صفحه فدراسیون جهانی تنیس درباره مشکات الزهرا صفی: این نام را به یاد داشته باشید، او اولین ایرانی است که چنین جایگاهی را کسب کرده
🔻مشکات الزهرا صفی بازیکن ۱۷ ساله ایرانی است که توانست جزو ۱۰۰ تنیسور برجسته جهان در رده نوجوانان قرار گیرد.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهادت پیش از آنکه عاشقانه باشد، عاقلانه است و با اتکاء به این عقلانیت است که احساس عاشقانۀ شهادت طلبی، بسیار شورآفرین و احساس برانگیز میشود.
#استاد_پناهیان🖌
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
دستگیرے زِ گدا
گردنِ هر ارباب است
ڪارِ ما دستِ تو آقاست،
اباعبدلله
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🖼 #دیوارنگاره| دیدار
🔳در آستانه #وفات_حضرت_ام_البنین(س) و روز تکریم مقام والای مادران و همسران #شهدا، از جدیدترین دیوارنگاره میدان حضرت ولیعصر (عج) رونمایی شد.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
وصیتی از برای برادر و خواهرانم
من به عنوان برادر کوچکتر، شما را وصیت و سفارش میکنم به تقوا و ترس از خدا و ملازمت و فرمان او به آباد داشتن دل خود با یاد او و چنگ زدن به ریسمان او و کدام سبب و رشته ای از سبب و رشته بین شما و خدا استوارتر می باشد؛ اگر به آن دست اندازید. امر به معروف کنید و دست و زبانتان را از زشتی باز دارید و با تلاش و کوشش خودتان، آن را بجا آورید و در راه خدا از سرزنش کننده باک نداشته باشید. و همچنین با پدر و مادر نیکی و خوش رفتاری کنید و هیچگاه به آنها پرخاشگری و بد زبانی نکنید. و صدقه بدهید و صله رحم را بجا آرید و در انجام واجبات و ترک محرمات کوتاهی نکنید و امیدوارم همه شما در کارهایتان موفق باشید.
#وصیت_نامه📝
#شهید_ناصر_روحیسار🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اصغر
آقای اصغر #حاج_قاسم...
نامنظم است؛
نبض دنیایی نابسامان ما
بیا فرماندهی کن....
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
ام البنین به پیش همه روضه خواند و گفت :
شرمنده ام رباب پسرم را حلال ڪن...
حسین قربانچه🖌
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)، #مادر_ادب؛ تسلیت🏴
@shahid_hajasghar_pashapoor 🥀🕊
🍃🏴
بوده در لالایی #ام_البنین، این زمزمه
جان عباسم به قربانِ حسینِ فاطمه...
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام🚩
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خوشبختی یعنی...
فرزندی داشته باشی که جلوی امام حسین سربلندت کنه...
فرزندی که توی دنیا و آخرتت دستگیر و باعث افتخارت باشه...
چه خوبه آدم جوری زندگی کنه که، اهل بیت نور چشم خودشون بدونند!
بعد نشون دار باشه...
هم از حسینِ(ع) #حضرت_زهرا(س) با سر بریده نشان داشته باشه
و هم از ابوالفضلِ(ع) #حضرت_ام_البنین با دستان بریده...
اصحاب الحسین باشی و سرباز بی بی زینب(س)،
واقعا چه سعادتی بالاتر از این که پیشوند نام فرزندت "شهید" شود...
ما که از این لیاقتا نداریم ولی خداکنه به آبروی مادر و پدر شهدا و به برکت دعای شهدا؛ خدا شهیدمون کنه.
الهی آمین🌷
🌱روز اکرام مادران شهدا
مادر معزز #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور در کنار علی اکبرش، اصغرجان
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
▪️ذکر مصیبت حضرت امالبنین مادر گرامی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
☝️قربان شهامت این زن!
🔻حضرت آیتالله خامنهای؛ شب تاسوعای سال ۱۳۹۴ هـ.ق مصادف با ۱۳۵۲/۱۱/۱۲
در مسجد کرامت مشهد مقدس:
▪️معروف است که مادر اباالفضل یعنی امّالبنین -مادرِ پسران؛ چهار برادرند، اباالفضل است و سه برادر کوچکتر از خودش- بعد از آنکه چهار پسر را یکجا از دست داد -قربان شهامت این زن! قربان بزرگواری این زن- خیال میکنید بنا کرد شیون و ناله کردن، بنا کرد دشمن را بر خود جری کردن، ابدا! گریه میکرد امّا گریهی او خون از در و دیوار میباراند.
▫️دست بچّهی کوچک اباالفضل را که عبیداللهبن العبّاس است میگرفت و میآورد در قبرستان بقیع -حالا قبرستان بقیع کجا، کربلا کجا؛ بچّههایش در کربلا افتادند و دفن شدند، امّا او دنبال یک شعار تبلیغاتی است، کاری ندارد که کجا افتادند- چهار صورت قبر درست میکرد، مینشست بالای سر اینها، بعد بنا میکرد حرف زدن؛ ببینید شعرهایی که میخواند چه بود:
▪️میگفت ای کسی که دیدی عبّاس مرا، اباالفضل مرا که در روز عاشورا در مقابل لشکریان دشمن و انبوه دشمنان شمشیر در دست داشت و حمله میکرد، یک خبری من شنیدهام، نمیدانم که آیا این خبر راست است یا نه -مادر دارد میگوید- نمیدانم این خبر درست است یا درست نیست؛ من شنیدم که در روز عاشورا بر سر فرزندم اباالفضل عمودی از آهن نواختند. تعجّب میکنم از شجاعت فرزندم که چطور ممکن است او اجازه بدهد به دشمنش که عمودی از آهن را بر سر او بزنند! پس احتمال دیگری میدهم: لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منک احد؛ پسرم! یقیناً اگر شمشیر در دست داشتی، کسی جرئت نمیکرد به تو نزدیک بشود؛ پس این که بر سرت عمود آهن زدهاند، معلوم است قبلاً دستهای تو را قطع کردهاند. لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم.
😭💔الا لعنت الله علی القوم الظالمین
📚کتاب دو امام مجاهد
🏴 #وفات_حضرت_ام_البنین (س) آجرکم الله
@khamenei_ir
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌸
حسین جان...
هرگز نمۍشود ڪه تو را دید و بعد از آن
جایۍ نفس ڪشید به جز در هواۍ تو
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام🚩
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
این دو نفر اصول مشترکی داشتند که خیلی به هم شبیه بود. مثلا اصول اولیه مذهبی مثل پرداخت #خمس، رعایت #حق_الناس و موارد ابتدایی در مسائل اعتقادی. روحیاتشان هم خیلی به هم نزدیک بود. من البته قبل از #ازدواج به این شباهتها پی نبردم اما مثلا احمدآقا میآمد و تعریف می کرد که به فلان جا رفتیم و مثلا #اصغر و #محمد دست به یکی کردند و فلان کار را کردند. برنامهها و علایقشان با هم هماهنگ بود. اصغرآقا خیلی از محمدآقا تعریف می کرد. مثلا یک روایت یا #تحلیل_سیاسی را شرح میداد و میگفت که این را #محمدآقا تعریف کرده.
#شهید_حاج__اصغر_پاشاپور
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید
(شهیدپورهنگ)
#روایت_بانو_پاشاپور_خواهر_شهید (شهید پاشاپور)
مشرق نیوز📲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 والله هرکس به این نظام تیر انداخت آواره شد...
🔹 #سردار_دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی: من تمام علمای شیعه و سنی را میشناسم، اشهد بالله که از مراجع ایران تا غیر ایران، سرآمد همه آنان این مرد تاریخی یعنی «آیتالله العظمی خامنهای» است.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_صد_و_پنجم تمام شد! آنچه مادر از همان روز اول #نگرانش بود، به
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_ششم
همچنان که سفره #افطار را روی فرش کوچک اتاق #هال پهن می کردم، گوشم به اخبار بود که شمار شهدای #حملات امروز رژیم #صهیونیستی به مردم مظلوم و مقاوم #غزه را اعلام می کرد.
با رسیدن ۱۸ ماه مبارک #رمضان، حدود ده روز از آغاز #حملات بی رحمانه اسرئیلی ها به نوار غزه می گذشت و در تمام این مدت، مردم
غزه #روزه خود را با خون #گلوباز می کردند. تلویزیون روشن بود و من همان طور که در راه آشپزخانه به اتاق هال #مدام می رفتم و می آمدم و وسایل افطار را در سفره میچیدم، به اخبار این حکایت #فاجعه بار هم گوش میکردم.
حالا معنای #سخنان آسید احمد را بهتر می فهمیدم که وقتی میگفت #مهمترین منفعت جولان تروریست های تکفیری در منطقه، حفظ #امنیت رژیم صهیونیستی است یعنی چه که درست در روزهایی که عراق به خاطر پیشروی #داعش در برخی شهرها، به شدت ملتهب شده و #چشم تمام دنیا به این نقطه از خاورمیانه بود، اسرائیلی ها با خیالی آسوده غزه را به خاک و #خون کشیده که دوستان وهابی شان در عراق و سوریه، حسابی دنیا را سرگرم کرده بودند تا مردم غزه بی سر و صدا قتل عام شوند.
حالا امسال حقیقتا ماه #رمضان بوی خون گرفته بود که هر روز در عراق و #سوریه و غزه، امت پیامبر در دریای خون دست و پا می زدند و اینها همه غیراز #جنایت_های پراکنده ای بود که در سایر کشورهای اسلامی رخ می داد.
بشقاب #پنیر و خرما، تنگ شربت آب لیمو و سبد #نان را میان سفره گذاشتم که کسی به درزد.
حدس می زدم مامان خدیجه باشد که هر #شب پیش از افطار برایم خوراکی #لذيذی می آورد تا مبادا احساس غریبی کنم. با رویی گشاده در را باز کردم که دیدم برایم یک بشقاب حلوای #مخصوص آورده و با دنیایی از محبت به دستم داد. صورتش مثل همیشه می خندید و چشمانش برای زدن حرفی مدام دور #صورتم می چرخید و آخر نتوانست چیزی بگوید که التماس دعا گفت و رفت.
به اتاق بازگشتم و ظرف #حلوا را میان سفره گذاشتم و دلم پیش دلش جا مانده بود که #دلم می خواست اگر کاری دارد برایش انجام دهم، ولی نگفت و من هم خجالت کشیدم #چیزی بپرسم.
نماز مغربم را خوانده و همچنان منتظر مجید بودم تا از #مسجد برگردد.
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_صد_و_ششم همچنان که سفره #افطار را روی فرش کوچک اتاق #هال پهن
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_هفتم
نماز #مغرب و عشاء را با آسید احمد در مسجد می خواند و دیگر برای برنامه #افطاری مسجد نمی ماند و به سرعت به خانه بر می گشت تا دور سفره #کوچک و عاشقانه مان با هم #افطار کنیم.
من هم لب به #آب نمی زدم تا عزیز دلم برگردد و روزه مان را با هم #باز کنیم که سرانجام #انتظارم به سررسید و مجید آمد. هرچند امسال مسیر #طولانی بندر عباس با اسکله #شهید_رجایی را طی نمی کرد و در مسجد کار ساده تری از #پالایشگاه داشت، ولی باز هم گرمای تابستان بندر به قدری #تند و سوزنده بود که وقتی به خانه باز می گشت، صورتش به #شدت گل انداخته و لب هایش از عطش، ترک خورده بود.
شب نوزدهم ماه #رمضان از راه رسیده و می دانستم به #احترام عزای امام علی(ع)، پیراهن #مشکی پوشیده و صورتش را اصلاح نکرده است. #رطب تازه تعارفش کردم که با دو انگشت یکی برداشت و تشکر کرد که نگاهش به ظرف حلوا افتاد و پرسید: «مامان #خديجه حلوا آورده؟ و من همان طور که هسته خرما را در می آوردم، پاسخ دادم: «آره!» که به یاد نگاه #مرددش افتادم و ادامه دادم: «انگار می خواست به چیزی بهم بگه، ولی #نگفت.»
و مجید حدس میزد چه حرفی در دل مامان خدیجه بوده که #صورتش از لبخندی کمرنگ تر شد و به روی #خودش نیاورد. برایم لقمه ای پیچیده با مهربانی بی نظیرش #لقمه را تعارفم کرد و هم زمان حرف دلش را هم زد: «فکر کنم می خواسته برای مراسم احیا #دعوتت کنه!مراسم #مسجد ساعت ده شروع میشه»
و لقمه را از #دستش گرفتم و تازه احساس کردم رنگ تردید #چشمان مامان خدیجه، دقیقا همین بوده که اول از #هوشمندی مجید لبخندی زدم و بلافاصله دلم در دریای غمی کهنه #گم شد.
با همه احترامی که برای مراسم #شیعیان در این شب ها قائل بودم، ولی بی آنکه بخواهم خاطرات #تلخ سال گذشته برایم زنده می شد که به امید شفای مادرم، از اعماق قلبم ضجه میزدم و با همه دل #شکستگی، دعایم اجابت نشد که مادرم مرد، #نوریه جایش را گرفت و کار به جایی رسید که همه سرمایه زندگی و اعتبار #خانوادگی مان به یغما رفت، ابراهيم و محمد و عبدالله هریک به شکلی #آواره شدند و بیشترین هزینه را من و مجید دادیم که پس از هشت ماه رنج و چشم انتظاری، حوریه معصومانه پر پر شد.
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
Hossein Khalaji - Salam Arbabam-mc.mp3
3.08M
سلام اربابم
امید قلب بیتابم
دلم گرفته دریابم،
سلام اربابم...
#شب_جمعه
#حسین_خلج🎤
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌸
اگرچه وصل نصیبم نشد
همین کافیست
یکی دو بار حوالی یار دیده شدم...
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام🚩
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گفتوگوی یک بانوی مسلمان روسی با #رئیسی در مسجد جامع مسکو: سلام ما را به #رهبر برسانید...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ای شهیدان!
از همان لحظه ای که تقدیر، ما را از شما جدا کرد، تاکنون یاد شما، خاطره های دنیای پاک شما؛ امید حیاتمان گشته...
#شهید_سید_مجتبی_علمدار📝
#ابومهدی
#حاج_قاسم
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_صد_و_هفتم نماز #مغرب و عشاء را با آسید احمد در مسجد می خواند
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_هشتم
هرچند مثل گذشته نسبت به #راز و نیازهای #عاشقانه شیعیان چندان بی اعتقاد نبودم، اما #دلم نمی خواست دوباره در فضای روضه و #عزای این شب ها قرار بگیرم و ترجیح می دادم مثل سایر اهل #سنت تنها به عبادت و استغفار بپردازم که مجید حرف دلم را خواند و با صدایی گرفته حمایتم کرد: «الهه جان! اگه
دوست نداری بیای، نیا! هیچکس از تو انتظار نداره. برای همین هم مامان #خدیجه بهت چیزی نگفته، چون نمی خواسته تو #رودرواسی بمونی»
نگاهش کردم و او همان طور که به لبه بشقاب #خرما انگشت میکشید، ادامه داد: «اتفاقا الان که داشتم از مسجد می اومدم خونه، آسيد احمد #تاکید کرد که تورو راحت بذارم تا هر تصمیمی خودت #دوست داری بگیری، حالا هرجور خودت راحتی الهه جان»
و من #حقیقتا تمایلی به رفتن نداشتم که با لحن #سردی پاسخ دادم: «نه، من نمیام. تو برو.» و دلم نمی خواست در برابر نگاه #منتظر و #مشتاقش این همه خشک و بی روح باشم که خودم ناراحت تر از او، از سر #سفره بلند شدم و به اتاق رفتم تا نماز #عشاء را بخوانم.
نمازم که تمام شد، صدای #جمع کردن ظرف های #افطاری را از آشپزخانه می شنیدم که جانمازم را #جمع کردم و به آشپزخانه رفتم. مجید در #سکوتی ساده ، سفره را جمع کرده و مشغول شستن #بشقاب_ها بود که پرسیدم: «این کار بدی میکنم که امشب نمیام مسجد؟»
با صدای من تازه #متوجه حضورم شد که به سمنم چرخید و با #مهربانی پاسخ داد «نه الهه جان، تو حق داری هرکاری دوست داری انجام بدی.»
به #چهارچوب در تکیه زدم و دلم می خواست با همسرم درد #دل کنم که زیر لب #شکایت کردم: «آخه من پارسال هم اومدم، ولی #حاجتم رو نگرفتم. تازه همه چی بدتر شد!» و او همان طور که نگاهم می کرد، با لحنی #قاطعانه پرسید «فکر میکنی اگه نمی اومدی، بهتر می شد؟» برای یک لحظه نفهمیدم چه می گوید که به چشمانم دقیق شد و باز سؤال کرد:
«منظورم اینه که از کجا میدونی #سرنوشت چی بود و #قرار بود چه اتفاقی بیفته که حالا #بدتر شده با بهتر؟»
سپس در برابر نگاه پر از #علامت سوالم، دست از کار کشید، پشتش را به کابینت #تکیه داد و با لحنی #ملایم آغاز کرد: «ببين الهه جان من میدونم تو از پارسال خیلی عذاب کشیدی، می دونم روزهای خیلی #سختی داشتی، ولی #شاید قرار بود اتفاق های خیلی #بدتر از اینم بیفته و همون دعاهایی که اون شب تو امامزاده کردی، باعث شد خیلی از اون بلاها از سر زندگی مون #رفع شه!»
و ما در این یک سال کم #مصیبت نکشیده بودیم که با لبخند تلخی پرسیدم: «مگه #بدتر از اینم میشد؟ دیگه چه بلایی میخواست سرمون بیاد؟»
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊