﷽ شـُـهـَـداے ِمـُـدافـِـع ِحـَـرَم ﷽
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #ابراهیم_اسمی
♨️فرماندهی گمنام و با اخلاص
🌟ابراهیم با اینکه جزو تیم حفاظت رهبری بود و جایگاه ویژهای داشت اما برای بچههای پایگاه بسیجشان کلاس قرآن و معارف اسلامی برگزار میکرد. یعنی اینقدر خاکی و خودمونی بود!
🎈در سوریه هم فرمانده محور سیّار و مسئول اطلاعات عملیات محور بوکمال سوریه بود و در ایران، آبدارچی روضههای اهلبیت علیهمالسلام!
🌟هیچکس حتی پدر و مادرش هم از جایگاه ابراهیم چه در زمان حفاظت اطلاعات و چه در زمان جبهههای سوریه خبر نداشت و ابراهیم در گمنامی کامل به دنبال الماس گمشده خود یعنی «شهادت» میگشت.
🎈بعد از شهادتش، حاج مهدی سبزی، یکی از فرماندهان جبهه مقاومت به منزلشان آمد و گفت: آنقدر فرمانده ابراهیم گمنام و با اخلاص بود که آدم را عاشق و مجذوب خود میکرد و وقتی که از او نزد دیگر همرزمانش تعریف میکردم، غِبطه میخوردند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #ابراهیم_اسمی
برادر شهید نقل میکنند:
ابراهیم بین دوستان هیأتی
به سخاوتمندی معروف بود
غیر ممکن بود کسی ازش قرض بخواد
و دست رد به سینهاش بزنه
یه روز بهش گفتم: ابراهیم!
اون کسائیکه بهشون پول قرض میدی،
اصلا آه در بساط ندارند،
نمیتونند پولت رو برگردونند
بالاخرهتوهمبایدتشکیلخانوادهبدی
این پولها لازمت میشه
ابراهیم با تبسم گفت:
خدا بزرگه!
اگه ندادند هم برام مهم نیست
من متعلق به این دنیای فانی نیستم!
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍#خاطرات_شهدا📃
💐اوایل به خاطر فرزند کوچکمان میگفتم نرو اما میگفت: «اجازه بده من برم». به خاطر همین گفتم که برو و تو را به حضرت زینب(س)امانت میسپارم تا او ازتو مراقبت کند و از خداوند میخواهم صبر حضرت زینب(س) را به من هم عطا کند. من به دلم افتاده بود که حاج سیدرضا در این راه به شهادت خواهد رسید. میدانستم اگر به سوریه برود دیگر برنمیگردد.من قبل از اینکه بخواهم با حاج سیدرضا ازدواج کنم، به تمام این مسائل فکر کرده بودم و از همان اولین روز ازدواج و تشکیل زندگی مشترک آمادگی شنیدن خبر شهادت همسرم را داشتم. کاملاً آماده بودم در این راه هر اتفاقی برای حاج سیدرضا بیفتد.
🌷حاج سیدرضا سه بار به سوریه رفت. اولین بار که اعزام شد، ۴۰ روز آنجا ماند و برگشت. دفعه دوم مجروح شد و در نهایت برای سومین بار در حلب سوریه به شهادت رسید.😭
✏️راوی:همسر شهید
💐ولادت : ۱۳۴۸/۰۱/۱۵ شهرلیلان
🥀شهادت : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳ حلب،سوریه
🌹🕊#سـردار_مدافـع_حـرم
#شهـید_سیدرضا_مراثی
#سالـروز_شهــادت....🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #محمدحسن_قاسمی
🔷اولین شهید مدافعحرم جامعه پزشکی
🌻پدر شهید نقل میکند: محمدحسن در دوران دانشگاه بسیار فعّال و پویا بود. رشته تحصیلیاش، تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان، از آموختنِ هیچ چیزی دریغ نمیکرد.
🦋این را وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصلهی یکی دوهفته از رفتنش، بعنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش میگفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل میگرفت، صفر تا ۱۰۰ کارها را یکتنه راهاندازی میکرد و تحویل پرسنل میداد.
🌻فرقی نمیکرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل؛ قاعدهی هر کدام را به خوبی میدانست و معتقد به کار بر مبنای آخرین فناوریِ روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب میفهمید، مطالب لازم را از بروزترین منابع تخصصیاش میدید و اجرا میکرد.
🦋بعد از شهادتش به ما گفتند: ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. میخواستیم در آینده، او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم، چون این قابلیّت را داشت.
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🕊🖤 🕊
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم حبیب الله ولایی
♨️بخشنــــدگی
☘همسر شهید نقل میڪند: یڪبار حاج حبیب مأموریتے به لبنان رفته بود و در آنجا فردے ڪه ظاهراً مشڪلے با حفاظت اطلاعات داشته، به حاج حبیب ڪه خودش هم از نیروهاے حفاظت بود، اصرار میڪند ڪه باید از اینجا بروید!
❤️حاجے میگوید بگذارید صبح شود، بعد میروم اما آن آقا پافشارے میڪند ڪه شبانه باید از اینجا بروید. حاجے هم چیزے نگفته و برمیگردد. میگذرد تا اینڪه حاجے در مأموریت سوریه، فرماندهے یک بخشے میشود و برحسب اتفاق، آن آقا هم در همان بخش بوده است.
☘وقتے به آن آقا میگویند قرار است زیردست ڪسے شوے ڪه از لبنان وے را برگرداندے، فڪرش را هم نمیڪرده ڪه در سوریه زیردستش شود اما بعد از معرفیشدن به همدیگر، حاج حبیب او را بخشید و این بخشندگے یڪے از خصوصیّات بارز حاجے بود.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🖋 #خاطرات_شهدا
اوایل زندگی اوضاع مالی مناسبی نداشتیم به کسی هم این مسئله رو عنوان نمیکردم سعی میکردم خودم بیشتر تلاش کنم واسه اینکه منّت کسی رو نکشم خودم کار میکردم.....
یه روز یکی از همسایه ها کباب پخته بود بوی غذا همه جا پیچیده بود اصغر گفت مامان چه بوی خوبی میاد ...
گفتم مامان جان بوی همیشگی غذا هستش .... گفت نه این یه چیز دیگه ست.....
با کلی بغض شروع کردم به سرخ کردن پیاز ....حسابی که بو در منزل پیچید ... با لبخند گفتم دیدی مامان جان اون بو هم مثل همین بود....
اصغر هم باور کرد و دیگه کنجکاوی بوی غذای همسایه رو نکرد......
اصغر قلب مهربان و دلی بزرگ داشت و با سختی بزرگ شد ...
✍ راوی مادر شهید
🌹 #شهید #علی_اصغر_الیاسی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🔴شهید مدافعحرم #محمدعلی_خادمی
🔷پلاستیک مشکی
🎈همسر شهید نقل میکند: هر وقت محمدعلی به بازار میرفت، اگر خوراکی میخرید، توی پلاستیک مشکی میگذاشت که نکنه کسی ببیند و دلش خواسته باشد. به دخترم میگفت «میخواهی میوه بخوری، در خانه بخور! شاید کسی در مدرسه میوه نداشته باشد.»
🎈هرچه داشت برای همه بود و به پول و مادّیّات اهمّیّت نمیداد. ظاهر و باطنش یکی بود. مقیّد بود که حقّالناسی به گردن نداشته باشد. میگفت «خدا از همه چیز میگذرد اِلّا حقّالناس!» به فرزندانش هم سفارش میکرد حقّالناس از کسی به گردن نداشته باشند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #رضا_دامرودی
🎙راوے: همسر شهید
🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سهتا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم.
🌻روز اول ماه رمضان، رضا یکدفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسمهای دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت.
🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #محمدحسین_عزیزآبادی
💠مسابقهی شنا
🎙راوے: همرزم شهید
محمدحسین عزیزآبادی با اینکه هیکل درشتی نداشت ولی قــــدرتبــــدنی و آمادگیجسمانی خوبی داشت و در خیلی از تستهای ورزشی از خیلی از جوونا هم جلوتر بود.
در اولین روزایی که رفته بودیم برای دفاع از حرمِ حضرتزینبعلیهاالسلام، یکی از اَعراب کهدهیکلِ خوبی هم داشت برای اینکه ببیــــنه آمادگیجسمانی ما چطوریه و ما رو یه محکی بزنه اومــــد پیش ما و گفت:
" کدوم یکیتون حاضره که با من مسابقه نرمــــش شنــــا بدین؟ "
(منظورمشنایتویآبنیست،نرمششنا)
(ضمنابهشهیدعزیزآبادیمیگفتند"عزیز")
عزیــــز گفــــت:
" بذارین من برم روی همینو کم کنم. "
گفتیم: " وِلــِش کن بابا "
گفت: " نَه! بذارین بــــرَم. "
بالاخره رفتن برای مسابقــــه و شروع کردند با هم به شنارفتن. شخص عرب تعدادی شنا که رفت، خسته شد و افتاد ولی عزیــــز
همچنان شنا میرفت و ادامه میداد. اون شخص چشماش گـــرد شده بود و دهنش باز مونده بود از این همــــه قدرتبدنی و آمادگی جسمانی عزیــــز.
بالاخره ما رفتیــــم و به عزیز گفتیم بسه دیگه عزیز و دیگه نــــذاشتیم ادامه بده.
اون شخص باتعجّب سوال کرد:
"شما همهتون اینجوری هستین؟ "
منم با خنــــده گفتم:
" این هنوز پیرمردِ ماست. "
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم موسی جمشیدیان
☔️همسر شهید نقل میکنند: هیچوقت آقاموسی از کارش در خانه حرفی نمیزد! یک مرتبه اصرار کردم که درجهات چی هست نمیگفت؛ خیلی التماس کردم تا گفت: این درجهها به درد من نمیخورد، به درد شما که دیگه اصلاً نمیخورد.
☔️بعد از شهادتش دیدم نامهای خطاب به مقام معظم رهبری نوشته بود، یکی از جملاتش این بود: " من تا جایی که توانستهام در احوال شهیدان دقت کردهام و زندگی آنها را مطالعه نمودهام و سعی کردم آنها را الگویم قرار دهم؛ آنها برای ترفیع درجه، امضای حضرت زهرا سلاماللهعلیها را میخواستند ولی الان خیلیها دنبال درجه و مقام میدوند ولی من قسم میخورم که قدمی برای ترفیع درجه و رتبه برنداشتم."
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #ستار_عباسی
🔷جلوگیری از سقوط یک شهر مهم
🌻پدر شهید روایت میکند: در یکی از عملیاتهای مهم برای مقابله با تروریستها اگر ستّار حضور نداشت، بدون تردید یکی از حسّاسترین شهرهای سوریه سقوط میکرد و تبعات آن بسیار سنگین میبود.
💙یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او میگوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید، به شما میدهیم که پیش ما باشید و به بچههای ما آموزش دهید»!
🌻ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد میگوید«اگر تمام جهان را به من بدهید، یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمیدهم؛ در ضمن من سرباز آقای خامنهای هستم و جز در این لباس نمیتوانم خدمت کنم؛ چرا که همهی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.»
💙سردار سلیمانی هم که این را میشنود، ستّار را میبوسد و با شوخی میپرسد «چرا نرفتی؟» ستّار میگوید: «چطور بروم؟ من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.» سردار نیز ستّار را تشویق میکند.
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهدا🕊
همیشه میگفت :
میخواهم شهـید شوم!
پس از جنگ ما می گفتیم
جنگ دیگر تمامشده و شهادتی نیست
ولی پاسخ می داد :
من میدانم«شهید»خواهم شد...
🥀جانباز شیمیایی دفاع مقدس
بازنشسته تیپ۳۶ انصارالمهدی زنجان
در ۲۵ آبان سال۱۳۹۶ بر اثر انفجار مین
در محور بوکمال مجروح شد و در حین
انتقال به پشت جبهه بهدرجه شهادت رسید.
✍راوی:برادر شهید
#شهید_خیرالله_صمدی
#سالروز_شهادت....🕊🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم