eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
255 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 مکه و مدینه عیدت مبارک😍 تبریک ویژه عید غدیر از کنار گنبد و بارگاه حضرت رسول که فرمودند: من کنت مولاه فهذا علی مولا... همسفر عیدت مبارک سفر الی الله ۱۴۰۳‌.۰۴.۰۴ @seyyed_kazem_roohbakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✏️ رهبر انقلاب؛ هم‌اکنون در دیدار مردمی عید غدیر: چهلم شهدای خدمت و روزهای پرشور و شوق انتخاباتی مصادف با روز غدیر شده است ۱۴۰۳/۴/۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب آقا مهدی رسولی به ظریف! باریکلا آقامهدی شیر مادر و نون پدر حلالت....✌️ [ظریف] غلط کردی خودتو با عمه سادات مقایسه میکنی.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📸 بله احسنت🌺 🗳 ارتباط ناشناس باکانال🌹👇 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🍃 #قسمت_یازدهم 1⃣1⃣ ما بارها واژه ی نامه اعمال را
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب 🍃 2⃣1⃣ چطور میشود به تجربه های نزدیک به مرگ اعتماد کرد؟ آیاعلم این تجربه ها را قبول میکند؟ مطالب علمی، بحثهایی هستند که قابل تجربه و امتحان می باشند. مثلاً می گویند آب در ۱۰۰ درجه بخار میشود. همه می توانند امتحان کنند. اما این تجربه های نزدیک به مرگ قابل امتحان نیست. کلام اینگونه افراد را وقتی می توان قبول کرد که با آنچه در دین گفته مطابقت دهیم. اگر منافاتی نداشت می توان آنها را پذیرفت. مثلا در بیشتر تجربه ها از عشق به نور مقدس و ذات الهی صحبت می شود. این که دوست داشتند با آن نور مقدس یکی شوند. خداوند متعال در قرآن میفرمایند که من از روح خودم در انسان دمیدم. یکی از تجربه کنندگان میگوید من معنای این آیه را در آنجا فهمیدم. از طرفی افرادی که بازگشته اند عاشقانه در راه خدا خدمت و عبادت کنند. ما نیز در دین خودمان داریم که بهترین بندگی را کسی انجام میدهد که نه از ترس جهنم باشد و نه از شوق بهشت، بلکه خالصانه و عاشقانه، بندگی خدا را انجام دهد. در کل باید با تیزبینی به کلام اینگونه افراد دقت نمود چرا که برخی میتوانند خود را به دروغ، جزو تجربه کنندگان معرفی کرده و آنچه می خواهند بیان دارند. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ماذا فازا؟ 😄 پس این چیه آقای جهرمی.‌.. چرا به مردم دروغ میگی؟ لینک خبر👇 https://tn.ai/1715204
چه بارون قشنگی گرفته جاتون خالی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور پرشور مردم در مهمانی ۱۰ کیلومتری غدیر یه بارون شدیدی یک دفعه ای گرفت😊
215K
مهمانی ۱۰ کیلومتری غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهمانی ۱۰ کیلومتری غدیر بفرمایید شربت🥤
مهمانی ۱۰ کیلومتری غدیر
موکب در مهمانی ۱۰ کیلومتری غدیر حوالی مترو دروازه دولت - میدان فردوسی
قسمت جدید داستان اِن شاءالله آخر شب تقدیمتون میشه. به دلیل اینکه یه مقداری ناراحتی هایی داره..‌. نخواستم در روز عید براتون ارسال کنم.😊
خداروشکر فوق العاده شلوغ بود. از همشون قبول باشه🌺
شاید بعضا کم توجهی میشه به این مهمانی اما بعضی ها خوب می دونند این مهمانی چه معنی داره‌‌‌‌‌‌.... من بین مسیر که راه میرفتم، با خانواده ای روبرو شدم که نمی دونم مال چه شهری بودن، دوتا بچه داشتن. و یه آقایی بود که هر دو پا رو نداشت.... این آقا روی زمین نشسته بود همانطور نشسته مسیر رو میرفت. و خانمش بچه به بغل پشت سرش، یه پسر بچه کنارشون. توی مسیر کربلا از این مسائل دیده بودیم، اصلا فکرشو نمیکردم اینجا هم باشه. فقط به عشق علی هست و به عشق امام زمان (عج) که اینجوری میان این مهمانی.... بعضی مسخره می کنند طبق معمول چیزهای خوبی نمیگن. دم به ساعت میگن ملت کاسب غم و غصه، حالا هم شادی هست یه جور دیگه میگن. واقعا جالب نیستا😄 چیکار کنیم دیگه چیزی نمیگن؟☺️ بیخیال😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به خیر می شود این روزهای دلتنگی ببین که روشنم از یاد خوب لبخندت... 🍃 / 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #هم_راز #قسمت_نوزدهم علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد، زینب رو گذاشت زمین. - اتفا
📖 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم به دنیا اومد. این بار هم علی نبود. اما برعکس دفعه قبل اصلا علی نیومد. این بار هم گریه می کردم اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشتش خبری نداشت. تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم. کارم اشک بود و اشک. مادر علی ازمون مراقبت می کرد، من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد. زینبِ بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید. از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت. زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده. توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد. تهران، پرستاری قبول شده بودم. یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود. هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه، همه چیز رو بهم می ریختن. خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست. زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد. چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن‌. روزهای سیاه و سخت ما می گذشت. پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود. درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ترم سوم دانشگاه سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو. دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن. اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت. چطور و از کجا؟ اما من هم لو رفته بودم. چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم. روزگارم با طعم شکنجه شروع شد، کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد. چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن. به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود. اما حقیقت این بود، همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه توی اون روز شوم شکل گرفت دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن چشم که باز کردم علی جلوی من بود. بعد از دو سال که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن، زخمی و داغون جلوی من نشسته بود…😞😔 ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) خدا لعنت کند قوم ظالم را.... یازهرا.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یه خاطره جالب از مهمانی امروز غدیر، امروز مترو دروازه شمیران که می خواستم خط. عوض کنم یه پسر بچه نازنازی تقریبا موی متمایل به نارنجی هم با مادرش داشت میرفت جشن، خانم از من آدرس دقیق پرسید که بدونه خط ارم سبز که اسم جدیدش علامه جعفری هست، مترو انقلاب داره یا نه. پسر فسقلی این خانم، وقتی دست منو ناخودآگاه گرفت و داشت از پله ها میومد پایین یهو گفت رسیدیم غزه رسیدیم غزه؟ یه لحظه جاخوردم. گفتم چی؟ بعد اومدم بگم خب برای جشن میاید دروازه دولتم خوبه، مادرش گفت کار همسرم خیلی وقته رفته سمت انقلاب فلسطین برای همین اون سمت میریم. تازه اونجا فهمیدم این پسر بچه عزیز، آنقدر میگه رسیدیم غزه منظورش چیه.☺️ الهی خداعاقبت بخیرش کنه💐