#مباهله_عید_فضیلت
📎بسم الله الرحمن الرحیم
اگر غدیر عید ولایت است #مباهله عید #فضیلت است. چون بزرگترین فضیلت علی(ع) در روز مباهله و آنهم صریحاً در قرآن کریم بیان شده.
امام رضا(ع) به مأمون فرمودند: بالاترین فضیلت علی(ع) آیۀ مباهله است. چون در این آیه علی(ع) #نفس پیامبر(ص) اعلام شده است. باید غربت مباهله برطرف بشود، این خیلی مهمتر از بسیاری دیگر از ایام الله است.
در جهان اسلام احدی نیست که منکر مباهله و این فضیلت باعظمت علی(ع) بشود. آیۀ صریح قرآن است و داستان مباهله را همه بیان کردهاند.
عاشقان اهل بیت(ع) کجا هستند که بزرگترین جشن محبت را برگزار کنند، و سرور خود را در نزول آیۀ مباهله به اهل عالم نشان بدهند؟ قبول کنیم ما هنوز در مکتب محبت اهل بیت(ع) آنچنان که باید #رشد نکردهایم.
شادی از نزول آیۀ مباهله، موجب صعود دلها در عزای محرم است. باشکوهترین تجمع اهل بیت(ع)در طول تاریخ اسلام در مباهله است.
باید داستان مباهله را به کودکان خود بیاموزیم. آی اهل محرم ببینید حسین(ع) در آغوش پیامبر(ص) است. چرا فریاد شادی و هلهله سر نمیدهید؟ تنها منتظرید اباعبدالله(ع) در گودی قتلگاه بیفتد تا فریاد عزا سر کنید؟ الان باید عالم را باخبر کنید تا علت گریهها و فریادهای عاشورای شما را بفهمند.
علیرضا پناهیان-16 مهرماه 1394
❤️ | @shahid_dehghan
#فاطمیه
#متن_را_با_احتیاط_بخوانید
صداے #نفس هاے نامنظمش،سڪوت ڪوچہ ے بنے هاشم را بہ هم ریختہ.
با چشم هاے گشاد شدہ نگاهش را بہ مقابل مے دوزد،عرق سرد از روے پیشانے اش سُر میخورد و تا زیر گردنش ڪشیدہ میشود.
دوبارہ نفس نفس میزند...نفس ڪم آوردہ...
قلبش بے امان مے تپد،چیزے نماندہ بہ ایستادن قلبِ ڪوچڪش...
آرام و محتاط قدم برمیدارد،صداے آہ ڪشیدن هاے آرام مادرش روحش را مے خراشد...
دستِ نحفیف #مادر را روے شانہ اش گذاشتہ و دنبال خود مے ڪشد.
صداے پاے اسبے بلند میشود،مثل تیرے ڪہ از ڪمان در مے رود با شتاب بہ عقب بر مے گردد و به پشت سر نگاہ میڪند.
ڪسے را نمے بیند نفس نفس زنان و ملتهب مے گوید:ما...ما...مادر!ڪَ...ڪمے شتاب ڪن!
فاطمہ (س) دست دیگرش را حوالہ ے دیوار میڪند و آهستہ قدم برمیدارد.
بہ یڪ بارہ سوالش پسر را بہ هم مے ریزد!
_حسن جان! از ڪدام سمت باید برویم؟!
مادرش راہ خانہ را گم ڪردہ! بغض گلویش را بے امان مے فشارد.
مبهوت بہ مادرش خیرہ میشود،فشار خفیفے بہ دست مادرش وارد میڪند.
صدایش مے لرزد:راهے نماندہ! بیا!
ڪمے سرعتش را بیشتر میڪند،عرق از سر و رویش مے بارد.
پاهاے نحفیش روے زمین خاڪے فرود مے آید و براے رسیدن بہ خانہ تقلا مے ڪند.
صداے مادرش ڪمے دل گرمش میڪند:میدانے پسرم!میوہ ے دلم!مے گویند پسر عصاے پیرے مادر است!
یڪ پسر بچہ ے هفت هشت سالہ شدہ عصاے دستِ پیریِ مادرے هجدہ سالہ...
لبخند محوے روے لب هایش مے نشیند،همانطور ڪہ مادرش را دنبال خودش مے ڪشاند مے گوید:من و حسین،تا عمر داریم خدمتت را مے ڪنیم! از ڪنارت جُم نخواهیم خورد! هم مراقبِ...
بہ یڪ بارہ ڪلمات از یادش مے روند،جملہ اے ڪہ مادرش گفت در گوشش مے پیچد!
نگران بہ سمت مادر سر بر مے گرداند و مے پرسد:چرا این را گفتے؟! مَگر...مگر تو #پیر شدہ اے؟!
لبخندِ ڪم رنگ مادرش را از زیر چادرے ڪہ تا نزدیڪ لب هایش ڪشیدہ مے بیند.
صدایش بیشتر مے لرزد:جوابم را ندادے مادر؟!
صداے آہ ڪشیدن مادرش،ترسش را بیشتر میڪند.
نزدیڪ خانہ مے رسند،فاطمہ(س) دستش را از روے شانہ ے حسن (ع) برمیدارد.
میخواهد خیال پسرڪش را راحت ڪند،با قدم هاے سست مقابل در مے ایستد.
همین ڪہ نگاهش بہ درِ سوختہ مے افتد،سینہ اش تیر میڪشد و چهرہ اش در هم میرود!
بے اختیار دستش را روے قلبش میگذارد،سر بہ زیر مے اندازد تا نبیند...
نبیند گواهے نبودنِ محسن را...نبیند گواهے غریبے #علی (ع) را...
نبیند گواهے مظلومیت حسن (ع) را...
یڪ #در سوختہ بر همہ چیز گواہ است...
میخواهد وارد خانہ بشود ڪہ حسن (ع) سریع بہ سمتش مے دود،مظلومانہ نگاهش میڪند.
گوشہ ے چادر خاڪے اش را بہ دست مے گیرد و بہ صورتِ پنهان مادر چشم مے دوزد.
_جانِ پدر نرو! براے ما ڪہ نہ...براے علے ات ماندنے شو!
بغض گلوے فاطمہ (س) را مے فشارد،جملہ ے بعدے سینہ اش را تنگ تر میڪند.
_اگر بروے یڪ مدینہ مے گوید علے تنها و غریب است! دلت مے آید علے تنها بماند؟! دلت مے آید بگویند علے بے ڪَس است؟!
مادرش آهے میڪشد و دستِ سالمش را میان موهاے مجعدش مے برد.
_بعد از من پشت و پناہ پدرت تویے پسرم! هم پشت و پناہ پدر! هم برادر و خواهرهایت!
بغض حسن (ع)مے شڪند و هق هق میڪند:نمیخواهم! تو مثل همیشہ پشت و پناہ همہ ے مان بمان!
با جملہ ے بعدے اش اشڪ هاے مادر هم سرازیر میشوند!
_نامرد مگر چطور سیلے زد ڪہ حرف از رفتن میزنے؟!
فاطمہ(س) سریع مے گوید:هیس! راز مادر پسریت!بہ هیچڪس نمے گویے! خصوصا پدرت!
شدت هق هق حسن (ع) بیشتر میشود،بوسہ ے ڪوتاهے روے دستِ ڪبود شدہ ے مادر مے نشاند.
_چشم! نمے گویم هم ڪہ دیدم با لگد زد...!
راز مادر پسریت! میان من و تو بماند و ڪوچہ ها...!
💔 💔 💔 💔 💔
با احتیاط روے پنجہ هاے پا راہ میرود،دستش را جلوے دهانش گذاشتہ ڪہ صداے نفس ڪشیدنش هم بہ گوش ڪسے نخورد!
از ڪنار حسین (ع) و زینب (س) عبور میڪند،خودش را نزدیڪ بستر مادر مے رساند،آرام ڪنارش مے نشیند.
سرش را میان فاصلہ ے دهان و قفسہ ے سینہ اش خم میڪند و گوشش را تیز!
شبے چند مرتبہ از خواب مے پرد و این ڪار را تڪرار میڪند...
چند ثانیہ بعد نفس راحتے میڪشد و سرش را بلند میڪند!
هنوز سینہ ے مادر "خِس خِس" میڪند...
میخواهد برگردد ڪہ نگاهش بہ مردے قد خمیدہ مے افتد،علے (ع) را مے بیند ڪہ نزدیڪ بستر فاطمہ (س) نشستہ!
مثل هر شب خوابش نبردہ...
نہ اینڪہ صداے نفس نفس زدن هاے فاطمہ (س) نگذارد بخوابد! نہ!
صداے "خِس خِسِ سینہ ے فاطمه" شدہ لالایے شب هاے علے...
فقط ڪمے دلهرہ دارد...
ڪہ مبادا این صدا "نفس آخر" باشد...
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
👈🏻ڪپے تنها با ذڪر نام نویسندہ مورد رضایت است👉🏻
#فاطمیھ
#یازهرا
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
@shahid_dehghan
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید سید مرتضی آوینی🌹 @ammarabdi_ir
🍃آوینی نصوح انقلاب ماست♡
🍃احتیاج به یک بارقهی نور و #نفس مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت #آرمان شهر.
🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غبغب خود داریم و زور میزنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش میکنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمدهایم و #سختیای که کشیدهایم میترسیم که بیهوده بوده باشد.
🍃اما #آوینی آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و #خاک را دید و صوت ربنای #آزادی را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد #محکم و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹
🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد #سیگار و تعلقش را، و پرتاب...
🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و #آتش و نگاشت آنچه را که در مکاشفههای ذهنش #حس کرد.
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_سید_مرتضی_آوینی
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
📅تاریخ تولد : ۲۱ شهریور ۱۳۲۶. شهر ری تهران
📅تاریخ شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲. فکه خوزستان
📅زمان انتشار : ۱۹ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(س)
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🔸| #روز_اول به نیابت از شهیدمدافع حرم #محمد_سخندان متولد:۱۳۷۱/۱/۲۵مشهد شهادت:۱۳۹۴/۸/۲۸حلب سوریه م
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کمکم خسته از بازی هرکدام گوشهای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ایشان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.
🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچپچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید♡
🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده.
🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش میافتد🌷
🍃تو هم میبینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو میآید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه میکند سرم بر دامن زهراست مادر...
🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمیآید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.
🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید🕊
🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم🌺
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محمد_سخندان
📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۴ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🌸| @shahid_dehghan
🍃#عید_قربان است و موسِم قربانی.
#حاجیان به سمتِ تو در پرواز و من خموده تر از همیشه در حاشیه مسیر لَنگ میزنم!!
🍃قربانی من سنگین تر از همه است! نَفسَم را به دوش میکشم تا در پیشگاهت قربانی کنم! #نَفسِ سرکشی که از تو دورم کرده است.
🍃#ابراهیم_خلیل، اسماعیل را پیشکشِ رضایت تو کرد که به پاسِ #اطاعت بیچون و چرایش، جوانِ رشیدش را به او بخشیدی🌹
🍃این بار من آمده ام. خسته از همه تعلقات دنیا، با کوله باری سنگین که کمر اطاعت و بندگیام را خم کرده است. آمده ام #تسلیم محض تو باشم، بنده تو باشم، برای تو از خود بگذرم...
برای تویی که همه چیزِ مَنی و من کورکورانه در پستوی جهانم تو را گم کرده ام😔
🍃آخرین نفر به سمتت قدم برمیدارم.
میخواهم #لبخند رضایتت را حس کنم. ببینم که میبینی برای تو، از خودم گذشته ام. دست و پای نَفسَم را بسته ام و چون #گوسفندی بیزبان پیشکش تو میکنم. نمیخواهم دیگر بندگی نفس را کنم! آمده ام به سمت تو که در آغوشت بگیری مرا... آمده ام به دور از هر چه غیر تو، در ساحلِ آرامشت #بندگی کنم❤️
🍃تو هوایم را داری. من ایمان دارم وعده های تو #حق است. پس یک قدم که نه، قدمها به سمتت آمدم و در مقابلت زانو میزنم. نَفسَم را #ذبح میکنم تا زین پس فقط تو باشی و #اطاعت محض من😌
🍃بسم الله الرحمن الرحیم...
ذبح میکنم نَفسَم را برای #رضای_خدا ، #قربه_الی_الله"
"اللهم تَقَبَل منی هذا القربی"
🍃تمام شد...اینک فقط تو هستی و تو...
و از منِ منت گذارِ پر هیاهو، بنده ای #متولد شده است، در خدمت تو...
🍃خُنَکایِ نسیمِ لبخندت، قلب ملتهبم را آرام میکند. تعلق به تو، زیباترین احساس عالم است. هرچه جز تو، قربانی رضایت و لبخندت😉
#عید_قربان_مبارک😍
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
#گرافیست_الشهدا
@shahid_dehghan