🦋
#امام_حسین (ع) فرمودند :
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
📖بحار الانوار ، ج ۳، ص ۳۹۷
🍎🌿
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پنجم هیاهوی مردم در گوشم میکوبید، در تنگنایی از #درد به خودم میپیچیدم و
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_ششم
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشتزدهام دیدم #خنجرش را به سمت صورتم میآورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلیام را صدا میزند : «زینب!»
احساس میکردم فرشته #مرگ به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد : «زینب!»
قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این #قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این #قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد.
دستان #وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید : «این رافضی واسه #ایرانیها جاسوسی میکنه!»
با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری #نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید : «کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم.
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربیاش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند که از هجوم #وحشت بین من و مرگ فاصلهای نبود و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این #رافضی حلال است.
از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد : «هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو #فتوا بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانهاش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمیکردم زنده ماندهام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات #طلوع آفتاب به طلایی میزد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس میلرزیدم و او حیرتزده نگاهم میکرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید و میترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد : «شما #ایرانی هستید؟»
زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی #مردانه دلم را قرص کرد : «من اینجام، نترسید!»
هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم که سعد آمد.
با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید : «چی میخوای؟» در برابر چشمان سعد که از #غیرت شعله میکشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد : «چه غلطی میکنی اینجا؟»
پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینهاش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن #مسجد فریاد کشید : «بیپدر اینجا چه غلطی میکنی؟»
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند : «#وهابیها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!»
سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم : «همونی که عصر رفتیم در خونهاش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره...» و او میدید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیدهام رو به سعد هشدار داد : «باید از اینجا برید، تا #خونش رو نریزن آروم نمیگیرن!»
دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش میلرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد : «من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش #پناهمان داد : «من اهل اینجا نیستم، اهل #دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزادهام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹مستند غیر رسمی| دیدار رهبر معظم انقلاب با پیشکسوتان، جانبازان و راویان #دفاع_مقدس
پخش به مناسبت #هفته_دفاع_مقدس
2⃣قسمت دوم
پ.ن : دیدار مربوط به پاییز سال ۱۳۹۸ است.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌙❤️
در خاطرم . . .
روانه شد و شب بخیر گفت
گفتم که در نبود تو
شبها بخیر نیست...
#شهید_ارباً_اربا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی❣
#ما_ملت_امام_حسینیم💔
پ.ن : برایمان دعا کن حاج قاسم...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌙❤️ در خاطرم . . . روانه شد و شب بخیر گفت گفتم که در نبود تو شبها بخیر نیست... #شهید_ارباً_اربا #
آقای ترامپ قمارباز،
لعنت بر تو و آن تروریست های فرودگاه بغداد...
حاج قاسمِ شهید از حاج قاسمِ رزمنده برای تو و هم پیاله هایت خطرناکتر است...
بدان #مکتب_حاج_قاسم در خون ما و خون بچه های ما در جریان است و منش ما همان منش حضرت حسین است.
آهای ترامپ قمارباز بدان...
اگر حاجی میگوید با حاج قاسم طرفی...
این یعنی تو با مکتب حاجی طرفی، فرزندان حزب الله از گهواره با همین مکتب جان میگیرند و رشد می کنند.
هل من مبارز طلبیدن ما از گهواره است نه از سنین جوانی!
که ما از همان طفولیت مخالف ظلم و بیداد شمرها و یزیدیان زمانه ایم!
چون مکتب ما مکتب حسین (ع) است.
تو اشتباه کردی...
و قابل جبران نیست برایت.
۹ ماه گذشت و هنوز هم #انتقام_سخت؛ جمع شدن کاسه کوزه ی تو و امثال توست...
و موفق خواهیم شد.
منتظر باش!
که وعده ی خدا حق است، و ظلم و ظالم پایدار نمی ماند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
حماسی273145997.mp3
زمان:
حجم:
1.98M
دلتنگتیم حاج قاسم...
دلتنگت...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🥀🌱
سلام بر . . .
علی اکبرهای امام زمان
همان هایی که
امام خود را ندیدہ عاشقند
و برای آمدنش از جان مایه می گذارند . . .
سلام بر
حلقوم های بریده شده ی شهدا
و حنجره هایی که از سَمِ زهر ظالم به خون نشستند؛
تا ما به خاک و خون کشیده نشویم . . .
سلام بر اصغر بی سر
و محمد مسموم شده از زهر جفا . . .
#ما_ملت_امام_حسینیم✌️
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
#حاج_حسین_یکتا :
بچهها دلاتونُ تحویل ارباب بدید! دلت رو بده تحویل ارباب و بگو شب اول قبر سالم تحویلم بده!
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊