شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجم برای من کافی نبود که من هنوز #امیدم را برای تسنن مجید ا
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_ششم
میدانستم پیشنهاد زیرکانه ای داده ام تا حقیقتاً به مبانی مذهب اهل #تسنن فکر کند قُرق قلعه #مقاومتش را بشکنم، بلکه که میخواستم با یک تیر، دو #نشان بزنم تا هم شوهر مؤمن و مسلمانم را به مذهب اهل سنت هدایت کرده و هم خیالم از بابت تسنن #دخترم راحت شود که بلاخره در برابر این همه قاطعیتم تسلیم شد و با #لبخندی ملیح پاسخ داد: "باشه الهه جان!"
کاسه سرم از درد #سرریز شده و چشمانم سیاهی میرفت و باز نمیخواستم #راهی را که به این سختی تا اینجا آمده ام، نیمه رها کنم که با #اشتیاقی که به امید تغییر #عقیده همسرم پیدا کرده بودم، باز هم پیش رفتم: "خُب! بیا از همین الان شروع کنیم! تو از مذهب خودت #دفاع کن، منم از مذهب خودم دفاع میکنم!"
از این همه جدیتم #خنده_اش گرفت و جواب جبهه بندی جنگجویانه ام را به #شوخی داد: "حتماً حوریه هم میشه داور!" و شاید هم #شوخی نمیکرد که در آینده قلب حوریه به سمت عقاید کسی متمایل میشد که منطق #محکمتری برای دفاع از مذهبش به کار میگرفت. سپس سرش را به سمت #دریا چرخاند و مثل اینکه نخواهد خط احساسش را بخوانم، نگاهش را در سیاهی امواج گُم کرد که آهسته صدایش کردم: "مجید! ناراحت شدی؟ #دوست نداری اینجوری بحث کنیم؟"
و درست حرف #دلش را زده بودم که دوباره نگاهش را به چشمانم سپرد و با آرامشی #عاشقانه پاسخ داد: "الهه جان! نمیخوام خدای نکرده این #بحثها باعث شه که یه وقت... #راستش میترسم شیرینی زندگیمون کمرنگ شه، آخه ما که با هم مشکلی نداریم. یعنی اصولاً شیعه و سُنی با هم اختلاف #خاصی ندارن.
همه مون رو به یه قبله نماز #میخونیم، همه مون قرآن رو قبول داریم، همه مون به پیامبر (ص) اعتقاد داریم، فقط سرِ یه #سری مسائل جزئی #اختلاف داریم."
و همین اختلافات #جزئی مرز بین شیعه و سُنی شده بود و من #میخواستم او هم کنار من در این سمت خط کشی باشد که با کلامی غرق #محبت تمنا کردم: "خُب من دلم میخواد همین اختلاف #کوچولو هم حل شه!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊