قوه مجریه، سازمانهای نظارتی، دیوان محاسبات و نیروهای نظامی و امنیتی، بازوان رهبری برای اجرای عدالت و مبارزه با فساد است. همه این اجزا باید با حضور نیروهای سالم و انقلابی و متعهد در مسئولیتها، با هم و در کنار هم عدالت را اجرا کنند. رهبری معظم در زمینه مبارزه با مفاسد، در هر جا که لازم بوده و قانون به او اجازه ورود می داده، اقدامات لازم را انجام داده است که می توان برای نمونه به ماجرای اختلاس 3000 میلیاردی در سال 1390 اشاره کرد. نکته ای برای اهل تفکر: به نظر شما چرا امام زمان (عج) ظهور نمی کند؟ به خاطر اینکه یار درست و حسابی ندارد بله. اگر یک نفر می توانست یک جامعه را یک تنه اصلاح کند، امام زمان (عج) در غیبت نمی ماند. اما امام ما در غیبت مانده چون کسی را ندارد تا با کمک او دنیا را از ظلم و فساد و بی عدالتی نجات دهد.
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 اولین جمله حضرت زهرا سلام الله علیها در بین درب و دیوار و آتش 🔵 علامه امینی رحمه الله علیه: 🌕 بعد از تحقیق های بسیار یافتم اولین جمله ای که حضرت زهرا علیهاالسلام از میان درب و دیوار و آتش فرمودند: ⚫️ ولدی مهدی بود ... 🌷 الهی به حق مادر سادات الساعه عجل لولیک الفرج الساعه