🌱
🕌یکروز از مسجد که آمدم، گفت: مادر! تو را به خدا رضایت بده که من بروم به بسیج.
⚔می خواستند آموزش بدهند و به جبهه ببرند. گفتم: بگذار پدر و برادر بزرگت بیایند، بعد.
😔گفت: مادر! شما این سفره را پهن کردهای. هرکسی غذا بخورد، جای خودش خورده. من می خواهم از این جبهه فیضی ببرم.
گفتم: امضا می کنم اما فکر نکنم بگذارند بروی.
🔹سنش کم بود اما هیکل خوب و درشتی داشت. می گفت من باید بروم از مملکتم دفاع کنم. نمی شود همینطور بنشینم.
#دفاع_مقدس
#شهید_پرویز_پاشاپور (برادر حاج اصغر)
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊