eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
213 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است 🌱بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است 🌷ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک 🌱العجب، ماه‌تر از مَه بشری آمده است 🌸 (ع) و مبارک باد. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
✨❤️ حسن هم حسین است، علی هم حسین است محمد حسین است و زهرا حسین است حسن یا علی فاطمه یا محمد تجلی این چهارتن با حسین است علی‌اکبر لطیفیان🖌 عکس از: احمد القریشی📸 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱 امام خامنه ای : عزیزان من . . . هـمهٔ شما مثل فرزندان من هـستید من یڪ یڪ شما جوانهـای عزیز را از ته دل دوست میدارم (ع) و مبارکباد آقامهدی و زهراخانم، فرزندان عزیز حاج اصغر روزتون مبارک🌹✨ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
عاشق طلبگی بود. حوزه رفتنش را عنایت خاص (عج) می دانست. بهترین سال های زندگی اش در حوزه سپری شده بود. ذکاوت خاصی از خود نشان داده بود و اساتید هم رویش حساب باز کرده بودند. احترام زیادی برای لباس روحانیت قائل بود. دوست داشت در 40 سالگی به دست آقا ملبس شود و برای همیشه لباس بپوشد. اما قبل از آن لباس را فقط در محیط کار یا هنگام سخنرانی به تن می کرد. می گفت تا آن موقع دوست ندارم کسی اشتباهات مرا به حساب لباسم بگذارد. این لباس مقدس است. جاذبه بالایی داشت. تقریبا همه مدل افراد با ظاهرهای مختلف، جذب شخصیتش می شدند. می گفت: شاید بعضی ها بخاطر این لباس، به من نزدیک نشوند. بعضی از دوستانش تا مدت ها نمی دانستند او طلبه است و وقتی روی منبر او را می دیدند، غافلگیر می شدند... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
✨❤️ عمریست همه بی سر و سامان تو هستیم دلدادگی نوکر از ایام قدیم است سینه زن و مداح و گدا فرق ندارد هر کس به بضاعت در این خانه سهیم است علی بهرامی🖌 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💢ضربات ناگهان و بی پایان 🔹رژیم اسرائیل، چند روز برزخی را سپری کرد و دیشب را در وضعیت جهنمی گذراند. 🔹بامداد یکشنبه بود که مقامات صهیونیستی خبر آوار شدن 15 موشک بر سر دو پایگاه عملیاتی خود در اربیل را دریافت کردند. موشک های نقطه زن، به پایگاهی سرّی اصابت کرده بود، جایی که هرگز گمان نمی بردند شناسایی و در هم کوبیده شود. 🔹با وجود انکار و اصرار بر پنهانکاری، رسانه های آمریکایی و صهیونیستی تایید می کنند که پایگاه منهدم شده، متعلق به اسرائیل بوده است. در این میان، تحلیل جروزالم پست خواندنی است: "از زمانی که ⁩سپاه پاسداران ایران۱۲ موشک علیه تأسیسات آمریکا در اربیل ⁦ عراق⁩ شلیک کرد، پاسخ آمریکا به شکل ملموس، سکوتی کر کننده بوده است". 🔹ضربه دوم، انهدام تیمی تروریستی بود که طبق برنامه ریزی قبلی باید در تاسیسات فردو عملیات خرابکاری انجام می داد. و بلافاصله، ضربه سوم، نه در جوار مرز ایران، بلکه در اعماق رژیم صهیونیستی که موجب شد صهیونیست ها دیشب تا امروز را در کابوس سپری کنند. 🔹از اوایل دیشب، اختلال گسترده اینترنت و ارتباطات ماهواره‌ای در سرزمین‌های اشغالی پدید آمده است. بسیاری از وبسایت های دولتی ، آماج حمله گسترده سایبری قرار گرفته و از کار افتاده اند . سازمان امنیت سایبری که مسئولیت محافظت از فضای ایتنرنت و سایبر را بر عهده دارد، از نخستین اهدافحمله غافلگیرانه بود. 🔹 این بزرگترین حمله سایبری به زیرساخت‌های سایبری اسرائیل است. چنان که خبرنگار فاکس‌نیوز و روزنامه هاآرتص به نقل از مقامات دفاعی گزارش دادند "این بزرگترین حمله سایبری است که تا کنون علیه اسرائیل اتفاق افتاده است". 🔹حجم حمله و خسارت های آن به حدی گسترده بود که مقامات امنیتی و نظامی، "وضعیت اضطراری" اعلام کرده، به حالت آماده باش درآمدند و پرواز هر نوع هواپیما بر فراز آسمان ممنوع اعلام شد. گفته می شود بخش مهمی از ارتباطات ماهواره ای اسرائیل دچار اختلال شده است. 🔹منابع مقاومت در مرزهای فلسطین اشغالی می گویند ترس و اضطراب در مکالمات نظامیان اسرائیل در پشت بی سیم ها کاملا مشهود است. صهیونیست ها در تاریخ خوانده بودند که یهود بنی نظیر پس از خیانت به پیامبر اسلام (ص)، چگونه مرگ و نابودی را جلو چشم دیدند. اما حالا نوبت خود شان بود: 🔹"ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ... گمان می کردند دژهايشان ، مانع آنها در برابر خدا خواهد بود، پس خداوند از جايى كه گمان نمی کردند، بر آنان درآمد و وحشت را در دل های شان افكند [به طورى كه] به دست ‏خود و دست مؤمنان، خانه ‏هاى خود را خراب می کردند؛ پس اى صاحبان بینایی، عبرت گيريد". (سوره حشر) 🔹آنچه در این چند روز اتفاق افتاد، هنوز آغاز مجازات است. صهیونیست ها باید تاوان سنگینی برای جنایت ها شان بپردازند. «محمد ایمانی» ✍️بیداری ملت @bidariymelat @shahid_hajasghar_pashapoo🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_بیستم از حجم #مصیبت_هایی که در طول یک سال و نیم بر سر خ
💠 | (آخر) در سایه خیمه نماز خوانده و هنوز نماز را تمام نکرده بودیم که برایمان آوردند. خادمان در یک سینی بزرگ، ظروف یکبار مصرفی از دلمه برگ چیده و به همراه آب معدنی بین زائران پخش می کردند. غذایی که هرگز نمیکردم در عراق شود و چه طعم داشت که از خوردنش سر کیف آمده و بدنم جان گرفت. حالا پس از گذشت دو روز از شروع این سفر ، به این طعم عادت کرده و بودم که نه از مواد اولیه خوشمزه ونه از مهارت آشپز که همه این لقمه ها از سرانگشتان بی ریایی می خورد که به امام حسین هم از جان و مال خود هزینه می کنند تا در خدمت گذاری به میهمانان حضرتش داشته باشند و همین بود که پس از نهار، در لحظاتی که روی تکه موکتی کنار موکب و کمی دور از جاده نشسته بودیم و آسید احمد و خانواده اش در گوشه ای دیگر استراحت می کردند، زیرگوش مجید زمزمه کردم: «مجید! این که این جا می خوریم، مزه همون رو میده که توبه من گرفته بودی و آوردی در خونه مون!» از جان گرفتن آن روز دل انگیز در این مسیر رؤیایی، به خنده ای گشوده شد و مثل این که نکته ای لطیف به رسیده باشد، به وجد آمد و گفت: «الهه! اون روز هم بود!» و نمی دانم دریای به چه هوایی شد که نگاهش در اربعین شد و با صدایی سراپا احساس، سر به زیر انداخت: «اون روز با این که دلم برات و آرزوم بود که باهات کنم، ولی باورم نمیشد دو سال دیگه تو ایام ، با هم تو جاده کربلا باشیم!» سپس را بالا آورد، نگاهم کرد و چه نگاهی که از شورش ، چشمانم به تپش افتاد و با من که نه، با حسین (ع) نجوا کرد: «من رو هم از میم دارم! اون روز تا شب پای بودم و فقط با امام حسین درد دل میکردم! همش ده روز تا آخر صفر مونده بود، ولی منم حسابی بیتاب شده بودم! بهش میگفتم به این ده روز هم تحمل میکنم، توهم الهه رو برام نگه دار!» و دیگر چیزی بگوید که هر دو دستش را از پشت روی زمین کرد، کمرش را کشید تا خستگی سنگینی کوله را در کند و چشم به سیل جمعیتی که در سرازیر بودند، در سکوتی عمیق فرو رفت. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_بیست_و_یکم در سایه خیمه #موکبی نماز خوانده و هنوز #تعقی
💠 | (آخر) نیم رخ صورتش زیر آفتاب ملايم بعد از ظهر و حالا از تبلور عشقش به افتاده بود که از همین برق چشمانش، نکته ای دیگر به آمد و با لبخندی ملایم یادآوری کردم: «پارسال شب که همه اومده بودن خونه ما، تلویزیون داشت پیاده روی رو نشون میداد. من همونجا فهمیدم که تو هوایی شدی!» از ام لبخندی زد و با نگاه مشتاقش شد تا دهم، ولی من هم نمی شد که یک سال دیگر نه تنها شیعه ام که حتی خودم هم در همین مسیر باشم که از روی سری تکان دادم و در برابر نگاه زیبایش زمزمه کردم: «مجید! باورت میشه؟!!!» و دل در میان گرد و غبار این جاده، مثل نازک شده بود که به همین یک جمله شکست و با شکسته تر داد: «به خدا باورم نمیشه الهه! پارسال وقتی تو تلویزیون میدیدم همه دارن میرن، با خودم میگفتم یعنی میشه من بی هم یه روز برم؟!!!» و حالا شده بود و به لطف حدود کیلومتر از مسیر هشتاد کیلومتری نجف تا را پیموده و هنوز سه روز دیگر راه در پیش داشتیم. گاهی می ترسیدم که شوم و نتوانم باقی مسیر را با پای خودم بروم، ولی وقتی چه بیماران بدحال و چه سالخوردگان ناتوانی به هر خودشان را میکشند و به عشق امام پیش می روند، دلم گرم می شد و تازه این همه غیراز خیل از زن و کودک و پیر و جوان هایی بودند که از مناطق مثل بصره آمده و به گفته مامان خدیجه حدود پانزده روز پیاده می آمدند تا به کربلا برسند و چه عشقی بود این عشق ! ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📝بخشی از مدافع حرم برای دختر شش ساله اش فاطمه جان سلام✋ بابا جان! خیلی دوست دارم❤️ درسهایت را مرتب بخوان و به حرف مادرت گوش کن. نماز و حجاب یادت نره🧕 یادت نره که وقتی چادر به سر میکردی خوشکل و ناز میشدی،😍😘 همیشه به یادت هستم، تو هم به یاد من باش باباجونی🌹✨ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین