[♥️🌱]••
بہ جز وصال #ٺو؛ هیچ از #خدا نخواسٺہ ایم
ڪہ حاجٺے نٺوان خواسٺ از #خدا جز #ٺو...✨
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے🦋
#شادےروحشهداصلوات
@shahid_dehghanamiri
|🕊🌱|•
هر بار ڪہ
زمین خوردم
این بلنداے نگاه #توست
ڪہ مرا ایستاده نگہ میدارد...♥️
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے✨
#اللهمعجللولیڪالفرج
@shahid_dehghanamiri
🍃بسـم رب الشهدا و الصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
گاهی وقت ها پیش میومد که به خاطر شیطنت هاش از طرف اساتید مورد عتاب قرار میگرفت...
طبیعتا توی این موقعیت ها دانش آموز هم نسبت به معلمش موضع میگیره...
اما محمد اینجوری نبود.
یادمه یه بار بهم گفت:
فلانی هرچی بیشتر بهم گیر میده بیشتر عاشقش میشم!! .
روز معلم مبارک🌷
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے 🌷
#پست_اینستگرامی_دوست_شهید
#شهدا_رو_یادکنیم_باذکر_صلوات
@shahid_dehghanamiri
[ ڪرامتے ڪه ز خون شهید مےجوشد
هزار دست دعا را ز پشت سر بسته ]♥️❀
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے🌹
#شهیدمسعودعسڪرے🌹
#شادےروحشهداصلوات
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
@shahid_dehghanamiri
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
|🕊🌱|•
هر بار ڪہ
زمین خوردم
این بلنداے نگاه #توست
ڪہ مرا ایستاده نگہ میدارد...♥️
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے✨
#اللهمعجللولیڪالفرج
@shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین 🍃
#برشی_از_کتاب📚
#یک_روز_بعد_از_حیرانی 💔
بعد از نیمههای شب بود که خواب دیدم که خانه ما خیلی روشن است و حتی یک نقطه تاریکی وجود ندارد و من دنبال منبع نور✨ میگردم که این منبع نور اصلا کجاست؟
بعد از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کردم و دیدم دسته دسته شهدایی که من میشناسم با حالت نظامی و سربلند و چفیه در حال وارد شدن به خانه هستند و من هم در شلوغی این همه آدم دنبال منبع نور میگشتم.🍃
بعد برگشتم و دیدم که نور از عکسهایدو تا اخویهایم که روی دیوار بود از قاب عکس اینها منتشر میشود و دیدم برادرم ایستاده و یک دشداشه بلند حریر تنش است و با یک خوشحالی و شعف فراوان و چهرهای نورانی من را با اسم کوچک صدا زد و گفت:
«اصلا نگران نباش! محمدرضا پیش من است»
و دو، سه بار این جمله را تکرار کرد.
من آن شب از ساعت دو با این خواب بیدار شدم و تا صبح در خانه راه میرفتم و اشک میریختم و دعا میخواندم. تا ساعت 8 صبح که دیگر نتوانستم تحمل کنم.
#نقل_از_مادر_بزرگوارشهید🍃
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے🌷
@shahid_dehghanamiri
🍃بسـم رب الشهدا و الصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
یه روز ازم پرسید: "چرا کار نظامی نمیکنی؟🤔"
به شوخی گفتم: "صبر کن سردار هم میشم! 😄 بابا منو راه نمیدن که"
جوابش برام خیلی جالب بود...
"به قول سردار ناصری که توی جمع یگان عملیات ویژه سپاه صحبت میکرد ، ما باید برای سپاه حضرت حجت آماده بشیم...باید رزم بلد بود...باید جنگ بلد بود...حضرت حجت جنگجو میخواد...
شعار ما فقط اینه اللهم عجل لولیک الفرج
اما وقتی حضرت حجت ظهور کنه میتونیم توی سپاه حضرت خدمت کنیم و بجنگیم؟ چیزی از هنر جنگیدن بلدیم؟"
انقد جوابش دندون شکن بود که من ساکت موندم... یعنی اصلا جوابی نداشتم درمقابل حرفش...
چند لحظه بعد گفتم: "313 نفر هستن دیگه!😁...از ما بهترون تا دلت بخواد هستن!"
گفت: "کی مثلا؟!! کی فکر میکرد عقیل بختیاری یا رسول و باقی شهدا شهید بشن؟! اما شهید شدن و جزو 313 شدن به قول خودت..."✨
محمدرضا! کی فکر میکرد تو شهید بشی و جزء یاران امام زمان (عج) باشی؟✨🕊
به حرفات خیلی خوب عمل کردی...
🔺به نقل از دوست #شهیدمحمدرضادهقانامیری🌷
#ابــووصــال ✨
@shahid_dehghanamiri
#خاطرات_شهدا🌿
•°| گفتیم:
در این هواد سرد، با موتور چرا راه دور میری؟
می گفت:
میرم هیئتی که شهید پَروره!
نَفَس شهید توی هیئت باشه، یه چیز دیگهست!
آقارسول می رفت هیئت ریحانه، چیذر هم پر از شهیده، شاید منم مثل آقارسول عاقبت بخیر شدم و زیبا رفتم ...
هم زیبا رفت، هم عاقبت بخیر شد، هم مثل آقا رسول شد ...❤️|°•
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#شهیدرسولخلیلی
@shahid_dehghanamiri
🍃بسـم رب الشهدا✨و الصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق 💌🇮🇷
قسمت4⃣
بیشتر محمدرضا در ساختار اعتقادی و یا شکل گیری افکارتان نقش داشت یا شما بر او تأثیر میگذاشتید؟
از آنجا که اختلاف سنی من و محدرضا زیاد نبود در دوران کودکی هم بازی، در دوران نوجوانی هم راز و در دوران جوانی کوتاهش همراه یکدیگر بودیم.☺️
شاید بتوان گفت از نظر اخلاقی بسیار از برادرم درس گرفتم و از نظر اعتقادی بیشتر او از من مشورت میگرفت.
همه چیز کاملاً دو طرفه بود.
به طوری که در بسیاری از تصمیمات و انتخابها، اطرافیان مردد میمانند که این تصمیم از طرف کدام یک از ماست🤔.
به همین دلیل اگر اشتباهی از هر کدام از ما سر میزد هر دو تنبیه میشدیم😅 و اگر کار درستی انجام میدادیم باز هر دو تشویق میشدیم.👏🏻
بدون اطلاع و مشورت با هم کاری انجام نمیدادیم و همه میدانستند که ما از کارها و تصمیمات هم با خبریم
. به قول همسرم کودتاچیهای بزرگی بودیم.😄😄
#ادامه_دارد... 🎈
#شهیدمحمدرضادهقانامیری 🌷
#ابــووصــال ✨
🍃 @shahid_dehghanamiri
| بسم رب الشهدا |🌷🍃
#خاطره
#جوازڪربلا
خیلے دوست داشتم اربعین ڪربلا باشم اما پدرم موافق نبود.
اما باز هربار ڪه حرف از رفتن میشد باز پدرم راضے نمیشد...💔
چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود.
دلم شڪست و با همان حال به دانشگاه رفتم، در گوشه اے با خودم خلوت ڪردم.
عڪس #محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به درد و دل ڪردم و از او خواستم دست مرا بگیرد.
ظهر ڪه شد، برادرم خبر داد پدر راضے شده.
من زائر ڪربلا شدم.♥️
♦️نقل از #دوستشهید
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💐 @shahid_dehghanamiri