eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
210 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
.... امروز که لابلای مزارها دنبال حاج اصغر و حاج محمد می گشتم... حسابی حرص خوردم!😅 تقریبا ۵ دور، دور مزار گردیدم و دریغ از قطعه ۴۰ و مزار این دو! اولین بار که نبود میرفتم... آخر سر گفتم این دفعه اگر گشتم نبودید دیگر رفتم سراغ قطعه ۵۰ و شهدای دیگر... چرا اذیتم می کنید، نمی خواهید میروم خب😢 از شما چه پنهان اما باز دنبال مزارشان بودم. مگر میشود بیای اینجا مزار اصغر و محمد نروی؟ نمیشود. من حتی خادمشان هم که نبودم اتفاقی باز مزار محمد بودم... می دانستم مدافع حرم هست و قلبا با شهدای دیگر دوستش داشتم. . . . آخر سر تابلوی قطعه ۴۰ را بعد از کلی دور شهدا گشتن دیدم.. پیش خودم خندیدم و گفتم که نیایَم جلو و ببینم که باز ۴۰ نیستی!😁 نزدیکای مزارشان که رسیدم یک دفعه ای و کاملا ناخودآگاه یاد خاطره ای از دوست مشترکشان افتادم. او می گفت اصغر و محمد خیلی شوخ و شلوغ بودند. به هر وسیله ای که می توانستند شوخی می کردند و فقط باید از دستشان فرار میکردی! خودش خاطره داشت.😅 باورتان میشود احساس می کردم محمد و اصغر نشسته اند دارند می خندند از شوخی خودشان و این ۵ دور گرداندن من. این حجم از گم شدن بین مزار شهدا عجیب بود. هرچند از احساس آخری که پیش آمد دیدم هنوز هم این دو حتی در آن عالم هم دست از شوخی و شلوغ کاری بر نمیدارن. خسته شده بودم از این مزار و آن مزار گشتن و نبود اثری از آنها، اما نتیجه قشنگی عایدم شد و خاطره ای بانمک! هنوز هم همان اصغر و محمد هستند و چه خوبند این دو رفیقِ خوش قلبِ شوخ... |قطعه ۴۰،شهیدان پاشاپور و پورهنگ ۱۱آذرماه۱۴۰۰ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_بیستم از حجم #مصیبت_هایی که در طول یک سال و نیم بر سر خ
💠 | (آخر) در سایه خیمه نماز خوانده و هنوز نماز را تمام نکرده بودیم که برایمان آوردند. خادمان در یک سینی بزرگ، ظروف یکبار مصرفی از دلمه برگ چیده و به همراه آب معدنی بین زائران پخش می کردند. غذایی که هرگز نمیکردم در عراق شود و چه طعم داشت که از خوردنش سر کیف آمده و بدنم جان گرفت. حالا پس از گذشت دو روز از شروع این سفر ، به این طعم عادت کرده و بودم که نه از مواد اولیه خوشمزه ونه از مهارت آشپز که همه این لقمه ها از سرانگشتان بی ریایی می خورد که به امام حسین هم از جان و مال خود هزینه می کنند تا در خدمت گذاری به میهمانان حضرتش داشته باشند و همین بود که پس از نهار، در لحظاتی که روی تکه موکتی کنار موکب و کمی دور از جاده نشسته بودیم و آسید احمد و خانواده اش در گوشه ای دیگر استراحت می کردند، زیرگوش مجید زمزمه کردم: «مجید! این که این جا می خوریم، مزه همون رو میده که توبه من گرفته بودی و آوردی در خونه مون!» از جان گرفتن آن روز دل انگیز در این مسیر رؤیایی، به خنده ای گشوده شد و مثل این که نکته ای لطیف به رسیده باشد، به وجد آمد و گفت: «الهه! اون روز هم بود!» و نمی دانم دریای به چه هوایی شد که نگاهش در اربعین شد و با صدایی سراپا احساس، سر به زیر انداخت: «اون روز با این که دلم برات و آرزوم بود که باهات کنم، ولی باورم نمیشد دو سال دیگه تو ایام ، با هم تو جاده کربلا باشیم!» سپس را بالا آورد، نگاهم کرد و چه نگاهی که از شورش ، چشمانم به تپش افتاد و با من که نه، با حسین (ع) نجوا کرد: «من رو هم از میم دارم! اون روز تا شب پای بودم و فقط با امام حسین درد دل میکردم! همش ده روز تا آخر صفر مونده بود، ولی منم حسابی بیتاب شده بودم! بهش میگفتم به این ده روز هم تحمل میکنم، توهم الهه رو برام نگه دار!» و دیگر چیزی بگوید که هر دو دستش را از پشت روی زمین کرد، کمرش را کشید تا خستگی سنگینی کوله را در کند و چشم به سیل جمعیتی که در سرازیر بودند، در سکوتی عمیق فرو رفت. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✍ حوالی ساعت ۷ صبح در فرودگاه مهرآباد آماده سوار شدن به هواپیما بودیم. بقیه همراهان سوار شده بودند. من پای پلکان منتظر رسیدن آقای رئیس جمهور بودم. از ماشین پیاده شد و به محض اینکه من را دید بعد از سلام و احوالپرسی گفت از سفر پاکستان چه خبر!؟ گفتم خدمتتان می‌رسم و توضیح می‌دهم. از پلکان هواپیما بالا رفت و مثل همیشه ابتدا وارد کابین خلبان شد. با آنها خوش و بش کرد و سپس روی صندلی خودش نشست. هنوز هواپیمای آقای رئیس جمهور پرواز نکرده بود که سید مهدی آمد و پیامی را منتقل کرد. از نوع مواجهه و گفتگویی که بین ایشان صورت گرفت، متوجه شدم پیام حاوی احتیاط هایی در خصوص پاسخ احتمالی اسرائیل به ایران بود. رژیم صهیونیستی تحرکاتی داشت و احتمال داده می‌شد که بخواهد به تلافی عملیات وعده صادق یک، اماکنی را در ایران مورد هدف قرار بدهد. لذا باتوجه به سفر آیت الله رییسی به سمنان و شاهرود، نوعی هشدار داده شد که خروج رئیس جمهور از تهران ریسک دارد و ممکن است خطری متوجه ایشان باشد. اما از همان نوع خطرپذیری که مقام معظم رهبری انجام دادند و در نماز جمعه نصر حضور یافتند، آقای رئیس جمهور با لحن قاطعی فرمودند: «گفتم که می‌رویم. سفرمان اعلام عمومی شده است و همه مردم از آن اطلاع دارند لذا سفر را انجام می‌دهیم.» آقای رئیس جمهور دنبال حفظ آرامش در جامعه بود و سعی می‌کرد از تولید احساس ناامنی جلوگیری نماید ... کتاب راز پرواز📚 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊