eitaa logo
سَلـٰام‌بَـرابراهـیم❀.•
527 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
86 فایل
"﷽" رفیق‌من،آرزو‌نڪـن‌شھید‌بشۍ؛ آرزوڪن، مثل‌شھـدا‌زندگۍڪنۍ♡:) ڪانال‌ِدیگمون: #نحوه‌آشنایےوعنایاٺ‌شھید @shahidhadi_61 تبادل: @shahidhadi_tb1 ڪُپے‌ڪردۍ‌دعاۍ‌فرج‌بخون 🕊 مطالب‌‌رگباری‌ڪپے‌نشه‌دوست‌عزیز🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز چهارشنبه، متعلق به امام کاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می‌باشد.
°🦋|•• • . •.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم . •↺«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» . •.اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْڪَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْڪَ الْمُشْتَڪے ، وَعَلَيڪََ الْمُعَوَّلُ فِے الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِے الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِڪَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً ڪََلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِےُّ يا عَلِےُّ يا مُحَمَّدُ اِكڪفِيانےفَاِنَّڪُما ڪافِيانِ وَانْصُرانے فَاِنَّڪُما ناصِرانِ؛✨ . •.شایسته مےباشد در قسمت پایانے دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم♡• . •.يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِڪْنے اَدْرِڪْنے اَدْرِڪـنے ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ. . ⇅♥️🌙°^ 『 @shahid_hadi98.• 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 💠 حدیث روز 💠 💎قال الکاظمُ علیه آلافُ التحیةوالثناء: 🌸مَن أرادَ اَن یَکونَ اَقوَی النّاسِ فَلیَتَوَکَّل علی اللهِ💚 🌸هر که میخواهد قوی‌ترین مردم باشد،پس بر خدا توکل کند.💚 📚بحار الانوار جلد۷ صفحه۱۴۳ @shahid_hadi99
؛ عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است. ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. 🕊.• 「 @shahid_hadi99
🌸⛅ صلےالله‌علیڪ‌یااباعبدالله دل‌ندارم‌ڪه‌به‌معشوقِ‌زمینۍبدهـم... دلِ‌من‌گوشه‌ۍصحنت‌بہ‌خداجاماندهـ♥️.• روزتون منور به نگاه ارباب ッ 「 @shahid_hadi99
🌱 اَوِلِ صُبح بِگویید:"حُسین جان"رُخصَت تا کِه رِزق اَز حَرَمِ سُفرِه یِ اَرباب رِسَد ๑♥.⇝| @shahid_hadi99
👤حاج حسین یکتا: چند تا قلب برای امام زمانت شکار کردی؟! چَندتامون غصه خورِ امام زمانیم؟! رفقا! تو جنگ، ‌چیزی‌ که بین شھدا جا افتاده بود این بود که می‌گفتن امام زمان! درد و بلات به جون من♥️.• ッ 『 @shahid_hadi99
نہ‌اینڪہ‌حرفےنباشد هسٺ خیلےهم‌هست اما!! عاشق‌هامےدانند؛ دلتنگےبہ‌استخوان‌ڪہ‌برسد مۍشود "سڪوت"... 💔 @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نخستين فیلم از پرتاب موفق اولين ماهواره نظامي ايران سرلشکر سلامے: با پرتاب ماهواره نور، به یک جهش در توان اطلاعات راهبردی دست یافتیم 👤فرمانده کل سپاه: با پرتاب ماهواره نور سپاه امروز فضایی شد و این به معنای گسترش و جهش اطلاعات راهبردی دفاعی قدرتمند سپاه است. این ماهواره چند منظوره در فضا هم در عرصه IT و نبردهای اطلاعاتی می تواند برای ما ارزش افزوده استراتژیک تولید کند و هم در جنگ‌های اطلاعاتی زمینه‌های قدرتمندی را برای ما ایجاد می‌کند. ما در هر عرصه‌ای ورود کنیم با تکیه بر خداوند متعال و استعدادهای درونی خود می توانیم موفقیت های چشمگیر و جهان پسندی داشته باشیم. پ.ن: عرض خدا قوت به مدیران انقلابے سپاه پاسداران انقلاب اسلامے✌️🏻🇮🇷 『 @shahid_hadi99
🌿.• حجاب‌یعنےمن‌انتخاب‌میکنم‌تو‌چہ‌میبینے ✍🏻شھید مطھرے: "این مرد است که همواره حرص می ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجویی خود قرار دهد. هیچ گاه مرد به طبع خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت که این حائل از میان رفته آنکه برنده بوده مرد بوده است و آن که باخته و وسیله شده زن. امروز که مردان موفق شده اند با نامهای فریبنده آزادی و تساوی و غیره این حائل را از میان ببرند زن را در خدمت کثیف ترین مقاصد خویش گرفته اند." •.📚فلسفهٔ حجاب، ص ٤٨ ‌‌‌‌‌‌ ッ ๑♥.⇝| @shahid_hadi99
♥️📿 ای آفریننده‌‌ی حسین! یڪ‌حسین‌آفریدۍویڪ‌عالم رااسیرعشقش‌ڪردۍ من‌فدای این‌آفریده‌ات ڪه‌حُبَش جهانم‌رامعناڪرد @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 تا چفیه به دوش چکمہ بر پا دارد بر دیده همیشه "امر مولا"دارد  این هیمنہ‌وصلابت اش:دشمن ترس  با نام سپاه عشق معنا دارد✌️🏼 ッ 🖇.⇝| @shahid_hadi99
😉°° ڪمپوت🖇 ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ بالا سرش.داشت‌آخرین نفساشو مےزد ازش پرسیدم: . +:این لحظات ‌آخر چہ‌ حرفے براے مردم دارے؟ . بالبخندگفت: _:از مردم ڪشورم‌مےخوام وقتے براے خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے ڪمپوت ها رو جدا نڪنند. . +:داره‌ضبط‌میشہ‌برادر ‌ یڪ‌حرف‌بهترے بگو.😶🎥 . با همون طنازے گفت: _:آخہ نمیدونے !! سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂 .. 『 @shahid_hadi99
ما اَضْـيَقَ الْطــُّرُقَ عَلـیٰ مَنْ لَـمْ تَـڪُنْ دَليـلَـهُ چہ >تنگ< استـــ راه‌هـا بر ڪسـي‏کـه تو راهنمایش نباشے... 🌱 ッ 「 @shahid_hadi99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داشتن شهرت یا ثروت، هیچ وقت نمیتونه باعث رسیدن به سطح بالایی از شعور و ادب باشه حکایت امثال سحر قریشی همینه تازه به دوران رسیده‌هایی که به خودشون اجازه میدن برای چند دقیقه خنده خودشون یه پاکبان زحمتکش روبه این شکل تحقیر کنند وای به حال جامعه‌ای که الگوهای فرهنگیش چنین کسایی باشن @shahid_hadi99
🍀راوےعطیه🍀 وارد خونه شدم _سلام مامان:سلام دخترم😊.عطیه مامان چیشده؟ _هیچی مامان شب سید میاد من میرم تواتاقم دراتاقمو بستم چادر و مانتومو در آوردم. جانمازم را پهن کردم وچادرنماز به سر کردم. دورکعت نماز خوندم بعدنشستم اشکام همینجوری میومد.😭 " یا سیدالشهدا خودت آرومم کن"🙏😭😭 داشتم همینطوری حرف میزدم که دراتاقمو زدن اشکامو پاک کردم گفتم: بفرمایید فکر میکردم مامانه ولی باتعجب دیدم ❤️ از جانماز پاشدم. ودستموبه دستش دادم😍🙈 _سلام عزیزم خوش اومدی☺️ سید:گریه کردی خانم گل؟🌹 _بیا بشین عزیزم سید دستمو تو دستش گرفت 🙈😍و گفت:چیشده خانمم؟😊 _هیچی سرسفر اربعین ناراحتم😔 سید:اتفاقامنم اومدم دراین موردباهات حرف بزنم _خب بفرمایید بنده درخدمتم سید:عطیه جانم میشه رضایت بدی منم برم؟ _من فدای جدت بشم ❤️😍عزیزم برو به سلامت به چشم بهم زدنی راهی کربلا شدند. حتی باباومامان منو زینب راهی شدند. قرار شد منم برم خونه زینب اینا. امروز صبح همه راهی مرز ایران وعراق شدند.😔😢 زینب درحالیکه پیتزا🍕 به دست وارداتاق میشد گفت:عطیه فردا امتحان شیمی داریم استراحت کنیم درس بخونیم بعد بریم کهف تا۱۱ برگردیم.موافقی؟ _بلی داشتم درس میخوندم که یهو زینب گفت: واااااییی مخم دیگه نمیکشه😖 بریم؟؟ _بریم اینجا کهف الشهدا منبع آرامش🌹😊 من آرومتر بودم ولی های های گریه های زینب بالا گرفت....😰 ادامہ دارد... نام نویسنده؛بانومینودری
رماݩ_هادےدلہا از گریه های زینب ترسیدم دوباره حالش بد بشه از حال بره هیچکسی هم همراهمون نبود😰 رفتم جلوسرشوبغل کردم _زینب توروخدا حالت بدمیشه ها پاشوبریم بسه دیگه😥 زینب: _یه کم دیگه بمونیم خواهش میکنم گوشی منو، عطیه از توکیفم میدی؟ _آره وایسا برم از توکیفت بیارم گوشی خودمم برداشتم گوشی زینبم دادم دستش زینب یه مداحی گذاشت منم نتمو روشن کردم _عه زینب بیاببین مهدیه رسیده بین الحرمین هم بامحمدرضا عکس انداخته هم ناهار مهمون امام حسینه زینب: _خوشبحالش که لیاقتشوداشت من حتی ازپیکر داداشمم موندم😔😭من اونقدر بی لیاقتم که حتی پیکر داداشموندیدم همش صبر صبوری تاکی آخه؟😭چرا منونطلبیدن یکم آروم شم حداقل _زینب توروخدا ببین داری میلرزی من میترسم اینجا حالت بدبشه دستمم جایی بند نیس.. توروخدازینب.. جان حسین پاشو😢 لرزش بدن زینب به قدری بود که مجبور شدم ببرمش دکتر آرامبخش بزنه وقتی رسیدیم خونه خواب خواب بود زینب روتختش خوابید منم رفتم توپذیرایی تلگراممو چک کنم که چشمم به عکس حسین روپذیرایی افتاد گوشیو گذاشتم رومیز رفتم سمت عکسش _حسین توفقط برادر زینب نبودی زینب مرید و مجنون و شاگرد تو بوده خودت آرومش کن.. 😢 همونجا روی مبل گوشی به دست خوابم برد.. چشمامو که باز کردم دیدم زیارت عاشورا میخونه با گریه _زینب چیشده چرا گریه میکنی؟ 🍀راوےزینب🍀 با آرامبخش خوابم برد. خواب دیدم بین الحرمینم.. حسین بالباس سبزپاسداری وسط بین الحرمین وایستاده یکم اونورتر محمدرضادهقان ومجیدقربانخانی ایستاده بودن.حسین رفت سمت شهیدمحمدرضا دهقان یه بلیط گرفت وگفت : _منتظرتم خواهری وقتی چشمامو باز کردم الله اکبر اذانو شنیدم عطیه:زینب چیشده؟ _هیچی خواب حسینودیدم توبخواب من برم قورمه سبزی درست کنم داشتم میرفتم قورمه سبزی درست کنم که تلفن زنگ خورد _الو بفرمایید؟ :منزل شهیدعطایی فرد؟ _بله بفرمایید؟ :ببخشیدحاج آقاهستن: _خیرشما؟ : کریمی هستم از ناحیه باهاتون تماس میگیرم ببخشید میشه باحاج خانم یاخواهرشون حرف بزنم؟ _خودم هستم بفرمایید؟ پیکرحسین تفحص شده؟ :خیرخانم عطایی فرد.. تماس گرفتم بگم برای عیدنوروز با سایرخانواده های شهدای جاویدالاثر مشرف میشید سوریه زیارت خانم حضرت زینب .س.فقط حاج آقا که از کربلا برگشتن مدارکتونو بیارین ناحیه اشکام میریخت.. حسین گفت _ ادامہ دارد... نام نویسنده ‌؛ بانو مینودری
عطیه ناهار درست کردما میخوری یایه ساندویچ درست کنم ببریم؟ عطیه:وای قووررمه سبزی نه بخوریم بریم😁 _خخخ شکموی کی بودی؟😄 داشتیم ازخونه بیرون میرفتیم که گوشیم زنگ خورد _عه از معراج الشهداست عطیه: خب حالا جواب بده :الو سلام خانم عطایی فرد خوب هستید؟ _الو سلام بفرمایید آقای مقدم؟ مقدم:غرض ازمزاحمت معراج الشهدای گمنام قراره اربعین میزبان ۸ شهیدگمنام بشه.. خانم رضایی گفتن زمانیکه نبودن برای پذیرایی خواهران با شماهماهنگ کنم _ان شاءالله فردا باخانم اسکندری میایم معراج الشهدا.. که ان شاءالله بریم مادرشهید قربانخانی رو دعوت کنیم مقدم:منتظرتون هستم. خانم عطایی فرد؟ _بله بفرمایید؟ مقدم: خبر دارین محسن(منظورش همون آقای لشگری بود)برای حفاظت از زایرین رفته کربلا؟ دلم میخواست ازپشت گوشی مقدموخفه کنم😤 _نخیردرجریان نبودم به منم مربوط نیست یاعلی😡 گوشی رو که قطع کردم عطیه گفت: _چته چرا قرمز شدی؟😕 _بزنمش بمیره ها،بی نزاکت برگشته میگه خبرداری محسن رفته کربلا.. 😠برای حفاظت.. به من چه اصلا عطیه:خب حالا آروم با‌ش بگو چی گفت؟ _نمیزارن که.. مهمان داریم هشت شهیدگمنام عطیه : چه عالییی با مامان وخواهر شهیدمجید قربانخانی هماهنگ کردیم بریم خونشون شهیدقربانخانی.. یابهتر است بگویم "" شهیدی که از مال وثروتش گذشت و حضرت زینب مهمانش کرد🕊 وقتی رسیدیم یافت آباد،خیلی راحت منزل شهید رو پیدا کردیم. وقتی مامان مجید رو دیدیم ازکلامش میبارید😢 مادر شهید: _منو شهید خیلی بهم وابسته بودیم تا دبیرستان بردم زمانیکه گفتم بزرگ شدی دیگه مدرسه نرفت به مامیگفت میخواد بره آلمان ولی از کاراش مشخص بود که زمینی نیست _حاج خانم اربعین ۸ شهیدگمنام داریم خوشحال میشیم تشریف بیارین☺️ حاج خانم: ان شاءالله حتما میایم عزیزم😊 وقتی ازخونه خارج شدیم گفتم: _عطیه بریم کهف امشب؟ عطیه: به شرطی که حالت بد نشه دوباره _قول ادامہ دارد... نام نویسنده ‌؛ بانو مینودری
سوار مترو شدیم به مقصد ولنجک (کهف الشهدا) عطیه:باز چرا کلت تو گوشیته؟😐 -دارم زندگی نامه شهید قربانخانی رو سرچ میکنم ببینم چی میگه😅عطیه حالا اونو ول کن این متنم در مورد داداش مجیده ببین 🌷برخی از خصوصیات شهید جاوید الاثر مجید قربانخانی: ✨تاریخ تولد : ۱۳۶۹/۵/۳۰ ✨تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ✨فوق العاده شوخ طبع و خوش خنده بود بهش میگفتن دلقک گردان ✨خییییییلی خاکی و مهربون ... ✨دنبال حتی کوچکترین کار خیر یا کمک... ✨بااااااا ادب ✨بیشتر از سنش مسائل پیرامونش رو متوجه میشد و درک بالایی داشت . ✨خیلی خوشتیپ بود. از همه نظرشونو می پرسید درباره تیپش ،براش مهم بود ✨نتررررررس و شجاع ✨توی رفاقت کم نمیذاشت فوق العاده مشتی و با معرفت بود ✨خانواده دوست و عزیز دردونه و تک پسر خونه ✨با همه می جوشید. ✨خیلی با غیرت بود ✨خیلی ام راستگو بود . ✨اهل گردش و تفریح ✨اصلاااا آدم آرومی نبود. ✨خییییلی صبور بود . ✨تو دلش هیچی نبود دل بزرگ بود. ✨اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، بدون اینکه تو ظاهر بخواد نشون بده ✨عاشق عکس بود ،"هرجا میرفت عکس مینداخت برای همه رفیقاش میفرستاد و میگفت جاتون خیلی خالیه " ✨بدی دیگران رو زود فراموش میکرد ولی خوبی رو به خاطر میسپرد ... ✨عاشق مادرش بود ✨طاقت نداشت غم کسی رو ببینه . سریع یه حرکتی میکرد کلا تمام غم و دردت یادت میرفت.... ✨هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد میکرد. ✨اگه حرفی تو دلش بود تا جایی که میشد حرفش رو میزد حتی با خنده و شوخی ولی کسی رو نمیرنجوند از خودش ✨به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود. ✨عاشق و سینه سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف عمل رو انتخاب کرد ، تا حرف !...و آخر هم زیر پرچم بی بی موند و شد یکی از علمداران ظهور... اینا رو دوست و آشنا در موردش گفتن -عه چقدر قشنگ بود از کجا آوردیش عطیه : از کانالش ، تازه چند وقت پیش بهار هم تو گروه شهید میردوستی با مامانش مصاحبه کرد اگه میخوای بیشتر بشناسیش خوبه اون مصاحبه ام رو بخونی لینک کانالشم برات فرستادم ادامہ دارد... نام نویسنده ‌؛ بانو مینودری
رفاقٺ مثل دریاست.. باید بلد باشے ڪه چطور شنا ڪنے؛ بلد نباشے ، غرقت میڪنه..! معلوم نیست غریق نجاتے پیدا بشه یانه! و ممڪنه دیگه هیچ وقت نجات پیدا نڪنے . [ یا وَیْلَتَے لَیْتَنِے لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا ] ڪاش‌ فلانے را به دوستے نمےگرفتـم ‌ •.📚فرقـان۲۸ ッ ๑♥••↷ 〖 @shahid_hadi99