شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#گفتگوی_تسنیم_با_همسر_شهید_نجفی خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید #میثم نجفی) #قسمت_دوم 💞سر به س
#گفتگوی_تسنیم_با_همسر_شهید_نجفی
خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید #میثم نجفی)
#قسمت_سوم
❤️سال قبل یک هفته داوطلبانه به عراق رفت. همان سال، یک شب، #ساعت_2 نیمه شب بود که دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر میخواهی سوریه بروی، همین الان بیا که همان موقع با موتور رفت ولی رفتنش به سرعت کنسل شد. وقتی برگشت، گفت:«به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف میزد و عاشق این بود که برود آنجا.
💞آنجا چه چیزی داشت که دوست داشت، برود⁉️ در سوریه به چه چیزی میرسید که اینجا نمیتوانست به آن برسد⁉️
💞احساس میکرد آنجا به خدا نزدیکتر است. حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت:«به قدری خاک اینجا گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر متاهل نبودم، اصلا برنمیگشتم»😢.
💖 شما ناراحت این رفتن و آمدنهایش به عراق و سوریه نبودید⁉️
💞این سفرهایش بی مقدمه نبود و از قبل به من میگفت. ناراحت نبودم چون زمانی که به خواستگاریام آمد، گفت علاقهاش به این چیزها زیاد است و اگر راضی هستم، قبول کنم.😍 من هم قبول کردم که با این خواستههایش کنار بیایم البته تصور نمیکردم در این حد باشد.
💖زیاد برای نرفتنش اصرار نمیکردم/ وقتی میدیدم در جایی مثل سوریه مسلمانها درخطر هستند چیز زیادی نمیگفتم
💞آن روزی که به سوریه رفت را به خاطر دارید⁉️ اصلا مخالفتی نکردید⁉️ ناراحتی و نگرانی خود را بروز ندادید⁉️
💞وقتی میثم به سوریه رفت و شهید شد، من باردار بودم. به من گفته بود میخواهد به سوریه برود. ناراحت بودم😢 به خصوص به دلیل وضعیتی که داشتم برایم سخت بود که از او دور باشم. از روزی که متوجه شد میخواهد پدر شود😇 رفت سر کار و شغل دوم پیدا کرد. من بیشتر منزل مادرم بودم چون آخر شب به منزل میآمد و برایم سخت بود.
💖میگفتم: «آقا میثم! در خانه بمان. من دوست ندارم مرد خانه دیر برگردد.» ولی او میگفت: «بالاخره باید روزی برسد که نبودنها را تحمل کنی.» دوست نداشت خانه بماند و یا به خاطر بحث مالی دستش را جلوی کسی دراز کند. میگفت: «بچه روزی میخواهد. باید به فکر آینده او باشم.»😍
❤️شغل دوم او و نبودنهایش به این دلیل به خودی خود برای من خیلی سخت بود. وقتی متوجه شدم تصمیم گرفته است به سوریه هم برود، تحملش برایم سختتر شد.😢
💞به من گفت: «شاید 40 روز یا شاید هم دو، سه ماهی طول بکشد تا برگردم.» گفتم: «نه! چند ماه زیاد است. باید زودتر برگردی.40 روزه برگرد.»
💖 البته زیاد هم برای نرفتنش اصرار نمیکردم. وقتی میدیدم در جایی مثل سوریه مسلمانها درخطر هستند و افراد بی گناه را میکشند و #حرم_حضرت_زینب(س) نیاز به مدافع دارد، چیز زیادی نمیگفتم. یعنی به این مسائل که فکر میکردم، نمیتوانستم مخالفت کنم.
💞چرا میثم صبر نکرد که دخترش به دنیا بیاید و بعد به سوریه برود⁉️
💜حتی نگفتید حداقل صبر کن بچه به دنیا بیاید، بعد برو⁉️
❤️چرا گفتم. یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت میخواهی بروی⁉️ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی⁉️ دلت میآید #حضرت_زینب(س) دوباره اسیری بکشد⁉️» بعد از این حرفش من دیگر هیچ چیزی نگفتم.
#ادامه_دارد................................
💚 کانال #شهیدهادی و #شهید_تورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124