eitaa logo
یـــــــاد #شهـــــداء راگرامی بداریم
33 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
55 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از ایام محرم یک شب از من خواست برایش حنا بیاورم، وقتی دلیلش را پرسیدم گفت که این دست‌ها قرار است قطع شود، ناراحت شدم با این حال به اصرار او حنا درست کردم، وقتی در حال گذاشتن حنا روی دستهایش بود اسم قاسم و علی اکبر و علی اصغر را آورد، دیگر اوقاتم خیلی تلخ شده بود، قسمش دادم که امسال محرم در تکیه خودمان عزاداری کن و نوحه بخوان او هم قبول کرد اما گویا سرنوشت چیز دیگری برای او رقم زده بود و او را به دوباره به جبهه‌ها کشاند. خودش را آماده شهادت کرده بود، نواری وجود دارد که در دوکوهه چند روز قبل ضبط کرده و در آن گفته بود که در حمام حاج همت هستم و غسل شهادت می‌کنم، آرزو کرده بود که در عاشورای همان سال محضر ارباب عالم اباعبدالله الحسین (ع) باشد و همین اتفاق هم افتاد. ‌ ‌صابری🌷 راوی: مادر 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۲
وقتی برای اولین بار از مدافع حرم شدنش با من صحبت کرد گریه کردم، به من گفت: مادر گریه نکن، دوست دارم بروم قوی هستم، هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد، نگران نباش، گفت: مادر دیگرم حضرت زینب (س) در سوریه است، من باید بروم و راه را برای زیارت شما باز کنم، بعد من را بوسید و بارها در آغوش گرفت و گفت: گریه نکن مادر، بخند تا من راحت‌تر بتوانم بروم. دعای همیشگی‌اش بود، 🌷 دوم آبان ماه 96 برای اولین و آخرین بار راهی دفاع از حرم شد. ‌نوری‌هریس🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۳
🌹نام کتاب: "لشکر خوبان"🌹 🖋نویسنده: معصومه سپهری 📑انتشارات: سوره مهر 📓تعداد صفحات: ۶۸۰ این کتاب، خاطرات داستانی مهدی قلی رضایی از رزمندگان آذربایجان است.وی در روایت خود، جنگ را نه از منظر خاطره، بلکه گاه از چشم یک منتقد نگریسته است. وی صحنه ای را که در جنگ زیر آوار مانده است چنین تعریف می کند: منتظر کسی بودم که فکر می کردم به زودی خواهد آمد و مژده خواهد داد و مرا با خود خواهد برد. هیچ وقت به آن شدت منتظر و مشتاق یک ذره نور نبودم. در آن حال تنهایی و بی خودی، دستی را روی دستم حس کردم. دست، نوازشم می کرد و تکانم می داد. به تدریج صداهایی هم وارد دنیای سیاه شده بود. سعی کردم دستی را که دستم را در خود داشت فشار بدهم. این کتاب توسط رهبر معظم انقلاب مورد تقدیر قرار گرفته و تقریظی هم بر آن نوشته اند. #معرفی_کتاب 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۴
همرنگی کارها من و به کمترین چیزها راضی بودیم؛ به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه شمعدان و حلقه ازدواج فراتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تـهیه شود که به شدت مخالفت کرد! گفت: «چه کسی را گول می-زنیم، خودمان یا دیگران را؟ اگر قرار است مجلسمان را اینطور بگیریم، پس چرا خریدمان را آنقدر ساده گرفتیم؟! مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسراف است و خدا راضی نیست. تو هم از من نخواه که بر خلاف خواست خدا عمل کنم.» با اینکه برای مراسم، استاندار، حاکم شرع و جمعی از متمولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد و همان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! می گفت: «شجاعت فقط تو جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتوانی کار درستی را که خلافِ رسم و رسومِ به غلط جا افتاده است، انجام بدهی.» حمید ایران منش🌷 چریک، ص35 و 36 مقام معظم رهبری بنده راضی نیستم از کسانی که با خرج های سنگین و با اسراف در امر ازدواج، کار را بر دیگران مشکل می کنند. البته با جشن و شادی و مهمانی موافقم ولی با اسراف نه. مطلع عشق، ص119 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۵
فقط لباس زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم که بیداد می کرد. ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگیمان تصمیم می گرفتیم. همین ها بود که زندگیمان را زیباتر می کرد. مرتضی آوینی🌷 بانوی ماه 2، ص12 مقام معظم رهبری یکی از موجبات سعادت خانواده ها و اشخاص، این است که تقیدات زاید و تجملات زیادی و پرداختن بیش از اندازه به امور مادی، از زندگی ها دور شود. مطلع عشق، ص98 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۶
فرازی از سخنان گهر بار رهبر انقلاب اسلامی دررابطه با 🌷 خون انقلاب اسلامی🌷 به هدر نرفته است و آنها بودند كه به قیمت خون خود، آبروی اسلام، قرآن پیامبر و استقلال مملكت را حفظ كردند و حركتی كه آنها در این انقلاب از خود نشان دادند در طول تاریخ بی نظیر بوده است. تكریم 🌷 به آن است كه این ملت هرگز در برابر سلطه گران مستكبر سرخم نكنند. یاد 🌷 باید همیشه در فضای جامعه زنده باشد. زنده نگهداشتن یاد انقلاب🌷 باعث تداوم حركت انقلاب است. بر روح پرفتوح مدافعین وطن ازصدر اسلام تاکنون و ایی قرائت می نماییم. باشد که 🌷 شفیع ما باشنددرمحضرپروردگار والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷 سلام‌ بر #شهـدا 🌷 ڪه حافظ #بیت‌المال بودند نہ شریڪ آن ؛ سلام‌ بر شهـدا ♥️ ڪه حامی #ولایت بودند نہ رقیب آن ؛ سلام‌ بر شهــدا 🌷 کہ #خدا را حاضر و ناظر می دیدند نہ #ڪدخدا را ... ڴذری بر سیـــــــره "#شهیدان" سبک زندگی واخلاقی #شهدا🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۱
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قانون قد و وزن ( خاطره ای از احمدی روشن🌷 ) خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده ام قبول نکردند. گفتند«سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی ، بیا حرف بزنیم دو سال آن قدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد کمی بعد از ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد؛ بس که لاغر بود و قد بلند توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده ها گذاشتند؛ پانصد تا سکه ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه ی سکه ها را به م داد مراسم عقد و عروسی را خانه ی خودمان گرفتیم ؛ خیلی ساده. احمدی روشن🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۲
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 بہ غیبت ڪردن خیلی حساس بود ، می گفت هر صبح در جیبتان مقداری سنگ بگذارید ، برای هر غیبت یڪ سنگ بردارید و در جیب دیگرتان بگذارید ، شب این سنگ ها را بشمارید ، این طوری تعداد غیبتها یادمان نمی رود ، و سعی می ڪنیم تعداد سنگ ها را ڪم ڪنیم ... ✍فرمانده گردانهای آموزش نظامی و تخریب لشڪر مڪانیزه 31 عاشورا 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۳
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ڪار همیشگی اش بود . لباس نظامی اش را ڪه می پوشید دست بہ سینہ می گذاشت و سلام بہ امام حسیــن (علیه السلام) می داد .  بعد هم رو بہ عڪس حضـــــرت  آقا می ایستاد و احترام نظامی می گذاشت . بهش گفتم : مگہ آقا شما را می بیند ڪه همیشہ احتــرام میذاری . بهم گفت :  وظیفہ ی من احتـــرام بہ حضـــــرت آقاست حتی اگر بہ ظاهر ایشان من را نبینند . 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۴
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 محبت اهل بیت علیهم السلام همسر میثمی🌷: بعد از نماز صبح، زیارت زهرا علیهاالسلام خواند، پرسیدم: مگر حضرت زهراست؟ گفت: نزدیکه! وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) گریه کرد. بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد، گریه ام گرفت، گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟ گفت: تا حالا صبر کرده ای، باز هم صبر کن، درست می شه! حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی دوست داشت، روضه اش را هم دوست داشت، روضه او را که می خواندند، به سومین زهرا علیهاالسلام که می رسید، دیگر نمی توانست ادامه دهد. ترکش که خورد و بردنش بیمارستان، زنده ماند تا روز حضرت زهرا علیهاالسلام و در روز مادرش به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۵
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 فصل نقل و انتقالات بود و انتقال‌ها را بہ نیروها داده بودند . ناگاه یڪ درجہ دار در را باز ڪرد و داخل شد . منشی هم اجازه نداده بود اما داخل شد و با شهید ستاری بہ تندی صحبت ڪرد . از ڪسانی بود ڪه نمی‌توانست منتقل شود و دلیل‌ می‌آورد . پیش خودم گفتم ڪارش تمام است . اما ستاری🌷 با ملاطفت دست بہ سر مرد ڪشید و گفت : بیا بنشین . من هم رفتم آب آوردم و ستاری 🌷گفت : حالا بگو ببینم جریان چیست و مشڪلات را بنویس تا دستور بدهم بررسی و حل ڪنند . وقتی از ستاری🌷 این برخورد را دیدم گفتم با این سطح از تحملی ڪه ایشان دارد هر مقامی ڪه بہ ایشان بدهند شایستہ اوست . 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۶
4_5890810086145656294.pdf
351K
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 📚 مردی با چفیه سفید (قصه فرماندهان/۷) بر اساس زندگی 🖌نوشته: اصغر فکور 📥چاپ پنجم ❝عثمان با شنيدن اسم مردي كه روبه رويش ايستاده بود رنگ از صورتش پريد. پيش از آن فكر ميكرد او بايد قد و قامت تنومندي داشته باشد. با خودش گفت: «مگر ضدانقلاب از او چه ديده كه براي مرده و زنده‌اش دويست هزار دينار جايزه ميدهد». 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری است. ما چون به مشاهده شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و عظمتها و وصایا و راهی که آنها را به شهادت رساند، زیاد دیده‌ایم، عظمت این حقیقت نورانی و بهشتی برایمان مخفی میماند؛ مثل عظمت خورشید و آفتاب که از شدّت ظهور، برای کسانی که دائم در آفتابند، مخفی میماند. هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است. وفاتحه تقدیم می کنیم به روح پرفتوح شهیدان از صدر اسلام تاکنون التماس دعا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛۸
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 بسم رب الشهداء والصدیقین دل شهید وسیع وبی انتهاست زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است و معدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست… امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.. سبــــــــــــــک زندگی شهــــداء 1⃣ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 عاشقانہ_🌷 بنای ازدواجم با مصطفےعشق او بہ بود دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات روزمَرِّگے بیرون بیاورد همین مبانےبود کہ مهریہ ام را با بقیہ مهرها متفاوت کرده بود مهریہ ام بود📗 و تعهد از داماد که مرا در راه و اهل بیت و اسلام هدایت کند! اولین عقد در شهر صور بود کہ چنین مهریہ اے داشت . یعنے در واقع هیچ وجهے در مهریه اش نداشت. همسر مصطفے چمران🌷 2⃣ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ❤️ همسرداری به سبک🌷 من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم. 🌹 شهید حسین امینی امشی🌷 3⃣ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷؛