🌹🍃| #مادرانه
❣پست مادر شهید دهقان در روز تولد فرزندشان
به من گفتی صبوری کن.... صبوری.
صبوری کردم...
ببین.. صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد....
آری محمدرضا جان....
روزی که آمدی و چشمم به صورت معصوم و زیبایت افتاد از داشتنت بسیار خرسند شدم... بناگاه به یاد مادرم افتادم و جوان رعنایش...
حتی فکرش قلبم را پاره پاره میکرد...
میدانستم روزی تو را از دست خواهم داد و همین وظیفه ام را سنگین تر میکرد... با خودم نجوا میکردم: خدایا آیا من میتوانم؟؟؟اگر نتوانم!!! همین جگرم را می سوزاند...
وقتی نام دایی جاودانه ات را بر تو نهادم می دانستم که راهش را ادامه خواهی داد.....
روزها و شبها باهر بار شیر دادنت،در گوشت زمزمه ها میکردم.....
میدانستم میشنوی و میفهمی.....و روزی شنیده هایت را به کار خواهی بست.
محمدرضا جان میدانی با شهادتت چه جان تازه ایی در کالبد جامعه دمیدی؟؟؟
میدانی چه جوانان نیک سرشتی با یک نگاه آتشین تو به فطرت پاک خویش بازگشتند؟؟؟
میدانی چقدر زیبا راه را از بیراهه تمایز دادی و چقدر دست در راه مانده ها را گرفتی؟؟
امروز تولد بیست و سه سالگی توست... پسر عزیزم تو برای من همیشه بیست ساله ایی... من میدانم تو ماندگار شده ایی و این ما هستیم که میرویم....
پس تولد ماندگاریت مبارک باد..
•═•••◈❣◈•••═•
@shahid_dehghan
•═•••◈❣◈•••═•
🍃📝| #مادرانه
درد عشاق را به کجا باید برد....
بر در میکده ے یار وفا باید برد...
چون که عاشق سر و دست مےبازد.....
سخن باختنش را به خدا باید برد....
هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم #محمدرضا سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند.....
سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم.....
برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود.....
اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم.....
اما نه .....
می دانم....
چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال ....
شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را .....
خدایا قسم به قطره قطره هاے خون #محمدرضا ها ،بر دل پر درد من مرهم باش....
امان از دل #زینب صبور...
🔹به روایت #مادرشهید💜
#دل_ما_سوخت_دراین_راه_ولےارزش_داشت.
#امان_از_دل_زینب
#باز_هم_بگذریم
🌸💌| @shahid_dehghan
🍃🌹| #مادرانہ
حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده، پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره...
روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه!
کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!
کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..
بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای هدیه روز مادر...
اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟
مگه عزاست؟!!!!
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود!!!
گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!
هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.
محمدرضا بود دیگر....
خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...
#خاطره_روز_مادر
#شهيد_محمدرضا_دهقان
#مینویسم_عشق_بخوان_مادر
🌹※•﴾ @shahid_dehghan1 ﴿•※🌹
🍃🌹| #مادرانه
درد عشاق را به کجا باید برد....
بر در میکده ے یار وفا باید برد...
چون که عاشق سر و دست مےبازد.....
سخن باختنش را به خدا باید برد....
هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم #محمدرضا سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند.....
سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم.....
برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود.....
اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم.....
اما نه .....
می دانم....
چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال ....
شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را .....
خدایا قسم به قطره قطره هاے خون #محمدرضا ها ،بر دل پر درد من مرهم باش....
امان از دل #زینب صبور...
🍃🌹 #مادرشهید
#دل_ما_سوخت_دراین_راه_ولےارزش_داشت.
#امان_از_دل_زینب
#باز_هم_بگذریم
•┄❁🌹❁┄•
@shahid_dehghan
•┄❁🌹❁┄•
🍃🌹| #مادرانه
درد عشاق را به کجا باید برد....
بر در میکده ے یار وفا باید برد...
چون که عاشق سر و دست مےبازد.....
سخن باختنش را به خدا باید برد....
هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم #محمدرضا سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند.....
سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم.....
برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود.....
اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم.....
اما نه .....
می دانم....
چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال ....
شاهد در آغوش کشیدن فرزند برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را .....
خدایا قسم به قطره قطره هاے خون #محمدرضا ها ،بر دل پر درد من مرهم باش....
امان از دل #زینب صبور...
🍃🌹| به قلم #مادر_شهید
#دل_ما_سوخت_دراین_راه_ولےارزش_داشت.
#امان_از_دل_زینب
#باز_هم_بگذریم
•┄❁🌹❁┄•
@shahid_dehghan
•┄❁🌹❁┄•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃| #مادرانه
لالایی مادر شهید تازه تفحص شده برای پیکر فرزندش بعد از ۳۱ سال
🍃💔| @shahid_dehghan
🍃🌹| #مادرانه
درد عشاق را به کجا باید برد....
بر در میکده ے یار وفا باید برد...
چون که عاشق سر و دست مےبازد.....
سخن باختنش را به خدا باید برد....
هیچگاه فکر نمےکردم دو بیتی که بعد از شهادت دومین شهید خانواده یعنی برادرم #محمدرضا سرودم روزی و روزگاری مصداق عینی پیدا کند.....
سال شصت و شش در آن شب سرد و بی روح پیکر بی جان برادرے نازنین که از جان بیشتر دوستش داشتم در آغوش کشیدم.....
برادرے که فقط سرش آسیب دیده بود.....
اما نمی دانم چرا در شعرم سخن از فدا کردن سر و دست به میان آوردم.....
اما نه .....
می دانم....
چرا که در تقدیر من چنین نوشته بودند که بعد بیست و هشت سال ....
شاهد در آغوش کشیدن فرزن برومندم،پسرم،پاره جگرم،باشم که هم سر را فداے یار کرده بود و هم دست را .....
خدایا قسم به قطره قطره هاے خون #محمدرضا ها ،بر دل پر درد من مرهم باش....
امان از دل زینب صبور...
🍃🌹| به قلم #مادر_شهید
#دل_ما_سوخت_دراین_راه_ولےارزش_داشت.
#امان_از_دل_زینب
#باز_هم_بگذریم
💌| @shahid_dehghan |💌
💟| #سبکزندگیشهدا
مادر شهید سعید علیزادهـ میگفت:
سعید ببین
برو من کاری ندارم
یا شهید میشیـ
یا سالم بر میگردیـ
من حوصله جانباز ندارم😁
#مادرانه
💟| @shahid_dehghan
🍃🌹| #مادرانہ
حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده، پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره...
روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه!
کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!
کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..
بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای هدیه روز مادر...
اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟
مگه عزاست؟!!!!
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود!!!
گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!
هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.
محمدرضا بود دیگر....
خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...
#خاطره_روز_مادر
#شهيد_محمدرضا_دهقان
#مینویسم_عشق_بخوان_مادر
🌹※•﴾ @shahid_dehghan﴿•※🌹
#مادرانه💔
تو نیستی اینجا
اما عطرت
روی لباست
هست هنوز . . .
آغوشی قدِ تمومِ دلتنگی هام (:
🔸برای سلامتی مادران شهدا صلوات بفرستید...
🍃💔| @shahid_dehghan
🍃 بعضی ها آفریده میشوند برای #جاودانگی،برای #ابدیت، برای #ماندن و بعضی #شهید میشوند تا #جاودانه بمانند.
.
🌱 تو آفریده شدی و #امانتِ آسمان بودی در آغوشِ زمین
چه خوشبخت بود زمین که چند صباحی تو را مهمان داشت.♥️
.
🌾 زرق و برق #دنیا نگهدار تو نشد! چرا که تو از ابتدا برای #آسمان بودی و روحتِ طاقتِ این همه شلوغی و بیرحمی را نداشته!
همین لطافت و بزرگیِ روح پایت را به #سوریه باز کرد...♡
.
🌱 #میلادِ_زمینیات مقارن شده با شروع #فاطمیه و تو آن فرزندِ خلفی بودی که رفتی تا #انتقامِ_سیلی_مادر را بگیری.😢
.
🍃 خانطومان؛ میدانِ #عشقبازی تو بود
آنجایی که آسمان روحت را به #آغوش کشید و زمین بوریایی شد برای جسمِ اربا اربایت...💎
.
🌾 #مادرانه ، چند صباحی را سر بر دامانش، دور از هیاهوی شهر سپری کردی اما چشم انتظاریِ #فرزندانت تو را بازگرداند.❣
.
🌱 حالا منزلگاهِ ابدیات مسیرِ گاه و بیگاه بچه هاست و تو از #قلبِ آسمان، نظاره گرِ دلتنگیها، لبخند میزنی.🙂
.
🍃 در این وانفسایِ زر و زور و تزویر؛ #دستمان را بگیر... مبادا گردبادِ دنیا ما را ببلعد.🌪
.
به وصل خود دوایی کن #دلِ دیوانه ما را...💔
.
#میلادت_مبارک ، مدافعِ زینب
.
✍نویسنده:#زهرا_قائمی
.
☀️به مناسبت سالروز تولد
#شهید_رضا_حاجی_زاده
.
📅تاریخ تولد: ۶ دی ۱۳۶۶
.
📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
.
📅تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزارشهید :آمل امامزاده ابراهیم
.
#گرافیست_شهدایی #فاطمیه #استوری_شهدایی #مادر
@shahid_dehghan
🍃🌹| #مادرانہ
حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده، پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره...
روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه!
کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!
کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..
بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای هدیه روز مادر...
اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟
مگه عزاست؟!!!!
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود!!!
گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!
هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.
محمدرضا بود دیگر....
خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...
#خاطره_روز_مادر
#شهيد_محمدرضا_دهقان
#مینویسم_عشق_بخوان_مادر
🌹※•﴾ @shahid_dehghan﴿•※🌹
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کمکم خسته از بازی هرکدام گوشهای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ایشان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.
🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچپچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید♡
🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده.
🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش میافتد🌷
🍃تو هم میبینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو میآید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه میکند سرم بر دامن زهراست مادر...
🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمیآید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.
🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید🕊
🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم🌺
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محمد_سخندان
📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۴ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@shahid_dehghan
⸢ 🥰| #مادرانہ ⸥
مادر بودن حسے متفاوٺ است
عشقے متفاوٺ است
مهرے متفاوٺ است
احساسے است لبریز از ناگفتہها...
مادر ڪه باشے با لحظہ لحظہ نفس کشیدن
فرزندٺ جان میگیرے!
اگࢪ نفسش تنگ شود قلبت از سینہاٺ کنده
میشود...
مادر کہ باشے در همان نہ ماهے کہ عزیزِ جانٺ
در وجودٺ رشـد میڪند تـو از ذوق سر از پـا
نمیشناسے و با لحنے آرام و سرشار از محبت
قربان صدقہاش میروی💫
درست شبیہ مامان فاطمہ کہ شش بار قرآن
را در این ایام ختم کردند...
حس عحیبی اسٺ مادر بودن!
مامان فاطمہ چہ شور و شوقی داشتند برایٺ
داداش محمد رضا!
شما تمام جانِ او هستی!
عزیز کرده ا؎ هستی برا؎ خودٺ برادرجان!
وقتی بہ این دنیا آمدے لبخند و شادے را بہ
خانوادهات بخشیدے!
مامان فاطمہ با هر بار شیر دادنت سورهےطہ
میخواند برایت و آرامش را هدیه میڪرد بہ
پسر عزیزتر از جانش
تو روح بزرگے دارے داداش محمدࢪضا...
بزرگمردے !
ٺولدٺ مباࢪڪ بࢪادࢪ آسمانے🌙
عزیـــ🌸ـــزِ جان
تو همچون ســ⭐️ــتارهای هستی کہ میدرخشے
و چشم ما زمینیها همواره بہ دنبال راهے است
ڪه تو پیش گرفتہاے و چشم بہ راه یارےات
هستیم
برادرِهمواره پشتوانه و وفادار،
سالروز زمینے شدنٺ مبارڪ💚
.
#بیستوهفتمینسالگردولادت🎈
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🌱
.
♦️|@shahid_dehghan|♦️