eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🌲 " ط" قسمت 9⃣1⃣ یكم آب خوردم و بلند شدم. آرامش شب رو دوست داشتم، وقت خوبی بود كه به وضعیت حال حاضرم فكر كنم و ببینم چه خاكی باید سرم بریزم. گاهی اوقات به پشت سرم نگاه می.كردم و چنان ناامید می‌شدم كه ابلیس هم این‌طور از رحمت خدا نا امید نشده بود‌. خراب كرده بودم و نمی‌تونستم باید چكار كنم. حالم شبیه حال كسی بود كه در یك چشم به هم زدن شاهد ریخته شدن آوار تو سر خانوادش باشه و ندونه باید چه كار كنه، كجا بره، كی رو صدا كنه، مخصوصاً وقتی صدای دلخراش فریاد بچتو بشنوی و هیچ‌كاری از دستت برنیاد، حمله می‌كنی به سمت آوار و سعی می‌كنی خاك و سنگ رو كنارشون بزنی، ولی تو همون اولش گیر می‌كنی و زورت بهشون نمی‌رسه. آوار تو سر اعتقاداتم ریخته بود، تمام وجودم زیر آوار وحشی‌گری و تحجر داشت له می‌شد و صدای فریاد دلخراش فطرتم گوشمو پاره می‌كرد و هیچ كاری از دستم برنمی‌اومد. باید باور می‌كردم این راهی كه در پیش گرفته بودم راه نجات بود؟ نجات مثل منی كه كوچكترین كارش بریدن سر شیعه‌های مظلومی بود كه چوب اعتقاداتشون رو می‌خوردند. تا به خودم اومدم دیدم صورتم خیس از اشك شده بود و داشتم با خودم حرف می‌زدم. نگاهی به آسمون كردم و باز هم ستاره دب اكبر رو دیدم كه داره بهم علامت می‌ده. چه مسیر سختی بود، زمین نرم كه رفته رفته چسبناك هم شده بود، چرا باید این مسیر رو انتخاب می‌كردن. رفته رفته راه رفتن برام مشكل‌تر می‌شد و وضعیت بد زمین داشت توانمو ازم می‌گرفت. چراغ قوه را دورتر گرفتم، تا چشم كار می كرد دشت بود، باید سرعتمو بیشتر می‌كردم تا به وضعیت زمین زیر پام غلبه كنم. احتمال می دادم بعد از مسافتی به زمین سفت برسم، چون برنامه ای كه اونا ریخته بودن اصولاً نباید اینقدر غیرممكن می‌شد. شروع كردم به دویدن، ولی هرچقدر می‌دویدم بیشتر گرفتار می شدم. نیروی بدنم رو به ضعف می‌رفت. یه لحظه به خودم اومدم كه ديگه حركت برام ناممكن شده بود و پاهام تا مچ پا توی گل فرو رفته بود نمی‌تونستم قدم از قدم بر دارم... اعصابم خورد شده بود، بدتر از این نمی‌شد که بخوای خودتو براشون ثابت کنی و نشون بدی که پشیمون شدی و می‌خوای گذشتتو جبران کنی، زمین و آسمون جلوتو بگیرن، ستاره بهت بی‌راهه نشون بده و زمین اسیرت کنه... 📝 نویسنده: ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🌲 " ط" قسمت 0⃣2⃣ توان از پاهام گرفته شده بود و کم‌کم داشت سردم می‌شد. نمی‌دونستم باید چیکار می‌کردم، نشستم و خودمو بغل کردم و سرمو چسبوندم به زانوهام تا گرمای بدنمو از دست ندم. نزدیک به نیم ساعت در همون حال بودم که حس کردم پاهام و زانوهام کاملا بی حس و کرخت شده، شب‌های کربلا خیلی سرد بود و طاقت فرسا. همه‌ی این اتفاقات و بدشانسی‌ها برام نشانگر یک واقعیت بیشتر نبود، اینکه زمین مأمور شده تا نذاره جبران مافات کنم. درونم آشوب بود و بدنم سرد و خسته، پاهام دیگه یارای مقاومت نداشت. حتی نمی تونستم یک قدم حرکت کنم و به جای سخت تر برم و بشینم. پاهام تا ساعد توی زمین فرو رفته بود و اجازه هرگونه تحرکی رو ازم گرفته بود. نمی‌تونستم بیشتر از این تو این حالت بمونم. سردی زمین از یه طرف و نرسیدن خون به پام از طرف دیگه باعث شد تعادل خودمو از دست بدم، دستمو به زمین حائل کردم و خودمو به آرومی انداختم روی زمین. دوباره چشمم افتاد به آسمان و باز هم ستاره دب اکبر، این بار درخشان تر از قبل بود و داشت عجیب بهم چشمک می زد، تونسته بود مأموریتش رو درست انجام بده و بایدم شادی می‌کرد. جی پی اس رو از کیف در آوردم و روشنش کردم، موقعیتم اون چیزی نبود که بهم دستور داده شده بود، چیزی حدود ۳۰ درجه انحراف مسیر داشتم به سمت غرب و این یعنی فاجعه، یعنی شکست و یعنی سوزاندن فرصت. عجب اشتباهی کرده بودم دستگاهو خاموش کرده بودم. ولی آخه محسن گفته بود دو نفر نامحسوس هوامو دارن، پس کجا بودن اون دو نفر؟ نکنه همه اینا نقشه بود تا منو از بین ببرن. نه معقول به نظر نمی‌رسید. چرا باید برای کسی که تو چنگشونه نقشه بریزن و اینجوری زمین گیرش کنن، علاوه بر اینکه بی‌دقتی خودم باعث این اتفاق بود و نمی‌شد کسی غیر از خودمو سرزنش کنم. الان دیگه کل بدنم با زمین در تماس بود و توی زمین نرم و گلی فرو رفته بودم، بیابان بی انتهای کربلا... کربلا... بیابون... ترس... وحشت... شب... سرما... 📝 نویسنده: ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊ ایستادند پای امام زمان خویش... 💐 امروز ۲۵مهرماه سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم گرامی باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی ✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨ 🔴 اولین کلام،توجه و افکار ما در لحظه ی بیدار شدن از خواب 🔹اولین کلام،توجه و افکار ما در لحظه ی بیدار شدن از خواب که به ذهنمان می رسد. نشانه ی اهمیت،، اولویت و بیان کننده ی هدف و مقصد زندگی ماست. 🔺 بیاد و به شوق دیدار چه کسی از خواب بیدار می شویم؟؟ 🔺لحظه ی بیدار شدن از صدها کار و مشغله کدام عمل اولین تصمیم و عامل حرکت ماست؟ 🔺 از ده ها فقدان و کمبودهای زندگی کدام فقدان و نبودن اولین آه صبحگاهی ماست‌؟ 🔺 تعلقات و خواسته ها ملاک ارزش و اعتبار انسان است؟ 🔵 با خود بیاندیشیم اگر لحظه ی بیدار شدن اولین کلام، توجه، هدف، مشغله،آرزو، و عامل حرکت انسان ارواحنا فداه باشد ثمره ی آن چه خواهد بود؟
🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله: ✍اِنّ اَهلَ الجَنَّةِ لایَندِمونَ عَلی شَیءٍ مِن اُمورِ الدُنیا اِلاّ علی ساعَةٍ مرَّتْ بِهِم فی‌الدّنیا لَمْ یَذكُروا اللَّهَ فیها. 🔴بهشتیان، (فردا) بر هیچ یک از امور دنیا اظهار ندامت و پشیمانی نمی‌کنند جز آن ساعتی که بر آن‌ها گذشت و خدا را در آن یاد نمی‌کردند. 📚لئالی‌الاخبار، ج١، ص ١٥
برای امنیت 🍃🌸بهای سنگینی برای امنیت پرداخته‌ایم. 🔹کاری از گروه خط مدیا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
002.mp3
1.48M
2 ✅ وقتی ولایت فقیه امر جامعی به نام "جهاد تبیین" رو مطرح کرد زندگی همه مومنین باید تحت تاثیر این امر جامع قرار بگیره. 🔸 استاد پناهیان @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهید مصطفی چمران: من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم. دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غم‌های آنها را به قلب خود بپذیرم. می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همه گلوله های جنگ نرم🚀🚀🚀 مثل خمپاره شصته نه سوت داره نه صدا وقتی میفهمیم اومده که میبینیم: فلانی دیگه هیئت نمیاد ! فلانی دیگه چادر سرش نمیکنه ! هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را سیدخندان💚 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم