eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_سی_و_نهم حالا در این حجم #سنگین سکوت، طنین نوحه عزاداری شام ش
💠 | پدر دسته مبل را زیر درشت و استخوانی اش، میداد تا آتش خشمش را کند و حتماً در اندیشه آرام کردن دست و پا میزد که چشم از نوریه بر نمیداشت. آنچنان به جانم افتاده و قلبم طوری به افتاده بود که فکر کردن هم از دست داده و حتی نمیتوانستم از روی تکانی بخورم که نوریه مقابلم و با لحنی بی ادبانه پرسید: "شوهرت چِش شد؟!!!" نگاه به دنبال کمکی پدر را نشانه رفت و در برابر چشمان که میخواست هر آنچه از عقده کرده بود، بر سرم خالی کند، جواب نوریه را با دادم: "نمی دونم، فکر کنم حالش خوب نیس." و پدر مثل اینکه فکری به رسیده باشد، نوریه را قرار داد: "من فهمیدم چِش شد!" و چون نگاه به سمتش چرخید، صورش را غرق چین و چروک کرد و با حالتی کلافه توضیح داد: "از بس که ! برای که رفت رو اجاره خونه، ببین چی کار میکنه!" بهانه پدر گرچه به ظاهر را متقاعد کرد و صورتش را به نیشخندی به روی من گشود، ولی دلم را در هم شکست که از روی اعتقادی قلبی و آسمانی چنین کرد و پدر برای خوشایند نوریه، دنیای مجید را بهانه کرد که من هم نتوانستم سر جایم بیاورم و با عذرخواهی کوتاهی، اتاق را ترک کردم. در تاریکی ، با حالی آشفته و قلبی شکسته پله ها را بالا میرفتم که از خانه پدر بیرون زده و میترسیدم در خانه شوهر هم دیگر جایی نداشته باشم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 آن کس که بگیرد به دِلَم جاۍ تو را کیست؟ چون تنگ برایت شده دل، جای کسی نیست... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🦋ماجرای جالب دو شهید🦋 🕊 سال ۱۳۵۹ محمود مراد اسکندری در جنگ تحمیلی شهید می‌شود. 🕊۸ سال بعد برادرزاده همنامش، بدنیا می‌آید و سال ۱۳۹۴ در سوریه شهید مدافع حرم می‌شود. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🌹🌱 شبتون شهدایے🍎✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 گاهی به دیده اشِک غم و گاه اشکِ شوق این است حالِ ما، زِ فراق و وصالِ تو... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱 اگر خیمه جمهوری اسلامی آسیب ببیند، بیت‌الله‌الحرام و قرآن آسیب خواهد دید. 🗳 🇮🇷 🌱کلام @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥واکنش دکتر سعید محمد به رفتارهای علی لاریجانی و جهانگیری در روز ثبت نام 🔹دکتر سعید محمد: طرف میاد روز ثبت نام گریه می‌کنه، این گریه چجوری در اومد؟! نه به @Khat_Enghelab @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_چهلم پدر دسته مبل را زیر #انگشتان درشت و استخوانی اش، #فشار م
💠 | اگر مجید هم مثل من از بود، رفتار امشب پدر و نوریه این همه برایش تمام نمیشد و اگر با این همه ، بساط عزاداری بر پا نمیکردند، این مجال و توهین پیدا نمیکردند و حال من اینقدر پریشان نبود که به خوبی میدانستم این حجم از غصه و اضطراب تا چه اندازه کودک را آزار میدهد. با نفسی که بخاطر بالا آمدن از همین چند به شماره افتاده بود، در را باز کردم و قدم به گذاشتم. از باد خنکی که از سمت اتاق میوزید، متوجه حضور در بالکن شدم و به سمتش رفتم. کف بالکن نشسته بود و همانطور که پشتش را به دیوار و سیمانی بالکن تکیه داده بود، نگاهش به شب بود و گوشش به نوای که هنوز از دور شنیده میشد. حضورم را حس کرد، سرش را به سمتم و مثل اینکه نداند چه بگوید، تنها کرد و چه نگاه سنگینی که نتوانستم سنگینی اش را بر روی چشمانم کنم که چشم از چشمش برداشتم و همانجا روی زمین نشستم. برای چند لحظه نغمه نفسهای غمگینش به میرسید و باز هم دلش بیش از این منتظرم بگذارد که با حس صدایم زد: "الهه..." سرم را بالا آوردم و او پیش از اینکه چیزی بگوید، با نگاه به پای چشمان افتاد و بعد با لحنی که زیر بار قد خم کرده بود، شروع کرد: "الهه جان من امشب قبول کردم بیام ، چون نمیخواستم آب تو دلت تکون بخوره. قبول کردم لباس رو دربیارم، چون نمیخواستم همین (ع) بازخواستم کنه که چرا تن زن باردارم رو لرزوندم، ولی دیگه نمیتونم بشینم و ببینم با بدتر از هر کافر و مشرکی رفتار میکنن!" و بعد سری تکان داد و با که روی سینه اش سنگینی میکرد، ادامه داد: "ولی بازم نمیخواستم اینجوری شه، میخواستم کنم و هیچی نگم، میخواستم به و این بچه هم که شده، دم نزنم. ولی نشد... نتونستم..." ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا🌹🌱 شبتون شهدایے🍎✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین