eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 رمان #اورا³ پارت مدیر و خادم الشهدا: @Bentol_hosseinn
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
بسم‌الرب‌شهید..:)🌺
انچھ‌ام‌ـروز‌گـ‌ذشت🖐🏾 .•شبتونـ فاطمے .• عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے °•مهرتونـ عباسے🌱•° 'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌' یازینبـ مدد...✋🏻 •• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿•• التماس دعاے فرج ....♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رمان
💜رمان اورا💜 قسمت هشتم استرس یه جوری کل وجودمو گرفته بود که نزدیک پس بیوفتم از بس نفس نفس زده بودم سردرد گرفته بودم _آقا _آقا بسه... ترو.. خدا _من... حالم.... خوب.... نی دیدم که برگشت سمتم و دوید سمتم _خانننننننم چشمام سیاهی رفت _ا.... ا..... ا.... ب لطفا یه پیرزنه خوشگل و مهربون بود _سلام عزیز دلم _سلام خوشگلم خب آب میخوای چششممم لبخندی به مهربونیش زدم _م.. م..نو... نم _خواهش میکنم عزیز دلم فقط.... _عزیز دلم من اسم قشنگتو نمیدونم _ت.. را.. سرفه نذاشت _بعدا ازت میپرسن عزیز دلم بخواب سر تکون دادم رفتش بیرون _سلام ترانه خانم بیداری شدی _سلام _بهتری حالا آقا دکتر میان _ممنونم هر کلمه رو به زور میگفتم خسته شده بودم پرستار که رفت بیرون سرمو چرخوندم ببینم گوشی و کیفم هست دیدم نه که نه نگران بودم یه وقت ندزدیده باشن اون تا ولگرد اصلا یادش که افتادم سرم تیر کشید برگشتم سمت چپ که رو پهلو بخوابم داشتم دیوونه میشدم از بس رو کمر خوابیده بودم برگشتم دیدم یه مرد خوشتیپ یه پاش به دیوار یه پی دیگه اش به زمین بود سرش تو گوشیش بود و موهاش ریخته بود تو صورتش ای واییییی جانم چه جذاب همین طور داشتم آنالیز میکردم دیدم برگشتم سمتم اوه شت سریع سرمو برگردوندم که فکر کنم گردنم شکست برگشتم دوباره سمتش که دیدم داره میخنده اوخی چاله گونه داری تو اخیی نگاش کردم که یادم افتاد که این همون پسره است که کمکم کرد دستت درد نکنه داداش یهو حرکت کرد سمت در اتاق _وای این چرا داره میاد اینجا _سلام خانم.... _ترانه هستم _آهان بله ترانه خانم دستی پشت گردنش کشید _خوبین _بله بله... من..... خوبم دا این پسر چرا انقدر استرسی بود _ببخشید من حالتون نپرسیدم _نه خواهش میکنم _خوبین؟ خنده گرفته بود _بله نگام کرد دید دارم میخندم اخم کرد اوه فکر کنم خراب کردم _نه چیزه یه وقت فکر بد نکنید ها من یاد یه چیزی افتادم الکی مثلا دروغ _نه خواهش میکنم یه جوری اخم کرد که نزدیک بود خودمو خیس کنم وای یا ابولفضل چرا انقدر اخم‌ ترسناکه
هدایت شده از رمان
💜رمان اورا💜 قسمت نهم یهو رفت بیرون ولی خدایا دلم میخواست بزنم زیر گریه ها _ای خدا... هق من هیچ کسو ندارم تو... تو... این دنیا.... هق هق.... هق.... هق... گریه هام انگاری تمومی نداشت _پرستاره با لبخند با آقای دکتر اومدن سمتم لبخند تبخی زدم _عزیز دلم چرا گریه؟ _هیچی خوب میشم _عزیزم انشالله _بله باید خوب بشین برگشتم سمت دکرت وای یا ابولفضل چرا انقدر سرد داداش آب‌جوش بدم خدمتت _ایششش _خخخخخخ. هیس عزیزم حرص نخور میگم حالا برات لبخند کجی زدم حالا یه کسی بود که بتونم باهاش درد و دل کنم آخی خدا جونم شکرت _خدا شکرت ممنونم ببخشید معذرت میخوام نمیخواستم این کارو بکنم شکر نعمت نعمتت افزون کند واقعا همینه ببخشید خدا جونم _چی زیر لب میگی خانم خوشگلم عه همون پیرزنه _هیچی با خدا بودم _اوووو پس نخت وصل شده ها _نخ؟ پرستاره و پیرزنه خندیدن که از خندیدن آروم به قهقه تبدیل شد _وا چی شده؟ دکتره با پوزخند چنتا چیز به پرستاره گفت که پرستاره فقط با سر جواب داد _چ... ش... م..... خخخخخ _خانم ملکی بنده با شما شوخی دارم در ایکی از ثانیه قلب هممون وایساد وای خدایا این چشه دکتره آنقدر بی اعصاب بد بخت پرستاره خشکش زده بود پیرزنه هم هنوز داشت یه ریز میخندید نگام که افتاد بهش خنده ریزی کردم که دستشو به نشونه هیس برد سمت بینی اش سر تکون دادم که _مگه من مسخره شما دوتام که به من می‌خندین ها _ببخشید آقای دکتر شما هیچ حقی ندارید سر ما داد بزنید _چرا دارن خوبم دارم ای خدا هی من میخوام دهن به دهن این مرتیکه نزارم مگه میشه عه _آقا محترم _محترم محترم نکن برای من روحانی بد بخت اخم کردم بدم اخم کردم اون حق نداشت به عقاید من بی احترامی کنه _ چه غلطی کرده _گوشاتم ناشنوتست ها صدای خیلی آروم تر شده. بود میخواست منو خر کنه هه به فکر اینم باش ‌_شما حق ندارید به عقاید من بی احترامی کنید _من هر کاری دوست داشته باشم میکنم _بله آقای به مثال دکتر درست میگن شما حق ندارید به عقايد این خانم بی احترامی کنید _تو چی میگی بابا نکنه نامزدیشی _نه آقای دکتر نامزد چیه یعنی من ن.... پسره یه جوری برگشت سمتم و اخم کرد که به معنای واقعی کلمه لال شدم _بله نامزدشم به شما چه _چی... چی... نامز... د _اخخخخ _هیس دختر جون همون پیرزنه بود باید اسمشو بدونم خیلی برام مجحوله ولی خوشم میاد ازش _این نشگونه گرفتم که یه دقیقه هیچی نگی تا این گل پسرم کارشو بکنه _گل پسرتون؟ مگه پسر شماست _نه عزیز جان من مادر بزرگشم نوه امه صاحب خونه همون. خونه ای که اومدی توش وای بد تر از این نمیشد این خونه همونه یا خداااااا _ببخشید به خدا _دشمنت ببین فعلا برگشتم دیدم دکتره الاناس که منفجر بشه خندمو پنهون کردم. که نخواد دوباره بهم گیر بده حالا که جاش نیست ولی بعدا جوابشو میدم چه پوروعه اون پسره که نمدونم اسمش چیه و. کیه و. کجایی داشت اونو عصبانی تر میکرد _وا مگه چی. میگه که اینجوری اصبانیش کرده _حرف حق همینه دختر جان همه زورشون میاد قبول کنن
هدایت شده از رمان
💜رمان اورا💜 قسمت دهم _خیلی ها هستن پست دین و خدا و پیر و پیغمبر پنهان شدن بعد هر مسافت کاری میخوان میکنن اسم خودشونم میزارن مذهبی شیعه و.... صدای بستن در دیگه نزاشت ادامه حرفشو بزنه دوید سمت اون پسره _وای مامان جان خوبی گل پسر _خوبم مادر میشه گوشیتونو بدید زنگ بزنم به مامانم _بیا مادر _ میخواست بره بیرون که برگشت نگام کرده یه لبخند کجی هم زد ولی این حالش خوب نیستا یه بار اخم میکنه یه بار لبخند اه از چیز یا آدمایی که تکلیفشون معلوم نیست بدم میاد و رفت بیرون مامان بزرگم بلخند داشت _ببخشید میشه بگین اینجا چه خبره _هههه دخرت. جان آروم باش میگم برات بزار. رفت صندلی رو برداشت _خب جانم؟ _من چنتا سوال دارم ولی نمیدونم چی بپرسم و اینا _خب بزار خودم از اول بگم برات حال داری یه داستان برات بگم _بله _خب قصه از اونجایی شروع میشه که من یه دختر باردار میشم به نام رقیه اون هفته خدابود خدارو شکر به دنیا اومد ولی تو دستگاه بود اون موقع ها براشون مهم نبود بچه سالمه یا نه که منم شوهرم تاجر بود کلی پول بهشون دادیم و گفتیم که فقط بچه رو سالم بهمون بدن چند روز تو دستگاه بود ولی هیچ خبری ازش نبود یعنی میگفتن قلبش تشکیل نشده و اینا اینا رو یه شوهرم پشت تلفن گفتن ولی من خودمو زده بودم.به نواب تا حرفاشو نو بشنوم بعد از اینکه شوهرم افتاد ه سمت بیمارستان رفتم دنبالش ولی اون. نمی‌دونست رفتم بیمارستان و فهمیدم که به شوهر به دروغ گفتن که دخترتون. مرده و بردیمش سر خونه ولی من باور نکرده بودم دم در اتاق نشستم بودم و گریه میکردم که دیدم دختر دست گلم رو تو دست یکی از پرستار ها به یه خانم بد حجاب دادن و ازش پول گرفتن عصبانی تر از الان نمیشم رفتم تو اتاق و داد و هوار راه انداختم تا زنه فهمید که فهمیدم پا گذاشت به فرار منم دخترمو برداشتم و از اون بیمارستان شکایت کردم شوهرم که فهمیده بود چی کار کردم اولش دعوام کرد بعدشم تشویقم. کرد ههههههه سرتو درد نیارم ترانه جان اون دختر بزرگ شد و ازدواج کرد تو سن 20سالگی اون. موقع ها اصلا شگون نداشت دختر تا سن بیست سالگی مجرد بمونه ولی من به دخترم سخت نگرفتم ولی ولشم نکردم ازدواج کرد و بچه دار شد یه دونه سه قلو دختر داشت بال درمیورد ولی به ده روز نکشیده نفس تنگی بچه هاش بچه هاشو گرفت افسردگی گرفت ولی بعد از چند سال خدا بهشون یه گل پسر داد به نام عماد پسر چشم طوسی خوشگل کوچیک بود خوشگل بود بزرگ شد خوشگل تر شد اون پسر به سن 20سالگی که رسید مادرش سرطان گرفت ولی خداروشکر خوب شد و برای دانشگاهش اومده تهران تا بتونه ادامه تحصیل بده و کنارش مادر بزرگش زندگی میکنه اون پسر این آقا ست عماد من _واییییی چه داستانی _آره دختر جون حالا عماد یه چند وقتیه که حالش خوب نیست فکر کنم باید براش آستین بالا بزنم
بسم‌رب‌ رمضان..... 🌙🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1876496157_5846064141898350782.mp3
1.99M
‌🌹دعاى روز اول ماه مبارك رمضان ♦️بسم الله الرحمن الرحیم ♦️ اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ و قیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.. ♦️خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعى و قیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران وبیدارم نما در آن از خواب بى خبران وببخش به من جنایتم را در این روز اى معبود جهانیان ودر گذر از من اى بخشنده جنایات كاران...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین‌کسی‌که‌پروفایلتو‌میبینه امام‌زمانه! میدونے اولین‌کسی‌که‌بیوتومیخونه امام‌زمانه! میدونے اولین‌کسی‌که‌استوری‌هاوضعیت‌هات‌و پستاتومیبینه امام‌زمانه! میدونے امام‌زمان‌خبرداره‌توگوشی‌ماچیامیگذره؟ تصورکن‌الان‌کنارته ایشون‌تورومیبــینه ‌میبـینه‌‌به‌چیاتـوگوشـی‌نگاه‌میکنے؟بخاطرحرمت‌امام‌زمان پروفایل‌ها،استوری‌ها، وضعیت‌ها، بیوها، پستامون‌وگوشیمون‌جوری‌باشه‌ وقتی‌امام‌زمان‌میبینه لبخندبزنه... 😍✨ ‍ـه‍ُـمَ‌عَـجِــلْ‌لِـوَلـیـڪْ‌اَلـْـفَــرَج .🍁.
4_5856944659858719040.mp3
4.13M
تند خوانی جز یک قرآن با صدای استاد معتز آقائی
میگن‌وَسط‌ِیک‌عملیـات یهودیدن‌حـٰاج‌قاسم‌دارن‌میِرن...! گفتن:حـٰاجی‌کـٌجامیری؟! مـاموریت‌داریم.. حـٰاج‌قاسم‌فـَرمٌودن: ماموریتی‌مهم‌تراَزنمـازنداریم..!پیروحاج‌قاسم‌بودن‌به‌ا‌ین‌نیست‌که‌هرشب‌ساعت 1:‌20میزنی‌سـاعت‌بـه‌وقت‌ِحـٰاج‌قـاسِـم🚶🏿‍♂ ببین‌حـٰاجی‌چیکـارکردڪـه‌حـاج‌قاسم‌شد:)!
پدر شهید همت تعریف می‌کرد که میخواستم برم کربلا زیارت امام حسین(ع)همسرم سه ماهه حامله بود التماس واصرار کع منوهم ببر مشکلی پیش نمیاد هرجور بود راضیم کرد با خودم ببردمش اما سختی سفر به شدت مریض کرد وقتی رسیدیم کربلا اول ببردمش دکتر دکتر گفت احتملا جنین مرده اگر هم رنده باشه امیدی نیست چون علائم حیات نداره وقتی برگشتيم مسافرخانه خانم گفت من این دارو هارو نمی‌خورم بریم حرم هرجوری که میتوانی منو برسون به ضریح آقا زیز بغل هاش رو گرفتم و بردمش کنار ضریح تنهاش گذاشتم و رفتم مادر شهید می‌گوید سر گذاشتم روی شبکه های ضریح گفتم من از خودم نمی‌ترسم که بروم به حرف هیچ کس هم گوش نمی دهم فقط میترسم من قاتل این بچه بشوم نگذار همچنین بالای سرم بیاید گریه میکردم زیارت میکردم حرف میزدم برگشتیم خوابیدم خوابم دیدیم نشته ای پای ضریح دارم به این خانم های قدبلند نگاه میکنم که روبنده عربی دارند. به خودم میگفتم چه باخیا هستند این ها که یکی از آنها آمد پیش من گفتم بله دست کرد زیر چادرش یک بچه قشنگ در اورد داد به من چادرم را هی میگشید رو صورتش میگفت بچت که از دست رفت ولی برای این‌که دست خالی برنگردی این را بگیر با خودت ببر به کسی هم نشانش نده فقط یادت باشه اسمش را بگذاری محمد ابراهیم او از میاست و پیش ما هم بر میگرد از خوابم بیدار شدم خواب را برای شوهرم تعریف کردم برمش پیش همان دکتر ۲۰ دقیقه ای معاینه کرد آخرش با تعجب گفت یعنی چی موضوع چیه دیروز این بچه مرده بود ولی کاملا امروز زنده و سالمه اونو کجا بردید این خانوم را معالجه کرده باور کردنی نیست امکان نداره خانوم جریان رو براش تعریف کرد ساکت شد و رفت توی فکر وقتی بچه به دنیا آمد اسمش رو گذاشتم محمد ابراهیم (محمد ابراهیم همت ) گفتنی است شهید محمد ابراهیم همت فرزند علی اکبر متولد ۱۲ فروردین۱۳۳۴ در شهرضا است وی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود در ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به شهادت رسید پیکر مطر این شهید بزرگوار در گراز شهدای شهر رضا سپرده شده است و لحظه شهدات شهید همت هم مانند امام حسین (ع) سر در بدن نداشت 🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌میدونے اولین‌کسی‌که‌پروفایلتو‌میبینه 📱 امام‌زمانه! میدونے اولین‌کسی‌که‌بیوتومیخونه ✉️ امام‌زمانه! میدونے اولین‌کسی‌که‌استوری‌هاوضعیت‌هات‌و پستاتومیبینه ✍🏻 امام‌زمانه! میدونے امام‌زمان‌خبرداره‌توگوشی‌ماچیامیگذره؟ تصورکن‌الان‌کنارته ایشون‌تورومیبــینه ‌میبـینه‌‌به‌چیاتـوگوشـی‌نگاه‌میکنے؟😨 بخاطرحرمت‌امام‌زمان پروفایل‌ها،استوری‌ها، وضعیت‌ها، بیوها، پستامون‌وگوشیمون‌جوری‌باشه‌ وقتی‌امام‌زمان‌میبینه لبخندبزنه... ♥️😍
ღـیدانهـ⚘♥️ بهشٰ‌گُفتمٖ: +اےشهید! *خیلےدوست دارمٰ♥️* جواب‌دادٰ:. _مشتے،تو‌هنوزدُنیا‌نیومدھ‌بودے *مَن‌فدآت‌شُدم..!* راست میگفت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
یک آدم باهوش میخوام که بگه غلط املائی این سوره ﮐﺠﺎﺳﺖ؟🤔🤔 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ ﺍﺣﺪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ ﺍﺣﺪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻗﻞ ﻫﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﻟﻢ ﯾﻠﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﻮﻟﺪ ﻭ ﻟﻢ ﯾﮑﻦ ﻟﻪ ﮐﻔﻮﺍ احد . ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﺮﺩید ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺛﻮﺍﺏ یک ﺧﺘﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ توی این ماه ﺑﺮﺩﯼ ﻣﻨﻢ توی ﺛﻮﺍﺑﺘﻮﻥ ﺷﺮﯾﮑﻢ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭید ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺛﻮﺍﺏ ﺑﻬﺮه مند ﺑﺸﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﺑذﺍﺭ. «صلوات» میدونی اگه فروارد کنین چند هزار تا سوره اخلاص خونده میشه؟ ده ثانیه بیشتر طول نمیکشه...😊
😍 متولدچه ماهی هستید؟ 🌸فروردین:1صلوات بفرست 😃اردیبهشت:5تاصلوات بفرست 😎خرداد:7تاصلوات بفرست 🌈تیر:2تاصلوات بفرست 😚مرداد:9تاصلوات بفرست 😻شهریور:8تاصلوات بفرست 😇مهر:11تاصلوات بفرست 😁آبان:4تاصلوات بفرست 😍آذر:12تاصلوات بفرست 😅دی:20تاصلوات بفرست 🍓بهمن3تاصلوات بفرست 🥝اسفند:15تاصلوات بفرست دیگه هرکس وشانسش🙂 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
شهید علی خلیلی❤️ علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد. شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد. غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی و اب دیده دیوان و ددان، خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی سلام الله علیها، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. علی پهلوان و خوش عیار ماهها با بیماری دست و پنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخمهای جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمر کوتاهش نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. زخم هائی که این روزهای آخر نه بر جسم که روح و قلبش را جریحه دار کرده بود. وقتی که مذهبی های تسبیح به دست و جانماز آب کشیده او را نصیحت می کردند: " جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرا درگیر شدی؟... رهبر هم راضی نبود جانت را به خطر بیاندازی و ..." و چه خوش گفت که از زاهدان خشک مجو پیچ تاب و عشق. اماعلی جان داد چون نخواست و نمی توانست بی غیرت باشد. ابرو در هم کشید و جان بر کف نهاد چرا که دفاع از ناموس را فتوای اخلاق و حکم دین می دانست و خونش را نیز در راه دفاع از غیرت و مردانگی اهدا کرد. *علی عزیز شهید غیرت است نه شهید امر به معروف.* اهل ظاهر شاید در آن لحظه به بیش از تذکر لسانی فهم نمی کردند. اینکه به حکم امر به معروف اگر ضرر جانی داشت نباید خطر کرد. عافیت اندیشی فقط یک انسان را فدا نمی کند؛ غیرت را به خاک می کشد. ماجرا اینجا تذکر لسانی نبود. قصه دفاع از ناموس بود که تاب از علی ربود. خون علی از رگ غیرتش جاری شد تا روح بلند مردان با غیرت زنده بماند. رخ گلگونش راز ماندگاری قلندری و رستم صولتی است. با خونش حرفها زد؛ نقشی ماندگار...                          در طلب ما بی زبانان امت پروانه ایم                            سوختن از عرض مطلب پیش ما آسانتر است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا