کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃📽| #مصاحبه بخشهایی از گفتگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با #مادر_و_خواهر_شهید🌹 👇
🍃📽| #مصاحبه
#محمدرضا_دهقان_امیری 🌸
متولد 26 فروردین ماه سال 74 فرزند دوم و پسر ارشد خانواده و از کودکی پسری بسیار بازیگوش و پر جنب و جوش بود.
♦️بسیار شوخ طبع بود و در مدرسه و دانشگاه با دوستانش شیطنت میکرد.
دوران دبیرستان را در دبیرستان امام صادق(ع) منطقه2 تهران در رشته علوم و معارف اسلامی گذراند و علاقه بسیار زیادی به رشته علوم سیاسی داشت. چون علاقه زیادی به قشر روحانیت داشت رشته فقه و حقوق را در مدرسه عالی شهید مطهری انتخاب کرد و به ادامه تحصیل پرداخت.
چون دو دایی #محمدرضا شهید شده بودند از کودکی با مفهوم شهید و شهادت آشنا شده و در این مسیر قرار گرفت و علاقه خاصی به مطالعه سیره شهدا داشت.
♦️شهید #محمدرضا_دهقان_امیری از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که 21 آبان سال 94 در سن 20 سالگی طی عملیاتی مستشاری در حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد.
ویژگیهای #محمدرضا از نگاه #مادر و #خواهر او که روزها و سالها شاهد بزرگ شدن فرزند و برادر خود بودهاند، رنگ متفاوتی دارد.
#ادامه_دارد...
#شهید_محمدرضا_دهقان
#تسنیم
•┄❁🌹❁┄•
@shahid_dehghan
•┄❁🌹❁┄•
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
تا ابد مدیون
#مادرانی هستیم
که به فرزندانشان
#ایثار آموختند....
و ما چه میفهمیم
#مادر شهید یعنی چه؟
#شبتون_شهدایی🌙
#التماسدعایشهادت 💚
🍃🌙| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
خوش به حال همه ی ایل و تبارم بخصوص... خوش بحال پدرم چون پسرش نوڪر توست... #شهید_محمدرضا_دهقان 🍃💕
⚠️ ان شاءالله می خواهیم از امروز #شهیدانه زندگی کنیم، پس؛
✋بسم الله...
▫️از اوجب واجباتشون بود!
حاضر بودن از همه چی بزنن ولی یه لحظه ناراحتی #پدر و #مادر رو نبینن
فقط کافی بود یکم فکر کنن بی احترامی کردن بهشون، غلغله میشد تو دلشون و هر کاری میکردن تا جبران کنن...
🔸"حجت الاسلام عبدالله میثمی" تا وقتی پدرش بیدار بودن، نمی خوابید! می گفت بی ادبیه که ایشون نشسته باشه و من خوابیده باشم.
🔹"علی ماهانی" مادرش از در اتاق که وارد می شدن، از جا نیم خیز می شد. اگر بیست بار هم می رفتن و می اومدن، همین کار رو می کرد. می گفت این دستور خداست... بماند که با یه دست (یه دستش مجروح بود) لباسها رو هم می شست تا مادرش دست به لباسها نزنن...
🔸"علی صیاد شیرازی" وقتی از مدرسه اومد خونه دید مادرش آبگوشت درست کردن و اون روز نتونستن چیز دیگه ای درست کنن، بدون اینکه حرفی بزنه، عصبانی شه، اعتراضی کنه، ناراحت شه و... رفت چایی درست کرد و نان و چایی خورد... آخه آبگوشت دوست نداشت.
🔹"محمدرضا دهقان امیری" سعی میکرد تمام احساس و دارایی و محبتش رو نثار پدر و مادر کنه... دوم، سوم راهنمایی روز مادر، پول زیادی نداشت ولی با تمام داراییش برای مادرش ظرف پلاستیکی دو تومنی خرید همراه با گلای تازه ی یه تاج گل ختم که گذاشته بودن کنار سطل زباله!... آخه مگه میشه #شهدا روز مادر و روز پدر دست خالی برن خونه؟!
👆این ها همه شهیدند! با نسلهایی مختلف...
همچون مولایشان "اباعبدالله الحسین علیه السلام"
✅ان شاءالله از امروز می خواهیم برای لبخند نشاندن بر روی صورت نورانی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
به نیت شهدا به خصوص "شهید محمدرضا دهقان امیری"
سعی کنیم هیچ وقت پدر و مادرمون رو ناراحت نکنیم؛
با کوچکترین چیزها بخندونیمشون؛
قبل از اینکه نیازشون رو بگن، بهشون کمک کنیم...
حتی اگر از دنیا رفتن براشون خیرات بدیم با کارهای حسنه ای که هدیه میکنیم به ارواح پاکشون؛
یادمون نره که تمام زندگیشونو پای ما ریختن...
#نیکی_به_پدر_و_مادر
بخاطر لبخند رضایت امام عصرمان...
🍃💕| @shahid_dehghan
فاطمیه
● مستقیم! 🚕
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده" 😟
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله #مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. #داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش.
○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳
● آره... مادرم #سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭
○ حاجی ببخشیدا...عجب بیناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای #ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡
😢 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرقخور مثل تو بودن اون روز.....
نمیذاشتن به #ناموس_علی جسارت بشه......😭
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕
● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه #جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره #فقط_هجده_سالش_بود...💔
○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟
شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله #مـــادر همهی ما شیعه ها #حضرت_زهراست.....🥀
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔
■ لحظاتی به سکوت گذشت
○ یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛
جواب ندادم...
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
#یاحسین_غریب_مادر🎶
من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭😭
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
•══┄•⬛️⬛️⬛️•┄══•
@shahid_dehghan
•══┄•⬛️⬛️⬛️•┄══•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅انتشار برای اولین بار
صحبت های #مادر محترم #شهید_محمد_رضا_دهقان, از رمز شهادت محمد رضا : چارچوب مداری، تلاش برای رسیدن به هدف، لقمه حلال، شهادت پدر و مادر و کنترل نفس...
و هدیه ایی به رسم یادبود چهره نقاشی شده شهید بزرگوار توسط استاد جوان و خوش ذوق،مرتضی شهریاری
@shahid_dehghan
🔘🌿
اندازه ے
تمام نَفَـس هاے خسته ات؛
#مـــــــــادر
به من نَفَـس بده
تا #نوڪــری ڪــــــنم
#فاطمیه
💔| @shahid_dehghan
#فاطمیه
#متن_را_با_احتیاط_بخوانید
صداے #نفس هاے نامنظمش،سڪوت ڪوچہ ے بنے هاشم را بہ هم ریختہ.
با چشم هاے گشاد شدہ نگاهش را بہ مقابل مے دوزد،عرق سرد از روے پیشانے اش سُر میخورد و تا زیر گردنش ڪشیدہ میشود.
دوبارہ نفس نفس میزند...نفس ڪم آوردہ...
قلبش بے امان مے تپد،چیزے نماندہ بہ ایستادن قلبِ ڪوچڪش...
آرام و محتاط قدم برمیدارد،صداے آہ ڪشیدن هاے آرام مادرش روحش را مے خراشد...
دستِ نحفیف #مادر را روے شانہ اش گذاشتہ و دنبال خود مے ڪشد.
صداے پاے اسبے بلند میشود،مثل تیرے ڪہ از ڪمان در مے رود با شتاب بہ عقب بر مے گردد و به پشت سر نگاہ میڪند.
ڪسے را نمے بیند نفس نفس زنان و ملتهب مے گوید:ما...ما...مادر!ڪَ...ڪمے شتاب ڪن!
فاطمہ (س) دست دیگرش را حوالہ ے دیوار میڪند و آهستہ قدم برمیدارد.
بہ یڪ بارہ سوالش پسر را بہ هم مے ریزد!
_حسن جان! از ڪدام سمت باید برویم؟!
مادرش راہ خانہ را گم ڪردہ! بغض گلویش را بے امان مے فشارد.
مبهوت بہ مادرش خیرہ میشود،فشار خفیفے بہ دست مادرش وارد میڪند.
صدایش مے لرزد:راهے نماندہ! بیا!
ڪمے سرعتش را بیشتر میڪند،عرق از سر و رویش مے بارد.
پاهاے نحفیش روے زمین خاڪے فرود مے آید و براے رسیدن بہ خانہ تقلا مے ڪند.
صداے مادرش ڪمے دل گرمش میڪند:میدانے پسرم!میوہ ے دلم!مے گویند پسر عصاے پیرے مادر است!
یڪ پسر بچہ ے هفت هشت سالہ شدہ عصاے دستِ پیریِ مادرے هجدہ سالہ...
لبخند محوے روے لب هایش مے نشیند،همانطور ڪہ مادرش را دنبال خودش مے ڪشاند مے گوید:من و حسین،تا عمر داریم خدمتت را مے ڪنیم! از ڪنارت جُم نخواهیم خورد! هم مراقبِ...
بہ یڪ بارہ ڪلمات از یادش مے روند،جملہ اے ڪہ مادرش گفت در گوشش مے پیچد!
نگران بہ سمت مادر سر بر مے گرداند و مے پرسد:چرا این را گفتے؟! مَگر...مگر تو #پیر شدہ اے؟!
لبخندِ ڪم رنگ مادرش را از زیر چادرے ڪہ تا نزدیڪ لب هایش ڪشیدہ مے بیند.
صدایش بیشتر مے لرزد:جوابم را ندادے مادر؟!
صداے آہ ڪشیدن مادرش،ترسش را بیشتر میڪند.
نزدیڪ خانہ مے رسند،فاطمہ(س) دستش را از روے شانہ ے حسن (ع) برمیدارد.
میخواهد خیال پسرڪش را راحت ڪند،با قدم هاے سست مقابل در مے ایستد.
همین ڪہ نگاهش بہ درِ سوختہ مے افتد،سینہ اش تیر میڪشد و چهرہ اش در هم میرود!
بے اختیار دستش را روے قلبش میگذارد،سر بہ زیر مے اندازد تا نبیند...
نبیند گواهے نبودنِ محسن را...نبیند گواهے غریبے #علی (ع) را...
نبیند گواهے مظلومیت حسن (ع) را...
یڪ #در سوختہ بر همہ چیز گواہ است...
میخواهد وارد خانہ بشود ڪہ حسن (ع) سریع بہ سمتش مے دود،مظلومانہ نگاهش میڪند.
گوشہ ے چادر خاڪے اش را بہ دست مے گیرد و بہ صورتِ پنهان مادر چشم مے دوزد.
_جانِ پدر نرو! براے ما ڪہ نہ...براے علے ات ماندنے شو!
بغض گلوے فاطمہ (س) را مے فشارد،جملہ ے بعدے سینہ اش را تنگ تر میڪند.
_اگر بروے یڪ مدینہ مے گوید علے تنها و غریب است! دلت مے آید علے تنها بماند؟! دلت مے آید بگویند علے بے ڪَس است؟!
مادرش آهے میڪشد و دستِ سالمش را میان موهاے مجعدش مے برد.
_بعد از من پشت و پناہ پدرت تویے پسرم! هم پشت و پناہ پدر! هم برادر و خواهرهایت!
بغض حسن (ع)مے شڪند و هق هق میڪند:نمیخواهم! تو مثل همیشہ پشت و پناہ همہ ے مان بمان!
با جملہ ے بعدے اش اشڪ هاے مادر هم سرازیر میشوند!
_نامرد مگر چطور سیلے زد ڪہ حرف از رفتن میزنے؟!
فاطمہ(س) سریع مے گوید:هیس! راز مادر پسریت!بہ هیچڪس نمے گویے! خصوصا پدرت!
شدت هق هق حسن (ع) بیشتر میشود،بوسہ ے ڪوتاهے روے دستِ ڪبود شدہ ے مادر مے نشاند.
_چشم! نمے گویم هم ڪہ دیدم با لگد زد...!
راز مادر پسریت! میان من و تو بماند و ڪوچہ ها...!
💔 💔 💔 💔 💔
با احتیاط روے پنجہ هاے پا راہ میرود،دستش را جلوے دهانش گذاشتہ ڪہ صداے نفس ڪشیدنش هم بہ گوش ڪسے نخورد!
از ڪنار حسین (ع) و زینب (س) عبور میڪند،خودش را نزدیڪ بستر مادر مے رساند،آرام ڪنارش مے نشیند.
سرش را میان فاصلہ ے دهان و قفسہ ے سینہ اش خم میڪند و گوشش را تیز!
شبے چند مرتبہ از خواب مے پرد و این ڪار را تڪرار میڪند...
چند ثانیہ بعد نفس راحتے میڪشد و سرش را بلند میڪند!
هنوز سینہ ے مادر "خِس خِس" میڪند...
میخواهد برگردد ڪہ نگاهش بہ مردے قد خمیدہ مے افتد،علے (ع) را مے بیند ڪہ نزدیڪ بستر فاطمہ (س) نشستہ!
مثل هر شب خوابش نبردہ...
نہ اینڪہ صداے نفس نفس زدن هاے فاطمہ (س) نگذارد بخوابد! نہ!
صداے "خِس خِسِ سینہ ے فاطمه" شدہ لالایے شب هاے علے...
فقط ڪمے دلهرہ دارد...
ڪہ مبادا این صدا "نفس آخر" باشد...
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
👈🏻ڪپے تنها با ذڪر نام نویسندہ مورد رضایت است👉🏻
#فاطمیھ
#یازهرا
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
@shahid_dehghan
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
#مادر
هرڪارے ڪند
بچھ ها یاد میگیرند
مثلا اگر #شهید شود...؛💔
#یازهـرا🖤
#شبتون...:)
🖤°•| @shahid_dehghan |•°
🍃 چشم #پدر دلگرم به لبخند #مادر و چشم مادر خیره به #اشک شوق پدر شد و بار دیگر #جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت.
.
🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت.
.
🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی #سید_الشهدا و غیرت #ابوالفضل شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از #جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر #ایمان در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند.
.
🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر که #شهید شوم آخر»
سر را فدای #حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد.
غیرتش باعث شد جانش را #فدا کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد.
.
🍃چه #عاشقانه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که #عشق به وصالِ #معشوق دارند و آرزوی نوشیدن جام #شهادت در #دل....
.
✍نویسنده: #بنت_الهدی
.
🌸به مناسبت تولد #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
.
📆تـاریخ تـولـد: ۲۶/فروردین/۱۳۷۴.تهران
.
📆تـاریخ شـهادت: ۲۱/آبان/۱۳۹۴.حلب
.
📅تاریخ انتشار: ۲۵/فروردین/۱۳۹۹
.
🥀مـحل مـزار: گلزار شهدای علی اکبر چیذر
.
📚کتاب های منتشر شده در رابطه با شهید:
#ابووصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
.
#گرافیست_الشهدا
🆔|@ammar_abdii2
🆔|@shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار، صحبت های #مادر محترم #شهید_محمد_رضا_دهقان, از رمز شهادت محمد رضا : چارچوب مداری، تلاش برای رسیدن به هدف، لقمه حلال، شهادت پدر و مادر و کنترل نفس...
و هدیه ایی به رسم یادبود چهره نقاشی شده شهید بزرگوار توسط استاد جوانوخوشذوق،
جناب آقای مرتضی شهریاری
🍃📹@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🔸| #روز_دوم به نیابت از شهدای مدافع حرم #مصطفی_بختی متولد:۱۳۶۱/۵/۵مشهد شهادت:۱۳۹۴/۴/۲۲تدمر_سوریه
🍃هنوز هم از شناسنامه های دست کاری شده رزمنده های #جبهه و رضایت نامه هایی که خودشان امضا می کردند خاطره هایی به یادگار مانده است .
🍂این روزها شناسنامه دستکاری نمی شوند اما گاهی برای رسیدن به پرواز #دمشق و #دفاع از حرم بانوی دمشق ، هویت ها و نام ها #مستعار می شود...
.
🍃برادران بختی ، برای رفتن به #سوریه به هر دری زدند ، آخرین تلاششان ختم شد به یادگیری زبان افغانی و نام های مستعار #مصطفی_بشیر_زمانی و #مجتبی_جواد_رضایی و پیوستن به هیئت و هیبت #فاطمیون ...
.
🍂مادر هم برای آرزوی فرزندانش زبان افغانی آموخت و با هر تماس فرزندانش در پشت دلتنگی ها و دلواپسی های مادرانه اش برای مجتبی #مادر بود و برای مصطفی خاله...
.
🍃از جاروکشی حرم #امام_رضا و #قضاوت دل هایشان رسیدند به تک تیراندازی در جمع #مدافعان_حرم...
شانه بر شانه هم شهید شدند و مادر با #داغ دو فرزند، لبخند صبری که همنشینش شد...
.
🍂کاش به جای مصطفی شاهد دل هایمان باشیم و به جای مجتبی قاضی ...
چند نام مستعار در زندگی داشته ایم و چند بار #هویت عوض کردهایم ...کاش #بازنده نام های مستعار نباشیم...
.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
🕊به مناسبت #شهادت شهدای مدافع حرم #مصطفی_بختی و #مرتضی_بختی
🍃| @shahid_dehghan
🆔| @ammar_abdii2
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
طرح جدید به مناسبت سالروز تولد شهید رضا حاجی زاده💐 @ammar_abdii2
🍃 بعضی ها آفریده میشوند برای #جاودانگی،برای #ابدیت، برای #ماندن و بعضی #شهید میشوند تا #جاودانه بمانند.
.
🌱 تو آفریده شدی و #امانتِ آسمان بودی در آغوشِ زمین
چه خوشبخت بود زمین که چند صباحی تو را مهمان داشت.♥️
.
🌾 زرق و برق #دنیا نگهدار تو نشد! چرا که تو از ابتدا برای #آسمان بودی و روحتِ طاقتِ این همه شلوغی و بیرحمی را نداشته!
همین لطافت و بزرگیِ روح پایت را به #سوریه باز کرد...♡
.
🌱 #میلادِ_زمینیات مقارن شده با شروع #فاطمیه و تو آن فرزندِ خلفی بودی که رفتی تا #انتقامِ_سیلی_مادر را بگیری.😢
.
🍃 خانطومان؛ میدانِ #عشقبازی تو بود
آنجایی که آسمان روحت را به #آغوش کشید و زمین بوریایی شد برای جسمِ اربا اربایت...💎
.
🌾 #مادرانه ، چند صباحی را سر بر دامانش، دور از هیاهوی شهر سپری کردی اما چشم انتظاریِ #فرزندانت تو را بازگرداند.❣
.
🌱 حالا منزلگاهِ ابدیات مسیرِ گاه و بیگاه بچه هاست و تو از #قلبِ آسمان، نظاره گرِ دلتنگیها، لبخند میزنی.🙂
.
🍃 در این وانفسایِ زر و زور و تزویر؛ #دستمان را بگیر... مبادا گردبادِ دنیا ما را ببلعد.🌪
.
به وصل خود دوایی کن #دلِ دیوانه ما را...💔
.
#میلادت_مبارک ، مدافعِ زینب
.
✍نویسنده:#زهرا_قائمی
.
☀️به مناسبت سالروز تولد
#شهید_رضا_حاجی_زاده
.
📅تاریخ تولد: ۶ دی ۱۳۶۶
.
📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
.
📅تاریخ انتشار: ۶ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزارشهید :آمل امامزاده ابراهیم
.
#گرافیست_شهدایی #فاطمیه #استوری_شهدایی #مادر
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید اکبر شهریاری🌹 @ammarabdi_ir
🍃تمام وجودت که مادری شود ؛ نمیتوانی دل بکنی و تمامت جان میشود تا خود را به او برسانی #مادر را از همان بچگی رها نمیکردی و زندگی ات عجیب زهرایی شده بود ...
.
🌱دلت را به ایه های خدا سپردی و نجواهای روزانه ات با خالق تورا نورانی تر کرده بود .همان سخنانی که تورا#مجنون کرد و بیقرار پر کشیدن شدی🕊
.
🍃شهادت رفقایت تورا هوایی تر کرده بود و گویی ملائک به تو الهام کرده بودند که لباس همرزم شهیدت *محمودرضا بیضایی* را به تن کردی و با همان لباس به آغوشش پر کشیدی ...
.
🌱در #بین_الحرمین ، شرمنده عباس بودی که حرم عمه سادات در خطر است و نتوانسته بودی مدافعشان شوی. همان لحظات دل شکسته ات سبب شد #شهادت نامه ات امضا شود و دستت را در دست زهرای مرتضی نهاد تا همچون او پهلو شکسته به دیدار حق بروی💔
.
✍نویسنده:#اسماء_همت
.
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_اکبر_شهریاری
📅تاریخ تولد: ۱ فرودین ۱٣۶٣
.
📅تاریخ شهادت: ۱ بهمن ۱٣٩٢
.
📅تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱٣٩٩
.
🥀مزار شهید: بهشت زهرا تهران
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
°طرح جدید شهید محمد علی قلی زاده🌹 @ammarabdi_ir
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم
🍃 پیش برو. برو و گام بنه در این مسیر منور که سرشار از #شجاعت و استقامت است.
مسیری که چیزی جز #زیبایی و شکوه ندارد. ✨
🍃 در این مسیر، پیر و #جوان و بزرگ و کوچک، راوی #عشق اند.
در این مسیر، جوانی ۱۸ ساله به تو لبخند میزند که گرچه آمدنش و ابدی شدنش، در دل بلورهای برف بود، اما حیاتش #گرم و گیراست.
و چه زیباست این تقارن ۱۸ سالگی. 🍂
میدانی که چه میگویم؟
#مادر هم ۱۸ ساله بود... 😔
🍃 جوانی که از همان ابتدا و در سال های کودکی، #ظلم را شناخت و در توان خود، جنگید. ❤️
🍃 جوانی که دریافته بود، جور و جفا، استبداد و #استکبار، باید بروند.
دریافته بود که دست #حق، یاریگر این مسیر است. 👊
🍃 او روح خویشتن را به جامهی سعادت مزیّن ساخت و #جاودان شد، اما تو چه کرده ای؟
چند ساله ای؟
کجای زندگی ایستاده ای؟
میدانی در چه برههی حساسی از زمان #تنفس میکنی؟
اکنون هنگامهی غفلت و بی تفاوتی نیست. 😓
اکنون هنگامهی #نبرد است.
باید جنگید.
تو چه سهمی از این نبرد داری؟
👈 #تو_چه_کرده_ای؟
♡ #شهید_محمدعلی_قلی_زاده ♡
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
📅تاریخ تولد : ۴ ابان ۱۳۴۹
📅تاریخ شهادت : ۱۳ بهمن ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۷ بهمن ۱۳۹۹
🥀مزار : گلزار شهدای بروجن
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
『✨| #نشانراه』
اَینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بکَربَلا
کجاست منتقم خون کشته شده در کربلا؟!
یه کربلا گفتیم و تمام؟!
کجاست کسی که انتقام چادرهای خاکی رو بگیره 💔
انتقادم #مادر رو 💔
انتقام کربلا و ریشه ی کربلا رو...
انتقام در و دیوار رو...
گفتم مادر و در و دیوار خجالت کشید 😭
راستی چطور میشه جلوی پسر، مادر رو.....؟!! 😭
انتقام حضرت رقیه رو 💔
گفتم رقيه راستی مگه داغ بی پدری رو یه دختر سه ساله میتونه تحمل کنه!؟!
راستی دختر بدون پدر، مگه دختر سابق میشه؟! 💔
˹🍃| @shahid_dehghan˼