🚩هفته بسیج گرامی باد
یاد و خاطره بسیجی لباس خاکی خادم مردم همیشه زنده است.
#شهید_خدمت
#شهید_جمهور
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
21-shahid-toorajizadeh4(www.rasekhoon.net).mp3
7.02M
دعای کمیل با صدای شهید محمد رضا تورجی زاده
#شب_جمعه
#دعای_کمیل
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
شور_ من مال اباعبدالله.mp3
3.77M
🔊 #صوتی | #شور
📝 من مال اباعبدالله
👤 کربلاییحسین #ستوده
🏴 #امام_حسین ؛ ۱۴۰۳
💌 #شب_جمعه هوایت نکنم میمیرم
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار #انقلاب، #دفاع_مقدس و شهدا؛
____🎀🎀🎀🎀🎀_____
🗓 ( ۲ آذر ماه )
🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺
🖌۱• هجوم وحشیانه ایادی رژیم پهلوی به حرم مطهر امام رضا (ع) (۱۳۵۷ ه. ش)
🖌۲• شهادت حسن رمضانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۹ ه. ش)
🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍عروسی در سلف سرویس
🌟سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت: میخواهی خانه بگیرم؟ گفتم: نه؛ خوابگاه خوب است. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هستهای صحبت کردیم. کامپیوتر را روی میز کوچکی که قدیمها زیر چرخ خیاطی میگذاشتند، گذاشته بودیم. پسر دکتر عباسی قرار بود به خانه ما بیاید. دکتر به او گفته بود اگر میآیی، یک صندلی هم برای خودت بیاور.
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
یاد شهدا با صلوات🌷
❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎
۱۰۵۱ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۱۷ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 #کتاب
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 #قسمت_نوزدهم
🗓 جمعه : ۲ آذر ماه ۱۴۰۳
🇮🇷#شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🔻کتاب بی آرام
🌹 به روایت زهرا امینی (همسر شهید)
🖌نوشته: فاطمه بهبودی
🔰ناشر:انتشارات سوره مهر
📎 می خواستم به حرف بهزادی عمل کنم و برگردم دنبال قایقی بگردم و نگهش دارم تا پیکر حاجی را ببرند عقب. دیدم حاج اسماعیل را گذاشتند بغل سنگر ۱۰۶ کنار پنجره بالای خاکریز. رنجبر دست کرد توی جیب بالاپوش غواصی حاجی و چراغ قوه چپقی را از جیبش درآورد. حاجی جلوی چراغ قوه، فیلتری گذاشته بود تا نور مستقیم نتابد. یک کارت آبی رنگ هم توی جیبش بود که نام مستعارش روی آن آمده بود «ذبیح الله شهیدی»؛ اسمی که بارها از بی سیم عراقی ها شنیده بودیم. یک پتوی راه راه سبز عراقی پیدا کردیم و حاجی را تویش پیچیدیم. کنار صورتش هم یونولیتی گذاشتیم که نیروها متوجه نشوند اوست. از هر دو سه نفری که به ساحل می رسیدند یک نفر می پرسید: «حاج اسماعیل کجاست؟» و همراهانش گوش میشدند ببینند ما که زودتر رسیده ایم چه میگوییم. ما هم میگفتیم حاجی رفته جلو. نمی خواستیم بچه ها روحیه شان را از دست ندهند.
چشم من دنبال قایقها دو دو میزد. از این طرف به آن طرف میرفتم تا قایقی پیدا کنم. یا دیر به قایق میرسیدم یا سکانی میگفت مأموریت دیگری دارد. ورد همه شان هم این بود اول مجروحا! اما من فکر میکنم خود حاج اسماعیل میخواست در منطقه بماند. چون می دانست پیکر نیروهایش در منطقه مانده است و دلش راضی نبود بدون آنها برگردد ....
این ها را می شنیدم؛ اما به خرجم نمی رفت و چراغ امیدم حتی بعد از بازگشت اسرا هم روشن بود تا اینکه سوم خردادماه ۱۳۸۰ خبر رجعت پیکر اسماعیل را آوردند. خبر را که شنیدم دست و پایم شل شد و افتادم روی زمین. انگار جانم را از بدنم کشیدند. دیگر حال خودم را نفهمیدم. سر از بیمارستان درآوردم. حال و روزم را نمی فهمیدم. تا به هوش می آمدم بی تاب میشدم و اشک می ریختم. آمپولی به من تزریق می کردند یا دارویی توی سرم میریختند و چشم هایم سیاهی میرفت و پرتاب می شدم به پانزده شانزده هفده سال پیش. گوشم فقط از گذشته ها را میشنید و خیالم آن خاطرات را مرور میکرد.
داشتم دوم تجربی را میخواندم که عقد کردیم و درسم را رها کردم. یک بار گفتم: «اصلا چی شد اومدی خواستگاری من؟» گفت: «ای ناقلا... می خوای از زیر زبون من حرف بکشی» خندیدم و گفتم تو هر چی بپرسی من جواب میدم. پرسید: «تو اول بگو چی شد به من جواب دادی؟» گفتم من همیشه دوسِتت داشتم. لب ورچید "ناسلامتی پسر عمهتم!"
نه به عنوان پسرعمه، کلی ازت خوشم می اومد. همیشه به خودم میگفتم پسر به این خوبی، مؤدبی، با ایمانی، قسمت کی میشه! ابروها را بالا داد گفتم حالا تو بگو
توی نامزدی نسرین ناهید دوربین رو داد عکسی ازتون بگیرم. در گوشم گفت: «داداشی، از توی دوربین زهرا رو نگاه کن.» اونجا یه نظر نگات کردم و به دلم نشستی.
گفتم: مگه قبلا نگام نکرده بودی؟ ابرو بالا داد و گفت: «نه اون جورا، چهار سال و نیم بی سروصدا با هم زندگی کردیم. در طول زندگی مشترکمان حتی یک بار حرفمان نشد. بعضی ها میگفتند اصلا اسماعیل نبود که جر و بحث هم بکنید، اما وقتی بود جز محبت و همدلی، بده و بستانی نداشتیم. همه سختیهای زندگی را تحمل کرده بودم به امید روزی که جنگ تمام شود و با اسماعیل به خانه مان برویم و زندگی مستقلی داشته باشیم. زمینی در زیبا شهر به ما داده بودند که اسماعیل داشت آنجا خانه می ساخت.
زندگی من هم مثل همۀ زن های جوان مشکلاتی داشت. اما دلم نمی آمد چند ساعتی که اسماعیل به خانه می آید از سختی ها گله کنم. مگر او چه کاری می توانست انجام دهد. غم و غصه را توی دلم می ریختم و به شوهرم نمیگفتم. هر چند اسماعیل زرنگ بود و نگفته حرف ها را از چشم هایم می خواند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📕📔📓📒📙📘📗
✅ پايان قسمت نوزدهم داستان زندگي
🔰 #شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌹مدالهای افتخار همیشه از جنس طلا نیست...
♦️حسنعلی ضرغامپور پدر 5شهید
#بسیجی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
32.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 #انیمیشن بسیار زیبا، جذاب و پرمفهوم
🌹🇮🇷 بازی نفسگیر تیم مقاومت با مربیگری حاج قاسم
♦️ خنده و اشک در این کلیپ توامان است!
👈 حتما حتما ببینید و به بچههاتون نشون بدید
🔰 کاری از اندیشکده "علوم اجتماعی، سیاسی و دفاعی" وابسته به "دانشگاه ملی جهاد مجازی"
🚨 نسل ظهور ان شاء الله
#فرزندآوری
#جمعیت
#دهه_هشتادی
#سلام_یا_مهدی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
خوشبختتر از آسمان نبود،
آنگاه که هر صبح و شام
چشم مےگشود بر این
#لباس_خاکیها...
پس خرده مگیر،
غبار روزهای پساجنگ را..
شاید دلتنگ لباسهای خاکی شده!
#هفته_بسیج_بر_لباس_خاکیها_مبارک🌷🌱
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌱#امام_خامنہ_ای:
بسیجی اصلا احتیاج بہ محافظہ کـــاری نـدارد و بہ دنـبـــال
از دست دادن چــــیزی نیست،
یڪ ڪارت عضـویت بسیج دارد و آن هم #سند شهادتش است
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📣 بیناینآشفتگیهابیشترحسمیکنیم
جایخالیکسیرادرجهاناینروزها...
#اللهمعجللولیكالفرج♥️
#فاطمیه
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سیدهاشم الحیدری: شمشیر سیدعلی بر شمشیر آمریکا و اسرائیل قطعاً پیروز خواهد شد
♦️دبیرکل جنبش عهدالله عراق در گردهمایی سراسری مسئولین بسیج دانشجویی و طلاب بسیجی:باید صدای واحد از نظام جمهوری اسلامی و مردم ایران و منبریها و مداحها و از کل جبهه مقاومت بلند شود.
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب: همیشه در کنارت هستم
🔻نویسنده میگوید زمانی که مشغول تحقیق در زندگی این شهید بزرگوار بود، دریایی از معارف و خصال نیکو را پیدا کرد که به رشته تحریر درآوردن آن ها نیاز به اشراف به دائره المعارف عرفان عملی و نظری داشت. #نوید_صفری بشری زمینی بود با تمام ابتلائات دنیوی ولی تفاوتش با دیگران این بود که از کالبد جسمانی اش برای تربیت و پرورش فطرت الهی اش استفاده کرد.
✍ نویسنده:سبحان خسروی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 #معرفی_شهید | #شهید_سیدمصطفی_موسوی
🔆تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۸/۱۸
🕊تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۸/۲۱
مزار شهید: بهشت زهرا تهران قطعه 26/ردیف 79/شماره 16
🔻فرازی از زندگی نامه شهید سید مصطفی موسوی:
🔹مصطفی روز پنج شنبه هجدهم آبان ۱۳۷۴ متولد شد. در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد. از انتخاب رشته ریاضی در دبیرستان هدف داشت. میگفت: میخواهم در آینده طراح ناو شوم. بخاطر علاقه زیاد به مکانیک رشته مهندسی مکانیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد.
🔹 علاقهی مصطفی به کتابخوانی زیاد بود و کتاب زندگی نامه حاج قاسم سلیمانی را با خود به سوریه برد و در دیدارش با حاج قاسم خواسته بود کتابش را امضاء کند که سردار گفته بود من دست شما را میبوسم و شما باید به من امضاء بدهید.
🔹پس از آزادسازی شهر العیس نیروها در حال بازگشت به عقب بودند که وارد روستایی شدند که هنوز به طور کامل پاکسازی نشده بود. شهید سید مصطفی موسوی به همراه سه تن از هم رزمانش جلوتر از همه در حرکت بودند که عده ای از داعشی ها با سلاح های فوق سنگین آن ها را هدف قرار دادند. در پی رگبار داعشی ها، شهید موسوی بر اثر اصابت تیر به گلو به شهادت می رسد.
🌷شهید سید مصطفی موسوی🌷
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
.
▫️عجیب آدم با نشاط و انرژی
مثبتی بود.تو عملیات یکی از انگشتای
دستش قطع شده بود.مرخصی برگشته
بود تنکابن خونه شون.اهل خونه
گفتند حسن انگشتت چی شد ؟؟؟
میخندید و میگفت : هیچی نشد ؛ صدام
گشنه ش بود ، انگشتمو گرفت آبگوشت
درست کرد خورد ...😊
.
▫️بیاد سردار #شهید حسن قورچی بیگی
#فرمانده #گردان حمزه #سیدالشهدا #لشکر
ویژه ۲۵ #کربلا ...🇮🇷
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
«در استان اصفهان حسینیهای وجود دارد که ۴۰ شب #روضه برگزار میکرد، شهید به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجفآباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی میکرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت، یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شبها آنقدر خسته میشد که وقتی عذرخواهی میکردیم، میگفت برای امام حسین باید فقط #سر داد.»
#شهیدمحسن_حججی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🕊🌷
هرموقعمیخواستازفضاےِمجازۍ
استفادهکنہ،حتماًوضومیگرفتو
معتقدبودکہاینفضاآلودهاستو
شیطانماراوسوسہمیکند.!.
🕊🌷
#شهید | #مسلم_خیزاب
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
جنگیدن در راه خدا
خستگی نمیاره ...
اگه داریم خسته میشیم ،
ایراد اینه که
یه چیز غیرخدایی
قاطی قضیه هست ...
#شهیدحسنباقری
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
14.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اگر به امام زمان(عجلالله) توسل پیدا کنی هر آدم بدی باشی خدا دستتو به برکت این توسل میگیره ...
#امام_زمان
#شیخ_احمد_کافی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
❣#سلام_امام_زمانم❣
💖السلام علیــــــک یا بقیه الله
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا(:
من ندانم چه شود عاقبت کار بیا💔
خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
خواندمت خسته ام ای یار بیا😢
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج_
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📢 #اطلاعنگاشت | آیات فتح و دعای نصر؛ توصیه رهبر انقلاب برای پیروزی جبهه مقاومت
🔹️حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، خواندن سوره فتح، دعای چهاردهم صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای موفقیت جبهه مقاومت توصیه کردند.
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
از عُمر جز اندکی باقی نمانده...
آیا این طور میخواهی که بی آنکه تو را دیده باشم از این دنیا بروم؟...
اگر از اهل سعادت بودم (و توفیق دیدار اجدادت را داشتم) چه بگویم اگر از احوال تو سوالی پرسیدند؟...
و اگر از اهل خواری باشم چه چیزی برایم سود دارد اگر از دیدارت محروم شوم؟...
نه،هرگز...
از کرامت تو به دور است که بندهی مقصر که با اعمالش به تو ستم کرده را از خود برانی؟...
مگر تو همان رحمت گستردهای نیستی که عاشقانت را در برمیگیرد؟...
همانطور که اجدادت بودهاند؟...
آیا مرا میبینی که به جز تو به پناهگاه دیگری پناه میبرم؟...
یا این که مرا ناٱمید میبینی؟...
که اجازه نمیدهی به بلندای مقام تو برسم...
آخرین دست نوشته شهید صفیالدین ساعاتی قبل از شهادت، خطاب به وجود مبارک امام زمان (عج)...
#هذایومالجمعه
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
دلیل غصهٔ پنهانِ قلب مان این است:
که جمعه میشود آقایمان نمیآید..!
#دفاع_مقدس
#منتظران_حقیقی_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار #انقلاب، #دفاع_مقدس و شهدا؛
____🎀🎀🎀🎀🎀_____
🗓 ( ۳ آذر ماه )
🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺
🖌۱• شهادت ذوالفقار حسن عزالدین (حزب الله لبنان) (۱۳۹۲ ه. ش)
🖌۲• شهادت محمدرسول حاتمی (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۹۹ ه. ش)
🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻پابوس مادر
🌟خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذرهای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست میآورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یک وقت خجالت نکشه.
#شهید_امیر_لطفی
یاد شهدا با صلوات🌷
❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎
۱۰۵۲ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۱۸ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 #کتاب
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 #قسمت_بیستم
🗓 شنبه : ۳ آذر ماه ۱۴۰۳
🇮🇷#شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🔻کتاب بی آرام
🌹 به روایت زهرا امینی (همسر شهید)
🖌نوشته: فاطمه بهبودی
🔰ناشر:انتشارات سوره مهر
📎 از اسماعیل یاد گرفته بودم مشکلات را با صبر چاره کنم. یک وعده ای را که خانه بود هر کاری میکردم تا همه چیز بر وفق مرادش باشد. مثلاً غذایی را که دوست داشت بار میگذاشتم. میگو و ماهی و دلمه سیب زمینی مورد علاقه اش بود. هر بار حاجی آقا برای خرید به بازار میرفت میگفتم سیب زمینی متوسط بگیرید، برای اسماعیل دلمه بپزم. همیشه در خانه سیب زمینی های یک دست و یک اندازه داشتم، به امید آن ساعت و روزی که اسماعیل می آید! بچه ها را مثل جان دوست داشت. بغلشان میگرفت و با آنها بازی میکرد. اسماعیل دختر دوست بود. وقتی فاطمه به دنیا آمده بود آن قدر بچه را بغل میکرد که هر کس به خانه ما می آمد می گفت: حالا مگه چی آورده بد دختر! گاهی حاج خانم به اسماعیل گله میکرد « معصومه رو بذار کنار پسرت رو بغل کن ببین امیر چطور از سر و کولت بالا می ره.»
اسماعیل چشم و چراغ خانه ام بود. او را عقل کل می دیدم و قبولش داشتم. اگر اسماعیل میگفت ماست سیاه است، میگفتم حتماً سیاه است. اسماعیل توی خانه هم فرمانده بود. نه فقط من، همه خانواده قبولش داشتند.
تا جنگ تمام نشده بود رادیو زیر گوشم بود برای آن ساعتی که اسامی اسرا اعلام میشد. از لحظه ای که مجری شروع به خواندن نام اسیرها میکرد هی توی دلم میگفتم کاش بگوید اسماعیل فرجوانی! اسماعیل فرجوانی، اسماعیل فرجوانی! تلویزیون گاهی تصاویری از اسرای ایران نشان میداد. آب دستم بود میگذاشتم زمین و زل میزدم به قاب تلویزیون و دنبال آن چشم و ابروی سیاه میگشتم. ورد زبانم بود "حیف از آن همه خوبی تو که زیر خاک برود!" تمام عمرم بگردم کسی را پیدا نمیکنم که مثل اسماعیل صادق و با ایمان باشد.
توی دلم میگفتم الکی میگویند شهید شده، اسماعیل یا اسیر شده یا جایی مخفی شده. اصلاً چطور می توانستم باور کنم آن قدو بالا بر زمین افتاده باشد. آن چشمها که انگار چراغی بود خاموش شده باشد، آن لبخند که دیگر جنسش پیدا نمی شود رنگ باخته باشد. برای مادر کسی عزیزتر از فرزندانش نیست؛ اما من میگفتم خدایا جان من و بچه هایم را بگیر ولی اسماعیل باشد! انگار خداوند آدمی را با همان چیزی امتحان میکند که نقطه ضعف اوست.
چهارم دی ماه تلویزیون، غواصهای عملیات کربلای چهار را نشان داد که به آب می زدند. توی دلم گفتم اسماعیل میخواست با گروهان غواص برود؛ اما گفته بود شاید فرمانده لشکر نگذارد با غواصها بروم. ته دلم می دانستم اسماعیل حرف خودش را به کرسی می نشاند. چون از عملیات سرنوشت حرف می زد و میگفت این عملیات تکلیف ادامه جنگ را روشن می کند. می گفت باید با غواصها بروم که خاطر جمع شوم خط شکسته می شود.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📕📔📓📒📙📘📗
✅ پايان قسمت بیستم داستان زندگي
🔰 #شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol