eitaa logo
فرهنگی هنری شهید حیدری
50 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
489 ویدیو
70 فایل
♡﷽♡ وقتی عقل عاشق شود ! عشق عاقل میشود آنگاه ... ⠀ོ ⠀ོ ⠀ོ ⠀ོ ⠀ ⠀ོ
مشاهده در ایتا
دانلود
برگشتم‌به‌حاج‌سعید‌گفتم: آخه‌من‌چطوری‌این‌بدن‌ارباً‌اربا‌رو‌شناسایی‌کنم؟!😭 خیلی‌بهم‌ریختم. رفتم‌سمت‌آن‌داعشی... یک‌متر‌رفت‌عقب‌و‌اسلحه‌اش‌را‌کشید‌طرفم. سزش‌داد‌زدم:🗣 شما‌مگه‌مسلمون‌نیستید؟!!!😤 به‌کاور‌اشاره‌کردم‌که‌مگر‌او‌مسلمان‌نبود؟؟ پس‌سرش‌کو؟!😓 چرا‌این‌بلا‌را‌سرش‌آوردید؟؟؟😠 حاج‌سعید‌تندتند‌حرفهایم‌را‌ترجمه‌کرد... آن‌داعشی‌خودش‌را‌تبرئه‌کرد‌که‌این‌کار‌ما‌نبوده‌ وباید‌از‌کسانی‌که‌او‌را‌برده‌اند«القائم»بپرسید. فهمیدم‌می‌خواهد‌خودش‌را‌از‌این‌ مخمصه‌نجات‌دهددوباره‌فریاد‌زدم: کجای‌اسلام‌می‌گوید‌‌اسیرتان‌رااینطورشکنجه‌کنید؟!😣 نماینده‌داعش‌گفت: تقصیرخودش‌بوده‌...😳 پرسیدم‌به‌چه‌جرمی‌؟!🤨 بریده‌بریده‌جواب‌می‌داد‌‌و‌حاج‌سعید‌ترجمه‌می‌کرد: از‌بس‌که‌حرصمون‌رو‌در‌آورد😬 نه‌اطلاعاتی‌به‌ما‌داد‌؛ نه‌اظهار‌پشیمونی‌کرد؛🤕 نه‌التماس‌کرد... تقصیر خودش بود...!😖 @shahidMohammadAliHeydari
📚 برشے از کتاب: دنبال یک بے‌نهایت هستم ؛ خستہ شده‍ ام از هرچیزے کہ یک زمانے تمام مےشود. بہ هرکدام از بودهاے دور و برم کہ دلبستہ ام، بعد از مدتے ، کوچکے شان افسرده‍ و دل‌مرده‍ ام کرده‍ است. عالم و آدم نمےتواند دل خواهم بشود. بین گل‌سر‌هایم چشم مےچرخانم. بیشترشان را پدرِ همیشه غایبم خریده‍ است. چہ قدر با هدیہ‌هایش بہ دنیاے دخترانہ‌ام سرك مےکشید! گل‌سرها را یکی‌یکی برمےدارم و نگاه‌شان مےکنم. چرا هربار کنار هر هدیہ‌ای کہ مےخرید، حتماً یک گل‌سر هم بود؟! خنده‍‌ام مےگیرد از جواب‌هایی کہ دارد بہ ذهنم مےرسد. بےخیالش مےشوم و با آخرین گل‌سرے کہ آوردھ بود ، موھایم را مےبندم... @shahidMohammadAliHeydari
برشے از وصیتنامہ شھید : از خواھران مےخواھم کہ حجابشان را مثل حجاب حضرت زھرا(س) رعایت کنند، نہ مثل حجاب ھاے امروز، چون این حجاب‌ھا بوے حضرت‌ زھرا(س) نمےدھد. از برادرانم مےخواھم کہ غیر حرف آقا حرف کس دیگرے را گوش ندھند. جھان در حال تحول است، دنیا دیگر طبیعے نیست، الان دو جھاد در پیش داریم، اول جھاد‌نفس کہ واجب‌تر است؛ زیرا ھمہ چیز لحظہ‌ی آخر معلوم مےشود کہ اھل جھنم ھستیم یا بھشت. حتی در جھاد با دشمن‌ھا احتمال مےرود کہ طرف کشتہ مےشود ولے شھید بہ حساب نیاید، چون براے ھواے نفس رفتہ... @shahidMohammadAliHeydari
برشی از کتاب: کم‌کم صداے‌ تیراندازے‌ھا بیشتر و بیشتر شد. ساختمان مےلرزید. صداے شلیک‌آرپےجے و رگبار سلاح‌ھاے‌سنگین براے ما کہ صبح امروز توے محیط امن تھران بودیم، خیلے غیر‌منتظرہ بود و البتہ سوال‌برانگیز؛ یعنے چہ اتفاقے دارد مےافتد؟! سیم‌کارتِ عربے‌اے را کہ حسین بھم دادہ بود، انداختم توے گوشیم و روشنش کردم اما تماس نگرفتم. ھنوز نمےدانستم کوچہ‌اے کہ ساختمانِ محلِ سکونتِ ما در آن قرار دارد، از چند طرف در محاصرۂ مسلحین قرار گرفتہ است اما دلم شور مےزد... @shahidMohammadAliHeydari
🔸 داستان اگر اجازہ ندارد تاریخ را تحریف کند، اما این توان و ظرفیت را داراست کہ تاریخ را از زاویہ‌ای نو بہ روایت بنشیند، گویے کہ آن را دوبارہ مےآفریند. در ، برھہ‌ای از تاریخ مکّرر، باز ہم تکرار مےشود و ھنوز نامکّرر است... @shahidMohammadAliHeydari
📚 کتاب پدر عشق و پسر نوشته استاد سید مهدی شجاعی برگی از کتاب👇 پدر از سر جنازه پسر برخاست، اما چه برخاستنی! انگار کوه اندوه را بر دوش می‌کشید … امام با خود زمزمه می‌کرد و چون کبوتر پرو بال شکسته‌ای به سمت خیام می‌رفت. من اما جرات نکردم به خیمه‌ها نزدیک شوم. جوابی برای زینب نداشتم. به سکینه چه باید می‌گفتم؟ اگر رقیه ی کوچک به پای من می‌آویخت و از من برادر می‌خواست من چه داشتم که به او بدهم؟ گفتم میمانم تا با پشت خالی و یالِ خونین‌آلودم قاصد شهادتِ سوارم نباشم. بگذار خبر را امام ببرد. بگذار پشتِ خمیده‌ی امام حاملِ این پیام باشد بگذار واقعه را چشم های گریان او بیان کند. هرچه باشد او مظهرِ سکینه و آرامش است... @shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
سلام رفقا.. عزاداری هاتون قبول باشه ان شاء الله. خیلی ممنونیم از عزیزانی که مثل همیشه همراهمون بودن
بسمه تعالی 🔶اعلام برنامه کانال 🔸 شنبه: زندگینامه شهدا/ / / 🔸 یکشنبه: نهج البلاغه خوانی 🔸 دوشنبه : / 🔸 سشنبه نهج البلاغه خوانی 🔸چهارشنبه صلوات خاصه/ / 🔸 پنجشنبه / نهج البلاغه خوانی (شب جمعه) صوت دعای کمیل و زیارت عاشورا 🔸جمعه صوت دعای شرح دعای سلامتی امام زمان عج 💟این روز در کنار خانواده بگذره قشنگتره ☺️ 🌸برنامه های هرروزه👇 و مطالب زیبای دیگر😁 @shahidMohammadAliHeydari
📚 بریده کتاب: اشک آرام آرام از گوشه ی چشمش راه گرفت…😥 مثل همان اوایلی که جشن طلاق گرفته بود.👫 در جشن کلی خندیده بود و با بچه های دانشگاه خوش گذرانده بود و بعد هم کیک سیاه را خودش بریده بود.🍰 اما همان شب تا صبح دو بار بالشش را عوض کرد، بس که اشک ریخته بود.😭 پذیرش شکست سخت است، برای یک زن سخت تر! چرا این طور شد؟ – البته اون می گفت من عوض شدم. دعوامون زیاد شده بود. خیلی به رابطه ی من با بعضیا حساس شده بود. دلش می خواست من حواسم بیشتر باشه…🤭 @shahidMohammadAliHeydari
بریده کتاب: آسمان، محله ناشناسی بود برای اینها. تو آمده بودی نشانی این محله ناشناس را به آنها بدهی؛ اما... آنها تورا که خارج از محدوده زمین دیدند، خارجی‌ات پنداشتند و مزاحمی برای تعلقات زمینی‌شان.🤒🤕 میخواستی ردّ نگاه تورا بگیرند و آسمانی شوند، از همین رو سرت را بالا میگرفتی و به آسمان چشم میدوختی؛اما... به جای اینکه نگاهشان آبی آسمانی شود، خنجرهایشان هوای حنجرت را کرد و چشمشان را سیلاب خون فراگرفت...😔 @shahidMohammadAliHeydari
📚 کتاب پاوه سرخ(روایت شهید چمران) @shahidMohammadAliHeydari
📚 کتاب نامیرا نوشته صادق کرمیار ✅نامیرا روایتی متفاوت از چگونگی پیوستن مردی از قبیله بنی کلب به کاروان نینوا است. ✅عبدالله که در دلاوری و جهاد در راه خدا باعث فخر قبیله خود است، بر سر دوراهی تردید قرار می‌گیرد. از یک سو جنگ مسلمان با مسلمان و از سوی دیگر حسین علیه‌السلام. عبدالله درست در لحظه‌ای که همه تسلیم مکر پسر زیاد (لعنت الله) می‌شوند، بهترین تصمیم را می‌گیرد و جاویدان می‌شود. @shahidMohammadAliHeydari 
آشتی با امام عصر عج.pdf
حجم: 517.1K
📚 آشتی با امام عصر عج 📚 این کتاب مفید رو حتما مطالعه کنید. 🎁 هدیه ایی ارزشمند و اخروی برای دوستان شماست.... @shahidMohammadAliHeydari