eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
ممنون از صبوری شما عزیزان🙏🏻 در تایم تبادلات نه کانالی تایید میشه نه رد💥 هدف تبادل پیشرفت کانال هاست👊🏻 شرایط تبادلات: 1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏻 2⃣آمارتون +80 باشه🖐🏻 3⃣ در اینفو تب عضوباشید✌️🏻 جذب بستگی به بنر داره💯 +100جذب هم داشتم💣 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥 https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛ اگر شرایط رو داشتید، پی وی در خدمتتونم✋🏻 💫@Makh8807💫
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
دستپاچگی اش شد در دل صدقه اش بروم. سرم را انداختم و را ، صدایش در گوشم پیچید:‼️ -من خاطر خانوم رو می خوام، فرشته موسوی، خون در یخ بست...😭 سرم را بالا کردم و با دهان نیمه باز به وحید خیره شدم. فرشته ، دوستم، دوستِ صمیمی من، وحید خاطر فرشته را می خواست، یعنی من برایش نبودم، مرا دوست . قرار بود مرا واسطه کند تا پیغامش را به فرشته برسانم. قلبم از درد مچاله شد. اشک تا پشت آمد. ...💔🔥 ♨️♨️♨️♨️♨️♨️ ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/3866624105C6e27a2ba9a عاشقانہ‌ای از جنس آسمان.. جدال عشق و آرزو ..‼️ منبع رمان هاے پلیسے_عاشقانہ👨‍✈️🔥🔥🔥
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
دلبࢪبانو😌🙈 براے آرامش روحت چیکاࢪامیکنی؟؟!!🤔 میدونستی نقاشی کشیدنم روشی برای آرامش روحته😻😻😃 اره بانوجآݩ😁 میخوای بیا امتحان کن ببین چقدر آروم میشی 😌💊🎨 البته این هنرو هیچ کس نداره 😎💎 هنر نقاشی رو میگمااا🤩🤩 بیاببینم چه بلدی 😉🤷‍♀ https://eitaa.com/joinchat/125304939Cc62a40f124 🤭 🙃
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
[♥️💭️] . • گفتم: دگرقلبم‌شوق‌شهادت‌ندارد! گفت:) مراقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 https://eitaa.com/DokhtaranZahraye –بی هیچ استعاره و بی هیچ قافیه ای!☕️🌿 چادر عجیب روی سرت، عشق میکند😌 "منبع متن های دخترونهـ📜🔍 مخصوص هرچی فرشته چادری🧕🌱 زود جوین بده خودتو مجهز کن با متن هاش💣✋🏿👀 /با این پروفایلای دخترونش دست هر چۍ ڪاناݪہ از پشت بستہ📷🎗 مهشره استورۍ های مذهبیش😍📽 ڪارخانہ استورۍ زده انگار🎞📺 محفلۍ براے دختران زهرایۍ💛:) ظرفیتش محدوده بپا تا از دستش ندادۍ🔥🙌🏻🕶 https://eitaa.com/DokhtaranZahraye ڪپۍ از بنر ممنوع
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
اگر لوازم و بهداشتیت مصرفشون گذشته و دیگه به دردت نمیخورن😢😔 جای نگرانی نداره که بیا این چنل ببین چه با کیفیتی داره اسم محصولاتش ست🤗😻🙈 https://eitaa.com/joinchat/2233139328C0cbe223b87 رو کی میخوای شروع کنی پس؟؟؟ زود باش بیا تا محصولات تموم نشده و چنل به این خوبی بین این همه تبلیغات گم نشده🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀ https://eitaa.com/joinchat/2233139328C0cbe223b87 باز که اینجایی بیا تنبلی نکن.😬 دیگه پیداش نمیکنیاااااا😲😱
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
❌توجه❌ ❌توجه❌ سلام چنلم ادمین لازمه😞😢😢 هرکی می تونه یه دست یاری برسونه چنل خیلی خوبیه دخترونست و همه از کانال تعریف می کنند فقط چند تا ادمین پرکار لازم داره شرایط👇👇👇👇 ♢لطفا کلیپ ،عکس و متن نامناسب🔞 و اهنگ لطفا نزاره😠 ♢مدیر یا ادمین کانال دیگه ای نباشه🙂 ♢مذهبی باشه🧕 ♢پرکار باشه💪🙂 ♢اصکی نره😠 ♢لطفا تو تایم خودش فعال باشه خوب پست بزاره 😊 ♢فعالیت های مذهبی و جذاب بکنه😎 ♢دختر باشه چون کانال دخترونس🧕 ♢ودر اخر پیشمون بمونه در نره😄😄 😍😍 لینک چنلم هستhttps://eitaa.com/joinchat/4072079441Cac08dee261😍😍
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
چالش داریم❣ نوع راندی❣ ظرفیت ۲۰ نفر❣ جایزه تو عکس❣ جایزه برای ۵ نفر❣ زمان وقتی‌ظرفیت پر شد❣ ظرفیت داره پرمیشه ۵ نفر دیگه مونده❣ برنده نشدی بهت ۱۰۰۰ تومن پرداخت ایتا تعلق میگیره❣ پیوی❣ @ksnkwod کانال❣ @gduhxkg
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
-سلام علیکم میدونی چرا میگیم رفیق شهید داشته باشید؟! بخاطر اینکه رفیق روی رفیقش اثر میذاره رفیق خوب دستتو میگیرھ میکشونت بالا رفیق شهید=شهیدت میڪنه(:🧡 اگه‌میخوای‌یه‌رفیق‌‌مشتی‌پیدا‌ڪنی سریع عضوڪانال شو🤭😳👇 @Babak_nori1400
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست داری کدوم بهت زنگ بزنه و شمارو به این کانال👇 دعوت کنه. @shahid_mn اگه این بنرو دیدی عضو شو بعد از ورد به کانال به اولین عکس شهیدی که روبه رو شدی بدون که ایشون شمارو به این کانال دعوت کرده اگه می خواهید قبل از عضو شدن به کانال بیشتر باهاش آشنا بشی کمی پاین تر بروید 👇 نام کانال :🌷دوست شهید من🌷 لینک کانال :@shahid_mn لینک ناشناس :https://harfeto.timefriend.net/16307488180185 آیدی مدیر:@Fatemeh_1_4_0_0 وچیز هایی که داخل کانال قرار می‌گیرد👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 جبهه شهدا و کلی چیز دیگه درمورد شهدا دوست شهید تو از این کانال پیدا کن شهدا منتظر تون هستند یا علی 🍃چقدرخوبه آخرش شهادت باشه حسین جانم آخرین عبارت باشه🍃
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
کانال هایی که معرفی کردم📌 بهترین کانال های ایتا هستن🏆 تبادلات گل نرگس کانال ناجور معرفی نمیکنه✓ همه کانال هایی که ادمینم از نظر معنوی و اخلاقی تایید شدن🎗 مدیر ها حتما جذب ها پی وی گفته شه🖇 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفوتب عضو شید"سنجاقه"🔥 https://eitaa.com/joinchat/2046886010C514de53f6c بعد از مطالعه شرایط و طرز کار؛ اگر شرایط رو داشتید، پی وی در خدمتتونم✋🏻 💫@Makh8807💫
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس✓
بزن رو سِت مورد علاقه ت🍿✌️🏻 🍄❤️ 🐥💛 👒💚 🦋💙 🎀💕 🍁🧡
🕊♥️ تو مرا یاد کنے یا نکنے... باورت گر بشود، یا نشود ، حرفے نیست! اما... نفسم می گیرد در هوایے که نفس های تو نیست (:💔✨ 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‹🦋💦› 🌻 ‌‌‌‌امـٰآم‌علۍ"؏"مۍ‌فرمـٰآیند؛ هرڪس‌دردلش‌درخت‌ علآقہ‌بہ‌انوآ؏‌ݟذآهـٰآرآبڪـٰآرد؛میوھ‌انوآ؏‌بیمـٰآرےهـٰآراازآن‌مۍ‌چیند..シ! @Shahid_dehghann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم🔮 قسمت2⃣4⃣ هواپیمااوج گرفت ۳ساعت بعدتودمشق به زمین نشست چه هوای غریبی داره وقتی خیلی بچه بودم باپدراومدیم سوریه اون موقع همه جاخیلی آبادبوداماحرمله زمان داعش چه کرد اماشیربچه های حیدری اومدن انتقام بگیرن رسیدیم معقر ساکهاروگذاشتیم وبه سمت حرم بی بی حضرت زینب حرکت کردیم تااولین زیارتمون کنیم مسافت بین معقرتاحرم طولانی بود طوری تدارک شده بوداین شپشوهای خنگ(داعش)توانایی شناسایی نشده باشه بااتوبوس به سمت حرم راه افتادیم یکی ازبچه هاکه مداح بودشروع کردبه مداحی وهمه همراهیش کردیم منویکم ببین سینه زنیموهم ببین ببین که خیس شدم عرق نوکریه این دلم یه جوریه ولی پرازصبوریه چقدرشهیددارن میارن ازتوسوریه منم بایدبرم آره برم سرم بره نزارم هیچ حرومی به طرف حرم بره یه روزی هم بیادنفس آخرم بره حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام یه دست گل دارم برای این حرم میدم گلم که چیزی نیست براحرم سرم میدم برای قربانی اسماعیل میدم باعشق خودم بابچه هام فدای بانوی دمشق منم یه مادرم پسرمودوسش دارم ولی جوونم به دست بی بی میسپارم بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام رسیدیم حرم بعداز قرائت زیارت عاشورابه سمت معقرحرکت کردیم قراربراین بودیک ساعتی استراحت کنیم بعدفرمانده بیادبرای توجیح وشناسایی یه ساعت گذشت فرمانده اومد وشروع کردبه صحبت کردن بسم رب الشهداوالصدقین رب اشرح لی صدری ویسرلی أمری واحلل عقدةمن لسانی یفقهواقولی برادران عزیز بزرگترین لیاقت دنیاوآخرت نصبتون شده مدافع حرم ناموس حسین شدید بزرگواران هدف مابازپس گیری شهرحمص ازدشمن حسین است درقالب تیپ ۱۷صاحب الزمان متشکل ازسه تیپ عملیات ازروز شنبه هفته آینده شروع میشه فرداتمامی افرادمیتونن باخانواده هاشون تماس بگیرن امابرادران لازم بذکراست هیچگونه اطلاعات ازخودتون درتماس اعلام نکنید فقط خانواده ازصحت سلامتی خودخبرکنید یاعلی خونه مادرشوهرم اینابودم زهرانمیذاشت برم خونه خودمون میگفت تنهایی میشنی فکروخیال میکنی واقعاراست میگفت دومین شبی که مرتضی من اعزام شده سوریه یعنی الان داره چیکارمیکنه غذاخورده چادرم سرکردم رفتم توحیاط اشکام جاری شد _مرتضی من کجایی؟ عزیزدلم خدایاخودت مراقبش باش یاامام رضاخودت حفظش کن صدای زهرااومد مامان نرگس سادات کو؟ تواتاق داداش نبود مادر:زهرا خیلی نگرانشم خیلی بی تابی میکنه بروپیشش توحیاط زهرا:نرگس نرگس دستش نشست روشانه ام کجایی آجی؟ _جسمم اینجا توزندان اماروحم سوریه پیش مرتضی زهرا:نرگس آجی عزیزم توروخدابی تابی نکن بخدا داداشم راضی نیست _زهراخیییلی سخته زهرا:میدونم شوهرمنم تازه دامادم نرگس ببین اگه زبانم لال علی شهیدبشه یکی ازم بپرسه اززندگی مشترکتون چه خاطره ای داری بایدبگم همش ۲۰روزکنارش بودم نرگس آجی من درحال لباس عروس پوشیدم که میدونستم شایدمردم که راهی میدان جنگ شدهیچ وقت برنگرده یاعروستون اون مگه آدم نیست همش ۹روزه مادرشده الان اوج زمانیکه به همسرش نیازداره امامردش توجنگه شایدم شهیدبشه ان شاالله فرداداش زنگه میزنه توازدلواپسی درمیای پاشوبریم بخابیم زهراومادرجون رفته بودن خونه مادرشوهرزهرا من خونه تنهابودم که تلفن خونه زنگ زد _الوبفرمایی +الوساداتم _واییییی مرتضی خودتی؟ +سلام خانمم خوبی؟نمیتونستم زودترزنگ بزنم دلم برات تنگ شده عزیزم مراقب خودت باش خیلی دوست دارم به زهرا هم بگو عصری حول حوش ساعت۵_۴گوش به زنگ باشه نرگس اینجا نمیشه زیادزنگ زدباتعدادنفرات بالاحرف زد پس مراقب خودت باش _منم دوست دارم مراقب خودت باش +خداحافظ عزیزم گوشی که قطع شد زدم زیرگریه های های گریه کردم به گذرزمان توجه نمیکردم یه ساعت باتکونهای زهرا به خودم اومدم نرگس نرگس چی شده چراگریه میکنی _مرتضی زنگ زد گفت عصرحول وحوش ساعت۴_۵ خونه باشی باعلی آقا رفتم سمت چادرمشکیم زهرا:نرگس سادات کجامیری؟__میخام برم مزارشهدا. زهرا:صبرکن باهم بریم تنهایی میترسم بری حالت بدبشه باشه بریم ....
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم🔮 قسمت3⃣4⃣ زهرابه اصراربامن راهی مزارشهداشد وقتی قدم به مزارشهداگذاشتم یادچندهفته پیش افتادم که پیکرپاک سیدرسول پسرداییم روی دست مردم تواین مزاربرای همیشه آرام خوابید به رسم احترام وادب اول رفتیم مزارسیدرسول یه ردیف بعداز مزارسیدرسول مزارشهدای گمنام مدافع حرم بود ،،زهرامیشه تنهام بذاری میخام بااین گمنام هاتنهاباشم زهرا:باشه آجی نشستم کنارمزارشهیدگمنام مدافع حرم چرا اینجا خوابید؟ مادرت چشم انتظارت نیست؟ زن داشتی؟ یامثل مرتضی من عقدکرده بودی؟ میدونم عاشق بودی میدونم یه عشق زمینی داشتی میدونی شهدامنوتااینجاکشوندن من اصلا محجبه نبودم من فقط یه نخبه علمی بودم شماچادربهم دادید شمامرتضی به من دادید خیلی انتظارسخته من میدونم لیاقت میخادزن شهیدشدن اومدم بگم این لیاقت اگه قسمتم شداگه مرتضی من آسمانی شدفقط فقط صبرش بهم بدید فاتحه خوندم پاشدم برم پیش زهرا چندقدم مونده به زهرا چشمام سیاه شدوازحال رفتم چشماموکه بازکردم دیدم توبیمارستانم مامانم وبابام مادرمرتضی زهرا پیشم بودن عزیزجون:مادرت فدات بشه چراخودتوعذاب میدی انقدریه ذره محکم باش یه ذره صبرزینبی داشته باش ،،مامان خیلی سخته خیلی بعدازاتمام سرم دکتراجازه مرخصی داد مادرم اصرارداشت برم خونه ی خودمون امامن نمیخاستم ازجایی که بوی مرتضی میده دوربشم امروز بایدمیرفتم دانشگاه حلقه صالحین مربی حلقه بودم همه دانشگاه خبرداشتن مرتضی من وعلی آقا بعنوان مدافع حرم رفتن سوریه واردحسینه دانشگاه شدم بچه هااومده بودن بسم الله الرحمن الرحیم بعدازتلاوت چندآیه ازقرآن دختراامروزمیخوایم درمورددفاع ازحرم صحبت کنیم نظرتون آزادانه درمورددفاع ازحرم ومدافعین حرم بگید *برای چی میرن؟ بخاطرپول اززن وبچه شون میگذرن؟ &اصلابه ماچه مگه توکشورماجنگه؟ &عربهاچه به ما خودمون فداشون کنیم؟ &اگه اونانرن برای دفاع داعش الان نمک آبرودآفتاب گرفته بود بچه ها شمانظرتون گفتید همه حالاحرفای منوگوش کنید بچه ها ماازبچگی باعشق به امام حسین(ع)بزرگ شدیم همش میگفتیم اگرکربلا بودیم فلان میکردیم خب الان دشمن یه سری آدم ازخدابیخبرجمع کرده که هدفشون خشن نشون دادن چهره اسلام است بچه هابدون رودرواسی چندتاتون ماهواره دارید سامره شمابگو توچندتافیلم ازرسانه های غربی آدم بده سریال اسمش ازائمه بوده آدم خوبه عایشه.عثمان وعمر.... سامره:همه نرگس:خب بچه هاببینیداینطوری که دارن چهره ائمه توذهن اونورآبی هاخراب میکنن الان یه سری جمع کردندعلنأ اسلام وخشن نشون بدن لپ وتابم روشن کردم بچه ها ۳تافیلم بهتون نشون میدم توضیحش زیرش هست ازم توضیح نخوایدکه بی حیاهست گفتنش فیلم اولی فروش بانوان سوری بعنوان برده است فیلم دوم جهادنکاح فیلم سوم شهادت یه مدافع ایرانی بچه هابنظرتون اینجورپریدن به سوی معشوق وگفتن ذکریاحسین باپول میشه؟ بچه هاشماهمتون منومیشناسیدازعشقم به آقاکرمی هم باخبرید ازمریضی این مدتم باخبرید ازوضع مالی عالی خانواده من وآقای کرمی همینطور صدام لرزیدبچه ها به جدم قسم هیچکدوم ازمدافعین پول نمیگرن ناموس شیعه درخطره کربلا به پاست مردامون نرن حضرت زینب دوباره اسیرمیشن بچه هاسالها بین۶۸_۵۹نیروبعث به کشورماحمله کرد هیچ کشوری به ماکمک نکرد ۹۰خورده ای کشورنیروی بعث تابن دندان مسلح کردن بچه هامون شهیدشدن خرابی هاباراومد بچه هاماشیعه ایم بایدپشت هم باشیم مامزه جنگ کشیدیم بعدازجنگ مزه آرامش به لطف امام زمان وازلطف رهبری سیدعلی داریم ماوظیمونه به سوریه کمک کنیم امیدوارم قانع شده باشید چرامدافعین حرم میرن باصلوات برمحمدوآل محمدپایان جلسه اللهم صلی محمدوآل محمدوعجل فرجهم ....
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 4⃣4⃣ ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم آویزتوماشین عکس مرتضی بوددستمو بردم سمت عکس گفتم مرتضی دلم برات یه ذره شده.نکنه خیلی عاشق حرم بشی بپری مرتضی میدونم آره زهرا خواهرت مائده سادات عروس برادرم شریطشون.خیلی سخترازمن هستش اما مرتضی همه نمیتونم بشن حضرت زینب یک دفعه صدات تو ماشین میپیچه ساداتم مثل حضرت زینب چیه؟بوی خانم حضرت زینب که میشه گرفت؟روزای سختی در پیش داری بعد بوی حضرت زینب بگیر یهو زدم رو ترمز خوب بودکمربند بستم واگرنه صددرصد سرم میشکست زدم زیر گریه یا حضرت زینب خود ذره ای از صبرت بهم بده رسیدم خونه مرتضی اینا -سلام مامان زهرا کجاست؟سلام عزیز مادر زهرا گفت این در و دیوار بهش فشار میاره رفت خونه خودش -مامان اگه اجازه میدید من یه سر برم به زن و بچه سیدهادی بزنم برو عزیزمادر نرگس سادات -بله مامان تو واقعا راضی هستی که شوهرت رفته دفاع از دختر أمیرالمومنین؟ -آره مامان با عمق جان راضیم الان برای سرانجام این اعزام راضیم به راضی خدا .من برم وارد کوچه سیدهادی اینا شدم سیدهادی برادرزاده ام ۴سال از منو نرجس سادات بزرگتره چندروزی قبل از اعزامش دخترش دنیا آمد اسمش گذاشت زینب سادات اما رفت سوریه دنیا اومدن زینب پاگیرش نکرد همونطور که بی تابی من مرتضی زمین گیر نکرد زنگ زدم مائده در باز کرد*سلام عمه جان خوبید؟خوش اومدید؟-ممنون عزیز عمه تو خوبی ؟سادات کوچلو خوبه؟وارد خونه شدیم *اونم خوبه خوابیده بچم -مائده جان عزیزم کم کسری ندارید که در نبود هادی *نه عمه از اول عقدمون تا الان هرماه یه مبلغی میرختیم به صاحب مشترکمون.الان اون حساب است -خب خداشکر*عمه میخام از طرف بسیج محلات بهم یه پروژه پیشنهاد شده اگه شما و زهرا هم میخاید اسمتون بدم -چه پروژه ای عزیز عمه *پروژه مصاحبه مدافعین حرم -یعنی چی؟لیست رزمندها وجانبازان میدن باهشون مصاحبه میکنیم سپاه نمیخاد مثل دوران بعد از جنگ تحملی میشه تازه بعداز۳۰سال یاد جمع آوری خاطرات جبهه و جنگ افتادن و متاسفانه عده ای زیادی از رزمنده ها و جانبازان شهید شدن و اینکه میخان از خانواده شهدا DNA بگیرن برای شهدای گمنام مدافع حرم حالا اگه میخاید اسم شماها بدم -آره عزیزم بده همین حین صدای گریه زینب سادات بلندشد مادرش رفت سمت اتاق خواب..دخمل مامان عشق مامان چرا گریه میکنی؟ بیا بریم ببین مهمون داریم زینب گرفتم بغلم.سلام خانم گل وای مائده چقدر شبیه هادی شده یه نیم ساعتی دیگه هم نشستم خب مائده جان من برم عزیزم *عمه ناهار پیش ما باشید-نه عزیزم برم یه سرم خونه خودمون دلم برای آقاجون تنگ شده.ماشین پارک کردم .زن عموم دیدم این زن عموم دو سال پیش خیلی اومد خواستگاریم برای پسرش اما من گفتم نه.بعدش رفت دخترخاله ام بعنوان عروس انتخاب کرد،الان خدا بخیر کنه میخاد چه زخم زبانی بزنه رفتم سمتش -سلام زن عموخوب هستید؟پسرعمو وعروس عمو خوبن؟زن عمو:سلام الحمدالله نرگس جان بدت نیادا اما خداشاکرم عروسم.نشدی.چون.بخاطر۱۰۰ میلیون پول شوهرت راهی سوریه کردی سرم انداختم پایین و هیچی نگفتم قطرات درشت اشک از چشمام راهی صورتم شد زن عمو:خوب کاری نداری دخترم زنگ در زدم مامانم تا منو دید گفت خاک توسرمـ...نرگس چی شده ؟ چراگریه میکنی؟-مامان چرا مردم فکر میکنند پول میدن اصلا کدوم زنی حاضر تو اوج جوانی تنها بشه برای پول اصلا حال خوش بچه های مدافع موقع شهادت به پول گرفتن میخوره عزیزجون:نرگس دخترم برو استراحت امروز پیش خودمون بمون دلمون برات تنگ شده -چشم عزیزجون:بی بلا..خودم تو یه بیابان بی آب و علف دیدم هیچکس نبودشروع کردم به دادزدن..کســــــــــــی اینجانیست؟ کســــــــی اینجا نیست؟لباس عربی با نقاب و چادر عربی سرم بودشروع کردم به راه رفتن تو بیابان صدای طبلهای جنگی و شیع های اسبا و شیپور ازفاصله نزدیکی میومدچند مترکه رفتم جلو یه آقا دیدم صداش کردم ببخشید برادر روش برگردون طرفم دیدم مرتضی است دویدم سمتش اون لباس جنگی تنش بود زره و شمشیر -مرتضی اینجا کجاست؟چرا ما اینطوری لباس تنمون+اینجا کربلاست بیا بریم پیش.آقاامام حسین رفتیم.جلودیدم.آقامون.امام.حسین،حضرت عباس وخیلی ازافراد حاضر درکربلا اونجا بودن یهویه خانم نورانی رفت پیش امام حسین حسین برادرم یاران من آمده اند تا دررکابت باشنداذن میدانش بده برادر جنگ شروع شد سرها بریده شدمرتضی.اومد پیشم.نرگس زینب وار رفتار کن به وسط میدان رفت نیزه بالارفت تا در قفسه سینه اش ماندگار بشودکه دادزدم نــــــــــــــــــه یا امام رضا خودت کمکش کن نرگس نرگس بابا از خواب.بیدارشو نرگس عزیزباباپاشو سرم گذاشتم روسینه آقاجون باباخیلی سخته خیلی سخته هشت روزازرفتن مرتضی میگذشت که مائده سادات زنگ زد..... ....
📚 ? 💟 داستان مدافعان حرم قسمت5⃣4⃣ ،،الوسلام مائده جان خوبی عزیزم؟ مائده:ممنون عمه شماخوبی؟ عمه جان پس فردا یه مهمون ویژه داریم صدام لرزیدمهمون کیه؟ مائده سادات:عمه نترسیدفعلامالایق نشدیم یه شهیدمدافع حرم بعدازسه ماه پیکرش برگشته عقب چندروزه اومدشهرماامااصالتاشیرازیه حالاپس فرداخانوادهاش دارن میارن قزوین ماداریم میریم معراج الشهداآماده کنیم حلامیخواستم ببینم شماوزهراخانم میایدکمک؟ ،،آره عزیزم ماهم میایم به زهرازنگ زدم قرارشدبرم دنبالش آقامجتبی هم قرارشدبیاد به مادرجون گفتیم که این دوروزاصلا نمیایم خونه همه معراج ابتدا سیاه پوش کردیم بعدچون نزدیک محرم بود یه صحنه ازعاشورادرست کردیم دوروز مثل برق وبادگذشت خانواده شهیدساعت۹صبح رسیدن معراج الشهدا یه بچه سه_چهارماهه همراهشون بود گویازمان اعزام شهیدهمسرش ماههای آخربارداری طی میکرده بعداز گفتگوی مادر همسرش نزدیکش شد محمدجانم ببین آقا علی آوردم بی وفا چه زودازپیشم رفتی رجعت مبارک آقا باباشدنت مبارک بی وفا محمدیادت نره هاگفتی اینجافقط یه سال کنارت بودم اون دنیاهمیشه کنارت میمونم میدونم حرفت همیشه حرفه محمدمن پسرتویه شیرمردبزرگ میکنم تااونم فدای زینب بشه کارای انتقال اون شهیدبزرگواربه زادگاهش انجام شد یازده روز ازاعزام مرتضی میگذشت ومن فقط یه بارصداشوشنیده بودم خونه مادرجون بودم زهراتواتاقش بودداشت روتحقیقش کارمیکرد مادرجون هم توآشپزخونه مشغول آشپزی بود تلفن زنگ خورد مادرجون:نرگس سادات دخترم تلفن جواب بده امروزروزآخرحضورماتومعقرحضرت ابوالفضل هست قرارساعت ۹شب فرمانده بیادبرای توجیه عملیات فرداصبح تاظهر اعضاباخانوادهاشون تماس بگیرن ظهربریم حرم بی بی خداحافظی و حرکت کنیم به سمت حمص به سمت سیدحسن وسیدحسین رفتم این برادرادوقلوبودن سیدحسن ۶دقیقه ازسیدحسین بزرگتربود +سیدحسن میگم چه طورشدحاج خانم اجازه دادشماهردوتون باهم بیایدسوریه؟ سیدحسن:ازاول قرارمون همین بودآخه یه قراری بین ماوعمه جانمون هست +چه قراری؟ سیدحسن:قراره هردمون غریب بمونیم داداش مرتضی +جانم سیدحسن سیدحسن:یادت نره اسم منوداداشم زنده نگهداری +یعنی چی؟ سیدحسن:پدرشدی پسراتوبه اسم مابذار رفقاحاضرباشید فرمانده داره میاد فرمانده بسم الله الرحمن الرحیم سلام برشهدا آن مهدی باوران ویاوران که «لبیک»گفتندبه نائب المهدی ومهدی نیز«ادرکنی»شان راخریدارشد ای کاش «ادرکنی»ماجاماندگان با«لبیک»شهدااجابت گردد وشهیدشویم! رفقاامشب شب وداع باهم است شایدفرداشب خیلی هامون دیگه تواین جهان نباشیم وصیت نامه هاتون بنویسید ازهم حلالیت بگیرید درهای بهشت بازشده آقاحضرت عباس ماه منیربنی هاشم وآقاسیدالشهدامنتظرشمان آغوش بازکردندتاشمارودرآغوش بگیرن هرکس پریدسلام سایرین به حضرت زهرابرساند وبگوییدتاشیربچه های حیدرکراراست حرم دخترش بی بی حضرت زینب امن میماند رفقایادمان باشداسارت وجانبازی به طورحتم کمترازشهادت نیست بقول شهیدباقری فرمانده دلها آنان که رفتن کاری حسینی کردن آنهاکه میمانندکارزینبی بکند رفقاماقراراست این خط ازدشمن پس بگیریم دردوخط آتش جدا فرداباخانوادهاتماس بگیرید بگیدشایدتا۱۵روزباهشون تماس نمیگیرید بگیدقراره منتقل بشیدیه معقردیگردراولین فرصت صدردصدتماس میگیرید شماره خونمون گرفتم بازخداشکرسادات برداشت +الوسلام ،،الومرتضی خودتی +آره خانم گل مرتضی کی میای؟ +سادات وقت نیست زنگ زدم بگم داریم میریم یه جایی دیگه شایددیگه زنگ نزنم حلال کن اگه تواین۷_۶ماه بدی دیدی خیلی دوست دارم خداحافظ به سمت حرم بی بی حضرت زینب به راه افتادیم ۵۰_۶۰متری به حرم خانم مونده بود من وسیدهادی داشتیم حرف میزدیم که صدای خمپاره اومد ....
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 6⃣4⃣ همه سریع خودشون به نقطه انفجار رسوندن چیزی که میدیدیم اصلا قابل باور نبود انفجار تو نطقه ای بود که سیدحسن و سیدحسین بودند یکیشون که اصلا محو شده بود انگار نبود دیگری هم سرش نبود هیچ پلاک و کد شناسایی هم نبود ثانیه ثانیه های سختی بود باید میرفتیم حمص در حالی که نمیدونستیم این شهید سید حسن یا حسین فرمانده بیسیم زد عقب حسین حسین عباس عباس جان بگوشی عباسم حسین جان بگو دوتا پرستو بدون بال پریدن یکیشون تو لانه ماندگارشد یکیشون بال نداره پرستو باید برگرده کلا آشیونه یه چندساعتی طول کشید تا اومدن شهید ببرن بعنوان شهیدگمنام ما مجبوریم محکم باشیم تو حرم از خانم شهادت خواستم اما چرا بقیه مخصوصا سیدهادی بوی خدایی میده نوربالا میزد بالاخره سوار اتوبوس شدیم همه سرشون به شیشه بود شاید بعضی گریه میکردند که یک دفعه سیدهادی،وسط اتوبوس ایستاد کیستم رهبرمن پور ابیطالب است پیرو هر بی پدری نیستم علویم پسر کرارم رگ ناموس پرستی ز ابوالفضل دارم من به جنت نروم خرده حسابی باشد تا عمر نزنم پا به جنان نگذارم ای داعش بی سبب که از شام به عراق آمده اید شما کمتر از آنید که حسین تیغ بکشد وعلمدار علم بردارد ماجوانان بنی فاطمه اربابیم بیحیا عمه عمه ما مالک اشتر دارد ایل ما ایل عجمهاست یک کودک ما جگری برابربا شیر دارد اینکه مادست به شمشیر و زهره ایستادیم سبب این است که این طایفه رهبر دارد کشور ضامن آهوست بزرگتر دارد وای اگر گرد و حرم عمه ما بنشیند تیغ ما آن زمان شوق سر افکندن دارد باید شام به آرامش بگردد. چونکه شب جعمه حرم روضه مادر دارد دوران معاویه صفتها به سرآید این پرچم شیعه است که برقله دنیاست هرکس زعلی دم بزند هموطن ماست یاحیدر کرار زند به زودی نقش بر پرچم عربستان سعودی ما منتظر حمله ی از سوی حجازیم تا مابین بقیع حرمی ناب بسازیم مکه بشود مرکز شیعه چه قشنگ است کلنا عباسک یا زینب مداحی سید که تموم شد رفتم سمت عباس تنها مدافع ترک توکاروان ما اصالتا ترک بود اما قزوین زمین گیر شده بود عاشق یه دختر قزوینی شده بود و ماندگار شهرما بود خودش میگفت شب اعزام فهمیده پدر شده اما اومده فارسی میفهمید اما نمیتونست جواب بده رفتم سمش زدم رو شانه اش عباس جانا قارداش(جانم داداش) برامون مداحی ترکی بخون اخی من مداحیه ترکی اوخوسام سسیز که بولمییجاخسوز آخه من مداحی ترکی بخونم شمانمیفهمیدکه.اشکال نداره یه تیکه خیلی کوتاه بخون من غم عشقه گرفتار اولموشام اهل عشقه یار و غمخوار اولموشام دلبریم باب الحوائج دور منیم عاشق دست علمدار اولموشام یا ابوالفضل یا ابوالفضل یا حسین ( من دچارغم وگرفتارعشق شدم اهل عشق یاروغم خواریارشدم کسی که دلبرمنه ودلم برده باب الحوائج عاشق دست علمدارشدم یاابولفضل رو به سیدهادی کرد و گفت حضرت ابوالفضلیدن ایستریم که اوزی تک شهید اولام .قوللاریم بدنیمنن ایریلا و بدنم تکه تکه اولا ( از حضرت عباس خاستم مثل آقا شهید بشم بدنم شرحه شرحه) عباس به سیدهادی میگفت سیدهادی هم برای ما ترجمه میکرد رسیدیم حمص.منتظردستورفرمانده بودیم فرمانده به جمع ما پیوست بسم الله الرحمن الرحیم برادراخط آتش قبلی خیلی شهیدداده واکثرا گمنام هستن به چهره ها نگاه کنید اگه کسی شناختیداعلام کنید اخوی هاببینیدخانمی که شمامدافع حرمش شدید زینب کبری است تو کربلا شهادت ۱۸عزیزش دیده سر ۷۲ نفر روی نیزه دیداما رسالتش انجام دادما آمدیم تاحرامی پابه حرم نذاره پس محکم باشید خیلی دقیق به چهره شهدا نگاه میکردیم یهو گفتم یاحسین علی این استاد مرعشی نیست علی: چراخودشه حاج حسین این شهیداستادماتودانشگاه بودن اسم فامیلشون هم علی مرعشی هست.حاج.حسین:عباس عباس.اخوی بیااینجااین شهیدهویتش معلوم شد ما به خط آتش تزریق شدیم اوضاع به نفع مابودداعش عقب رفت وارد منطقه مسکونی حمص شد-حاجی چیکار کنیم حاج حسین:دست نگه دارید بعدازنیم ساعت سیدهادی و عباس .آماده باشیدبایدبریدتوخط دشمن برای شناسایی .هادی اومد سمتم :مرتضی جان مابریم اون سمت صددرصدشهیدبرمیگردیم این انگشتر بده ب مائده سادات بگو وقتی زینبم بزرگ شدبگه باباخیلی دوست داشت بهش بگوزینب من حتما چادرمادرسرش کنه هادی تو سالم برمیگردی ثانیه هابه ماسال میگذشت.چندساعت بعد داشتم دیدبانی میدادم حاجی حاجی بچه ها اسیرداعش شدن.فرمانده داعش حاج حسین علمدارببین چه میکنن بانیروهات عباس بستن به درخت ونارنجک سراسربدنش کارگذاشتن و درچشم بهم زدنی عباس شهیدشدموهای هادی گرفت رو.پلاکش نوشته سیدهادی حاجی ببین این عجم عربنماچکارش میکنن سرهادی بریدوپرت کردسمت مابدن بی جانش گلوله باران کردن بعددستورحمله شدیدبه خط آتش مادادیه گلوله توپ بین منوعلی خورد ....
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم 🔮 قسمت 7⃣4⃣ نرگس سادات امروز پنجشنبه است ازصبح که ازخواب پاشدیم هممون یه حالی هستیم خیلی بی تابم دیشب با مائده سادات تماس گرفتم اونمـ گفت ڪہ سیدهادی زنگ زده حلالیت از این حرفا دیگه مطمئن شدم یه خبری هست خدا خودش ختم بخیر کنه دم اذان بود زهرا آجی میای بریم مزارشهدا من خیلی بی تابم زهرا :آره آجی بریم خودمم خیلی دلم شور میزنه رفتم مزارشهدا دعای کمیل بازم آروم نشدیم وارد خونه شدیم باهمون چادرمشکی لب حوض نشستم دستم کردم تو آب چقدر دلم برای سیدهادی و مرتضی تنگ شده در کوچه بازشد آقامجتبی داخل خونه شد، چشماش قرمز بود با صدای آروم ،بغض آلودی گفت سلام زنداداش رفت تو خونه یهو صدای یاحسین مادر بلندشد زهراهم مثل ابربهار گریه میکرد با سرعت وارد اتاق شدم چی شده سر سیدهادی و مرتضی بلایی اومده زنداداش آروم باشید یه مجروحیت کوتاهه باید بریم تهران دستم زدم به دیوار گفتم یامادرسادات مامان نرگس دخترم بریم تهران ببینیم چه بلای سرمون اومده وارد بیمارستان شدیم چون آقا مجتبی انترم اون بیمارستان بود خوب میشناختنش تو ایستگاه پرستاری یکی از پرستارا صداش کرد آقای کرمی مجتبی:بله استاد شعبانی گفتن تا اومدید برید پیششون مجتبی: حتما به سمت اتاق دکتر حرکت کردیم درزدیم واردشدیم همگی سلام کردیم دکتر:سلام کدوم همسر مرتضی و کدوم همسر علی هستید -آقای دکتر من همسرم مرتضی هستم حالش چطوره دکتر: ببینید علی آقا ما یه شیمیایی سطحی شده البته فعلا تحت نظر ما هستن زهرا: آقای دکتر برادرم چی دکتر :نظر نهایی درمورد مرتضی را باید استادمون خانم ارغوانی بدن اما چیزی که من دیدم مرتضی شیمیایی بالا وارد بدنش شده صددرصد پیوند ریه میخاد باتوجه به مهماتی که نزدیکش منفجرشده اعصاب دستشم آسیب دیده امکان قطع بالاست ولی همه این موارد و زمان انجامش وابسته به آرامش اعصاب مرتضی است خانم شما پیشش تو اتاقش باشید اما حرفی از این مجروحیتش نزنید وارداتاق مرتضی شدم ماسک اکسیژن رو دهانش بود چشماش بسته بود نزدیکش شدم و صورتش نوازش کردم پیشانیش بوسیدم چشماشو باز کرد -سلام عزیزم خوبی آقا دلم برات تنگ شده بود ماسک برداشت بریده بریده گفت من م دل م بر ات تن گ شده بود ماسک بزن حرف نزن من اینجام برات زیارت عاشوا بخونم تو ماسک گفت آره بخون تایم ناهارشد پرستاری اومد خانمی بیا تو راهرو غذات بخور داشتم باغذام بازی میکردم که دوتا از این پرستار سوسولا رد شدن این نامزد همین پسره مدافع است ببین برا پول چه میکنن وارد اتاق مرتضی شدن با خودم گفتم یه چیزی یه وقت نگن حالش بد بشه بالا سر مرتضی گفتن ارزش داشت برا پول رسیدم چی دارید میگید برید بیرون وای خاک عالم مرتضی داشت خون بالامیاورد دویدم سمت ایستگاه پرستاری خانم احمدی توروخدا کمک کنید حالم همسر بده دکتر و پرستار اومدن دکتر:خانم احمدی دکتر ارغوانی پیچ کن اتاق عملم آماده کن زنگ بزن پایین ببین خانواده اون مرگ مغزی رضایت دادن برای پیوند ....