#ادیـبانه♥️🖇️
「<☕🍩>」
بهترین آدمهــٰــای زندگی همانهایی هستند که
وقتی کنـارشـان می نشیـنی
چایی ات سرد میشود و دلـت گرم •°
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝
[MyAvangMusic.Com]Ehsan Khaje Amiri - Naborde Rang Piano - [.mp3
زمان:
حجم:
6.04M
#موسیقی_بیکلام🌙
نابرده رنج
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝
#شادزی
میری آرایشگاه، میبینی مو ریخته رو زمین...
میری خیاطی، میبینی پارچه و نخ ریخته رو زمین...
میری تعمیرگاه، میبینی پیچ و مهره و آچار...
ولی میری بانک هیچی رو زمین نمیبینی، حتی خودکارشونم با نخ بستن😁😂😂😂😂
______________________________________
خلبان توسط میکروفون به مسافرین خوشامد میگفت.
ناگهان فریاد زد: یا ابوالفضل!!!
سکوت مرگباری هواپیما را فرا گرفت....
بعد از چند لحظه، خلبان گفت: مسافرین عزیز پوزش میطلبم، مهماندار قهوه داغ را روی شلوارم ریخت، شلوارم کثیف شد!
یارو از ته هواپیما فریاد زد: قبر پدرت!
بیا ببین چه بلایی سر شلوار های ما اومد!😂🤣🤣🤣🤣
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝
°•{🌱🌸}•°
#ڈاسْثانِ_سْہ_دَڨیڨہ_دَرْ_ڨی٘ـامَثْ𖣔
#قسمت_نهم↓
🌴 حق الناس و حق النفس 🌴
از وقتی که مشغول به کار شدم، حساب سال داشتم. یعنی همه ساله، اضافه در آمد های خودم را مشخص می کردم، یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم.
با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم، اما یکی از دوستانم گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست؛ بیا و خمس مالت را به او بده و رسیدش را بگیر...
در زمینه خمس؛ خیلی احتیاط می کردم. خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.
من از اواسط دهه هفتاد، مقلد رهبری معظم انقلاب شدم.
یادم هست که آن سال، خمس من به بیست هزار تومان رسید...
یکی از همان سالها وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد...
هفته بعد وقتی رسید خمس را آورد؛ با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله........است!
گفتم: این رسید چیه؟! اشتباه نشده؟! من به شما تاکید کرد مقلد رهبری هستم!!
او هم گفت: فرقی ندارد!
با عصبانیت با او برخورد کردم؛ گفتم: باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری...
من به شما تاکید کردم که مقلد رهبری هستم و میخواهم خمس من به دفتر ایشان برسد...
او هم هفته بعد، یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه!!!
از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز می کردم.
یکی دو سال بعد خبر دار شدم، این پیرمرد روحانی از دنیا رفت.
من بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جابجا کرده...!!!
در دنیای پس از مرگ در آن زمانی که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم، یکباره این پیرمرد را دیدم.
خیلی اوضاع آشفته ای داشت...!!
در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود...!
بیشترین گرفتاری او به بحث خمس برمیگشت.
برخی آدم های عادی، وضعیت بهتری از این شخص داشتند...
ناکهان دیدم پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم...!!
اما این قدر اوضاع او مشکل داشت که با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد...
البته من هم قبول نکردم...
در این جا بود که جوان پشت میز به من گفت: « این هایی که می بینی، این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی، کسانی هستند که از دنیا رفته و مرده اند؛ حساب آنها که هنوز در دنیا هستند، مانده تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد شوند. حساب و کتاب شما با آنها که زنده اند بعد از مرگشان انجام می شود...»
بعد دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: « وای به حال افرادی که سال ها عبادت کرده، اما حق الناس را مراعات نکردند...این را هم بدان! اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار باشد و او را در دنیا ببخشید؛ ده برابر آن در نامه عملتان ثبت میشود. اما اگر به برزخ و بعد از مرگ کشیده شود، همان مقدار برای شما ثبت خواهد شد.»
اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند؛ حق الله است.
مردم به غلط می گویند: دست خداست و ان شاء الله خداوند از تقصیرات ما میگذرد؛ در حالی که این طور نیست...
حق الناس هم که مشخص است...
اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن تقریباً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود!!
گویی حقوق بدن را هم خدا بخشیده... اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق بدن یعنی حق النفس میشد...
در روزگار جوانی؛ با رفقا و بچه های محل برای تفریح به یکی از باغهای اطراف شهر رفتیم.
کسی که ما را دعوت کرده بود، قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد...!!
سیگار ها را یکی یکی روشن کرد و دست رفقا میداد...
من هم در خانهای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود اما از سیگار نفرت داشتم...
آن روز با وجود کراهت؛ اما برای اینکه انگشت نما نشوم و دوستانم مرا مسخره نکنند؛ سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم...!
حالم خیلی بد شد...!
خیلی سرفه کردم...
انگار تنگی نفس گرفته بودم. بعد از آن هیچ وقت دیگر، سراغ قلیان و سیگار نرفتم...
در وادی پس از مرگ؛ این صحنه را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند. بسیاری از احکام دین را رعایت کرده بودند؛ اما به حق النفس اهمیت نمی دادند...
آنها به خاطر سیگار و قلیان به بیماری و مرگ زودرس دچار شده بودند و نعمت بدن و عمر خودشان را از بین برده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر به بدن گرفتار بودند...!!!
یکی از موارد حق الناس که در آن وادی شاهد بودم و مرا خیلی ترساند؛ یکی از دختران همسایه ما بود...
دختری که در همسایگی ما زندگی می کرد و حجاب نامناسبی داشت…
او بعد از ازدواجش و تصادفی که سه سال بعد از ازدواجش کرده بود؛ از دنیا رفته بود…
در آن وادی او را دیدم…!
دیدم که اوضاع بسیار وحشتناکی داشت…
از خدا میخواهم کسی به درد او دچار نشود…
او به خاطر حجاب بدش به صدها نفر بدهکار بود...
او در آن وادی دنبال صدها نفر میگشت تا از آنها حلالیت بگیرد...
به خاطر حجاب بدش؛ خیلی از مردها را به گناه انداخته بود؛ باعث طلاق بعضی از مردها از همسرشان و نابودی زندگی آنها شده بود...!!
او حتی به دلیل حجاب نامناسبش؛ جوان های زیادی را از نماز و عبادت و حس پرستش خدا دور کرده بود و همه را به وادی گناه انداخته بود...!
حالا داشت به دنبال تمام آن مردها می گشت تا از آنها حلالیت بطلبد...
او به خاطر حجابش؛ در گناه خیلی ها؛ شریک بود...!!
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝
「
🔺🔻نـظـرسـنـجـی🔻🔺
با سلام و عرض ادب به تک تک دوستان عزیز🌸
هم اکنون می توانید با شرکت در نظرسنجی امروز، ما را در بهبود و پیشرفت کانال
🍃دورهمـے دخترونہ🍃 یاری فرمایید...از همراهی شما عزیزان سپاسگزاریم😍♥️
「لطفا شرکت کنید」
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://EitaaBot.ir/poll/jlqthc?eitaafly
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
#رفیقانه
فاصله بیــن....
مشکـــل و حــل آن
یــک زانـو
زدن اســـت،،،،
امـــا نه در بــرابـر
مشــکـل!!!
بلکــه در برابــرخـــدا....⭐️
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝