eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
213 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_هجدهم ساعتی تا اذان #ظهر مانده و ما همچنان در جاده #نجف
💠 | (آخر) و مگر اربعین چه دارد که به آمدن و برپایی اش، اینچنین خاصه میکنند و من که از فلسفه پوشیدن یک پیراهن سر در نمی آوردم، حالا در این اقیانوس و عاشقی حقیقتأ سرگردان شده و در نهایت درماندگی تنها می کردم. نه می فهمیدم چرا این همه پر و بال می زنند و نه می توانستم شان را سرزنش کنم که وقتی دختری از اهل تسنن، رهسپار روز پیاده روی برای رسیدن به کربلا می شود، از شیعیان جز این نمی رود که برای معشوق شان اینچنین بر سر و سینه بزنند! به نیم رخ صورتم نگاه کرد و شاید مشتاق بود تا ببیند در چه میگذرد که با لحنی حیاء سؤال کرد: «الهه! تو اینجا چی کار میکنی؟» به سمتش چرخاندم که به عمق چشمان مات و متحیرم، خیره شد و باز سؤال كرد: «الهه جان! تواین این همه زن و مرد دارن به عشق امام حسین هم میرن! ولی تو چی کار کردی که طلبیده شدی؟ تو چی کار کردی که باعث شدی من بعد از ۲۹ که از خدا گرفتم، بیام کربلا؟» در میان همهمه و صدای پر شور مداحی های که از بلندگوهای موکب ها پخش می شد، صدایش را به می شنیدم و به دقت نگاهش میکردم تا بفهمم چه می گوید که زد و در برابر سکوت بی ریایم، صادقانه کرد: «من کجا و کربلا کجا؟!!! اگه تو نبودی من کی لیاقت داشتم بیام اینجا و این مسیر رو پیاده برم؟» در برابر مؤمنانه اش زبانم بند آمده و او همچنان می گفت: «الهه! اگه از من بپرسی، این گریه های امامزاده اس! من و تو پارسال توامامزاده اونهمه خدا رو زدیم تا مامان رو بده! خب حکمت خدا چیز دیگه ای بود و مامان رفت، اون دختره جاشو گرفت و هر کدوم از ما رو یه جوری داد! عبدالله رو همون اول از خونه بیرون کرد، من و تو رو چند ماه بعد در به در کرد و اونهمه بلا سرمون اومد! بعد هم محمد شد تا اموالش رو از دست بده و آواره غربت بشه! آینده هم نابود شد و زن و بچه اش اون همه اذیت شدن! همه سرمایه بابا حرومِ خون یه مشت زن و بچه بیگناه شد و آخر سر به خود بابا هم رحم نکردن!» ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) از حجم که در طول یک سال و نیم بر سر خودم و خانواده ام شده و همه را در چند جمله پیش چشمانم به خط کرده بود، جانم به رسید و او دلش جای دیگری بود که با نگاه بی قرارش به انتهای جاده، جایی که به می رسید، پر کشید و با چه لحن عاشقانه ای زمزمه کرد: «شاید قرار بود همه این اتفاق بیفته و اون همه و زاری شب های امامزاده نمی تونست این رو عوض کنه! ولی... ولی در عوض اون گریه ها، خدا به ما این سفر رو داد! شاید این زیارت تو سرنوشت ما نبود و اون تو امامزاده، به خاطر دل شکسته تو، قسمت شد که و تو هم بشیم.» سپس به سمتم صورت چرخاند و با لبخندی لبریز ادامه داد: «الهه! من احساس میکنم اون تو امامزاده، برای من و تو اینجوری تقدیر کرد که بعد از همه اون به خونه برسیم و حالا تو این راه باشیم! شاید این چیزی بود که تو سرنوشت ما نبود و اون شب به ما عنایت شد!» که صدای اذان از بلندگوهای موکب ها بلند شد و در سکوتی فرو رفت. هرچند حرف هایی که از میشنیدم برایم بودند، اما نمی توانستم انکارشان کنم که من کجا و کربلا کجا و شاید معجزه ای که برای شفای از شب های قدر امامزاده انتظار می کشیدم، بنا بود با یک سال و چند ماه تأخیر در مسیر رسیدن به کربلا محقق شود که حالا من در میان این همه عاشق به سمت حرم امام حسین به قدم می زدم، ولی باز هم برایم سخت بود که من در این مدت، مصیبت نکشیده و هنوز هم دلم می خواست که زنده می ماند و هرگز پای نوریه به خانه ما باز نمیشد! از یادآوری تلخ گذشته، قفسه سینه ام از حجم غم شده و باز نمی توانستم کنم که بعد از شنیدن اخبار هولناک سرنوشت و برادرم، اشک هم خشک شده و شاید اقامه نماز، فرصت خوبی برای آرامش قلب بود. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
✨❤️ حسین جانم... تب را علاج آب بود، وین عجب ڪه من مے سوزم از تبے ڪه علاجش به خاک توست... 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رژیم صهیونیستی خوب می‌داند معنی این نگاه و آن مشت گره کرده چیست... #انتقام #سردار_حاجی_زاده #شهید_م
دمتون گرم✌️❤️ یکشنبه 22 اسفندماه 1400 1:20 بامداد... موشک باران مقر ترویست های در اربیل عراق توسط سپاه پاسداران اسلام ساعتی آشنا برای ایرانیان و جبهه ی مقاومت و همچنین آقا (عج) و رهبرمعظم انقلاب 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🚀حمله موشکی سپاه پاسداران به "مرکز راهبردی توطئه و شرارت صهیونیست‌ها" 🚨تکرار هر گونه شرارت با پاسخ های سخت، قاطع و ویرانگر مواجه خواهد شد... در پی شرارت های اخیر رژیم صهیونیستی و هدف قرار گرفتن "مرکز راهبردی توطئه و شرارت صهیونیست ها ، "روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" بیانیه‌ای صادر کرد. به گزارش سپاه نیوز؛ متن بیانیه به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم در پی جنایات اخیر رژیم جعلی صهیونیستی و اعلان قبلی مبنی بر بی پاسخ نگذاردن جنایت ها و شرارت های این رژیم منحوس؛ شب گذشته "مرکز راهبردی توطئه و شرارت صهیونیست‌ها" مورد هدف موشک های قدرتمند و نقطه زن "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" قرار گرفت. بار دیگر به رژیم جنایتکار صهیونیستی هشدار می‌دهیم، تکرار هر گونه شرارت با پاسخ های سخت، قاطع و ویرانگر مواجه خواهد شد. به ملت عظیم‌الشأن ایران نیز اطمینان می‌دهیم امنیت و آرامش میهن اسلامی، خط قرمز نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بوده و به احدی اجازه تهدید و تعرض به آن را نخواهند داد. منبع: العالم📲 🌱 🇮🇷 🤛 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است 🌱بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است 🌷ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک 🌱العجب، ماه‌تر از مَه بشری آمده است 🌸 (ع) و مبارک باد. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
✨❤️ حسن هم حسین است، علی هم حسین است محمد حسین است و زهرا حسین است حسن یا علی فاطمه یا محمد تجلی این چهارتن با حسین است علی‌اکبر لطیفیان🖌 عکس از: احمد القریشی📸 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱 امام خامنه ای : عزیزان من . . . هـمهٔ شما مثل فرزندان من هـستید من یڪ یڪ شما جوانهـای عزیز را از ته دل دوست میدارم (ع) و مبارکباد آقامهدی و زهراخانم، فرزندان عزیز حاج اصغر روزتون مبارک🌹✨ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
عاشق طلبگی بود. حوزه رفتنش را عنایت خاص (عج) می دانست. بهترین سال های زندگی اش در حوزه سپری شده بود. ذکاوت خاصی از خود نشان داده بود و اساتید هم رویش حساب باز کرده بودند. احترام زیادی برای لباس روحانیت قائل بود. دوست داشت در 40 سالگی به دست آقا ملبس شود و برای همیشه لباس بپوشد. اما قبل از آن لباس را فقط در محیط کار یا هنگام سخنرانی به تن می کرد. می گفت تا آن موقع دوست ندارم کسی اشتباهات مرا به حساب لباسم بگذارد. این لباس مقدس است. جاذبه بالایی داشت. تقریبا همه مدل افراد با ظاهرهای مختلف، جذب شخصیتش می شدند. می گفت: شاید بعضی ها بخاطر این لباس، به من نزدیک نشوند. بعضی از دوستانش تا مدت ها نمی دانستند او طلبه است و وقتی روی منبر او را می دیدند، غافلگیر می شدند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊